جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

آفتاب در حجاب / سیدمهدی شجاعی

جمعه, ۲۴ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۵۵ ب.ظ

روایت زندگی تنها پیامبر زن


* به یاد دارم از سنین نوجوانی‌ام –شاید اول دبیرستان بودم- که تازه خریده بودمش و از آن پس هرساله، محرم و صفر که می‌آمد، در خانه‌مان روضه‌ای داشتیم؛ در قفسه کتاب‌هایم! گاهی من سراغش می‌رفتم و روضه‌خوان می‌شدم دیگران مستمع و گاهی برادرم. گاهی وقت‌ها برای خودم می‌خواندمش و هم روضه‌خوان می‌شدم و هم مستمع، و تنها با آن گریه می‌کردم. از آن سال تا همین سه سال پیش به گمانم روضه‌خوانی با این کتاب را ترک نکردم.

* «آفتاب در حجاب» اثری است از «سیدمهدی شجاعی». نویسنده‌ای که قلمش عموما گرد اسوه‌ها و اسطوره‌های دینی می‌گردد و حداقل 5 عنوان از آثار او به عاشورائیان اختصاص دارد؛ کتاب‌هایی مانند «پدر، عشق و پسر»، «سقای آب و ادب» را که در همین ستون پیش‌تر معرفی کرده‌ایم و «مردان و رجزهایشان» و «از دیار حبیب» را اگر عمری بود در سال‌های بعد معرفی خواهیم نمود.

آفتاب در حجاب

* آفتاب در حجاب روایتی است خواندنی و تاثیرگذار از پیام‌آور عاشورا، حضرت زینب(س) که به قلم شجاعی آمده. اگرچه کتاب در هر فصل و هر صفحه گریزی دارد به صحرای کربلا اما ویژگی این کتاب در این است که تا حدی حجاب از آفتاب آن حضرت برمی‌کند تا بتوانیم بهتر فهم کنیم صبری که زینب(س) را این‌گونه اسطوره می‌کند و دریابیم که گویا زینب از همان روز اول قرار بود در نینوا زینبی کند و ما را در هر عصر و زمانه‌ای که باشیم، دعوت به صبر و خروش کند! تا بفهمیم او هم باید صبر دیدن این‌همه مصیبت داشته باشد و هم توان بیان آن‌چه که دیده است. این کتاب چون عموم کتاب‌های شجاعی که در این قالب قرار می‌گیرند، رفت و برگشت‌هایی دراماتیک و نمایشی دارد و ما را از ادبیاتی دل‌چسب بهره‌مند می‌سازد.

* «عجب سکوتی بر عرصه کربلا سایه افکنده است! چه طوفانی دیگری در راه است که آرامشی اینچنین را به مقدمه می‌طلبد؟ سکون میان دو زلزله! آرامش میان دو طوفان!
یک‌سو جنازه است و خاک‌های خون‌آلود و سوی دیگر تا چشم کار می‌کند اسب و سوار و سپر و و خود و زره و شمشیر. و این‌همه برای یک تن؛ امام که هنوز چشم به هدایت‌شان دارد.
قامت بلندش را می‌بینی که پشت به خیمه‌ها و رو به دشمن ایستاده است، دو دستش را بر قبضه شمشیر تکیه زده و شمشیر را عمود قامت خمیده‌اش کرده است و با آخرین رمق‌هایش مهربانانه فریاد می‌زند: آیا کسی هست که از حریم رسول خدا دفاع کنئ؟ آیا هیچ خداپرستی هست که به خاطر او فریاد مرا بشنود و به امید رحمتش به یاری ما برخیزد؟ آیا کسی هست ...؟»




مشخصات کتاب:

عنوان: آفتاب در حجاب

نویسنده: سیدمهدی شجاعی

انتشارات: کتاب نیستان

تعداد صفحه: ۲۴۰

قیمت: ۹۰۰۰تومان

قطع: رقعی

 

این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.

نظرات  (۵)

به به این کتاب نه دیگر نیازی به تعریف ما دارد

و آنقدر بزرگ است

که در نقد قلم کوچک ما نمی گنجد

این تنها کتابی است که با دلم عجیب بازی کرده و از خواندنش هیچ وقت سیر نمیشوم هیچ وقت!هر با بیشتر تشنه ترت میکند برای خواندنش هربار که میخوانی اش بیشتر میکشدت برای خواندنش!این کتاب عجیب است!/راستی دس شوما درد نکنه دیگه اقای قدسی غیبت!؟داشتیم!؟اصلن من موجود مظلوم که اصلن انجا می ایم کسی متوجه امدن و نیامدنم میشود اصلن!!بس که ارامم!
میگویم توی افتاب یک مجموعه کامل از نادر ابراهیمی پیدا میشود ایا!؟
یک حس خوبی است کتاب خواندن میان این درسهای زیاد!چیزی شبیه حس خوب شکستن قانون!!
حالا شاید امدیم افتاب!!چند روز پیش هم امدیم با یکی از دوستان ولی نبودید!منم دیدم کتاب خریدن بدون اذیت کردن کتابفروش که لطفی ندارد دیگر گذاشتم برای یک فرجه دیگر خریدن کتابها را!
پاسخ:
خدا را شکر! هم بابت این‌که از این کتاب این قدر لذت برده‌اید و هم بابت این‌که وسط درس خواندن لایی می‌کشید و کتاب غیر درسی می خوانید و لذت می‌برید!
من و غیبت؟! تا به حالم غیبتم به یک مورچه هم نرسیده! حالا کی گفته؟!!
تقریبا بلی کسری‌های مان هم هفته آتی می رسد انشالا!
بلا به دور!
یکنفری گفت حلال کنید منم گفتم عمرا من که دعا میکنم برین توی جهندم!!خخخخخخخخ!البته برای اون یکنفرها ها!!شما غیبت کنین هم بازم تلافی اون بلاهایی که سرتان می اوریم نمیشود!خخخخخخخ!!
یکی دوباری امدم افتاب نبودید میگم رفتید کافه کتاب!اقا اون کافه با اون همه پرستیز را چه به ما!!ما با همین مغازه کوچک چهار راه شهدا کلی کیف میکنیم!!
دیگه کتاب فروشش نیست بقیه را هم رومون نمیشود اذیت کنیم افسردگی میگیرم خب وسط اینهمه فشار درسی!!والا!!خخخخ!!

پاسخ:
سلام

ببخشید این روزا فرصت حضور در کتاب آفتاب (البته به صورت رسمی) برام کم شده! البته همیشه کافه‌کتاب هم نیستم اما در همه حال در حال خدمت به همین سنگرم.
اما برای اذیت کردن یه ذره تلاش کنید موفق می‌شید.

I promise
!

بعد با روحیه‌ای که من از شما می شناسم شما افسردگی رو افسرده می‌کنید و افسرده نمی‌شید!

سالهاست عزاداری این دوماه برای من هم باآفتاب در حجاب معنا پیدا می کند.همیشه فکر می کردم چون یک زن هستم روایت جریان کربلا از این زاویه برایم شنیدنی تر است.شاید اگر مرد بودم ترجیح می دادم از بعد تامین دهندگی حضرت عباس یا جسارت وشجاعت حضرت علی اکبر یا آزادگی حضرت حر با این جریان ارتباط برقرار کنم.جالب است بدانید در زیارت به کرب وبلا که به تازگی روزیم شد این کتاب تنها کتابی بود که همراه داشتم ودر حرم روضه خوانم بود.

این روزها برای ماهم دعا کنید.

پاسخ:
عرض سلام و ادب

زیارات قبول. جویای حال شما از همسر گرامی بودم.
شاید براتون جالب باشه که ما هم این کتاب رو به همراه «کتاب آه» در زیارت به کربلا برده بودم و جالبتر اینکه در حرم حضرت گمش کردم! قسمت رو می بینید؟! چاپ ده سال پیشش رو کجا جا گذاشتم؟!
این کتاب محشره 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی