نغمهی غمگین / جی. دی سلینجر
توضیح: معرفی دیگری است به قلم همسرم
نغمههای غمگین یک نویسنده
«...در پایان سال اول دانشجوییام در کالج، سال1936، در پنج درس از مجموع پنج درسی که داشتم رد شدم...از قرار معلوم آن کالجِ خاصی که من دانشجویش بودم، به جای آنکه نمرات مردم را با پست به خانههایشان ارسال کند، ترجیح میداد از نوعی تفنگ شلیکشان کند. وقتی به خانهام در نیویورک برگشتم حتی قیافه سرپیشخدمت هم مطلع و خصمانه به نظر میرسید...»
«جی.دی. سلینجر» را از آن جهت که داستاننویس پُر رمز و راز و کمحاشیهای است، بیش و کم همه میشناسند. حداقل کمتر کتابخوان و داستانخوری است که «ناتور دشت»اش را نخوانده باشد و «هولدن» را که شخصیتی عجیب و در عین حال دوست داشتنی است، نشناسد. البته که ما نیز پیش از این در همین ستون، آثاری از این نویسنده آمریکایی را معرفی کردهایم و از زندگی سلینجر منزوی سخن گفتهایم. کسی که اسم درازش «جروم دیوید سلینجر» است و کمترین اطلاعات ممکن را از زندگی او در دست داریم. نویسندهای که اخیراً، یعنی در 27 ژانویه 2010 از دنیا رفت. آن هم در حالی که سالهای زندگیاش را در انزوا و گوشهگیری و بدون دردسر و جنجالهای روزنامههای دوستدار و منتقدش در خانهاش میگذراند و غریبهها قبل از هر چیز میدانستند که ورود به حریم و دنیای شخصی سلینجر و سرک کشیدن به آن یعنی مواجه شدن با لوله ششلول تفنگ او! اما به هر حال آنچه میتواند بیش از هر چیز بیانگر شخصیت و زندگی هر فردی باشد آثاری است که او خلق کرده است.
«نغمه غمگین» نام مجموعهای است از داستانهای کوتاه سلینجر که توسط نشر نیلا و با ترجمه «امیر امجد» و «بابک تبرائی». شاید تعدادی از این داستانها از ناشر دیگری، در مجموعه دیگری و با عنوان دیگری چاپ شده باشد اما این گردآوری انصافاً بسیار با حُسن سلیقه همراه بوده و همه داستانهای مجموعه حاضر را خواندنی کرده است. در انتهای هر داستان شما میتوانید نام اولین مجله و سالی که داستان در آن منتشر شده را ببینید و لذا با کمی دقت، از سِیر زندگی و احوالات و تفکرات سلینجر چیزهایی دستگیرتان میشود. تعدادی از عناوین این داستانها عبارت است از: «بَر و بچهها»، «برو اِدی رو ببین»، «قِلِق»، «دختری که میشناختم» و شش داستان دیگر. درونمایه داستانها با یکدیگر متفاوت است از داستان عاشقانه و درام میتوان در آن یافت تا داستانی مثل «برادران واریونی» که حال و هوای جنایی هم دارد اما عموم داستانهای سلینجر در هر فضایی که باشد با نوعی نگاه اجتماعی طنز آلود و نقادانه و منحصر به فرد همراه است که تیغ تیزش جامعه آمریکای معاصرش را نشانه رفته است.
پسنوشت: یک پرسش؟ مدتی است که تصمیم داشتم تکبیتهای محبوبم را به عنوان یک پست مستقل در وبلاگم قرار بدهم؛ اما میترسیدم که اینشکلی کتابمحور بودن وبلاگ از بین بره و حالا دارم اینکارو با کد پیام خوشآمدگویی انجام میدم. نظرتون چیه؟ اینکار بهتر یا اینکه ابیات رو به صورت پستهایی مستقل در جاکتابی بگذارم؟ اطفا نظرتون رو ترجیحا با ذکر دلیل اعلام فرمایید.