جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

قیدار / رضا امیرخانی

جمعه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۱، ۱۱:۵۵ ب.ظ

با قلم امیرخانی در گود زورخانه!


هرگاه فرصتی برای معرفی آثا رضاامیرخانی پیش آمده با توجه به ظرفیت محدود کلمات در ستون جاکتابی، دلم نیامده جز خوبی چیز دیگری بنویسم؛ اما اکنون که اندک‌فرصت بیش‌تری هست می‌توان در کنار ستایشی که می‌شود از همه آثار او به جا آورد به رمان جدید او که در اردیبهشت‌ماه، رونمایی شد و تاکنون 5بار تجدید چاپ شده است؛ با نگاهی دقیق‌تر توجه کرد.


چرا باید قیدار را خواند؟

تجربه نشان داده است که نمی‌توان از خواندن آثار رضاامیرخانی چشم‌پوشی کرد، ولو این‌که هر بار عده‌ای اظهارنظرهای مثبت و منفی، نسبت به آثار جدید او داشته باشند. حتی اگر درباره اثری که از امیرخانی می‌خوانیم، معتقد باشیم که ضعیف‌ترین اثر اوست و با عجله نوشته شده است و... باز نمی‌توان از آن به‌عنوان یک اثر داستانیِ بومیِ خوب یاد نکرد.اما گذشته از این‌ها،قیدار را نه به خاطر نویسنده‌اش و نه حتی برای داستانش که برای فهم آئین و مسلک جوان‌مردی، نه به شکل نخ‌نما شده‌ای که در برخی آثار تلویزیونی شاهدیم؛ می‌توان خواند و به دیگران پیشنهاد کرد.



آیا نسبت به آثار قبلی نویسنده قوی‌تر است؟

امیرخانی از همان ابتدا، که مثل امروز امیرخانی نشده بود و این اندازه خاطرخواه دور و بر خود نداشت، با اولین اثرش یعنی «ارمیا» نشان داد که نویسنده‌ای نیست که بخواهد گرفتار سنت‌های کهنه و خسته کننده برخی داستان‌نویسان معاصرش شود. گرچه ارمیا از لحاظ فرم روایی، چندان پیچیده و تازه نبود اما طوری هم نبود که در زمره آثار هم‌زمان خود قرار گیرد. اما «من او» امیرخانی که در سال 78 منتشر شد، تجربه‌ای کاملا تازه و مهیج در ادبیات داستانی ایران محسوب می‌شد تا جایی که از آن پس، طرفدارانی که روز به روز بیش‌تر می‌شدند 9 سال صبر کردند تا رمان بعدی‌اش را با نام «بیوتن» (بخوانید بی‌وطن) منتشر کند. من او از همه لحاظ دارای ابتکارات خاص بود. بیوتن هم که یک غافل‌گیری ویژه داشت چون ادامه داستان ارمیا محسوب می‌شد، در حالی که گمان بر این بود که شخص اول داستان مرده است!اما قیدار واقعا فاقد چنین تازه‌آفرینی‌هایی است. جز این‌که نویسنده هر فصل کتابش را به نام یک خودرو نامگذاری کرده. با این وجود اگرچه نمره‌ای که به تکنیک امیرخانی در این اثر داده می‌شود در قیاس با دیگر آثار او قابل ملاحظه نیست اما با این حال به چند دلیل قابل ستایش است، یک جنبه آن با توجه به ایجاد شخصیت‌های دوست داشتنی، صمیمی و نسبتاً ملموس و همچنین زنده کردن نام و مرام آدم‌هایی که تا حدی مورد فراموشی‌مان قرار گرفته‌اند، اگرچه نویسنده به طعنه و طنز آن‌ها را از عالم واقع ندانسته و زائیده ذهن خود می‌خواند درصورتی که خیلی واقعی‌اند. جدا از این، قیدار پر از جمله‌ها و عبارت‌هایی است که دوست داری زیرشان خط بکشی و حتی با خود آن‌ها را زمزمه کنی.


داستان از چه قرار است؟

اصلا نترسید! من هم مثل شما از آدم‌هایی که بخواهند خودشیرینی کنند و داستان لو بدهند اصلا خوشم نمی‌آید! بنابراین این اندازه عرض می‌شود خدمت‌تان که داستان در زمان پسر آن پدر (یعنی محمدرضا پهلوی) جریان دارد و تقریبا کل داستان بین جماعت راننده (یا به قول کتاب جماعت بنی‌هندل) می‌گذرد. شخص اول داستان آدمی است به نام قیدار که شخصیتی اسطوره‌ای دارد. از آن‌ها که لوطی می‌خوانندشان اما نه فقط به خاطر بذل و بخشش بی‌اندازه‌اش بلکه به خاطر ظریف‌بینی و محاسبه‌گری و رندبازی‌های جذابش. کل داستان بر محور قیدار می‌چرخد و گاه آن‌چه را که نویسنده از زبان خودش در کتاب بیوتن بیان می‌کرد، این‌جا از نگاه قیدار بیان می‌کند.

چه شباهت‌هایی با آثار پیشین نویسنده دارد؟

با کمی دقت متوجه برخی شباهت‌های «قیدار» امیرخانی و «من او» او خواهیم شد. شخصیت‌هایی نظیر قیدار و بابا‌جون، ذال‌محمد پاانداز و پیرزن، کریم‌ریقو و برخی اهالی گاراژ. همچنین در طول داستان عبور کم‌رنگ اما محسوس از شخصیت‌های من او را شاهدیم.


آیا داستان عجولانه نوشته شده است؟

جواب مثبت است. چنان‌که با کمی دقت متوجه برخی اشتباهات املایی کتاب هم می‌شویم؛ گو این‌که رسم‌الخط عجیب امیرخانی و جدانویسی‌های افراطی او باعث می‌شود گاهی وقت‌ها در مورد برخی از این اشتباهات دچار شک شویم. اگرچه حدود یک سال است که نویسنده از در حال نگارش بودن این کتاب خبر داده و به خلاف بیوتن‌اش خیلی سریع از تنور درآمد و اگرچه‌تر که عجله او برای رساندن کتاب به نمایشگاه کتاب کاملا مشهود بود(چنان‌که سینماچی‌ها برای رساندن آثارشان به جشنواره فجر خودشان را هلاک می‌کنند و فیلم را دم دستی) و این‌که مطمئنا اگر این عجله نبود، داستان به شکلی متفاوت‌تر عرضه می‌شد اما باز هیچ‌کدام از این‌ها دلیل موجهی برای نخواندن این کتاب نیست.


دو قاچ از کتاب!

قاچ اول: «...تو کار قیدار پشیمانی راه ندارد. قیدار هیچ‌وقت پشیمان نمی‌شود... من همیشه به تصمیم اول، احترام می‌گذارم. تصمیم اولی که به ذهنت می‌رسد، با همه جان گرفته می‌شود. تصمیم دوم، با عقل، و تصمیم سوم با ترس... از تصمیم اول که رد شدی، باقی‌ا‌ش مزه‌ای ندارد... بگذار وعظ کنم برای تکه‌ تنم. من به این وعظ، مثل کلام خود خدا اعتقاد دارم. فقط به یک چیز در عالم موعظه‌ات می‌کنم، تصمیم اول را که گرفتی، باید بلند شوی و زیر یک خم‌ا‌ش را بگیری... تنها یا با دیگران توفیری نمی‌کند. باید بلند شوی و فن بزنی... بی‌چون و چرا... بعد از فن زدن، می‌نشینی و بهش فکر می‌کنی و دور و برش را صاف می‌کنی...»

قاچ دوم: «...اگر می‌خواهی خدا را بخری، این‌جا جاش نیست؛ جاش تو دلت است... اما اگر من را می‌خواهی بخری، این‌جا جاش هست... درست آمده‌ای... ولی... ولی تو خیال می‌کنی مظنه‌من دست قیدار است؟ نه... مظنه من دست حیدر کرار است!...»


مشخصات کتاب:

نشر افق /296 صفحه / چاپ اول 1391 / قطع رقعی/ 9000 تومان

این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی14، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ با شماره تماس 0511.2222204 تهیه نمود.


لینک این معرفی در هفته‌نامه جیم - روزنامه خراسان

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۳/۱۹

نظرات  (۲۰)

۱۹ خرداد ۹۱ ، ۲۳:۵۸ یـک قـدم تا خـدا
.


دو تا از بچه ها ، یک غـولی را همراه خودشان آورده بودند و هـای هـای می‌خندیدند .

گفتــم: این کیـــه ؟

گفتنــد : عراقی !

گفتــم: چطـوری اسیرش کردیــد ؟

می‌خـندیدنـد . گفتنـد :

ــ از شب عملیات پنهـان شده بــوده.

تشنگی فشار آورده و بـا لبـاس ِ بسیجی‌های خودمان آمـده ایستگاه صلواتی

شربت گرفته بعـــد پول داده ! ایــــن‌طوری لو رفتـــه ...

.
۲۰ خرداد ۹۱ ، ۰۰:۰۲ عشق و جنایت
سلام دوست خوبم. من ارمیا و من او و بی و تن و داستان سیستان امیرخانی رو خوندم همشون عالی بودن . منم یه رمان عالی توی سایتم معرفی کردم ولی نه به خوبی تو. دوست دارم بیای به من سر بزنی.
پاسخ:
سلام. ان‌شاءالله سر فرصت حتما!
خوب بود !
البته به نظر من هم کتاب خوب بود ، ولی از امیرخانی انتظار بیشتری بود !
انشاءالله راجع بش مینویسم !
پاسخ:
اعتکاف‌ها قبول آقای مورچه! خوش گذشت؟!
۲۰ خرداد ۹۱ ، ۰۹:۲۸ مییییییییلاد
من عاشق حرفای علی فتاح با قیدارم.
دقیقا همون اصطلاحات و تیکه کلام هاش توی من او رو حفظ کرده.
خیلی برام جالب بود.اونجاش.
تجدید خاطرات بود.
پاسخ:
خدا رو شکر!
باز هم دست مریزاد
پاسخ:
خیلی ممنون!
اینقدر این روزها درگیرم که حتی نمی رسم یک جایی خودم رو خالی کنم از غصه های درونم.

به قول خودم دلم تیکه تیکه شده فعلا این روزها اعصاب ندارم یکمی نیاز دارم به آرامش روحی به یکی می گفتم بهم گفت شکست عشقی خوردی ؟
خداییش اگر آدم مشکلات داشته باشه چرا همش می چسبونن به شکست عشقی ؟

حالا اینم گفتم شما باز برداشت بد نکنید دیگه از این دل تیکه تیکه شده من

اینقدر حوس کردم برم یک سفر زیارتی ، یک اس ام اس آمده بود واسم نوشته بود کربلا 450 تومن کیش 450 تومن !!! خدا وکیلی کی میره تو بمب و آتیش ؟ خوب میگه با خودش کیش تو مملکت خودمه امنیت جانیش بیشتره میرم کیش

البته من که پول هیچکدوم رو ندارم ولی دلم می خواد یکم از اینجا دور باشم شاید حال و هوام عوض شد یکمی ...
پاسخ:
ببخشید اگر مثل بابابزرگا صحبت کردم، شاید یه روز یه پست درباره‌ی این ماجرا نوشتم!
سلام
نن دیروز کتاب رو به انتها رسوندم
راستی ، من هنوز یه سوال تو ذهنم باقی مونده که منتقدین چه چیز رو با هم مقایسه می کنن ؟
من اصلا از مقایسه بین آثار خوشم نمی آد
هر کدوم جذابیت ها و قوتها و ضعفهای خودش رو داره
اینکه بگی بیوتن از قیدار بهتره تو کتم نمیره
بیوتن خوب است
قبدار هم خوب است
میشه بگین دقیقا چی رو مقایسه می کنید با هم که فهم ما هم بیجک بگیرد ؟!

ولی خب این را خوب گفتی : "قیدار پر از جمله‌ها و عبارت‌هایی است که دوست داری زیرشان خط بکشی و حتی با خود آن‌ها را زمزمه کنی."
حق !!!
پاسخ:
قوی‌تر بودن شامل مسائل تکنیکی و ابداعات نویسنده است اما به‌تر بودن برمی‌گرده به نیاز مخاطب که روحش از اون اثر چه نتیجه‌ای گرفته! فهمت بیجک گرفت؟!
پس به نظر من "من او" شاید قوی باشد اما "قیدار" و حتی تر "بی وتن" بهتر است.

فهم ما اینگونه بیجک گرفته که : بهتر بودن بستگی دارد به نظر شخص خواننده . یعنی شاید از نظر استاد اهل فنی مثل شما مثل حرفن "من او" خیلی قوی باشد ، درست ، اما از نظر من خواننده عام قیدار بهتر است از من او .

به‌تر بودن با قوی‌تر بودن فرق می‌کنه!

خوب بیجک گرفته یا نه ؟
پاسخ:
شاید به تفصیل در یک پست مستقل به این موضوع پرداختم.
بله شما درست می فرمایید
مثلا یک عادت بسیار بدی که دارم اینه که از 24 ساعت شبانه روز 25 ساعت توی اینترنت چرخ میزنم.
گرچه هیچکس هم نمیاد بگه بابا یک دقیقه اون کامپیوتر رو بزار کنار بیا پیش ما بشین ...

اما تو دنیای حقیقی چون نه کاری دارم واسه انجام دادن نه سرگرمی ای که روحم رو اذیت نکنه نه حتی چیزی که باعث شادی جسمی بشه میام میشینم این پا هی از این طرف به اون طرف چرخ میزنم...

یک باز یکی پیام داده بود واسم نوشته بود : نسلی هستیم که از پشت شیشه های مانیتور یکدیگر را در آغوش می کشیم ...
به نظرم واقعا داره درست میگه حداقل در مورد من

کاش هنوز بچه بودم و سرگرم روزمرگی های بچگی هام. خسته شدن از خستگی هم خیلی عجیبه !
البته من مثلا روحیم خوبه ولی خوب آدمیزادم دیگه بالاخره منم از بعضی چیزا تو زندگی خسته میشم ولی اطرافیان متاسفانه اینو درک نمی کنن نمی دونم چرا ؟
پاسخ:
فعلا فقط دعا می‌کنم که حالتون بهتر بشه!
همیشه ستون جاکتابی جیم دوست داشتم و دارم چند باری هم اینجا امدم ولی فقط پستها را خوندم اما نتونستم برای این پست کامنت نگذارم واقعا ذوق کردم وقتی چشمم به صفحه جیم افتاد واینکه درباره نویسنده موردعلاقه ام نوشتید امیرخانی راستش را بخواهید دیوانه این رفتار وافکارشم اصلا درهیچ چارچوبی نمیگنجد قلمش هم درهیچ چارچوبی نمیگنجد
به دلیل امتحانات هنوز قیدار را نخوانده ام اما خیلی سخته جلوی خود را گرفتن واثر جدید امیرخانی را نخواندند وتا کتاب را نخوانم نمیتوانم بگویم چقدر ازنقدتان درخورش است اما خوب اشاره کردید به نکته های کتاب من او شاید بهترین اثر امیرخانی بود
پاسخ:
یعنی اگر از کتابی بی‌جا تعریف کردم متذکر بشید و اگر چیزی رو درمورد کتابی از قلم انداختم هم یادآوری کنید.
اون مریم خانومم لینکدونی مارو آبادکرده ها!

زهیر!گفتی تاچندروزدیگه قالب رو عوض میکنی
وقتش نشد؟
پاسخ:
فعلا کارگران مشغول کارند!منتظر باشید تا چندی دیگر با قالبی جدید جاکتابی را زیارت کنید!
فهممان دارد پیچک می گیرد بجای بیجک گرفتن ! از همان ها که کم کم از پله ها بالا می رود .
ممنون بخاطر توضبحتان
امیدوارم این پستی رو که گفتین رو بذارید و وبلاگتون فراتر از یک وبلاگ صرفا جهت معرفی کتاب بره
وبلاگی که هم معرفی کتاب میکنه هم نقد و ... و تبدیل به یک مکان خوب برای گفتگو بشود

منتظریم البته می دانم که زیاد وقت ندارین ، اما به فکر ما عوام علاقه مند هم باشید، لااقل یه خرده اطلاعات کتابی مون رو از شما بگیریم
حق ؟!
پاسخ:
حق!
همینطوری رد میشدم گفتم بیام سلامی عرض کنم.

امروز با یکی از دوستان نقشه کشیدیم شاید ثبت نام کنیم برای کربلا فقط منتظر رضایت بابا میشینم و اینکه ببینیم چقدر عده جمع میشه با بچه های انجمن بریم
پاسخ:
بی‌خداحافظی هم نرید ها!
بی صبرانه در انتظار رسیدن آن روزیم!هر چند که به دلیل تمام شدن شارژ اینترنتمان نتوانیم آن روز حضور داشته باشیم:(
پاسخ:
منتظر باشید! منتظر باشید!
اندر احوالات قیمت میوه!
بحث راجع به این موضوع ٫مثل هجی کردن کلمه استاتیستیکه( یا همون آماره)
اگه بتونی این کلمه رو در اولین مرتبه درست هجی کنید٫ میتونید اظهار نظر دقیقی در رابطه با کاهش یا افزایش( یا بهتر بگم نوسان سینوسی) قیمت میوه داشته باشید!
در هر صورت بازم خواهی گفت:
کاش توی میدون تره بار٫ فراوانی بود
کاش توی بازار صیفیجات٫ کمی ارزانی بود
کاش اگر کمی میوه به هم میدادیم
مختصر بود ولی اصیل و ایرانی بود
مثل سیب دماوند که پر از شادابیست
کاش رنگ میهمانی ما هم کمی اعیانی بود
چه شعر ها نوشتیم ٫ اندر باب میوه
غافل از آن جیب ویرانه که پر از خالی بود
کاش چشمان پرازپرسش مردم کمتر
غرق این اتیکت ها و لیبل ها بود!
چشم اگر رفت شبی ٫کاش بازش نکنیم
راز این شعر همین مصرع پایانی بود!



خوب بود ٫ بد بود ٫ خام و نپخته بود ٫ منظورو خوب نمیرسونه!
نظرتون هر چی بود بالا غیرتا جواب این کامنتو تو وبلاگم بذارین!
اینقدر حالا بمب و اینا میزارن تو عراق گفتن نرید این یکی دو ماه کربلا واسه زیارت
فعلا کنسلش کردن
سلام اگه دوست دارید من را با اسم خاک گرفته لینک کنید...
۲۵ خرداد ۹۱ ، ۱۱:۳۳ گیسو پریش (رفیق شکارچی)
ی چن تا از فواید مطالعه رمان رو اگه میشه ذکر کنید
پاسخ:
چشم اگر خدا بخواهد، حتما!
بسم رب المهدی(عج)
مدتی چند از علی رغم فرصت ناچیزی که دارم به رمان خوانی روی آورده ام نه آنکه دنبالش بروم اما آنچه دنبالم می آید را تا حد امکان از دست نمی دهم...
**************
قبل تر ها دستی در کتب عرفا و نیز گه گاه روانشناسی داشتم اما هم امروز وقتی دستورات اخلاقی کتب بزرگان را در متن زندگی یک فرد می بینم یا می خوانم تاثیرش را چندین برابر می بینم و البته ماندگار...
ارمیای امیرخانی...میرمهناو ابراهیمی که مدتها در تنهایی هایم با او سخن گفتم... مختار مختارنامه که مرا از تنگناهای امروزی گه گداری فراری می دهد و...امروز قیدار ...که چندی است منتظرش بودم که بیاید و نشانم دهد اهمیت اعتقادات قلبی عمیق را در زندگی...و البته نه فقط این...اما همین را می دانم که تاثیر این کناب در زندگی من همچون تنفسی عمیقی از اکسیژن خالص است در دنیای دود الود امروز...فعلا همین
پاسخ:
امیدوارم که باز هم تشریف‌فرما شوید، خانم دکتر!
سلام امروز40 صفحه از قیدار خوندم ولی باز هم نمیتونم نظر قطعی درموردش بدم ولی بازهم دوستش دارم اصلا قلم امیرخانی یک چیز دیگه است با اون نگارش عجیب غریبش
راستی یک سری هم به ما بزنید خوشحال میشویم
پاسخ:
چشم در اسرع وقت!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی