فتح خون / سیدمرتضی آوینی
ده روایت از محرّم
"سنت شهادت را فراموش کردهایم و به مقبرهداری شهدا پرداختهایم. مرگ سیاه را ناچار گردن نهادهایم."
این جمله نه چندان مشهوری است که دکتر شریعتی آن را در "حسین وارث آدم" ازجلال آل احمد نقل میکند تا تکمیلی باشد بر نقدش، به شیوه نگاه و سبک عمل ما در برخورد با محرم و عزاداری.
خیال آن نیست که حسین وارث آدم را به معرفی بنشینیم یا کتابی از جلال معرفی کنیم. بلکه میخواهیم اثری را به تماشایتان بگذاریم که با خواندنش، بتوان بدون بهانه هر محرم آن را گریست. روایتی از محرم به قلم «سیدمرتضی آوینی»؛ روضهای از صحنههای کربلا که سنت شهادت را به معنای حقیقی برای همه نسلهای تاریخ معنا میکند.
«فتح خون» در میان آثار آوینی حرفهای دیگری برای گفتن دارد که اثرش را به سمت جاودانگی میبرد. اینجاست که دغدغههای درونیاش را میجوید و با پل زدن میان دیروز کربلا و روزهای آن 8سال کربلایی، جنگ حق و باطل را جنگ هماره تاریخ میداند و عرصه ابتلا و آزمایش را در کربلا و عاشورای زمان خویش میجوید. فتح خون روایتی است -منزل به منزل- از مدینه تا کربلا. ده روایت که باید همین روزهای آغازین محرم سراغشان رفت و هر روز جرعهای از آن را نوشید.
در ابتدای هر فصل، راویست که سخن را آغاز میکند و با کلماتی سحرانگیز و موزون، تصویری شفاف و تحلیلگرانه صحنهای از واقعه را ارائه میدهد تا آنجا که اگر بارها و بارها روایتها را بخوانید نخواهید توانست واژهای زیباتر و جملهای متناسبتر از آنچه که سیدمرتضی به کار برده است، به جایش بنشانید. در هر بار خواندن، بار معنایی کلمات فضای ذهنتان را آنچنان در خود میگیرد که انگار اولبار است که میخوانیدش و هربار مفهومی تازه را کشف میکنید و این نه خاصیت کتاب «فتح خون» که خاصیت فتحِ خون است.
آوینی در هر فصل و در میان روایتها، توضیحاتی داستانگونه را با استناد به آیات و روایات طرح میکند که زمینه تاریخی حادثه را روشن میسازد و ذهن خواننده را در میان دو زمان یعنی سال 61 ه.ق و سالی که اکنون در آن میزیَد، سیّالگونه به حرکت وا میدارد و باز این راوی است که مرز زمان و مکان را میشکند و در همه واژهها مُصّرانه تلاش میکند «کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا» را تاویل و تفسیر نماید.
و اگرچه سخت است معرفی فتح خون و سختتر گزینشی از متن آن، اما به ناچار از میان زلال کلمات روایت محرم، بخشی از فصل کربلا را با هم میخوانیم:
«...آه از رنجی که در این گفته نهفته است! و اما سرّ الاسرار این خطبه در این عبارت است که [لیرغب المومن فی لقاءالله] ، تا مومن به لقاء خدا مشتاق شود، یعنی دهر بر مراد سفلگان میچرخد تا تو در کشاکش بلا امتحان شوی و این ابتلائات نیز پیوسته میرسد تا رغبت تو در لقاء خدا افزون شود...
پس ای دل، شتاب کن تا خود را به کربلا برسانیم! میگویی: مگر سر امامِ عشق را بر نیزه ندیدهای و مگر بوی خون را نمیشنوی؟ کار از کار گذشته است. قرنهاست که کار از کار گذشته...
اما ای دل! نیک بنگر که زبان رمز چه رازی را با تو میگوید. کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا... یعنی اگرچه قبله در کعبه، اما «فاینما تولوا فثم وجه الله» یعنی هر جا که پیکر صدپارة تو بر زمین افتد، آنجا کربلاست، نه به اعتبار لفظ و استعاره، که در حقیقت! و هرگاه که علم قیام تو بلند میشود عاشوراست، باز هم نه به اعتبار لفظ و استعاره... و اگر آن قافله را قافلۀ عشق خواندیم در سفر تاریخ، یعنی همین...»
نرم افزار چندرسانه ای این عمار ویژه انتخابات دهم