جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان‌های ایرانی» ثبت شده است

حکایت آن اژدها و تابوت من!


قصه‌ها در هر دوره‌ای می‌تواند نمایان‌گر وقایع آن دوران باشد. داستان‌های «نادر ابراهیمی» همواره این‌چنین‌اند. این‌بار درباره «حکایت آن اژدها» می‌گوییم. داستان آن‌چنان که از نامش پیداست بسیار سورئال است و مسلما در دوره‌های بعدی عمر نادر یعنی سال‌های بعد از انقلاب اسلامی نوشته شده است و از همین منظر با داستان‌های قبلی او بسیار متفاوت است و حال و هوای دیگری دارد و البته ملموس‌تر و نزدیک‌تر به ما. حتی داستان «مچ» در این کتاب داستان یک جانباز جریان هشت سال دفاع مقدس است. داستانی که از زاویه متفاوت و هنجارشکنانه‌ای به این آدم‌ها می‌نگرد. الباقی قصه‌ها هم در همین فضاها شناور است. البته کتاب یک‌دستی قابل انتظار را ندارد و داستان‌ها ارتباط کمی‌با هم دارند و گاه حتی هیچ ارتباطی میان‌شان نمی‌توان یافت. اما نکته قابل توجه در این کتاب و داستان‌های نادر در دوره بعد از انقلاب سعی نادر در خارج نشدن از جاده اعتدال و انصاف است. او درباره جنگ همان‌قدر خود را مسئول به واگویی حقایق می‌داند که درباره معضلات و مشکلات کشور پس از انقلاب، و درباره مسئولین و درباره دورویی و نان به نرخ روز خوری! در داستان«تابوتم را بر سر دست می‌برند» دوباره دل‌گیر از فضای رسانه ملی در چارچوب داستان و البته  شفاف و بی استعاره انتقاد می‌کند و ناله عمیق سرمی‌دهد.  داستان پایانی کتاب در واقع گزارش‌گونه‌ای است از سفری به خطه جنوب ایران در سال 1355و از قضای روزگار به روستایی دور افتاده و آشنایی با معلمی عاشق در دل شوره‌زار! گزارش‌گونه‌ای به اعتراف خود نادر، جلال‌وار.


برشی از کتاب

«مرد مثل روزهای پیش، که صبح‌ها، وقت پوشیدن کفش‌هایش، آن‌ها را وارونه می‌کرد و می‌تکاند تا اگر چیزی در آن‌ها هست –مثل شن‌ریزه، یا جانور کوچکی- مثل سوسک، مورچه، زنبور، خرخاکی، بچه مارمولک یا حتی استثنائا قورباغه- بیرون بیافتد و او خاطرآسوده کفش‌ها را به پا کند، زمانی که سراغ کفش‌هایش رفت و آن‌ها را از زیر تخت بیرون کشید وخودش لب تخت نشست و آن‌ها را محکم تکاند از توی کفش پای چپ- که البته بعدها گرفتار تردید شد که پای چپ بوده یا راست و اطمینانش را در این مورد به کلی از دست داد- یک اژدها بیرون افتاد...»



مشخصات کتاب:

عنوان: حکایت آن اژدها

نویسنده: نادر ابراهیمی

ناشر: روزبهان


برای تهیه این کتاب را می‌توانید به:

کافه‌کتاب آفتاب واقع در مشهد، چهارراه دکترا، بازار کتاب گلستان به شماره تماس ۳۸۴۰۴۹۹۱ (۰۵۱)

فروشگاه کتاب آفتاب واقع در مشهد، چهارراه شهدا به سمت میدان شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، انتهای پاساژ رحیم‌پور به شماره تماس ۳۲۲۱۲۲۶۲ (۰۵۱)

و پخش کتاب آفتاب به شماره تماس ۳۲۲۳۸۶۱۳ و ۳۲۲۲۲۲۰۴  (۰۵۱)

مراجعه کنید.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۲:۵۵
الهام یوسفی

پرسه در حوالی جنگ

نمی‌دانم چرا؟! اما هربار که برای موضوعی شروع به نوشتن می‌کنم آخر کار به نقد از تلوزیون و صدا و سیمای محترم‌مان ختم می‌شود! درحالی که اصلا هیچ پدرکشتگیی با هم نداریم! یعنی پدر بنده که خدا را صدهزار مرتبه شکر -در صحت و سلامت- در قید حیات هستند و باور بفرمایید ما هم که زبان‌مان لال دست به خون صدا و سیما نیالوده‌ایم! غرض این‌که حداقل تا وقتی که صدا و سیمای محترم‌مان بعد از این‌همه زاد و ولد شبکه، جانی بگیرد و قوتی در بازو جمع نماید، شما سعی کنید در فهم مسائل اساسی و کلیدی به آن استناد و رجوع نفرمایید.
هدف از این مقدمه، معرفی یک کتاب واقعا خواندنی در عرصه جنگ و دفاع مقدس بود. اما نمی‌توانم این مقدمه را بی‌ربط بدانم. چون اگر کمی به علم روانشناسی امروز اعتقاد داشته باشید می‌دانید که این دیدن‌های بسیار ذهن را بسیار تنگ و محدود می‌نماید و ما متاسفانه بی‌آن‌که بدانیم با همین دانسته‌های اندک، به قضاوت می‌نشینیم و محاکمه می‌کنیم و مدعی می‌شویم!


نویسنده‌ای برای جنگ
* «احمد دهقان» نویسنده‌ای ناآشنا نیست. او که غالبا قلمش در حوالی جنگ پرسه می‌زند را می‌توان موفق‌‌ترین نویسنده این عرصه دانست. از او آثار شایسته‌ای چون: «سفر به گرای ۲۷۰درجه»، «دشت‌بان»، «گردان چهارنفره» و «من قاتل پسرتان هستم» -در کنار آثاری کم سر و صداتر- منتشر شده که برخی از آن‌ها برای خود حاشیه‌هایی داشته است. فی‌المثل کتاب سفر به گرای ۲۷۰درجه برنده جایزه‌های متنوعی شده و از همه مهم‌تر توجه مخاطبان بسیاری را به خود جلب کرده تا جایی که توسط پال اسپراکمن، نایب رئیس مرکز مطالعات دانشگاهی خاورمیانه در دانشگاه راتجرز آمریکا، به عنوان نخستین رمان ایرانی با موضوع جنگ ایران به انگلیسی ترجمه و در این کشور منتشر شده است. و یا کتاب من قاتل پسرتان هستم، که داستان‌هایی با درون‌مایه‌ای شدیدا ضدجنگ -که سر و صدای زیادی به پا کرد و منتقدان فراوانی را به دنبال خود کشید- دست‌مایه‌ای برای فیلم «پاداش سکوت» شد؛ البته خوانندگان کتاب و بینندگان آن فیلم، معتقد بودند که فیلم بسی ضعیف‌تر از کتاب بوده است. به هر حال با این‌که نویسنده، خود یکی از رزمندگان جنگ بوده اما داستان‌هایش از یک زاویه خاص و به شکلی بی‌طرفانه و وقایع‌نگارانه نوشته شده است. و شما جنگ را در کتاب‌های او آن‌گونه می‌بینید که شاید یک خواننده بیگانه می‌بیند، در عین حال توصیف‌های او چنان است که شما را در لحظه‌لحظه جنگ همراه خود می‌سازد.



پرسه در حوالی مرگ
* اما کتاب «پرسه در خاک غریبه» آخرین اثر اوست که توسط انتشارات نیستان منتشر شده است. داستان کتاب از یک ایستگاه متروک در منطقه‌ای از جنوب آغاز می‌شود، که قرار است نیروهای داوطلب را در فصل زمستان به صورت پنهانی با قطار برای انجام یک عملیات غافل‌گیرانه علیه لشکر گارد ریاست جمهوری عراق، به کردستان اعزام کنند.
رزمندگان در منطقه‌ای از کردستان عراق به نام ماووت به همراه کردهای عراقی، عملیاتی مشترک علیه نظامیان عراقی صورت می‌دهند. و قاعدتا هم هیچ‌کس نباید حتی فکرش را بکند که در سرمای استخوان‌سوز زمستان، آن هم در ارتفاعات کوه‌های کردستان کسی فکر حمله در سر داشته باشد. آن هم در حالی که رساندن آذوقه و مهمات به آن ارتفاعات به آسانی میسر نیست و باید در این میان از تعداد قابل توجهی الاغ و قاطر نیز بهره گرفت.


قهوه قندپهلو!
داستان بر خلاف کتاب «سفر به گرای ۲۷۰درجه» شروعی جذاب‌تر و پرکشش‌تر دارد. چراکه با طنز و شوخی همراه است اما لحظه به لحظه که داستان پیش می‌رود، نویسنده تلخی‌های عمیقی به کام مخاطب می‌ریزد –انگار که یک تکه شکلات تلخ ۹۶درصدی را بخواهید با حوصله بمکید!- اما در عین حال نویسنده خوب می‌داند که مخاطب تا به کجا ظرفیت و تحمل این تلخی را دارد و برای همین دو کاراکتر را در داستانش تعبیه می‌کند تا این تلخی را به موقع فروبنشاند. یکی از این کارکترها شخصیتی به نام بهرام است که بسیار لوده و اهل شوخی است و آن هنگام که کسی حال حوصله شوخی کردن ندارد او نمی‌تواند بی‌کار بنشنید و همه را به خنده وا می‌دارد؛ گو این‌که در برخی موارد هم موفق نمی‌شود.
و کاراکتر دیگر هم همین قاطرها و الاغ‌های بیچاره‌اند که نویسنده با حوصله رفتارهایشان را توصیف و تحلیل می‌کند. و باز بماند که گاهی توصیف وضعیت و شرایط همین موجودات چهارپا نیز ما را دچار اندوه می‌کند. به هر حال آن‌چه که در این کتاب بسیار خواندنی است بیان لحظاتی از جنگ است که کمتر توصیف می‌شوند. وصف لحظاتی که رزمنده‌ها بیکارند و یا در حال نقل و انتقالند یا در انتظار آذوقه و... و نه صرفا لحظاتی که در حالتی عارفانه و روحانی به سر می‌برند. توصیفات چنان عمیق و درگیر کننده است که وقتی داستان به کوه‌های کردستان می‌رسد، مخاطب دچار رخوت و سستی ناشی از سرما می‌شود!


چند لقمه از داستان!

* ... بهرام که از سر شب هرچه زور می‌زد تا لبخندی روی لب‌ها بنشاند، کمتر موفق می‌شد، زد زیر خنده و گفت: «این دعای تو هم توی این شلوغ پلوغی، شده دعای آن یارو که یک خر پیر و یک گاو شیرده داشت. یک روز دعا کرد: خدایا، خرم پیر شده و دلم نمی‌آید ولش کنم؛ خودت یک‌جوری خلاصش کن تا اقل‌کم هرچه علف دارم، بدهم گاوم بخورد و شیرش زیاد شود. صبح رفت و دید که گاوش مرده. سر بلند کرد سمت آسمان و با ناله گفت: آخه بعد از این‌همه سال خدایی، بین گاو خر فرق نمی‌گذاری؟!» یک کم صبر کرد ببیند کسی نیشش به خنده باز می‌شود یا نه و ادامه داد: «حالا توی این هیر و بیر، تو هم با دعاهات حواس خدا را پرت کن که به جای آن‌ها، موشک‌های ما تمام شود و عراقی‌ها بیچاره‌مان کنند!»
* ... برادرا،‌‌همه‌تان می‌دانید که من نه سخنرانم و نه می‌توانم خوب حرف بزنم ولی آن‌قدر می‌فهمم که این خدا، تا حالا صدوبیست‌وچهار هزار پیغمبر و دوازده امام را به کشتن داده، پس توقع نداشته باشید که به شاخ‌شکسته‌هایی مثل من و شما رحم کند. حالا هرکس می‌خواهد به سرنوشت صدوبیست‌وچهار هزار پیغمبر و دوازده امام دچار شود که بماند وگرنه زودتر –تا دیر نشده- فلنگ را ببندد که این‌جا، جای ماندن نیست!




مشخصات کتاب:

عنوان: پرسه در خاک غریبه

نویسنده: احمد دهقان

ناشر: نیستان

قطع: رقعی

تعداد صفحه:۲۳۶


این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۳۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۳ ، ۱۴:۱۵
زهیر قدسی

حل کردن مسئله به روش نادر!

سخن گفتن درباره برخی کتاب‌های «نادر ابراهیمی» آن‌قدر سخت است که ترجیح می‌دهی همه معرفی‌ات را در یک جمله خلاصه کنی: «کتابی برای خواندن!» و کتاب «وسعت معنای انتظار» از همین مدل کتاب‌هاست که بهتر است خودشان، خودشان را به حضورتان معرفی کنند. با این همه توصیه خواندن این کتاب، مسلماً برای نادرخوان‌ها بیش‌تر جواب می‌دهد و برای نخستین قدم آشنایی با آثار و قلم نادر به هیچ‌وجه توصیه نمی‌شود.

وسعت معنای یک واژه تکراری!

برخی واژگان و مفاهیم آن‌قدر استعمال می‌شوند و آن‌قدر تکرار که سخن گفتن درباره‌شان بسیار مشکل می‌شود. درست مثل واژه انتظار. اگر چه نادر در این کتاب انتظار را به همان مفهوم وسیع در نظر گرفته و آن را خاص به انتظار منجی نکرده است. سه قصه نمایشی او با نام‌های«این سوی پرچین، آن‌سوی پرچین»، «نفس انتظار» و «انتظار کور»،  تقریبا حول محور انتظار فرزند است اما به نظر می‌رسد او این انتظار را دستمایه پرداختن به همان معنای عمیق و وسیع انتظار تاریخی قرار داده است. می‌خواهد انتظار سوشیانت باشد یا مسیح یا مهدی! «وسعت معنای انتظار» گفتگوهای آدم‌های منتظر است، منتظر حرکت، منتظر تغییر و دگرگونی. آدم‌هایی که انتظار به زندگی‌شان مفهوم داده و بدون آن انگار بی‌هویت و بی‌هدفند. نمایش انتهایی کتاب به نام «انتظار کور» بیشتر از همه دست نادر را رو می‌کند،‌که برای چه انتظاری نوشته و کدام معنای وسیع را می‌جسته. کتاب برای نخستین بار در سال ۱۳۵۵ چاپ شده است. آن سال‌ها البته مفهوم انتظار به مرحله جدیدی قدم گذاشته بوده است.

بریده اثر

بریدن قسمتی از یک قصه نمایشی، کاری است سخت و البته ذبح کننده مفهوم آن، از همین روی میهمان مطلع نادر بر این کتاب باشید که خود بسیار خواندنی‌ست: «هنوز روی تخته سیاه بزرگ کلاسِ ما مسئله‌های زیادی حل نشده باقی مانده است. من این همه خطوط درهم و برهم، دایره‌ها، مثلث‌ها و مربع‌ها را می‌بینم و چیزی نمی‌فهمم. و تعجب آور این‌که هم‌کلاسی‌های من هم اغلب مثل من هستند- گرچه خیلی از آن‌ها پنهان می‌کنند... و باز هم تعجب‌آور این‌که آقا معلم را می‌بینم که ایستاده است رو به تخته، با یک تکه گچ، و معطل مانده است... - ما قبل از هرچیز باید مسئله‌هامان را حل کنیم، شکی نیست!»




مشخصات کتاب:

عنوان: وسعت معنای انتظار

نویسنده: نادر ابراهیمی

ناشر: روزبهان

قیمت: ۲۵۰۰تومان

قطع: رقعی

تعداد صفحه:۸۲


این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۳۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۳ ، ۱۴:۵۷
الهام یوسفی
یوزپلنگانی که با نویسنده دویده‌اند!


اگر داستان را مانند غذا بدانیم، آن‌وقت داستان‌ها سه گروهند. برخی‌شان اصلا اشتها برانگیز نیستند؛ یا سراغ‌شان نمی‌روی و یا اگر کمی از آن را بخوانی مطمئن می‌شوی که این داستان برای حال هوای و ذائقه تو نوشته نشده. داستان‌هایی که سراسیمه آن‌ها را می‌بلعی تا خورده باشی و داستان‌هایی که لقمه-لقمه می‌چشی و هر لقمه را خوب در دهان می‌گردانی تا تمامی مزه‌هایش را درک کنی. این داستان‌ها شاید ویژگی مشترک‌شان در شاعرانگی‌شان باشد و در جملاتی که دوست داری زیرشان خط بکشی تا فراموش‌شان نکنی.

** «یوزپلنگانی که با من دویده‌اند» نمونه‌ای ویژه، از این‌گونه داستانی است. «بیژن نجدی» نویسنده تاثیرگذار و کم‌آثار مشهدی است که سال ۷۶، سالی که بسیاری از ما جیمی‌ها به دنیا نیامده بودیم و یا در کودکی‌های‌مان غرق بودیم با دنیا و غم‌هایش بدرود گفت. نجدی درباره چگونه نویسنده شدنش جمله جالبی دارد: «لازم نیست حتما شانه‌های توانایی داشته باشید که دنیا سختی‌هایش را روی شانه شما خالی کند. برای من این اتفاق در چهارسالگی رخ داد و من از همان روز نویسنده شدم.» پدر نجدی در حادثه‌ای دردناک توسط سربازان رژیم شاهنشاهی کشته می‌شود و نجدی نویسنده می‌شود.
این داستان‌ها منهای تشبیه و استعارات فراوانی که در خود دارد و آن را به شعر نزدیک کرده، سبک روایی مدرنی دارد که ممکن است برای برخی پسندیده نباشد. سوژه‌ها و تغییر راوی ناگهانی اما معنادار در داستان‌های نجدی آن‌ها را چگالی ویژه‌ای داده است، به شکلی که یک داستان چند صفحه‌ای او را می‌توان بارها خواند و گریست...



** «...مرتضی تکان خوردن صداها را روی صورتش احساس می‌کرد و می‌دانست یک چیز بدون شکل بین دهان مردم و در هوا جریان دارد که او نمی‌تواند آن را با دست‌هایش بگیرد... چند سال پیش یک روز سر سفره نهار، قاشق را به پشت دیگ کته زد. قاشق خالی را در دهانش فرو برد و با چشم‌هایش از مادرش پرسید...؟ مادر گفت آره ننه! این صداست...»




مشخصات کتاب:

عنوان: یوزپلنگانی که با من دویده‌اند

نویسنده: بیژن نجدی

ناشر: مرکز

قیمت: ۳۹۰۰ تومان

قطع: زیری

چاپ: هجدهم

تعداد صفحه: ۸۵


این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۳۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.



۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۳ ، ۱۳:۴۳
زهیر قدسی

در کف یک قاطر زبان‌نفهم!


** یکی از مشکلاتی که جاکتابی‌نویس در معرفی یک کتاب داستان با آن رو به روست، این است که چگونه درباره داستان بنویسی بی‌آن‌که بخشی از داستان لو برود؟! به ویژه طبق قانون طلایی اخلاق که: آن‌چه را برای خود نمی‌پسندی برای دیگران هم نپسند. حال وقتی برای تو هیچ شکنجه‌ای زجرآورتر از شنیدن و لو رفتن یک داستان توسط دوستانت وجود ندارد؛ چگونه می‌توان این را بر شما مخاطب عزیز پسندید؟

داستان از چه قرار است؟!

«مَگیل» نام قاطری است که به همراه تعداد استر و الاغ دیگر وظیفه انتقال تجهیزات و تسلیحات را برای رزمندگان در یکی از عملیات‌های جنگ در ارتفاعات غرب بر عهده دارد. از آنجایی که این موجود شخصیت نقش مکمل داستان را بر عهده دارد و از آنجایی که بالاخره با خرها قوم و خویش است(!) و زورش می‌رسیده نام کتاب را هم به خود اختصاص می‌دهد!
در یک عملیات، گروهانی موسوم به قاطریزه(!) به واسطه خمپاره‌های متعدد، غافلگیر می‌شود و همه شهید می‌شوند الا سربازی که به واسطه موج انفجار شنوایی و بینایی خود را از دست می‌دهد. داستان دقیقا از زمانی آغاز می‌شود که این سرباز به هوش آمده و در ابتدا نمی‌داند دقیقا چه بلایی سرش آمده و در تقلای شناخت محیط پیرامون خود، به گوشه و کنار دست می‌کشد تا این‌که دستش به پوزه همین مگیل خودمان می‌خورد و به ناچار باید او اطمینان کند، بلکه نجات یابد.
خوب به نظر می‌رسد سوژه آن‌قدر جذاب و جدید باشد تا سراغش بروید. شرایطی که این رزمنده با آن مواجه است، به نوعی است که یک کمدی-درام را شکل می‌دهد. رزمنده‌ای که نمی‌تواند موقعیت خود را بررسی کند. و ببیند اصلا دور و برش کسی هست یا نه؟! و از سویی در تنهایی خود مدام با قاطر زبا‌ن‌نفهم صحبت و درددل می‌کند!
البته با تمام محبوبیتی که این کتاب پس از مطالعه برای خواننده‌اش ایجاد خواهد کرد، ایرادی هم می‌توان به آن وارد نمود. و آن این‌که به نظر می‌رسد نویسنده قدری در توصیف شرایط شخص اول داستان مسامحه کرده؛ شاید از آن جهت که نخواسته داستان برای مخاطب طولانی و خسته کننده شود.



نویسنده چه کاره است؟

محسن مطلق، متولد ۱۳۴۸ است. در چهارده سالگی برای نخستین‌بار به جبهه می‌رود و تا پایان جنگ آن‌جا باقی می‌ماند. از او کتاب‌هایی چون: «زنده باد کمیل»، «مهاجر کوچک»، «درخت تنها»، «یک روز، یک مرد» و... در ارتباط با جنگ نوشته شده است.

یک گاز از کتاب:

«... با خودم می‌گویم: «یعنی چه؟ من با این‌همه عقل و کمالات بعد از عمری درس خواندن، حفظ نیمی از قرآن و نهج‌البلاغه، بعد از آن‌همه ریاضت و شب زنده‌داری و به قول معروف غور در عالم معنی، خودم را بسپارم دست این قاطر زبا‌ن‌نفهم. او مرا به کجا می‌خواهد ببرد؟!...»




مشخصات کتاب:


عنوان: مگیل

نویسنده: محسن مطلق

ناشر: سوره مهر

تعداد صفحه:۸۸

قیمت: ۲۰۰۰ تومان

این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۳ ، ۰۸:۳۸
زهیر قدسی

روایت زندگی تنها پیامبر زن


* به یاد دارم از سنین نوجوانی‌ام –شاید اول دبیرستان بودم- که تازه خریده بودمش و از آن پس هرساله، محرم و صفر که می‌آمد، در خانه‌مان روضه‌ای داشتیم؛ در قفسه کتاب‌هایم! گاهی من سراغش می‌رفتم و روضه‌خوان می‌شدم دیگران مستمع و گاهی برادرم. گاهی وقت‌ها برای خودم می‌خواندمش و هم روضه‌خوان می‌شدم و هم مستمع، و تنها با آن گریه می‌کردم. از آن سال تا همین سه سال پیش به گمانم روضه‌خوانی با این کتاب را ترک نکردم.

* «آفتاب در حجاب» اثری است از «سیدمهدی شجاعی». نویسنده‌ای که قلمش عموما گرد اسوه‌ها و اسطوره‌های دینی می‌گردد و حداقل 5 عنوان از آثار او به عاشورائیان اختصاص دارد؛ کتاب‌هایی مانند «پدر، عشق و پسر»، «سقای آب و ادب» را که در همین ستون پیش‌تر معرفی کرده‌ایم و «مردان و رجزهایشان» و «از دیار حبیب» را اگر عمری بود در سال‌های بعد معرفی خواهیم نمود.

آفتاب در حجاب

* آفتاب در حجاب روایتی است خواندنی و تاثیرگذار از پیام‌آور عاشورا، حضرت زینب(س) که به قلم شجاعی آمده. اگرچه کتاب در هر فصل و هر صفحه گریزی دارد به صحرای کربلا اما ویژگی این کتاب در این است که تا حدی حجاب از آفتاب آن حضرت برمی‌کند تا بتوانیم بهتر فهم کنیم صبری که زینب(س) را این‌گونه اسطوره می‌کند و دریابیم که گویا زینب از همان روز اول قرار بود در نینوا زینبی کند و ما را در هر عصر و زمانه‌ای که باشیم، دعوت به صبر و خروش کند! تا بفهمیم او هم باید صبر دیدن این‌همه مصیبت داشته باشد و هم توان بیان آن‌چه که دیده است. این کتاب چون عموم کتاب‌های شجاعی که در این قالب قرار می‌گیرند، رفت و برگشت‌هایی دراماتیک و نمایشی دارد و ما را از ادبیاتی دل‌چسب بهره‌مند می‌سازد.

* «عجب سکوتی بر عرصه کربلا سایه افکنده است! چه طوفانی دیگری در راه است که آرامشی اینچنین را به مقدمه می‌طلبد؟ سکون میان دو زلزله! آرامش میان دو طوفان!
یک‌سو جنازه است و خاک‌های خون‌آلود و سوی دیگر تا چشم کار می‌کند اسب و سوار و سپر و و خود و زره و شمشیر. و این‌همه برای یک تن؛ امام که هنوز چشم به هدایت‌شان دارد.
قامت بلندش را می‌بینی که پشت به خیمه‌ها و رو به دشمن ایستاده است، دو دستش را بر قبضه شمشیر تکیه زده و شمشیر را عمود قامت خمیده‌اش کرده است و با آخرین رمق‌هایش مهربانانه فریاد می‌زند: آیا کسی هست که از حریم رسول خدا دفاع کنئ؟ آیا هیچ خداپرستی هست که به خاطر او فریاد مرا بشنود و به امید رحمتش به یاری ما برخیزد؟ آیا کسی هست ...؟»




مشخصات کتاب:

عنوان: آفتاب در حجاب

نویسنده: سیدمهدی شجاعی

انتشارات: کتاب نیستان

تعداد صفحه: ۲۴۰

قیمت: ۹۰۰۰تومان

قطع: رقعی

 

این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۲ ، ۱۹:۵۵
زهیر قدسی

یک صندوق پستی برای دو نفر!

یا

«از»«به»های مجید قیصری


پیش درآمد

*جنگ... جنگ... جنگ...! این واژ‌ه‌ای است که در هر زمان و زبان و جغرافیایی تعریف شده است. حالا عرب «حرب» بخواندش یا انگلیسی «War» یا فرانسوی «guerre»... کافی است سری به google translate بزنید به خوبی درمی‌یابید که این واژه در همه زبان‌ها مترادف دارد و به گمانم بشر پیش از آن‌که بابا و مامان را به زبان بیاورد تکلیفش را با این واژه مشخص کرده بود! از همین‌رو است که می‌بینیم سهم عمده‌ای از ادبیات و سینمای جهان به جنگ اختصاص دارد و ایران هم در این میان استثنا نیست.

نویسنده کیست؟

*«مجید قیصری» نویسنده‌ای است که این سال‌ها جای خودش را در ادبیات داستانی ایران به خوبی باز کرده است. دفاع مقدس و مذهب سوژه‌های اصلی آثار اویند. نویسنده کتاب‌هایی چون: «سه دختر گل‌فروش»، «زیرخاکی»، «سه کاهن»، «باغ تلو»، «گوساله سرگردان»،... و «شماس شامی» که شاید بتوان گفت از سوی مخاطبان مورد توجه بیش‌تری قرار گرفت. «دیگر اسمت را عوض نکن» نام دیگر اثر اوست که توسط نشر چشمه انتشار یافت.

داستان چیست؟

داستان با نامه‌نگاری یک سرباز ایرانی و یک سرهنگ عراقی از این‌سو و آن‌سوی مرز روایت می‌شود. روزهای پایانی جنگ و پس از قبول قطعنامه است و یک سرهنگ عراقی که به دنبال گمشده‌ای در خرمشهر می‌گردد، نامه‌هایی برای یک رزمنده ایرانی جایی نزدیک اروند پنهان می‌کند تا شاید بتواند از او برای رسیدن به گمشده‌اش کمک بگیرد و...(خوب این‌جا قرار نیست داستان لو داده شود!)


digar esmat ra avaz nakon

چند نکته:

آنچه هنگام خواندن کتاب باید به آن توجه کرد، فاصله‌ای است که ما از پایان جنگ گرفتیم. و فرصتی که این فاصله برای نگاهی دوباره انداختن به جنگ -به استثناها، آدم‌ها و نیت‌های‌شان، شرایط و تقدیرشان و...-  نصیب ادبیات و هنر شده.

این روش که از نامه‌نگاری برای روایت داستان استفاده شود، ۸سال پیش از بازنویسی نهایی این کتاب (یعنی در سال ۱۳۸۰) توسط رضا امیرخانی در کتاب «از به» استفاده شده، که از قضا آن هم داستان پس از جنگ است. گرچه آن کتاب شاید از آثار ضعیف رضا امیرخانی محسوب می‌شود اما با توفیق و اقبال بیش‌تری همراه بود.

نویسنده اگرچه روی سوژه‌ای نسبتا خاص دست گذاشته اما در پرداخت داستان می‌توانست ماهرانه‌تر عمل کند و تعلیق و پایان‌بندی بهتری داشته باشد؛ اما با این وجود خواندن این کتاب برای کسانی که به دنبال سوژه‌های جدید در حوزه ادبیات جنگ می‌گردند، خالی از لطف نیست.

یک گاز از کتاب!

علیک‌السلام عزیزی؛

یک هفته‌ای است از تو نامه ندارم، اتفاق چی افتاده؟ چی خبر؟ خطا کردم؟ بگو. برای تو عکس حرم حسین می‌فرستم. می‌دانم شما ایرانی‌ها عاشق زیارت حرم حسین هستید. خبر خوشی برای تو دارم. وقتی یاد مادرم افتادم و رادیو گوش کردن او، به خودم گفتم من چرا رادیو ایران گوش نکنم؟ البته حالا می‌فهمم چرا مادرم آن‌قدر از بابام می‌ترسید. من هم با همان ترس دارم به رادیو ایران گوش می‌کنم. می‌ترسم سرباز نگهبان سنگر من به مخابرات خبر بدهد حضرت عقید فؤاد رادیو ایران گوش می‌کند. کسی این‌جا نیست که تعلیم زبان فارسی من کند. مجبور هستم با گذشته خیلی فکر کنم. رادیو کمک بزرگی است. این‌طور شاید فارسی خوب‌تر بنویسم...

 


مشخصات کتاب:

عنوان: دیگر اسمت را عوض نکن

نویسنده: مجید قیصری

ناشر: چشمه

تعداد صفحه: ۹۵

قطع: رقعی

قیمت: ۲۲۰۰تومان



این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۲ ، ۱۰:۳۵
زهیر قدسی

چند نکته نادر درباره نادره ادبیات ایران


**گاه بعضی دغدغه‌ها مثل خوره‌ای می‌افتد به جان مغز آدمی‌زاد! اما انگار پای طلسمی در کار است، که نمی‌گذارد این بار سنگینِ روی دستت را با واسطه قلم زدن بچکانی روی کاغذ و راحت شوی. و شاید هم در برخی موارد نه چندان محدود، پای ترس در میان باشد و این‌که می‌ترسی حق مطلب را درباره آن موضوع یا آن آدم یا آن کتاب ادا نکنی و سوژه را بسوزانی. درباره نادر ابراهیمی نوشتن برای من چنین احساسی را به همراه داشت. چیزی در میانه بیم و امید. بیم‌اش را که گفتم؛ اما امیدش به سبب آن است که درباره این نویسنده و کتاب‌هایش آن‌قدر کم گفته‌اند و کم نوشته‌اند که تو هر چه بنویسی در بوته مقایسه قرار نمی‌گیرد و هر چه بنویسی بکر است و ناگفته اگر چه در دل همین امید هم نوعی بیم و مسئولیت نهفته است.


نادر ابراهیمی

نادر را کم شناخته‌ایم و کم شناسانده‌اند به ما! نادر در میان هیاهوی هم نسلانش مهجور و گوشه‌گیر و بی‌ادعا نشسته است و شاید منتظر،که زمانه‌اش برسد تا دوباره از لا‌به‌لای ورق‌‌های نوشته‌هایش حرف حسابی تازه بیرون بکشیم. گاهی عمیقا می‌ترسم از اینکه بخواهم درباره شخصیت و زندگی نویسنده کتاب مورد علاقه‌ام چیزی بدانم و بخوانم از آن روی که تصویر نوشته‌اش را در ذهنم دیگرگون کند و شخصیت و زندگی خصوصی‌اش آن‌قدر ناجور و بد فرم باشد که حلاوت خواندن قصه را در کامم کم کند. اما درباره نادر ابراهیمی باید بگویم بیش و پیش از داستان‌هایش باید خود او را و داستان زندگی‌اش را و نگاهش به زندگی را کاوید و فراوان آموخت. که خود نیز در این باب به شیرینی قلم زده است در «ابن‌مشغله» و «ابوالمشاغل». او خود در مقدمه کتاب «خانه‌ای برای شب» نوشته است که از آن دست نویسنده‌هایی نیست که برای سرگرم کردن مخاطب‌ها بنویسد:«اگر میل دارید چشم‌هایتان را با نوشته‌ای گرم کنید تا خواب خوش به سروقتتان بیاید، اگر می‌خواهید در پشت میز اداره‌ای کمر بیکاری را بشکنید، یا شب‌هنگام در بستر محبوب خود نیاز به مطالعه را احساس می‌کنید لطفا از خواندن نوشته‌های من چشم بپوشید. این نهایت محبت شماست زیرا حتی در ساده‌ترین و عاطفی‌ترین قصه‌ها هدف من سرگرم کردن کسی نبوده است.» و نیز مخاطبان نوشته‌های خود را به ایجاز این‌گونه توصیف می‌کند:«من برای تمام کسانی می‌نویسم که تمایل به اندیشیدن در ایشان کشته نشده است و یا خود دست به قتل‌عام اندیشه نزده‌اند.»
نادر فرصت آن را داشته که دوران‌های مختلفی را در زندگی‌اش تجربه کند که شاید در یک تقسیم‌بندی کلی بتوان آن را به سه دوره تقسیم کرد: قبل از انقلاب و مبارزات انقلابیون با هر تفکری چه ملی و چه مذهبی، جریان انقلاب و شخصیت امام خمینی (ره) و دفاع هشت ساله، دوران پس از آن تا سال‌های نزدیک به ما. و در هر دوره‌ای قلم زده و سعی کرده از دریچه انصاف و انسانیت واقعیات و حوادث پیش روی کشورش را بنگرد و درباره‌اش بنویسد. داستان‌های او را می‌توان در این سه دوره گنجاند و راحت‌تر درباره‌شان قضاوت کرد.
نادر ابراهیمی از این منظر که بسیاری از غالب‌ها را آزموده و در یک چارچوب نگنجیده بسیار شبیه «جلال آل احمد» است. اگر چه نادر به دلیل زیستن در زمانه دیگر از ابزارهای پیچیده‌تری برای رسیدن به مقصود خود بهره جسته؛ داستان کوتاه، رمان، مقاله، داستان کودکان، شعر و ترانه و سرود، سریال سازی و مستند‌سازی و... البته ما نادر را بیش از هرچیز با قلمش می‌شناسیم و او را بیش از آن‌که ترانه‌سرا بدانیم یا مستند‌ساز، نویسنده می‌دانیم و من البته او را بیش از هرچیز یک انسان مبارز و مجاهد می‌د‌انم که از ابزار ادبیات و هنر برای آرمان‌های انسانی و به قول خودش برای «ایمان-عشق- کار» بهره جسته است.




۱.    غزلداستان‌های سال‌ها بد


این که دست تقدیر، دست تو را برای نخستین‌بار به سوی کدام کتاب نویسنده دراز کند بسیار سرنوشت ساز است! اگر چه دست تقدیر دست مرا به سوی «بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم» دراز کرد اما تقدیرِ مرا با «غزلداستانهای سال‌های بد» پیوند زده بودند. کتابی که مرا به دنیای نادر پرتاب کرد و چون رشته‌ای به دیگر آثارش پیوند زد. برای خواندن کتاب‌های نادر باید آن‌قدر از آثارش مزمزه کنید تا یکی  زان میان پیدا شود و نمک‌گیرتان کند و با سبک و نثر نادر دوستی‌تان دهد تا الباقی را بی آن‌که بدانید پی‌گیرید و از یکی به دیگری لقمه بزنید. برای من غزلداستان‌های سال‌های بد نقطه عطف نادر خوانی بود نه نقطه شروع. مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه او از سال‌های ۴۴ تا ۵۷. در حال و هوای ایمان و مبارزه در سال‌های بد و شکنجه و تبعید. داستان‌ها تقریبا حال و هوایی یک‌رنگ دارند نثر نادر در غزلداستان‌ها، مخصوصا داستان‌های نهایی چیزی است میان نثر و شعر. غزلداستان‌ها اگرچه تلخ‌فامند لیکن رنگ امید و مبارزه دارند و قصه‌ آدم‌هایی است که که برای هدفی مشترک زندگی‌می‌کنند و آن نابودی ظلم و بیداد است. غزلداستان‌ها هم چون بیشتر آثار ابراهیمی پر است از نشانه‌ها و سمبل‌ها و نماد‌ها که باید یافت‌شان و از یافتن‌شان لذت برد. این کتاب در سال ۱۳۵۷ برای نخستین بار منتشر شده است.

غزلداستانهای سال بد

«در نهایت، یک روز همه خودکشی خواهند کرد، همه-بدون استثنا: دزدزده‌ها و دزدها، دزدزده‌ها به دلیل آن‌که دزدها همه چیز آن‌ها را زده‌اند و برده‌اند؛ و دزدها به دلیل آن‌که دیگر هیچ‌کس باقی نمانده که در موضع دزدزده‌ها قرار بگیرد. بدیهی است که گروه اول، اگر با تریاک خودکشی کنند، گروه دوم، آن‌قدر تریاک می‌کشند تا خود کشته شود.»


مشخصات کتاب:
عنوان: غزلداستانهای سال بد
مولف: نادر ابراهیمی
ناشر: روزبهان
قطع: رقعی
تعداد صفحه: ۸۴
قیمت: ۲۵۰۰تومان


این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.


پی‌نوشت:

۱. دیگر خودم را راحت کردم و جای آن‌که هربار در پی‌نوشت، صاحب‌قلم را نام ببرم برای خودِ صاحب قلم نیز چون نیم‌پز، وبلاگ دیگرمان -که این روزها با قلم سرکار بانو خوب طوفانی شده- نام نویسنده را کلید زدم و ایشان را به عنوان شریک رسمی و قانونی وبلاگ (هم‌چون زندگی‌ام) معرفی کردم. باشد که موجب برکت جاکتابی شود!

۲. آنچنان که در مقدمه پیداست قرار است که یک سلسله معرفی کتاب آثار نادر ابراهیمی در این‌جا داشته باشیم و این کاری بدون سابقه در جاکتابی بوده و اگر نبود احساس وام‌داری نسبت به آثار این نویسنده، شاید چنین نمی‌شد. همین‌جا دوستان و خوانندگان جاکتابی را به خواندن تمامی آثار او دعوت می‌کنیم.

۳.
پیش‌تر در اینجا معرفی کتاب‌های «انسان، جنایت و احتمال»، «ابن مشغله» و «ابوالمشاغل» از این نویسنده را داشته‌ایم.
۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۲۲
الهام یوسفی

یک کتاب فراموش نشدنی!



** برخی کتاب‌ها را وقتی می‌خوانی غافل‌گیر می‌شوی، بس که خواندنی‌اند. به‌ویژه هنگامی که ساکت و نجیب، گوشه‌ای از قفسه کتاب‌فروشی قرار گرفته باشد؛ نه نویسنده‌اش مشهور باشد و نه کتابش خیلی سر و صدا کرده باشد و تو فقط به پیشنهاد دوستت اعتماد می‌کنی و آن را می‌خری و منتظر می‌مانی تا زمانی از میان قفسه کتاب‌هایت صدایت بزند که: هی... مرا بخوان!
«شاید فراموشت کنم» کتابی فراموش ناکردنی بود که به سفارش یک دوست و البته شنیدن سوژه داستان برای خواندن انتخابش کردم. البته طراحی جلد کتاب هم در انتخابش بی‌تاثیر نبود.


سوژه داستان چیست؟

(پیش از هرچیز اعلام کنیم که در اینجا خطر لوث شدن داستان شما را تهدید نخواهد کرد!) ابتدای کتاب، پیش از آن‌که داستان آغاز شود، این عبارت درج  شده: «تمامی وقایع و رویدادها و نام اماکن حقیقی است.» پس آماده می‌شویم که با یک کتاب روایی احتمالا خشک و بی‌روح روبه‌رو شویم. اما کتاب در انتها عکس‌هایی دارد که توجه را به خود جلب می‌کند. تصویری از یک خانواده پرجمعیت بیست و چندنفری!
داستان از این قرار است که «ماشاءالله آذرفر» که شخصی ثروتمند و بانفوذ در دربار شاه بوده نمی‌تواند از همسرش صاحب فرزندی شود و خلاف فیلم‌ها و داستان‌ها برای حل این موضوع به فکر تجدید فراش و... نمی‌افتد! در یک تصمیم‌گیری نادر –او به اتفاق همسرش- از هر استان آن زمان بچه‌یتیمی را به فرزندی می‌گیرد! شکر خدا آن زمان این‌همه استان اختراع نشده بود(!) ولی با این وجود تعداد فرزندان بیست و یکی می‌شوند. حالا این عدد را بیافزایید به باغبان منزل ایشان به اضافه سه فرزند و همسرش که با خود پدر و مادر مجموعا می‌شوند چند تا؟!... ۲۸نفر!


آیا با یک شاهکار روبه‌روییم؟!
انصافا سوژه داستان کفایت می‌کند که برای خواندنش آستین بالا بزنی؛ اما بی‌اغراق نثر داستان و شخصیت‌پردازی آن چنان پرکشش و جذاب است که هرلحظه مخاطب را بیش‌تر درگیر خود می‌سازد و بی‌راه نیست اگر بگوییم که این کتاب در میان انبوه کتاب‌ها و داستان‌های ایرانی که هرساله منتشر می‌شوند و -احیانا به شهرت می‌رسند- از شکوه و شوکت ویژه‌ای برخوردار است. داستان از توصیفات و تعابیر بکر و عمیق لبریز است. شخصیت‌پردازی‌ها ظریف و ملموس‌اند و مخاطب نه تنها با ظاهر اشیاء و آدم‌ها بلکه با روح‌شان نیز ارتباط برقرار می‌کند؛ گویی خود در داستان حضور داشته.
نویسنده رفت و برگشت‌هایی هنرمندانه در زمان حال و گذشته دارد و رابطه ظریف آدم‌ها و سرنوشت‌شان را ترسیم می‌کند.
هر بخش از کتاب –که شامل بیست بخش است- به نام یک یا دو نفر از اعضای خانواده نام‌گذاری شده که وجه نام‌گذاری‌شان پس از خواندن چند بخش مشخص می‌شود.
نثر و توصیفات کتاب، بی‌ملاحظه و جسورانه است. آدم‌ها با حقیقت شخصیتی‌شان دیده می‌شوند و شاید همین موضوع برای آقای نویسنده کمی مشکل‌ساز شد! 

شاید فراموشت کنم

نویسنده کیست؟
«حسن رحیم‌پور» متولد ۱۳۳۰در تهران است؛ پس با «حسن رحیم‌پور ازغدی» که متولد ۱۳۴۲ در مشهد است و معرف حضور همگان، نسبتی ندارد! اما از او کتاب‌های «زندگی خوب بود» که مجموعه خاطرات اوست و برنده کتاب سال ۱۳۸۱ شده، و همچنین «لبخندهای جنگ»، «استکان کمر باریک مادری»، «دیگر هرگز» و «کنار جنگل بلوط» منتشر شده.
اما مشکلی که متاسفانه برای نویسنده کتاب «شاید فراموشت کنم» پیش آمده شکایت غیرمنتظره برخی اشخاص این داستان از نویسنده بوده. گویا عده‌ای از شخصیت‌های داستان مدعی شده‌اند که اطلاعات این داستان یا کذب است و یا بدون رضایت ایشان منتشر شده است. امیدواریم این ماجرا زودتر ختم به خیر شود و این داستان زیبا، بی‌جهت حیف نشود.


یک گاز از کتاب!
دل و دماغ حرف زدن نداشت. به فکر کاسبی‌ای بود شاید که چندان روبه‌راه نبود؟ به فکر این بود که هرچه زودتر مثل یوسف، دست بالا بزند و تشکیل خانواده دهد؟
-راستی داداش تا حالا عاشق شدی؟
با خنده گفت: «نمی‌شه هم دنبال نون بود، هم عشق، اما... از تو چه پنهون، این دل من هم آروم نیست. برای خودش شیطنت‌هایی داره. گاهی اعلام خودمختاری می‌کنه و جونمو به لبم می‌رسونه، دلم محبت کم دیده و می‌خواد با محبت کردن اون خلاء گذشته رو پر کنه...»
و ساکت شد و آن شب حرف دیگری نزد. شاید در تاریکی، قطره اشکی گوشه چشم‌هایش را مرطوب کرده بود و بغض تا دنیای رنگین رویاها و خاطره‌های شیرین گذشته همراهی‌اش می‌کرد یا شاید یادآوری دو چشم و یک صورت مهربان با لبخندی غمگین به خود می‌خواندش که دیگر حرفی نزد...


مشخصات کتاب:

عنوان: شاید فراموشت کنم
نویسنده: حسن رحیم‌پور
تعداد صفحه: ۴۰۸ (به همراه تصویر)
قیمت: ۷۰۰۰ تومان
ناشر: آرما
قطع: رقعی


این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.


پی‌نوشت:
۱. این کتاب خیلی بیش از این‌ها حقش بود و من نتوانستم حقش را به جا آورم. در ضمن باید اعتراف کرد گازی که از کتاب انتخاب کردم، گاز شیرینش نبود اما هر گاز دیگری که انتخاب می‌کردم یا باید یک گاز بزرگ می‌بود یا مواردی داشت که مناسب جاکتابی و انتشار در یک نشریه نبود. (رجوع شود به فصل شهریار-ایرج که آغازی زیرکانه و هنرمندانه داشت.)
۲. سری به صفحه‌ی ختم ساغر هم بزنید، شاید بیش‌تر به‌روز شد!
۳. سری به نیم‌پز هم بزنید؛ البته تا اینجایش آن‌هایی که امیدوارانه سر می‌زدند خیلی لطف داشتند اما شما هم سری بزنید تا زودتر به‌روزش کنم انشاالله!

نشانی همین مطلب در سایت جیم
نشانی همین مطلب روزنامه خراسان
۱۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۱۷
زهیر قدسی

به خاطر یک مشت پول نجس!


داستان چیست؟ رمان «من نوکر بابا نیستم» نوشته «احمد اکبرپور» کتاب مختصری است که می‌توانید به راحتی وقت‌های اضافه‌ای که از گوشه و کنار پیدا می‌کنید را با خواندنش شیرین کنید. داستان مربوط می‌شود به چیزی که بشریتی را سرکار گذاشته و ول کن ماجرا هم نیست! بسته پولی از جیب پدری خسیس و سخت‌گیر در چاه مستراح می‌افتد و پدر تصمیم می‌گیرد یکی از بچه‌هایش را به زور در چاه بفرستد. بچه‌ها مقاومت می‌کنند و کشمکش بالا می‌گیرد. داستان به تصویرگری جالب «حمید بهرامی» آراسته شده و این ارتباط‌گیری با شخصیت‌های داستان را ساده‌تر می‌کند و وجه طنزآمیز کتاب را پررنگ‌تر. ماجرا در یکی از روستاهای جنوب رخ می‌دهد؛ گو این‌که نویسنده اعتراف می‌کند اصل داستان مربوط به یکی از روستاهای کرمانشاه بوده!

 نویسنده کیست؟
احمد اکبرپور نویسنده موفق حوزه کودک و نوجوان است که پا به دهه پنجم زندگی خود گذاشته، در شهرستان لامرد استان فارس پا به کره خاکی نهاده و دانش‌آموخته رشته روان‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی است. داستان‌های کودک و نوجوان این نویسنده توانسته است تا کنون جوایز متعددی به خود اختصاص دهد.

«قطار آن شب» او جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی را از نصیب نویسنده کرده و به خاطر «امپراتور کلمات»اش دیپلم افتخار IBBY پکن را گرفته است.

من نوکر بابا نیستم


«شب بخیر فرمانده»‌ او نیز برگزیده یونیسف شده و توسط همین انتشارات در ایران منتشر شده است. برای اطلاع باید عرض کنیم که «من نوکر بابا نیستم»اش برگزیده کتابخانه بین‌المللی مونیخ آلمان و برگزیده جشن فرهنگ فارس و نامزد کتاب سال و پکا و کانون پرورش فکری برای بهترین رمان نوجوان شده!

 یک گاز از کتاب! لااله‌الاالله، اگر آدم چهار تا بد و بیراه نگوید و سر چند تا بچه یا پیرزنی داد نکشد که دق‌مرگ می‌شود! مرتیکه بی‌حیا، مفت و مجانی نان و نمک دولت را می‌خورد، اما عوض این‌که دنبال دزد و یاغی باشد، دست تو جیب‌هایش می‌کند و گوشش به دهان زن‌ها و چند تا آدم فضول است که امروز فلانی می‌خواهد بچه‌اش را ادب کند. آن‌وقت سوار اُتولش می‌شود و مثل برق حاضر می‌شود که بعله نبینم بچه‌های‌تان را اذیت کنید! یا میان زن‌ها و مردها قدم می‌زند. فیس و افاده می‌فروشد و همین‌طور که کلاهش را جا به جا می‌کند، می‌گوید: «همه ما در مقابل قانون فلانیم و بهمانیم.»




مشخصات کتاب:

عنوان: من نوکر بابا نیستم!
تصویرگر: حمید بهرامی
نویسنده: احمد اکبرپور
تعداد صفحه: ۱۰۴
قیمت: ۲۰۰۰ تومان
ناشر: افق
قطع: پالتویی


این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.
۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۱:۴۷
زهیر قدسی