پرسه در حوالی جنگ
نمیدانم چرا؟! اما هربار که برای موضوعی شروع به نوشتن میکنم آخر کار به نقد از تلوزیون و صدا و سیمای محترممان ختم میشود! درحالی که اصلا هیچ پدرکشتگیی با هم نداریم! یعنی پدر بنده که خدا را صدهزار مرتبه شکر -در صحت و سلامت- در قید حیات هستند و باور بفرمایید ما هم که زبانمان لال دست به خون صدا و سیما نیالودهایم! غرض اینکه حداقل تا وقتی که صدا و سیمای محترممان بعد از اینهمه زاد و ولد شبکه، جانی بگیرد و قوتی در بازو جمع نماید، شما سعی کنید در فهم مسائل اساسی و کلیدی به آن استناد و رجوع نفرمایید.
هدف از این مقدمه، معرفی یک کتاب واقعا خواندنی در عرصه جنگ و دفاع مقدس بود. اما نمیتوانم این مقدمه را بیربط بدانم. چون اگر کمی به علم روانشناسی امروز اعتقاد داشته باشید میدانید که این دیدنهای بسیار ذهن را بسیار تنگ و محدود مینماید و ما متاسفانه بیآنکه بدانیم با همین دانستههای اندک، به قضاوت مینشینیم و محاکمه میکنیم و مدعی میشویم!
نویسندهای برای جنگ
* «احمد دهقان» نویسندهای ناآشنا نیست. او که غالبا قلمش در حوالی جنگ پرسه میزند را میتوان موفقترین نویسنده این عرصه دانست. از او آثار شایستهای چون: «سفر به گرای ۲۷۰درجه»، «دشتبان»، «گردان چهارنفره» و «من قاتل پسرتان هستم» -در کنار آثاری کم سر و صداتر- منتشر شده که برخی از آنها برای خود حاشیههایی داشته است. فیالمثل کتاب سفر به گرای ۲۷۰درجه برنده جایزههای متنوعی شده و از همه مهمتر توجه مخاطبان بسیاری را به خود جلب کرده تا جایی که توسط پال اسپراکمن، نایب رئیس مرکز مطالعات دانشگاهی خاورمیانه در دانشگاه راتجرز آمریکا، به عنوان نخستین رمان ایرانی با موضوع جنگ ایران به انگلیسی ترجمه و در این کشور منتشر شده است. و یا کتاب من قاتل پسرتان هستم، که داستانهایی با درونمایهای شدیدا ضدجنگ -که سر و صدای زیادی به پا کرد و منتقدان فراوانی را به دنبال خود کشید- دستمایهای برای فیلم «پاداش سکوت» شد؛ البته خوانندگان کتاب و بینندگان آن فیلم، معتقد بودند که فیلم بسی ضعیفتر از کتاب بوده است. به هر حال با اینکه نویسنده، خود یکی از رزمندگان جنگ بوده اما داستانهایش از یک زاویه خاص و به شکلی بیطرفانه و وقایعنگارانه نوشته شده است. و شما جنگ را در کتابهای او آنگونه میبینید که شاید یک خواننده بیگانه میبیند، در عین حال توصیفهای او چنان است که شما را در لحظهلحظه جنگ همراه خود میسازد.
پرسه در حوالی مرگ
* اما کتاب «پرسه در خاک غریبه» آخرین اثر اوست که توسط انتشارات نیستان منتشر شده است. داستان کتاب از یک ایستگاه متروک در منطقهای از جنوب آغاز میشود، که قرار است نیروهای داوطلب را در فصل زمستان به صورت پنهانی با قطار برای انجام یک عملیات غافلگیرانه علیه لشکر گارد ریاست جمهوری عراق، به کردستان اعزام کنند.
رزمندگان در منطقهای از کردستان عراق به نام ماووت به همراه کردهای عراقی، عملیاتی مشترک علیه نظامیان عراقی صورت میدهند. و قاعدتا هم هیچکس نباید حتی فکرش را بکند که در سرمای استخوانسوز زمستان، آن هم در ارتفاعات کوههای کردستان کسی فکر حمله در سر داشته باشد. آن هم در حالی که رساندن آذوقه و مهمات به آن ارتفاعات به آسانی میسر نیست و باید در این میان از تعداد قابل توجهی الاغ و قاطر نیز بهره گرفت.
قهوه قندپهلو!
داستان بر خلاف کتاب «سفر به گرای ۲۷۰درجه» شروعی جذابتر و پرکششتر دارد. چراکه با طنز و شوخی همراه است اما لحظه به لحظه که داستان پیش میرود، نویسنده تلخیهای عمیقی به کام مخاطب میریزد –انگار که یک تکه شکلات تلخ ۹۶درصدی را بخواهید با حوصله بمکید!- اما در عین حال نویسنده خوب میداند که مخاطب تا به کجا ظرفیت و تحمل این تلخی را دارد و برای همین دو کاراکتر را در داستانش تعبیه میکند تا این تلخی را به موقع فروبنشاند. یکی از این کارکترها شخصیتی به نام بهرام است که بسیار لوده و اهل شوخی است و آن هنگام که کسی حال حوصله شوخی کردن ندارد او نمیتواند بیکار بنشنید و همه را به خنده وا میدارد؛ گو اینکه در برخی موارد هم موفق نمیشود.
و کاراکتر دیگر هم همین قاطرها و الاغهای بیچارهاند که نویسنده با حوصله رفتارهایشان را توصیف و تحلیل میکند. و باز بماند که گاهی توصیف وضعیت و شرایط همین موجودات چهارپا نیز ما را دچار اندوه میکند. به هر حال آنچه که در این کتاب بسیار خواندنی است بیان لحظاتی از جنگ است که کمتر توصیف میشوند. وصف لحظاتی که رزمندهها بیکارند و یا در حال نقل و انتقالند یا در انتظار آذوقه و... و نه صرفا لحظاتی که در حالتی عارفانه و روحانی به سر میبرند. توصیفات چنان عمیق و درگیر کننده است که وقتی داستان به کوههای کردستان میرسد، مخاطب دچار رخوت و سستی ناشی از سرما میشود!
چند لقمه از داستان!
* ... بهرام که از سر شب هرچه زور میزد تا لبخندی روی لبها بنشاند، کمتر موفق میشد، زد زیر خنده و گفت: «این دعای تو هم توی این شلوغ پلوغی، شده دعای آن یارو که یک خر پیر و یک گاو شیرده داشت. یک روز دعا کرد: خدایا، خرم پیر شده و دلم نمیآید ولش کنم؛ خودت یکجوری خلاصش کن تا اقلکم هرچه علف دارم، بدهم گاوم بخورد و شیرش زیاد شود. صبح رفت و دید که گاوش مرده. سر بلند کرد سمت آسمان و با ناله گفت: آخه بعد از اینهمه سال خدایی، بین گاو خر فرق نمیگذاری؟!» یک کم صبر کرد ببیند کسی نیشش به خنده باز میشود یا نه و ادامه داد: «حالا توی این هیر و بیر، تو هم با دعاهات حواس خدا را پرت کن که به جای آنها، موشکهای ما تمام شود و عراقیها بیچارهمان کنند!»
* ... برادرا،همهتان میدانید که من نه سخنرانم و نه میتوانم خوب حرف بزنم ولی آنقدر میفهمم که این خدا، تا حالا صدوبیستوچهار هزار پیغمبر و دوازده امام را به کشتن داده، پس توقع نداشته باشید که به شاخشکستههایی مثل من و شما رحم کند. حالا هرکس میخواهد به سرنوشت صدوبیستوچهار هزار پیغمبر و دوازده امام دچار شود که بماند وگرنه زودتر –تا دیر نشده- فلنگ را ببندد که اینجا، جای ماندن نیست!
مشخصات کتاب:
عنوان: پرسه در خاک غریبهنویسنده: احمد دهقان
ناشر: نیستان
قطع: رقعی
تعداد صفحه:۲۳۶
این کتاب را میتوان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبهروی شیرازی۱۴، پاساژ رحیمپور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۳۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.