هفت روایت خصوصی/ حبیبه جعفریان
راوی زندگی تو بودن دشوار است!
اشاره:
سخت است کتابی را معرفی کنی که نویسندهاش در مقدمه برای معرفیاش سنگ تمام گذاشته! آنوقت تو هر چه بنویسی در ضمیر ناخودآگاهت مینشیند کنار آن مقدمه و باز هم کلمات تو هستند که مجبورند دست به سینه و سر به زیر، برتری بیتردید معرفی نویسنده را بپذیرند. وتازه این زمانی است که باید متن نوشته شده تو متاثر از کلمات فخیم نویسنده نباشد. و سختتر میشود آن زمان که تو بخواهی کتابی را معرفی کنی که وجودش وامدار وجودیست که سالهاست، هم هست و هم نیست! همو که در یک جمله میتوان دربارهاش چنین گفت: انسانی مسلمان، آنگونه که باید باشد! و کیست جز امام موسی صدر که سی سال است دردمندانه از او بیخبریم.
نیم روایت خصوصی!
«به همه میگویم تو آدم عادیای بودی، ولی میدانم که نبودی. برای من هیچوقت نبودی و این شاید چیزی است که همیشه روی دوشم سنگینی کرده است، چون من هیچوقت تو نبودهام و نشدهام. من هیچوقت نخواستهام دنیا را عوض کنم یا قومی را نجات بدهم یا تکلیفی را به عهده بگیرم. اما از این نیست که آزار میبینم، سنگینی جای دیگری است. سنگینی آنجا است که دنیا طوری چرخیده که من میبایست کاری برای تو بکنم. این جمله ساده است، ساده و بیآزار. اما در تمام سالهای نبودن تو که اتفاقا جوانی و میانسالی من بوده است، به کندی و ریز-ریز به مؤاخذهام کشیده. چند شب پیش، محسن کمالیان از من پرسید:«آیا فکر میکنم که تو زندهای؟» من با سرزنش نگاهش کردم و گفتم که:به نظر او غیر از این میرسد؟ جواب داد:«اگر واقعا فکر میکنی پدرت زنده است، چطور میتوانی بنشینی؟ بخوابی؟ چطور میتوانی هر روز کیفت را در دستت بگیری و بروی دفترت کار کنی، چرا نمیروی توی خیابان فریاد بزنی؟ چرا نمیدوی؟ چرا نشستهای؟...» سی سال است تو نیستی و سیسال است که ما فکر میکنیم که قرار است که روزی تو برگردی، اما برنگشتی...»
راوی روایتهای خصوصی
پس از آنکه با قلم «حبیبه جعفریان» نویسنده همشهریمان، آشنا شدم هیچگاه نتوانستم نسبت به آثار و قلم ایشان بیتفاوت باشم. چه کتابها و چه نوشتههایش در مجلات و نشریات. قلم او بیشتر در روایت زندگی واقعی انسانهای بزرگ میگردد. و نه تنها در انتخاب این آدمها دارای حسن سلیقه است، بلکه شگردهای ویژه او در روایت زندگی و شخصیت این آدمها شگفتیآفرین و منحصر به فرد است. بنابراین اگر با قلم او آشنا باشید، دیگر چندان تعیین کننده نخواهد بود که او زندگی «سهراب سپهری» را قلم زده یا «تختی» را... «چمران» روایت کرده یا «مدرس» را...
با اینهمه وقتی بخشی از کتاب در دست انتشار خود را در ماهنامه «همشهری داستان» منتشر کرد. نه تنها قلم او که داستانواره است مخاطب را جذب خود کرد، که شخصیت انتخابیاش نیز، کسی نبود که بتوان از کنار او به سادگی گذشت.
در کشاکش واقعیت و اسطوره!
«... اول که کار را شروع کردم، فکر میکردم فقط با خود سوژه این کلنجار را دارم. کلنجاری که مای بدبینِ مقیمِ عصر مدرن، با خیلی خوب بودن هر چیزی داریم. ولی با هر کدام از صدرها که صحبت کردم، بساط همین بود. خانواده صدر عجیبند. آنها آدم را دچار این سوءتفاهم میکنند که نوع بشر فرشته است، یا بوده است، یا میتواند باشد. رفتار آنها آن تکه واقعبین ذهن آدم را –که همان تکه بدبیناش است- به چالش میکشد و درباره حجم نفوذ شر در جهان پیرامونش به شک میاندازد.» شاید دور از انتظار نباشد که بعدتر، کتاب را ببینیم که خود روایتی است از سختیهای راوی چنین قصهای بودن. اما در مقدمه کوتاه کتاب هم میتوان این درگیریها و کشمکشهای نویسنده و اثر را به وضوح دید. این خود روایتی است درون روایت اصلی. نویسنده از یکسو در گیر و دار ترسیم یک انسان واقعی –و نه آرمانی- است و از دیگرسو بیآنکه بتواند در مدار جاذبهاین خانواده، یعنی نزدیکان امام موسی، گرفتار شده است. شاید از همینرو باشد که نویسنده نسبت به روایت هر یک از اطرافیان واکنش یکسان نشان نمیدهد و شکل روایی خود را از لحاظ فرمی تنوعی محسوس و سوالانگیز میدهد.
تنها روایت از پریخانم
شاید جالب باشد اگر بدانید که در تمام این سالها، با گذشت بیش از سیسال از ربودن امام موسی صدر ، هیچگاه از همسر ایشان، هیچ گفتگو و یادداشتی منتشر نشده است. و پس از اینهمه سال تنها در این کتاب، پری خانم حرفهایی میزند و از موسی صدری میگوید که هیچجای دیگری نمی توانیم پیدایش کنیم. پری خانم خصوصیترین روایت در میان هفت روایت کتاب را ارائه میدهد. روایتی از ترسها و اضطرابها، بودنها و نبودنها. روایتی از زندگی با انسانی که روحش چون قامتش بلند بود و لابد از همین روی به راههای آسمان آشناتر! با این همه بیشک همسر چون اویی بودن هم دشوار بوده است. به غایت دشوار...
مشخصات کتاب:
عنوان: هفت روایت خصوصی
نویسنده: حبیبه جعفریان
ناشر: سیپیده باوران
برای تهیه این کتاب را میتوانید به:
کافهکتاب آفتاب واقع در مشهد، چهارراه دکترا، بازار کتاب گلستان به شماره تماس ۳۸۴۰۴۹۹۱ (۰۵۱)
فروشگاه کتاب آفتاب واقع در مشهد، چهارراه شهدا به سمت میدان شهدا، روبهروی شیرازی۱۴، انتهای پاساژ رحیمپور به شماره تماس ۳۲۲۱۲۲۶۲ (۰۵۱)
و پخش کتاب آفتاب به شماره تماس ۳۲۲۳۸۶۱۳ و ۳۲۲۲۲۲۰۴ (۰۵۱)
مراجعه کنید.