آیین زندگی / سیدمهدی شجاعی
از پدر بشریت به فرزند بشر
*این هفته هم، همانند هفتههای پیشین معضلی داشتیم برای انتخاب کتابی که باید برای شما معرفی کنیم. اما این هفته یک مقدار، معضلمان معضلتر بود! زیرا این هفته با دوستان جیمی رابطهای تنگاتنگ داریم چرا که هفته جوان در پیش است و از جریان جشن هم که باخبرتر از بنده هستید. باری به هر جهت دنبال کتابی میگشتیم که رابطهای نزدیکتر با جوانانِ برومندی چون شما داشته باشد. یک سِری کتاب در نظرمان صف کشید ولی هر کدام به دلیلی خط خوردند. اما ناگهان چشممان به کتابی افتاد که مدتی از آن غافل بودیم ولی دیدیم همان کتابی بود که میخواستیم.
*شاید شنیده باشیم از بزرگترها-آنان که مویشان را در چرخ زندگی سپید کردهاند- که: “تو هنوز بچهای و درکی از واقعیت زندگی نداری”. به درستی یا نادرستیِ این سخن، کاری نداریم؛ اما بحث بر سرِ این است که آیا باید حتما مویمان سپید شود و قامتمان خمیده، تا به صحیح و غلط بودنِ کارهامان پی ببریم؟! شاید آن زمانی که انسان، حداقل 100سالی عمر میکرد زمانی برای کسب تجربه بود؛ اما اکنون چه؟ درست مثل این است که از کسی بخواهیم در90وچند دقیقه بازی، فوتبالیست شود! تازه باز فرق است بین بازی و زندگی که حداقل میدانیم در بازی چقدر فرصت داریم اما چه میدانیم سوت پایان زندگیمان کی به صدا در میآورند؟! هرکس مدعی شد که انسان به تنهایی میتواند راه درست زیستن و چگونه زیستن را طی کند، بدانید که هنوز اول راه است (حتی اگر باور کنید که کسی در 90دقیقه بازی فوتبالیست شده!).
*کتاب «آیین زندگی» وصایای امیرالمومنین(ع) به امام حسن مجتبی(ع) است با ترجمه و توضیح «سیدمهدی شجاعی»؛ نویسنده توانایی که تا کنون آثار زیادی را منتشر ساخته که بعضی از آنها را در همین ستون معرفی کردهایم. بیشک این وصیتنامه فقط برای امام حسن نوشته نشده است. چرا که شرایط و نحوه نوشتن این وصیتنامه بسیار ویژه است. حضرت علی(ع) هنگامی دست به نوشتنِ این توصیهها میزند که تازه از جنگ صفین بازگشته و جراحات جنگ هنوز بر تنش باقی است. از سوی دیگر وصیتنامهای که اختصاصا برای یک فرزند نوشته شده را چرا باید در مقابل دیدگانِ دیگران نوشت؟! همچنین نکته قابل توجه آنکه این وصیتنامه و مواردی که در آن ذکر میشود فراتر از مناسبات این پدر و پسر است. شاید بتوان گفت که حضرت برای تمام امت و فراتر از آن، برای تمامی بشریت پدری کرده است و از لحظه کوتاهِ فراغتِ پس از جنگ استفاده فرموده و جامعه بشری-علیالخصوص جوانان- را با نصایح ژرف و موثر خود وامدار نموده است. به ویژه در این زمان که نه پدرانمان فرصت نصیحت کردن دارند و نه ما گوشی برای شنیدن داریم. از یکسو پدران با این بهانه که خسته کارند و دارند برای ما تلاش میکنند غفلت خود را توجیه میکنند و از سوی دیگر ما به این خاطر که خود را خسته نصیحتهای مکرر میبینیم، گوش از نصیحتهای دلسوزانه آنان میگیریم(گویا به من هم احساس پدری دست داده).
اما بخوانیم وصیت بهترین پدر را، که بشریتی را یتیم ندیدن خود کرده است:
«از: پدری که در آستانه مرگ ایستاده است. و عبور شتابناک زمان، به باور جانش نشسته است. و حیات این جهان را پشت سر نهاده است و تسلیم روزگار گشته است. به نکوهش دنیا پرداخته است. در سرای مردگان مسکن گزیده است. و پای در رکاب عزیمت فردا نهاده است.
به: فرزندی که دل به آرزوهای محال سپرده است. و پای در مسیر نیستی نهاده است. در تیررَس بیماریها نشسته است، و وامدار روزگار گشته است. و آماج مصائب اندوهبار قرار گرفته است. و به بندگی دنیا درآمده است. و به تجارت غرور مشغول گشته است. و بدهکار وادی فنا شده است. و تن به اسارت مرگ داده است. و همپیمان دغدغههای غمبار گشته است. و همنشین داغهای اندوهبار شده است. و در نشانهگاه آفات و بلیّات، سکنی گزیده است. و زمین خورده و خاکمال شهوتها شده استو جانشین مردگان گردیده است.»