با داستان نامرئی شوید!
* بعضی وقتها اشتهای آدم به یک پرس کامل و پرو پیمان غذا نمیکشد. دوست دارد مزمزهای کند و بنشیند کنار، بعد اگر خوشش آمد وقتِ گرسنگی بیاید و یک دل سیر از همان چیزی که مزه کرده و به مذاقش خوش آمده، بلنباند! درست مثل وقتی که آدم بعضی کتابهای ورزشکارِ سنگینوزن را، در قفسه کتابها میبیند و دلش برنمیدارد قاشقی بزند. در عوض دلش قنج میرود برای یک بستنی یخی یا آلوچهای ترش که اشتهایش را تحریک کند!
* من اولین باری که کتابهای«نشر ماهی» را توی قفسه یکی از کتابفروشیهای شهرمان دیدم درست وقتی بود که مشغله زیاد و حجم کتابهای درسی که البته دوستشان دارم نمیگذاشت خطر کنم و بروم دنبال دیگِ آبگوشت! نه اینکه دلم رمان و داستان نخواهد، مگر بیداستان هم میتوان زیست!؟ اما آن موقع بیشتر دنبال جایگزینی بودم تا خلاء بیداستانی را پُر کند و چه بهتر از یک مجموعه داستان که هر وقت اراده کنی از داستانهایش مزه کنی. اما لطف کتابی که من دیدم فقط به مجموعه داستان بودنش نبود، بل گردآوری هدفمند آن بود که برای نویسندگان همطن و یا همزبان و یا نویسندگان مهاجرِ همدرد و... به صورت مجزا کتابی تعریف شده بود. این طوری بدون دردسر میتوانستی از یک نویسنده داستانکی بخوانی و نه کاملا بلکه نسبتا با فضای روحی و حال و هوای درونی داستانهای او آشنا شوی آن وقت اگر دلت خواست و به هوس افتادی بروی سراغ آثار دیگر و مستقل همان نویسنده.
* و اما «مجموعه نامرئی» عنوان کتابی است از همین نشر و با همین سبک و سیاق. مجموعه 45 داستان کوتاه از 26 نویسنده آلمانیزبان یعنی: اتریش، آلمان فدرال و دموکراتیک و سوییس. این کتاب اگرچه واقعا نامرئی نیست اما بعضی از داستانهایش آدم را میبرد به دنیای نامرئی قصه و خیال. حال و هوای داستانها با هم بسیار متفاوت است حتی سبک بیان و شکل داستانها هم یکدست نیست. از داستان تخیلی بگیرید تا جنایی و فلسفی و اجتماعی. خلاصه چهل تکهای است نه در خور توصیف محدود کلمات. اگر چه ممکن است همه داستانها را نپسندید همانگونه که من نپسندیدم! اما لطف کار به همین امکان مقایسه و انتخاب است. و چشیدن یک عالمه مزه با هم. در این مجموعه میتوانید از نویسندههایی مثل توماس مان، پتر هانتکه، گونتر گراس، ماکس فریش، هرمان هسه، برتولت برشت و دیگران داستان پیدا کنید. داستانهایی با ترجمه «علیاصغر حداد» و پیشگفتار مفصلی از او که کلی درباره ادبیات آلمانیزبان به شما اطلاعات میدهد.
پینوشت: دوباره یک معرفی دیگر از همسرم در فرصتی کوتاه، یعنی در مدت زمانی که از فروشگاه تماس گرفتم و با دوچرخه رکابزنان آمدم -شاید 20 دقیقه- گو اینکه به گمانم مانند دیگر نوشتههایش نشده، اما به نظرم در این مدت زمان که در کنارش زحمت درست کردن کشک بادمجان -این غذای مورد علاقهام- را هم میکشید به اندازهی کافی خارقالعاده است!