کبوتر سپید، امپراطور سیاه
اینبار هم به پیشنهاد یک دوست، سراغ این دوست جدید رفتم. انگار دوستیها پلی هستند برای ایجاد یک دوستی جدید و اغلب لذتبخش و خاطرهانگیز، البته سابقه دوستی با دوست معرفیکننده به نیم ساعت هم نمیکشید، نیم ساعتی که در کتابفروشی کنار هم بودیم و یک دوست مشترک به نام کتاب ما را با هم، همکلام کرد. اگر پیشنهاد این دوست نبود خودم دست و دلم به خواندن این کتاب نمیرفت، نام نویسندهاش ناآشنا بود و نام کتاب هم البته کلیشهای! «امپراطور عشق». که پیشفرضی خاص و دور از واقع را به ذهنم آورده بود.
* دوست پیشنهاددهنده صبوری کرد و از محتوای کتاب به ذکر ایننکته که بسیار خواندنیاست اکتفا نمود و من هم تا انتهای خوانش داستان نفهمیدم قرار است به کجا برسم. شما را هم در جریان نمیگذرام، باشد که لذت کشف پایان را یکباره نوش کنید. من فیلمنامه خوان نیستم اما در چند تجربه اخیر، خواندن نمایشنامه و فیلمنامه به دلم نشسته است؛ آنچنانکه جسارت میکنم و میگویم حتی اگر فیلمش را دیده باشید خللی به خواندنش وارد نمیکند. البته امپراطور عشق داستانی است که متاسفانه بر هیچ تصویری روایت نشده جز در صحنه تاریخ قبل از اسلام!
** «بهزاد بهزادپور» را بعدتر شناختم، که کارگردان نمایشنامه مذهبی به نام «شب آفتابی» است. نمایشنامهای که خودش آن را ژانری نو در عرصه هنرهای نمایشی به حساب میآورد. که ندیدمش و لاجرم قضاوتی هم نمیتوانم کرد و نقد و بررسیاش را به همان اهل هنر میسپارم. اما درباره امپراطور عشق، آنچه بیش از هرچیز شما را با داستان همراه میکند بیانی ساده و گیرا و البته کشش داستانی و فراز و فرودهای جذاب آن است. شاید بتوان گفت داستان بیش از هرچیز عاشقانه و لطیف است تا خشک و تاریخی. شخصیت اصلی در پشت چهره خود انسانی نهفته دارد که مسیر اصلی داستان را شکل میدهد. رباح بردهای سیاه که حادثهای، زندگیاش را در تلاطم تصمیم مهمی قرار میدهد. حمامه، دوشیزه زیبایی که دست روزگار او را به خیمه برده سیاه میکشاند. و خلف بن وهب، همسرش و کارگزار او شخصیتهای اصلی و شکلدهنده فیلمنامهاند. حجم کتاب آنچنان است که به یکباره بتوان آن را مطالعه کرد و لذت اتمام یک کتاب خواندنی را در ساعتی چشید.
* [رباح همچنان که خیش را به جلو هل میدهد.]
رباح: مادیان نحیفی است مولای من... زور و توانش به قدرت زیبایی چهرهاش نیست.
[کارگزار که در کنار خلف رباح را دنبال میکند، نیشخند زده و به گونهای با خود حرف میزند که خلف بشنود.]
کارگزار: با این شلاق میتوان این مادیان نحیف را تبدیل به نره گاو نمود.
[خلف اخمهایش در هم میرود و با لحنی گلایهآمیز به رباح میگوید.]
خلف: بردهای
و بردهداری نمیدانی رباح...!
مشخصات کتاب:
عنوان: امپراطور عشق
نویسنده: بهزاد بهزادپور
تعداد صفحه: ۹۲
قیمت: ۲۰۰۰تومان
قطع: رقعی
این کتاب را میتوان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبهروی شیرازی۱۴، پاساژ رحیمپور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.