چهارده آینه و یک تمثال
خدمتتان عارضم که وقتی تصمیم گرفتم تا به مناسبت این عید بزرگ و البته ویژهنامه جیم یک کتاب با موضوع امام رضا(ع) که مناسب خوانندگانی مثل من و شما باشد معرفی کنم حقیقتا شرمنده شدم! نه اینکه بگویم کتاب خوب نبود؛ ولی اگر بوده بنده یا نمیشناختم و یا نخوانده بودم. به هر حال کتابی که برای معرفی این هفته برایتان در نظر گرفتهام. بیشتر معرفی یک مجموعه14جلدی است که هر کدام اختصاص به یک معصوم دارد و هر یک، نویسندهای مخصوص به خود، ولی با این حال میتوان گفت که از لحاظ فُرم و نوع انتخاب، این مجموعه از یک دستی و هماهنگیِ خوبی برخوردار است.
وقتی به سنّ نویسندگان این مجموعه، در شناسنامه کتابها توجه میکنیم، میبینیم که بیشتر نویسندگان این مجموعه نویسندههای همسن و سال من و شما هستند که با پختگی لازم دست به قلم گرفتهاند.
*این مجموعه بیشتر به کسانی توصیه میشود که از امامشان، بیش از اینکه امام چندم است، بخواهند بدانند. و البته بار آگاهی، گاهی بسیار سنگینی میکند برای کسانی که دلخوش به انجام برخی فرائض هستند. آنان که از امامشان فقط یک وجه را دیدهاند و چشمشان را به سیره زیبای ایشان بستهاند.
*در زیر بخشهایی از کتاب «هشتمین آفتاب» که برای امام رضا(ع) نگاشته شده آمده است. چه زیباست گامهایی که در جای گام امام قرار میگیرد و لبهایی که همانند لبهای امام حرکت میکند و سخن میگوید به همان نرمی به همان لطافت و به همان زیبایی...
«پیرمرد سرش را انداخته بود پایین. خجالت میکشید و معذرتخواهی میکرد.
امام با لبخند دلداریش میداد. رفته بود حمام. امام را نشناخته بود. کمک خواسته بود. امام هم پشتش را حسابی لیف کشیده بود.»
«گفتم:"پسر پیامبر! لباس سادهتری میپوشیدی بهتر نبود؟"
گفت:" دستت را بیاور جلو"
بردم. دستم را گرفت و برد داخل آستینش. دستم به لباس زبری خورد. لمسش کردم، خیلی خشن بود.
گفت:"این را برای سرکوبی نفسم پوشیدهام، برای خدا و آن یکی را برای مردم."»