جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دفاع مقدس» ثبت شده است

پرسه در حوالی جنگ

نمی‌دانم چرا؟! اما هربار که برای موضوعی شروع به نوشتن می‌کنم آخر کار به نقد از تلوزیون و صدا و سیمای محترم‌مان ختم می‌شود! درحالی که اصلا هیچ پدرکشتگیی با هم نداریم! یعنی پدر بنده که خدا را صدهزار مرتبه شکر -در صحت و سلامت- در قید حیات هستند و باور بفرمایید ما هم که زبان‌مان لال دست به خون صدا و سیما نیالوده‌ایم! غرض این‌که حداقل تا وقتی که صدا و سیمای محترم‌مان بعد از این‌همه زاد و ولد شبکه، جانی بگیرد و قوتی در بازو جمع نماید، شما سعی کنید در فهم مسائل اساسی و کلیدی به آن استناد و رجوع نفرمایید.
هدف از این مقدمه، معرفی یک کتاب واقعا خواندنی در عرصه جنگ و دفاع مقدس بود. اما نمی‌توانم این مقدمه را بی‌ربط بدانم. چون اگر کمی به علم روانشناسی امروز اعتقاد داشته باشید می‌دانید که این دیدن‌های بسیار ذهن را بسیار تنگ و محدود می‌نماید و ما متاسفانه بی‌آن‌که بدانیم با همین دانسته‌های اندک، به قضاوت می‌نشینیم و محاکمه می‌کنیم و مدعی می‌شویم!


نویسنده‌ای برای جنگ
* «احمد دهقان» نویسنده‌ای ناآشنا نیست. او که غالبا قلمش در حوالی جنگ پرسه می‌زند را می‌توان موفق‌‌ترین نویسنده این عرصه دانست. از او آثار شایسته‌ای چون: «سفر به گرای ۲۷۰درجه»، «دشت‌بان»، «گردان چهارنفره» و «من قاتل پسرتان هستم» -در کنار آثاری کم سر و صداتر- منتشر شده که برخی از آن‌ها برای خود حاشیه‌هایی داشته است. فی‌المثل کتاب سفر به گرای ۲۷۰درجه برنده جایزه‌های متنوعی شده و از همه مهم‌تر توجه مخاطبان بسیاری را به خود جلب کرده تا جایی که توسط پال اسپراکمن، نایب رئیس مرکز مطالعات دانشگاهی خاورمیانه در دانشگاه راتجرز آمریکا، به عنوان نخستین رمان ایرانی با موضوع جنگ ایران به انگلیسی ترجمه و در این کشور منتشر شده است. و یا کتاب من قاتل پسرتان هستم، که داستان‌هایی با درون‌مایه‌ای شدیدا ضدجنگ -که سر و صدای زیادی به پا کرد و منتقدان فراوانی را به دنبال خود کشید- دست‌مایه‌ای برای فیلم «پاداش سکوت» شد؛ البته خوانندگان کتاب و بینندگان آن فیلم، معتقد بودند که فیلم بسی ضعیف‌تر از کتاب بوده است. به هر حال با این‌که نویسنده، خود یکی از رزمندگان جنگ بوده اما داستان‌هایش از یک زاویه خاص و به شکلی بی‌طرفانه و وقایع‌نگارانه نوشته شده است. و شما جنگ را در کتاب‌های او آن‌گونه می‌بینید که شاید یک خواننده بیگانه می‌بیند، در عین حال توصیف‌های او چنان است که شما را در لحظه‌لحظه جنگ همراه خود می‌سازد.



پرسه در حوالی مرگ
* اما کتاب «پرسه در خاک غریبه» آخرین اثر اوست که توسط انتشارات نیستان منتشر شده است. داستان کتاب از یک ایستگاه متروک در منطقه‌ای از جنوب آغاز می‌شود، که قرار است نیروهای داوطلب را در فصل زمستان به صورت پنهانی با قطار برای انجام یک عملیات غافل‌گیرانه علیه لشکر گارد ریاست جمهوری عراق، به کردستان اعزام کنند.
رزمندگان در منطقه‌ای از کردستان عراق به نام ماووت به همراه کردهای عراقی، عملیاتی مشترک علیه نظامیان عراقی صورت می‌دهند. و قاعدتا هم هیچ‌کس نباید حتی فکرش را بکند که در سرمای استخوان‌سوز زمستان، آن هم در ارتفاعات کوه‌های کردستان کسی فکر حمله در سر داشته باشد. آن هم در حالی که رساندن آذوقه و مهمات به آن ارتفاعات به آسانی میسر نیست و باید در این میان از تعداد قابل توجهی الاغ و قاطر نیز بهره گرفت.


قهوه قندپهلو!
داستان بر خلاف کتاب «سفر به گرای ۲۷۰درجه» شروعی جذاب‌تر و پرکشش‌تر دارد. چراکه با طنز و شوخی همراه است اما لحظه به لحظه که داستان پیش می‌رود، نویسنده تلخی‌های عمیقی به کام مخاطب می‌ریزد –انگار که یک تکه شکلات تلخ ۹۶درصدی را بخواهید با حوصله بمکید!- اما در عین حال نویسنده خوب می‌داند که مخاطب تا به کجا ظرفیت و تحمل این تلخی را دارد و برای همین دو کاراکتر را در داستانش تعبیه می‌کند تا این تلخی را به موقع فروبنشاند. یکی از این کارکترها شخصیتی به نام بهرام است که بسیار لوده و اهل شوخی است و آن هنگام که کسی حال حوصله شوخی کردن ندارد او نمی‌تواند بی‌کار بنشنید و همه را به خنده وا می‌دارد؛ گو این‌که در برخی موارد هم موفق نمی‌شود.
و کاراکتر دیگر هم همین قاطرها و الاغ‌های بیچاره‌اند که نویسنده با حوصله رفتارهایشان را توصیف و تحلیل می‌کند. و باز بماند که گاهی توصیف وضعیت و شرایط همین موجودات چهارپا نیز ما را دچار اندوه می‌کند. به هر حال آن‌چه که در این کتاب بسیار خواندنی است بیان لحظاتی از جنگ است که کمتر توصیف می‌شوند. وصف لحظاتی که رزمنده‌ها بیکارند و یا در حال نقل و انتقالند یا در انتظار آذوقه و... و نه صرفا لحظاتی که در حالتی عارفانه و روحانی به سر می‌برند. توصیفات چنان عمیق و درگیر کننده است که وقتی داستان به کوه‌های کردستان می‌رسد، مخاطب دچار رخوت و سستی ناشی از سرما می‌شود!


چند لقمه از داستان!

* ... بهرام که از سر شب هرچه زور می‌زد تا لبخندی روی لب‌ها بنشاند، کمتر موفق می‌شد، زد زیر خنده و گفت: «این دعای تو هم توی این شلوغ پلوغی، شده دعای آن یارو که یک خر پیر و یک گاو شیرده داشت. یک روز دعا کرد: خدایا، خرم پیر شده و دلم نمی‌آید ولش کنم؛ خودت یک‌جوری خلاصش کن تا اقل‌کم هرچه علف دارم، بدهم گاوم بخورد و شیرش زیاد شود. صبح رفت و دید که گاوش مرده. سر بلند کرد سمت آسمان و با ناله گفت: آخه بعد از این‌همه سال خدایی، بین گاو خر فرق نمی‌گذاری؟!» یک کم صبر کرد ببیند کسی نیشش به خنده باز می‌شود یا نه و ادامه داد: «حالا توی این هیر و بیر، تو هم با دعاهات حواس خدا را پرت کن که به جای آن‌ها، موشک‌های ما تمام شود و عراقی‌ها بیچاره‌مان کنند!»
* ... برادرا،‌‌همه‌تان می‌دانید که من نه سخنرانم و نه می‌توانم خوب حرف بزنم ولی آن‌قدر می‌فهمم که این خدا، تا حالا صدوبیست‌وچهار هزار پیغمبر و دوازده امام را به کشتن داده، پس توقع نداشته باشید که به شاخ‌شکسته‌هایی مثل من و شما رحم کند. حالا هرکس می‌خواهد به سرنوشت صدوبیست‌وچهار هزار پیغمبر و دوازده امام دچار شود که بماند وگرنه زودتر –تا دیر نشده- فلنگ را ببندد که این‌جا، جای ماندن نیست!




مشخصات کتاب:

عنوان: پرسه در خاک غریبه

نویسنده: احمد دهقان

ناشر: نیستان

قطع: رقعی

تعداد صفحه:۲۳۶


این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۳۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۳ ، ۱۴:۱۵
زهیر قدسی

جنگ در میان رنگ!

«جنگ زودتر از من به دنیا آمد؛ دو سال زودتر از من؛ و وقتی به مدرسه رفتم، شیپور پایان جنگ را زدند. این یعنی کودکی‌ام در دامن جنگ گذشت. آن‌چه از این دایه ناخواسته نامهربان در خاطرم است صدای آژیر خطر است و دویدن به پناه‌گاه و موشکی که در کوچه پشتی‌مان فرود آمد و آتش‌سوزی و شب‌های نبودن پدر و تنهایی و اضطراب و ترس و ترس و ترس و همین. جنگ مهمان ناخوانده‌ای بود که از پنچره پشتی وارد دنیای کوچک کودکی من شده بود و نمی‌شد ندیدش. چون همه جا بود. از خانه، تا کوچه، تا خیابان، تا اسباب بازی‌ها، تا کتاب‌های شعر و قصه، تا سرودها و بازی‌های آمادگیِ غنچه‌های انقلاب و تا برگ برگ دفتر نقاشی...»



دفتر نقاشی یک نویسنده!
کتاب «رنگ، رنگ، جنگ» کتابی است از نقاشی‌های کودکیِ نویسنده جوان، «محسن‌حسام مظاهری». نقاشی‌هایی که با دستان یک تماشاچی کوچک به تصویر کشیده‌شده‌اند، اما بسیار بیش از هزاران خبر ریز و درشت آن سال‌ها، حرف دارند برای گفتن. نقاشی‌هایی که تصویرگر و بازتاب‌دهنده دغدغه‌ها، افکار  و خیالات کودکانه‌ی بچه‌هایی است که زیستن در شرایط جنگی را انتخاب نکرده‌اند. نقاشی‌هایی که خود به تنهایی و بی آن‌که کسی بخواهد حرفی بگذارد تنگ‌شان هم، خود، یک تاریخ‌اند. چرا که جنگ را بدون هیچ عینکی، از نگاه یک کودک دیدن، یعنی دیدن بی‌پرده واقعیت. واقعیتی که در دل شعارها گم نمی‌شود، چرا که رنگ‌های نگاه معصومانه یک کودک را در خود دارد. شاید به راستی این کتاب از معدود کتاب‌هایی باشد که بتوان آن را کودکانه- بزرگانه نامید. بزرگ‌ترها خاطرات کودکی را در آن می‌یابند و کودکان هم کودکی بزرگترها را در آیینه نقاشی‌ها می‌بینند. و هردو؛ در میان این نقش‌های رنگین، اما کبود؛ سختی‌ها و آرمان‌ها و آرزوها و رنج‌های یک نسل را مرور می‌کنند.


یک دفتر نقاشی غیر معمولی
کتاب مانند یک دفتر نقاشی دست نخورده و طبیعی است. فصل‌بندی کتاب در تلاش است تا نوعی نظم موضوعی به این نقاشی‌ها بدهد. در کنار هر نقاشی، سال کشیده شدن نقاشی و موضوع آن درج شده است و نیز سن نقاش کتاب در زمان ترسیم نقاشی. این نقاشی‌ها محصول درایت مادری است که این‌ها را جمع و نگهداری کرده است. دیدن نقاشی‌ها ناخوداگاه این مسئله را به ذهن آدمی متواتر می‌کند که جنگ و متعلقاتش چه زود کودکان این مرزو بوم را بزرگ کرد.




مشخصات کتاب:

عنوان: رنگ، رنگ، جنگ (روایت‌هایی از کودکی یکی از بچه‌های نسل جنگ)

نویسنده: محسن‌حسام مظاهری

ناشر: آرما

تعداد صفحه: ۱۱۲


این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۳ ، ۰۰:۱۱
الهام یوسفی

در کف یک قاطر زبان‌نفهم!


** یکی از مشکلاتی که جاکتابی‌نویس در معرفی یک کتاب داستان با آن رو به روست، این است که چگونه درباره داستان بنویسی بی‌آن‌که بخشی از داستان لو برود؟! به ویژه طبق قانون طلایی اخلاق که: آن‌چه را برای خود نمی‌پسندی برای دیگران هم نپسند. حال وقتی برای تو هیچ شکنجه‌ای زجرآورتر از شنیدن و لو رفتن یک داستان توسط دوستانت وجود ندارد؛ چگونه می‌توان این را بر شما مخاطب عزیز پسندید؟

داستان از چه قرار است؟!

«مَگیل» نام قاطری است که به همراه تعداد استر و الاغ دیگر وظیفه انتقال تجهیزات و تسلیحات را برای رزمندگان در یکی از عملیات‌های جنگ در ارتفاعات غرب بر عهده دارد. از آنجایی که این موجود شخصیت نقش مکمل داستان را بر عهده دارد و از آنجایی که بالاخره با خرها قوم و خویش است(!) و زورش می‌رسیده نام کتاب را هم به خود اختصاص می‌دهد!
در یک عملیات، گروهانی موسوم به قاطریزه(!) به واسطه خمپاره‌های متعدد، غافلگیر می‌شود و همه شهید می‌شوند الا سربازی که به واسطه موج انفجار شنوایی و بینایی خود را از دست می‌دهد. داستان دقیقا از زمانی آغاز می‌شود که این سرباز به هوش آمده و در ابتدا نمی‌داند دقیقا چه بلایی سرش آمده و در تقلای شناخت محیط پیرامون خود، به گوشه و کنار دست می‌کشد تا این‌که دستش به پوزه همین مگیل خودمان می‌خورد و به ناچار باید او اطمینان کند، بلکه نجات یابد.
خوب به نظر می‌رسد سوژه آن‌قدر جذاب و جدید باشد تا سراغش بروید. شرایطی که این رزمنده با آن مواجه است، به نوعی است که یک کمدی-درام را شکل می‌دهد. رزمنده‌ای که نمی‌تواند موقعیت خود را بررسی کند. و ببیند اصلا دور و برش کسی هست یا نه؟! و از سویی در تنهایی خود مدام با قاطر زبا‌ن‌نفهم صحبت و درددل می‌کند!
البته با تمام محبوبیتی که این کتاب پس از مطالعه برای خواننده‌اش ایجاد خواهد کرد، ایرادی هم می‌توان به آن وارد نمود. و آن این‌که به نظر می‌رسد نویسنده قدری در توصیف شرایط شخص اول داستان مسامحه کرده؛ شاید از آن جهت که نخواسته داستان برای مخاطب طولانی و خسته کننده شود.



نویسنده چه کاره است؟

محسن مطلق، متولد ۱۳۴۸ است. در چهارده سالگی برای نخستین‌بار به جبهه می‌رود و تا پایان جنگ آن‌جا باقی می‌ماند. از او کتاب‌هایی چون: «زنده باد کمیل»، «مهاجر کوچک»، «درخت تنها»، «یک روز، یک مرد» و... در ارتباط با جنگ نوشته شده است.

یک گاز از کتاب:

«... با خودم می‌گویم: «یعنی چه؟ من با این‌همه عقل و کمالات بعد از عمری درس خواندن، حفظ نیمی از قرآن و نهج‌البلاغه، بعد از آن‌همه ریاضت و شب زنده‌داری و به قول معروف غور در عالم معنی، خودم را بسپارم دست این قاطر زبا‌ن‌نفهم. او مرا به کجا می‌خواهد ببرد؟!...»




مشخصات کتاب:


عنوان: مگیل

نویسنده: محسن مطلق

ناشر: سوره مهر

تعداد صفحه:۸۸

قیمت: ۲۰۰۰ تومان

این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۳ ، ۰۸:۳۸
زهیر قدسی

یک صندوق پستی برای دو نفر!

یا

«از»«به»های مجید قیصری


پیش درآمد

*جنگ... جنگ... جنگ...! این واژ‌ه‌ای است که در هر زمان و زبان و جغرافیایی تعریف شده است. حالا عرب «حرب» بخواندش یا انگلیسی «War» یا فرانسوی «guerre»... کافی است سری به google translate بزنید به خوبی درمی‌یابید که این واژه در همه زبان‌ها مترادف دارد و به گمانم بشر پیش از آن‌که بابا و مامان را به زبان بیاورد تکلیفش را با این واژه مشخص کرده بود! از همین‌رو است که می‌بینیم سهم عمده‌ای از ادبیات و سینمای جهان به جنگ اختصاص دارد و ایران هم در این میان استثنا نیست.

نویسنده کیست؟

*«مجید قیصری» نویسنده‌ای است که این سال‌ها جای خودش را در ادبیات داستانی ایران به خوبی باز کرده است. دفاع مقدس و مذهب سوژه‌های اصلی آثار اویند. نویسنده کتاب‌هایی چون: «سه دختر گل‌فروش»، «زیرخاکی»، «سه کاهن»، «باغ تلو»، «گوساله سرگردان»،... و «شماس شامی» که شاید بتوان گفت از سوی مخاطبان مورد توجه بیش‌تری قرار گرفت. «دیگر اسمت را عوض نکن» نام دیگر اثر اوست که توسط نشر چشمه انتشار یافت.

داستان چیست؟

داستان با نامه‌نگاری یک سرباز ایرانی و یک سرهنگ عراقی از این‌سو و آن‌سوی مرز روایت می‌شود. روزهای پایانی جنگ و پس از قبول قطعنامه است و یک سرهنگ عراقی که به دنبال گمشده‌ای در خرمشهر می‌گردد، نامه‌هایی برای یک رزمنده ایرانی جایی نزدیک اروند پنهان می‌کند تا شاید بتواند از او برای رسیدن به گمشده‌اش کمک بگیرد و...(خوب این‌جا قرار نیست داستان لو داده شود!)


digar esmat ra avaz nakon

چند نکته:

آنچه هنگام خواندن کتاب باید به آن توجه کرد، فاصله‌ای است که ما از پایان جنگ گرفتیم. و فرصتی که این فاصله برای نگاهی دوباره انداختن به جنگ -به استثناها، آدم‌ها و نیت‌های‌شان، شرایط و تقدیرشان و...-  نصیب ادبیات و هنر شده.

این روش که از نامه‌نگاری برای روایت داستان استفاده شود، ۸سال پیش از بازنویسی نهایی این کتاب (یعنی در سال ۱۳۸۰) توسط رضا امیرخانی در کتاب «از به» استفاده شده، که از قضا آن هم داستان پس از جنگ است. گرچه آن کتاب شاید از آثار ضعیف رضا امیرخانی محسوب می‌شود اما با توفیق و اقبال بیش‌تری همراه بود.

نویسنده اگرچه روی سوژه‌ای نسبتا خاص دست گذاشته اما در پرداخت داستان می‌توانست ماهرانه‌تر عمل کند و تعلیق و پایان‌بندی بهتری داشته باشد؛ اما با این وجود خواندن این کتاب برای کسانی که به دنبال سوژه‌های جدید در حوزه ادبیات جنگ می‌گردند، خالی از لطف نیست.

یک گاز از کتاب!

علیک‌السلام عزیزی؛

یک هفته‌ای است از تو نامه ندارم، اتفاق چی افتاده؟ چی خبر؟ خطا کردم؟ بگو. برای تو عکس حرم حسین می‌فرستم. می‌دانم شما ایرانی‌ها عاشق زیارت حرم حسین هستید. خبر خوشی برای تو دارم. وقتی یاد مادرم افتادم و رادیو گوش کردن او، به خودم گفتم من چرا رادیو ایران گوش نکنم؟ البته حالا می‌فهمم چرا مادرم آن‌قدر از بابام می‌ترسید. من هم با همان ترس دارم به رادیو ایران گوش می‌کنم. می‌ترسم سرباز نگهبان سنگر من به مخابرات خبر بدهد حضرت عقید فؤاد رادیو ایران گوش می‌کند. کسی این‌جا نیست که تعلیم زبان فارسی من کند. مجبور هستم با گذشته خیلی فکر کنم. رادیو کمک بزرگی است. این‌طور شاید فارسی خوب‌تر بنویسم...

 


مشخصات کتاب:

عنوان: دیگر اسمت را عوض نکن

نویسنده: مجید قیصری

ناشر: چشمه

تعداد صفحه: ۹۵

قطع: رقعی

قیمت: ۲۲۰۰تومان



این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۲ ، ۱۰:۳۵
زهیر قدسی

یک کتاب فراموش نشدنی!



** برخی کتاب‌ها را وقتی می‌خوانی غافل‌گیر می‌شوی، بس که خواندنی‌اند. به‌ویژه هنگامی که ساکت و نجیب، گوشه‌ای از قفسه کتاب‌فروشی قرار گرفته باشد؛ نه نویسنده‌اش مشهور باشد و نه کتابش خیلی سر و صدا کرده باشد و تو فقط به پیشنهاد دوستت اعتماد می‌کنی و آن را می‌خری و منتظر می‌مانی تا زمانی از میان قفسه کتاب‌هایت صدایت بزند که: هی... مرا بخوان!
«شاید فراموشت کنم» کتابی فراموش ناکردنی بود که به سفارش یک دوست و البته شنیدن سوژه داستان برای خواندن انتخابش کردم. البته طراحی جلد کتاب هم در انتخابش بی‌تاثیر نبود.


سوژه داستان چیست؟

(پیش از هرچیز اعلام کنیم که در اینجا خطر لوث شدن داستان شما را تهدید نخواهد کرد!) ابتدای کتاب، پیش از آن‌که داستان آغاز شود، این عبارت درج  شده: «تمامی وقایع و رویدادها و نام اماکن حقیقی است.» پس آماده می‌شویم که با یک کتاب روایی احتمالا خشک و بی‌روح روبه‌رو شویم. اما کتاب در انتها عکس‌هایی دارد که توجه را به خود جلب می‌کند. تصویری از یک خانواده پرجمعیت بیست و چندنفری!
داستان از این قرار است که «ماشاءالله آذرفر» که شخصی ثروتمند و بانفوذ در دربار شاه بوده نمی‌تواند از همسرش صاحب فرزندی شود و خلاف فیلم‌ها و داستان‌ها برای حل این موضوع به فکر تجدید فراش و... نمی‌افتد! در یک تصمیم‌گیری نادر –او به اتفاق همسرش- از هر استان آن زمان بچه‌یتیمی را به فرزندی می‌گیرد! شکر خدا آن زمان این‌همه استان اختراع نشده بود(!) ولی با این وجود تعداد فرزندان بیست و یکی می‌شوند. حالا این عدد را بیافزایید به باغبان منزل ایشان به اضافه سه فرزند و همسرش که با خود پدر و مادر مجموعا می‌شوند چند تا؟!... ۲۸نفر!


آیا با یک شاهکار روبه‌روییم؟!
انصافا سوژه داستان کفایت می‌کند که برای خواندنش آستین بالا بزنی؛ اما بی‌اغراق نثر داستان و شخصیت‌پردازی آن چنان پرکشش و جذاب است که هرلحظه مخاطب را بیش‌تر درگیر خود می‌سازد و بی‌راه نیست اگر بگوییم که این کتاب در میان انبوه کتاب‌ها و داستان‌های ایرانی که هرساله منتشر می‌شوند و -احیانا به شهرت می‌رسند- از شکوه و شوکت ویژه‌ای برخوردار است. داستان از توصیفات و تعابیر بکر و عمیق لبریز است. شخصیت‌پردازی‌ها ظریف و ملموس‌اند و مخاطب نه تنها با ظاهر اشیاء و آدم‌ها بلکه با روح‌شان نیز ارتباط برقرار می‌کند؛ گویی خود در داستان حضور داشته.
نویسنده رفت و برگشت‌هایی هنرمندانه در زمان حال و گذشته دارد و رابطه ظریف آدم‌ها و سرنوشت‌شان را ترسیم می‌کند.
هر بخش از کتاب –که شامل بیست بخش است- به نام یک یا دو نفر از اعضای خانواده نام‌گذاری شده که وجه نام‌گذاری‌شان پس از خواندن چند بخش مشخص می‌شود.
نثر و توصیفات کتاب، بی‌ملاحظه و جسورانه است. آدم‌ها با حقیقت شخصیتی‌شان دیده می‌شوند و شاید همین موضوع برای آقای نویسنده کمی مشکل‌ساز شد! 

شاید فراموشت کنم

نویسنده کیست؟
«حسن رحیم‌پور» متولد ۱۳۳۰در تهران است؛ پس با «حسن رحیم‌پور ازغدی» که متولد ۱۳۴۲ در مشهد است و معرف حضور همگان، نسبتی ندارد! اما از او کتاب‌های «زندگی خوب بود» که مجموعه خاطرات اوست و برنده کتاب سال ۱۳۸۱ شده، و همچنین «لبخندهای جنگ»، «استکان کمر باریک مادری»، «دیگر هرگز» و «کنار جنگل بلوط» منتشر شده.
اما مشکلی که متاسفانه برای نویسنده کتاب «شاید فراموشت کنم» پیش آمده شکایت غیرمنتظره برخی اشخاص این داستان از نویسنده بوده. گویا عده‌ای از شخصیت‌های داستان مدعی شده‌اند که اطلاعات این داستان یا کذب است و یا بدون رضایت ایشان منتشر شده است. امیدواریم این ماجرا زودتر ختم به خیر شود و این داستان زیبا، بی‌جهت حیف نشود.


یک گاز از کتاب!
دل و دماغ حرف زدن نداشت. به فکر کاسبی‌ای بود شاید که چندان روبه‌راه نبود؟ به فکر این بود که هرچه زودتر مثل یوسف، دست بالا بزند و تشکیل خانواده دهد؟
-راستی داداش تا حالا عاشق شدی؟
با خنده گفت: «نمی‌شه هم دنبال نون بود، هم عشق، اما... از تو چه پنهون، این دل من هم آروم نیست. برای خودش شیطنت‌هایی داره. گاهی اعلام خودمختاری می‌کنه و جونمو به لبم می‌رسونه، دلم محبت کم دیده و می‌خواد با محبت کردن اون خلاء گذشته رو پر کنه...»
و ساکت شد و آن شب حرف دیگری نزد. شاید در تاریکی، قطره اشکی گوشه چشم‌هایش را مرطوب کرده بود و بغض تا دنیای رنگین رویاها و خاطره‌های شیرین گذشته همراهی‌اش می‌کرد یا شاید یادآوری دو چشم و یک صورت مهربان با لبخندی غمگین به خود می‌خواندش که دیگر حرفی نزد...


مشخصات کتاب:

عنوان: شاید فراموشت کنم
نویسنده: حسن رحیم‌پور
تعداد صفحه: ۴۰۸ (به همراه تصویر)
قیمت: ۷۰۰۰ تومان
ناشر: آرما
قطع: رقعی


این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.


پی‌نوشت:
۱. این کتاب خیلی بیش از این‌ها حقش بود و من نتوانستم حقش را به جا آورم. در ضمن باید اعتراف کرد گازی که از کتاب انتخاب کردم، گاز شیرینش نبود اما هر گاز دیگری که انتخاب می‌کردم یا باید یک گاز بزرگ می‌بود یا مواردی داشت که مناسب جاکتابی و انتشار در یک نشریه نبود. (رجوع شود به فصل شهریار-ایرج که آغازی زیرکانه و هنرمندانه داشت.)
۲. سری به صفحه‌ی ختم ساغر هم بزنید، شاید بیش‌تر به‌روز شد!
۳. سری به نیم‌پز هم بزنید؛ البته تا اینجایش آن‌هایی که امیدوارانه سر می‌زدند خیلی لطف داشتند اما شما هم سری بزنید تا زودتر به‌روزش کنم انشاالله!

نشانی همین مطلب در سایت جیم
نشانی همین مطلب روزنامه خراسان
۱۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۱۷
زهیر قدسی

ماه در آینه


**جنگ... جنگ...جنگ...
اسمی آشنا که شاید نخستین انسان‌ها و قبیله‌های بدوی هم قبل از هر تجربه‌ای با آن آشنا شده‌اند. اسمی که با خونریزی و آوارگی و سیاهی پیوند خورده و تا ابد روسیاه تاریخ است، از آن‌جا که زمین را  از خون بسیاری سیراب کرد! که می‌بینید هنوز خبری از سیرابی نیست. اما... جهاد... دفاع... شهادت، این‌ها بی‌گمان همان چهره زیبا و روسفیدِ این قصه پُر از آب چشم است. رویی دیگر از این سکه‌، که گمان نمی‌رود کسی بی‌لمس این چهره، دوستش داشته باشد.

**کتاب‌هایی هست کوتاه، چونان عمر کسی که کتاب را برای او و به حرمت زندگی‌اش نوشته‌اند.کتاب‌هایی که اگرچه کوتاه است و سال‌هایی را در دقایقی کوتاه مقابل چشم‌مان به نمایش می‌گذارد اما پُر است، پُر است از حضور کسی که پُربار زندگی کرد و پُرتوشه پرید.


**«...وقتی می‌شد که من سر مسئله‌ای ناراحت و گرفته می‌شدم و به ایشان شکایت می‌کردم، به من می‌گفت: ببین! هزاران کهکشان در آسمان وجود دارد، یکی‌ش راه شیری است، سیاره‌های زیادی در آن هست که یکی‌ش زمین است. کره زمین قاره‌های متفاوتی دارد یکی‌اش همیم زمینی است که ما روی آن زندگی می‌کنیم. از کل به جز می‌آمد. بعد می‌گفت ما هم ذره‌ای در این مجموعه هستیم. حالا ببین این حرفی که شما می‌گویید جایش در این مجموعه با شکوه کجاست؟...»

مرتضی آیینه زندگی‌ام بود

**این قسمتی کوتاه از کتاب«مرتضی آیینه زندگی‌ام بود»  از مجموعه کتاب‌های «بانوی ماه» است، که گفت‌و‌گویی است بسیار موجز و البته خواندنی با خانم«مریم امینی»، همسرشهید اهل قلم «سیدمرتضی آوینی». اگر چه بسیاری از زوایا و پیچیدگی‌های زندگی چند مرحله‌ای و شخصیت آقای مهندس در این نوشتار کوتاه ناگفته می‌ماند و بسیاری از نکته‌ها در مورد سیر تکاملی روحش را نمى‌توان در این مجال اندک دریافت، لیکن متن روان و صمیمی و سوال‌هایی که در نگاه اول بسیار ساده‌اند برای کسانی که تنها نیازمند نیم‌نگاهی به زندگی شهدا هستند بسیار تشنگی‌آور و اشتیاق‌بخش است. شاید هم‌زادپنداری روح‌ها کار خودش را بکند و شما را با قسمتی از این روح بزرگ پیوند زند؛ آن‌وقت است که کلمات آقای نویسنده چون صدایش در مجموعه «روایت فتح» روزمرگی‌تان را به بازی می‌گیرد و با «فتح خون»‌اش بی‌قرارتر از همیشه خواهید شد.
روایتی از زندگی آقای هنرمند، کسی که هنر را آن‌چنان که باید، دانسته بود و آن‌چنان که باید به کار بسته بود. این کتاب ۳۹ صفحه‌ای حرف بیش‌تری نمی‌طلبد، اما داستان مرتضی، که این کتاب از جذبه زندگی او الهام گرفته شده، بسیار خواندنی است، برای کسانی که شاید زندگی‌شان معجونی شدست از تراژدی و یاس، شک و تردید، در حماسه زندگی مرتضی نفحه‌ای پیدا می‌شود امیدبخش و روشن‌گر.


مشخصات کتاب:

عنوان: مرتضی آیینه زندگی‌ام بود
نویسنده: مرتضی سرهنگی / هدایت‌الله بهبودی
تعداد صفحه: ۳۹
قیمت: ۸۰۰ تومان
ناشر: سوره مهر
قطع: پالتویی
نوبت چاپ: نهم

این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.
۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۲ ، ۱۱:۳۹
زهیر قدسی

یادگارانی در دستان ما


**شاید این روزها که زمزمه اردوهای راهیان نور شنیده می‌شود شما هم از تبلیغات ناموزونِ تلوزیون به ستوه آمده باشید و شاید با خودتان بگویید که: ای بابا این‌ها هم دست‌بردار این شهدا و جنگ نیستند!
اینجا هم نمی‌خواهیم در مورد این‌که ما چقدر به شهدا مدیون هستیم صحبت کنیم اما فقط به این نکته بسنده می‌کنیم که هشت سال جنگ تحمیلی، بخشی از تاریخ ماست و ما بایستی حداقل به عنوان بخشی از تاریخِ کشورمان، پاسدار آن باشیم. همان‌قدر که حذف تاریخ شاهنشاهی کاری به دور از عقل و تدبیر است، بی‌توجهی به این هشت سال هم کاری به دور از انصاف است و مبادا آیندگان، ما را به خاطر بی‌توجهی نسبت به این بخش از تاریخِ کشورمان سرزنش کنند...


**اما انتشارات روایتِ فتح، مجموعه‌ای منتشر کرده با عنوانِ «یادگاران» که هرکدام از این مجموعه در مورد شخصیت و زندگیِ یکی از یادگارانِ همان هشت‌سالی بوده که بعضی با بی‌توجهی از کنارشان می‌گذرند و بعضی هم فقط به بخشی از آن توجه می‌کنند؛ یعنی آن قسمت که در آن کرامت و معجزه‌ای وجود دارد. غافل از این‌که شهدا هم زمانی مثلِ من و شما بوده‌اند. بعضی درس‌خوان و بعضی بازی‌گوش! بعضی ساکت و آرام و بعضی پرسر و صدا، بعضی هم –مانند چمران- قصه‌های عاشقانه‌ای دارند که باورکردنی نیست اما حقیقت دارد! و پُرواضح است که همه‌شان یک شکل و یک جور نبوده‌اند و قاعدتا کارخانه شهیدسازیِ خدا، آن‌ها را با یک قالب نساخته است! این‌همه پُرگویی فقط به این خاطر است که قالب‌های اشتباهی که احیانا در ذهن‌تان شکل گرفته را کنار بگذارید و فقط اندکی به شهدا، به عنوان یک انسان توجه کنید.

یادگاران همتیادگاران بروجردی

با این تفاوت که همه این‌ها در نهایت با هر شکل و شمایل و اندیشه‌ای به جایی رسیده‌اند که سر در کف بگیرند و ارزشی برای جان‌های ارزشمندشان قائل نشودند. تصور نمی‌شود که برای این مقام کسی ارزشی نگذارد.
«یادگاران» شامل ۱۸جلد می‌شود که هر کدام ۱۰۰بخش از زندگیِ شهیدی را به صورتِ داستانِ مینی‌مال، روایت کرده است. شهدای بزرگی همچون: همت، چمران، خرازی، باقری، باکری، زین‌الدین، کاظمی و...  و حتی روح‌الله خمینی که شاید از جهت این‌که معلمِ این‌همه شهید بوده، نامش نیز باید در کنارِ شاگردانش ذکر شود. من فکر می‌کنم اگر تا کنون به خاطر بی‌تدبیری رسانه‌ها شما علاقه‌ای به دانستن زندگیِ این بزرگانِ تاریخ پیدا نکرده‌اید، این‌بار بدون در نظر گرفتنِ پیش‌فرض‌ها و فقط به عنوان آشنایی می‌توانید سراغ ایشان را در این‌کتاب‌ها بگیرید. بی‌آن‌که وقتی از شما بگیرد. هر کدام نهایتا 45 دقیقه از وقت‌تان را می‌گیرد که مجموعا معادل وقتی است که بعضی از ما در انتظار دیدن فیلم مورد علاقه‌مان، پای تبلیغات تلوزیونی صرف می‌کنیم!
چون قاعدتا جوان هستید و اهل عشق و عاشقی(!) چند پرده عاشقانه از کتاب «یادگاران مهدی باکری» خدمت‌تان تقدیم می‌شود:


** یک گاز از کتاب!
«دختر خانه بودم. داشتم تلوزیون تماشا می‌کردم. مصاحبه‌ای بود با شهردار شهرمان. یک خورده که حرف زد، خسته شدم. سرش را انداخته بود پایین و آرام آرام حرف می‌زد. با خودم گفتم:“ این دیگه چه جور شهرداریه؟ حرف زدن هم بلد نیست.”
بلند شدم و تلوزیون را خاموش کردم. چند وقت بعد همین آقای شهردار، شریک زندگی‌ام شد.»

*

خواهرش به‌ش گفته بود “آخه دختری رو که تا حالا قیافه‌ش رو ندیده‌ای، چه جوری می‌خوای بگیری؟ شاید کچل باشه.”
گفته بود“اون کچله رو هم بالاخره یکی باید بگیره!”


مشخصات کتاب:

عنوان: یادگاران

نویسنده: مریم برادران، طه فروتن، رهی رسولی‌فر و...

ناشر: روایت فتح

تعداد صفحه: ۱۰۰

قیمت: تقریبا ۱۴۰۰تومان

قطع: پالتویی


این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.


پی‌نوشت:

این معرفی مربوط به خیلی پیش است!

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۱ ، ۲۲:۵۰
زهیر قدسی

کتابی برای آغاز


** جلد اول «سانتاماریا» که همانا مجموعه داستان‌های کوتاه «سیدمهدی شجاعی» است، کتابی بود که لذت داستان‌خوانی را به من چشانید و توجهم را از کتب علمی –که در دوران کودکی و نوجوانی سرگرم‌شان بودم- به سمت ادبیات داستانی معطوف نمود. درست یادم است که حوالی 15سالگی‌ام آن را خواندم و بعد دیگر کتب آن نویسنده را و بعد...

** «سانتاماریا» شامل چهل داستان کوتاه از نویسنده است که در طی دو دوره سال‌های 57تا67 و 67تا77 به رشته تحریر درآمده است. این داستان‌ها پیش‌تر در کتاب‌هایی همچون «امروز بشریت»، «دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز» و «ضریح چشم‌های تو» و همچنین در ماهنامه فقید(!) نیستان منتشر شده بودند اما در سال 79 همگی در جامه‌ای مشترک، به صورت یکپارچه درآمدند و شدند این کتاب!

** کتاب با داستان‌های دهه دوم نویسندگی شجاعی آغاز می‌شود و این داستان‌ها عموما مایه‌های طنز در خود دارند که از آن میان، می‌توان به «شازده»، «دزد ناشی»، «پارک دانشجو» و «قابیل 1996» اشاره کرد. این داستان‌ها همگی کنایاتی تلخ و گزنده نسبت به شرایط اجتماعی-سیاسی زمان خود بودند. در این میان البته داستان‌هایی که صرفا بار خنده دارند و کاری به کار کسی ندارند به چشم می‌خورد، مثل «زیر دوش دیدم» که نویسنده روایتی از تجدید ازدواج‌خواهی یک شخص ارائه می‌دهد که بسیار خواندنی است!

در میان داستان‌های این دهه، سه‌گانه‌ای عاشقانه نیز به چشم می‌خورد که از «ماه‌جبین»  و «شکیبا» آغاز و در «سانتاماریا» به کمال خود می‌رسد.

** اما داستان‌های فصل دوم کتاب -که دهه اول نویسندگی شجاعی است- بیش‌تر حال و هوای جنگ دارد و عاشقانه‌هایی دیگرگونه دارد. داستان‌هایی که اگر بدون پیش‌داوری سراغ‌شان برویم، بعید است که احساس‌مان را تکان ندهد. اما در پایان این دوره نیز داستان‌های طنز به چشم می‌خورد.

** باور بفرمایید اشتباه می‌کنند آن‌هایی گمان می‌کنند؛ من دیوانه شده‌ام. اصلا این‌طور نیست. خود و خدایی اگر من دیوانه بودم با شما که یک گزارشگر ناقابل بیش‌تر نیستی، می‌نشستم این‌طور مودبانه حرف بزنم؟!

اصلا من چگونه می‌توانم دیوانه باشم در حالی که سر جمع فقط پانزده نفر را کشته‌ام؟!
سن من و شما اقتضا نمی‌کند. می‌گویند در قدیم یک چیزی بوده به نام «عقل» که خیلی از مردم داشته‌اند و از آن استفاده می‌کرده‌اند. حالا با این پیشرفت و تکنیک و تمدن جدید، کمتر کسی را پیدا می‌کنید که از این وسیله، استفاده کند!
ضبط صوتت را خموش نکن جوان! چشم! الان می‌روم سر اصل مطلب، ولی خودمانیم ها، جسارت نباشد، تو هم عجب خری هستی که این وسط دنبال حادثه می‌گردی...


مشخصات کتاب:


انتشارات کتاب نیستان /410صفحه / قطع رقعی/ 6000 تومان


پی‌نوشت 1: مدت مدیدی این مثنوی تاخیر شد. یک دلیلش مسافرتمان بود به استان همدان که یک هفته‌ای طول کشید و پس از آن هم اتمام زمان قرارداد اینترنتم و انتظار برای وصل مجدد که هنوز وصل نشده!

پی‌نوشت 2: این کتاب سال‌ها پیش (آن زمان که جلدی 1800 تومان بود) برایم شیرین رقم خورد اما این روزها به دلایلی موجب  آه همراه افسوس می‌شود. این نیز بگذرد... انشاالله!

۳۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۱ ، ۱۰:۲۶
زهیر قدسی

یک سرنوشت سه‌حرفی


* در جاکتابی قبل، در معرفی مجموعه شعر «همواره عشق» این‌گونه آغاز کردیم که: «در زندگی عموم آدم‌ها هیچ رویدادی چون عشق حرکت‌بخش نبوده است؛ حال چه این عشق را زمینی ببینیم و چه آسمانی!» حال فکرش را بکنید که این عشق زمینی با عشقی آسمانی آمیخته گردد؛ چه از آب در می‌آید؟!


آنان‌که دنیا دیده‌ترند و انجام و فرجام عشق‌های زمینی را دیده‌اند و به قول معروف پیراهنی چند، پاره کرده‌اند، از این عشق‌ها تصویر روشن و شورانگیزی ارائه نمی‌دهند و گاه چیزهایی می‌گویند که به کلی ذوق ما جوانان را کور می‌کند! و ما هم هنگامی که این عشق را تجربه می‌کنیم انگار که چیزی در ما می‌جوشد که دیگران از درک آن عاجزند! آنان که دنیا دیده‌تر بودند، دیده‌اند که این عشق‌های زمینی –حتی اگر مسیر معمولی‌اش را بپیماید- نهایتا چندسال پس از وصال فرو می‌نشیند و گاه دچار تکراری یاس‌آور و خسته کننده می‌گردد.


* انتشارات روایت فتح مجموعه‌ای دارد با عنوان «اینک شوکران» که روایتی است از زندگی جانبازان و شهدای شیمیایی جنگ از زبان همسران‌شان، که شماره یکم آن به روایت زندگی شهید «منوچهر مدق» از زبان همسرش فرشته ملکی اختصاص دارد.


نویسنده کتاب «مریم برادران» است که تجربه‌های خوبی از زندگی‌نامه‌نویسی‌های او داشته‌ایم. هم در کتاب «نیمه پنهان ماه مهدی باکری» و هم «زندگی سیدمحمد حسینی بهشتی».
آغاز کتاب خیلی شیرین و دل‌چسب و کودکانه است. دخترکی دبیرستانی که «هرچه یک دختر به سن و سال او دلش می‌خواست داشته باشد، او داشت؛ هرجا می‌خواست می‌رفت و هرکار می‌خواست می‌کرد. می‌ماند یک آرزو؛ این‌که سینی بامیه متری بگذارد روی سرش و ببرد بفروشد؛ تنها کاری که پدرش مخالف بود فرشته انجام بدهد...»

اینک شوکران منوچهر مدق


* روایت کتاب مانند باقی کتاب‌های این مجموعه، به دو صورت است؛ بیش‌تر به روایت اول شخص (همسر شهید) است و بخش‌هایی به روایت دانای کل. که این شکل از روایت، دست نویسنده را برای بیان آن‌چه رخ داده باز می‌کند و خواننده را هم دچار تکرار و یک‌نواختی نمی‌کند. آغاز آشنایی و زندگی مشترک فرشته و منوچهر که مصادف است با حوادث اول انقلاب، خیلی شیرین و نمکین است. چندان هم رویایی و به دور از ذهن نیست و چنان است که شاید خوانندگان زیادی را همراه خود می‌کند؛ اما آنچه که این زندگی را شکلی متفاوت و به دور از تکرارهای ملال‌آور می‌کند این است که این عشق اگرچه تا وصال چندان به درازا نمی‌کشد اما دل‌خوشی این وصال هم چندان پایدار نمی‌ماند. این کتاب به جای آن‌که گزارشی از میدان جنگ باشد، روایتی است از همسر یک رزمنده و جانباز، که در میدان زندگی سلحشورانه پیکار می‌کند.


اگرچه امروزه بیش‌تر خوش داریم تا خوش باشیم اما این کتاب دل هر خواننده‌ای را به اشک وا می‌دارد.

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۰ ، ۱۷:۲۴
زهیر قدسی

* امروزه کم نیستند مفاهیم، وقایع و اساطیری که به واسطه بَزَک کردن‌هایی ناشیانه، ناشناخته می‌مانند. بنابراین در این موارد یا باید در انتظاری کُشنده صبر کنیم تا بزک‌شده، چهره واقعی خود را نشان دهد و یا خودمان از جا برخیزیم و اقدام به شناسایی چهره واقعی بزک‌شده نماییم. و چه بهتر آن‌که بزک‌ها را آرام‌آرام، برای دیگرانی که تلاشی و حتی پرسشی برای این شناسایی ندارند، پاک کنیم.
تاریخ نامحرمی است که گویا کمتر –و شاید هیچ‌گاه- رخ به کس نمی‌نماید و معمولا با شرم و حیایی غیرقابل توصیف، حجاب از چهره برمی‌کند. دلیل این حجب و حیا هم لزوما شخصی نیست(!) بلکه بیش‌تر به بی‌تفاوتی و بی‌حوصلگی ما مردم برمی‌گردد.


* اگر این خطوط کمی پیچیده و خشک به نظر می‌رسد، ببخشایید. پس سراغ اصل مطلب می‌رویم اما امیدوارم که با توجه به سطرهای بعدی، به سطرهای پیشین توجه بیش‌تری نمایید. این روزها آرام‌آرام اردوهای جنوب آغاز می‌شود و جمعیتی در خور توجه به این مناطق می‌روند و آن‌گونه که مشاهده می‌شود زائران این مناطق عموما –آن‌گونه که بعدها سخن می‌گویند- دچار احساساتی عمیق و غیرقابل وصف می‌گردند و حتی آنان‌که به قصد تفریح به این سفر رفته‌اند، دچار تاملات روحی خاصی می‌گردند که شاید ناشی از اثر وضعی و محیطی آن مناطق باشد(حتما پیرامون این ماجرا تحقیق کنید). غرض این‌که باور کنید حقیقت و روح زندگی مردم در ایام جنگ تحمیلی را کمتر می‌توان از رسانه‌های عمومی پیدا نمود؛ گو این‌که در کتب دفاع مقدس هم پیدا کردنش کار چندان ساده‌ای نیست. منظور این‌که نمی‌توان با توجه به تصویر ناهماهنگی که در تلویزیون می‌بینیم قضاوت صحیحی درباره جنگ تحمیلی داشته باشیم؛ در اینجا هم لزوما تلویزیون را متهم به سانسور نمی‌کنم بلکه دقیقا رسانه در این‌باره متهم به ضعفی غیر قابل انکار است و این را آنان‌که جنگ رفته‌اند بیش‌تر درک می‌کنند. شاید این تصاویری که ما اکنون از سینمای جنگ می‌بینیم سرگرم کننده باشد، و حتی شاید بخشی از واقعیت باشد، اما روحی که بر مردم ما –نه فقط رزمندگان‌مان- جاری بوده بسیار درخشان و خیره کننده است. درست است که متاسفانه ما آن زمان را درک نکرده‌ایم اما تا دیر نشده و تا هنگامی که والدین ما و بزرگ‌ترهای ما آن را کاملا به فراموشی نسپرده‌اند باید آن روح را جست و با پرسش‌های فراوان از زیر آوار فراموشی و نسیان بیرون کشید و از آن حراست نمود. این نوشته حاصل احساسی بود که از خوانش کتاب «اینک شوکران شهید منوچهر مدق» به دست آمد که می‌توانید معرفی‌اش را در ستون جاکتابی بخوانید؛ اما دهه فجر هم فرصت مناسبی است تا به جای این‌که فقط پای تلویزیون بنشینید پای صحبت بزرگ‌ترها پرسش‌گرانه آن ایام را جستجو کنید.

 

پی نوشت: نمی‌دانم و واقعا هم نمی‌دانم که چرا گاهی مطلب را صحیح و سالم تحویل دوستان "جیم" می‌دهم و ایشان این‌قدر دست و دل‌بازانه خرابش می‌کنند؟!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۰ ، ۲۳:۳۶
زهیر قدسی