چکه چکه تا ملاقات خدا...
**رمضانهای کودکی را خوب یادم هست که بیصبرانه منتظر آمدنش میماندیم و وقتی میرسید پر میشدیم از عطر سحری و افطار. دچار وجد میشدیم از این بر هم خوردنِ برنامه روزمره خانه، صبحانه، ناهار، شام... .
سحرها با صدای رادیوی کوچک خانه برمیخواستیم و ریههامان را پر میکردیم از بوی غذای سحر، که مادر نجیبانه و بیگفتوگو برای همه آماده کرده بود. و دعای سحر و لحظههای پایانی «...شنوندگان عزیز! تنها سه دقیقه دیگر تا اذان صبح باقیست...» و تمام روز را لببستن و ننوشیدن و نخوردن...که ما هم بزرگ شدهایم و روزهداریم! تا اینکه صدای پای افطار میآمد و باز مادر که از صبح لب از همه چیز بسته بود جز قرآن و دعا، نجیبانه سفره میگشود و صدای ربنا، فضای خانه کوچک ما و روح روزهدارمان را پر میکرد...
اینها را نگفتم به حسرت روزهای کودکی؛ گفتم تا یادمان بیاید ما میهمان سالهای دور و دراز این سفرهایم، میهمان پرتوقعی که هرساله در را برایش میگشایند و او خالی میآید و لبریز بازمیگردد به زندگیاش...
**ماه رمضان که میآید، روزهدار لب میبندد از خوردن و آشامیدن و گناه! – که گناه هم بلعیدنی است- و لب میگشاید به قرآن، به نیایش و دعا... و چه خوب که خدا خودش یادمان داده چگونه سخن گفتن با خودش را... هر روز چند خط دعا، چند کلمهیِ کوتاهِ کوتاه... خوب هوای بنده روزهدارش را دارد. اما این دعاهای کوچک هر روزه را که بگذاری کنار هم، میشود یک اقیانوس حرف که با خدا زدهایم. میشود سی ساغر که هر سحر نوشیدهایم. هر روز، تنها چند قطره کلمه را چکاندهایم به روحمان و عید پایان میهمانی که نگاه بیاندازیم به خودمان، دریایی ساختهایم با همین قطرهها.
**«سی ساغر سحری» عنوان مجموعهای کوچک است که سعی دارد در دریای این دعاهای کوچک هر روزه، تعمقی کند شایسته. با زبان ادبی دلانگیز و صمیمانه و به قلم «محمدرضا مروارید». نویسنده تلاش میکند مخاطب را در لذت دریافتهای شخصی خویش از دعاهای روزمره ماه مبارک شریک گرداند و چنانکه خود در مقدمه میگوید هرگز خود را پایبند به واژهها ندانسته و گاه بر آن افزوده و گاه کاسته و به قول خودش: «چون گوی سرگردان خود را اندر خَم چوگان او نهادهام تا آن را به زبانی همگانی واگویه کنم.»
کتاب لحنی صمیمی و ادیبانه دارد. نثری آهنگین و دلچسب. و روزهداری که گاه متحیر کوچکی این دعا میشود و میماند تا چگونه با این جرعههای کوچک خود را سیراب کند، میتواند قدری با این کتاب و نیایشهایش، در فضای دعایی که در آن روز خوانده، تاملی بیشتر داشته باشد.
**«خدایا! بار گناه بر دوشم نشسته، سنگینی نافرمانیها کمرم شکسته، کو حبیبی که بدان پناه گزینم؟ و کجاست آن دستان رواندرمانگری که از آن درمان خواهم؟ هرچه میجویم تکیهگاهی نمییابم، و بر گرد هر که میگردم پاسخی نمیشنوم، چه کنم با این کولهبار درشت گناهم؟ دوا و درمان از که خواهم؟ پنج روز از ماه رمضان رحمتت گذشته و از انبوه دردهایم کم نگشته، کیست جز تو که بر من بخشاید؟...»
مشخصات کتاب:
نشر سپیدهباوران /80صفحه / چاپ دوم 1390 / قطع رقعی/ 2200 تومان
این کتاب را میتوان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبهروی شیرازی14، پاساژ رحیمپور، انتهای پاساژ با شماره تماس 0511.2222204 تهیه نمود.
پینوشت:
1- این روزها برای سلامتی کسانی که -مثل من و همسرم- نمیتوانند روزه بگیرند، دعا کنید. نمیدانم چقدر قدر روزهداریتان را میدانید اما برای منی که فقط یکسال توانستهام روزه بگیرم، رمضان ماه پرحسرتی است. خدا را شکر کنید.
2- تقریبا بنا دارم هربار، همراه بهروزرسانی جاکتابی صفحهی «ختم ساغر» که لینکش در سمت چپ صفحه قرار دارد را بهروزرسانی کنم. گو اینکه ممکن است زودتر و تندتر این اتفاق بیافتد. پس فراموشش نکنید.