جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

با داستان نامرئی شوید!


*‌‌ بعضی وقت‌ها اشتهای آدم به یک پرس کامل و پرو پیمان غذا نمی‌کشد. دوست دارد مزمزه‌ای کند و بنشیند کنار، بعد اگر خوشش آمد وقتِ گرسنگی بیاید و یک دل سیر از همان چیزی که مزه کرده و به مذاقش خوش آمده، بلنباند! درست مثل وقتی که آدم بعضی کتاب‌های ورزشکارِ سنگین‌وزن را، در قفسه کتاب‌ها می‌بیند و دلش برنمی‌دارد قاشقی بزند. در عوض دلش قنج می‌رود برای یک بستنی یخی یا آلوچه‌ای ترش که اشتهایش را تحریک کند! 


* من اولین باری که کتاب‌های«نشر ماهی» را توی قفسه یکی از کتاب‌فروشی‌های شهرمان دیدم درست وقتی بود که مشغله زیاد و حجم کتاب‌های درسی که البته دوست‌شان دارم نمی‌گذاشت خطر کنم و بروم دنبال دیگِ آبگوشت! نه این‌که دلم رمان و داستان نخواهد، مگر بی‌داستان هم می‌توان زیست!؟ اما آن موقع بیش‌تر دنبال جایگزینی بودم تا خلاء بی‌داستانی را پُر کند و چه بهتر از یک مجموعه داستان که هر وقت اراده کنی از داستان‌هایش مزه کنی. اما لطف کتابی که من دیدم فقط به مجموعه داستان بودنش نبود، بل گردآوری هدف‌مند آن بود که برای نویسندگان هم‌طن و یا هم‌زبان و یا نویسندگان مهاجرِ هم‌درد و... به صورت مجزا کتابی تعریف شده بود. این طوری بدون دردسر می‌توانستی از یک نویسنده داستانکی بخوانی و نه کاملا بلکه نسبتا با فضای روحی و حال و هوای درونی داستا‌ن‌های او آشنا شوی آن وقت اگر دلت خواست و به هوس افتادی بروی سراغ آثار دیگر و مستقل همان نویسنده.

* و اما «مجموعه نامرئی» عنوان کتابی است از همین نشر و با همین سبک و سیاق. مجموعه 45 داستان کوتاه از 26 نویسنده آلمانی‌زبان یعنی: اتریش، آلمان فدرال و دموکراتیک و سوییس. این کتاب اگرچه واقعا نامرئی نیست اما بعضی از داستان‌هایش آدم را می‌برد به دنیای نامرئی قصه و خیال. حال و هوای داستان‌ها با هم بسیار متفاوت است حتی سبک بیان و شکل داستان‌ها هم یک‌دست نیست. از داستان تخیلی بگیرید تا جنایی و فلسفی و اجتماعی. خلاصه چهل تکه‌ای است نه در خور توصیف محدود کلمات. اگر چه ممکن است همه داستان‌ها را نپسندید همان‌گونه که من نپسندیدم! اما لطف کار به همین امکان مقایسه و انتخاب است. و چشیدن یک عالمه مزه با هم. در این مجموعه می‌توانید از نویسنده‌هایی مثل توماس مان، پتر هانتکه، گونتر گراس، ماکس فریش، هرمان هسه، برتولت برشت و دیگران داستان پیدا کنید. داستان‌هایی با ترجمه «علی‌اصغر حداد» و پیشگفتار مفصلی از او که کلی درباره ادبیات آلمانی‌زبان به شما اطلاعات می‌دهد.


پی‌نوشت: دوباره یک معرفی دیگر از همسرم در فرصتی کوتاه، یعنی در مدت زمانی که از فروشگاه تماس گرفتم و با دوچرخه رکاب‌زنان آمدم -شاید 20 دقیقه- گو این‌که به گمانم مانند دیگر نوشته‌هایش نشده، اما به نظرم در این مدت زمان که در کنارش زحمت درست کردن کشک بادمجان -این غذای مورد علاقه‌ام- را هم می‌کشید به اندازه‌ی کافی خارق‌العاده است!

۲۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۱:۲۶
زهیر قدسی
پیش‌نوشت: خلاصه‌ای از متن پیش رو در شماره‌ی دیروز جیم منتشر شد. به عبارت دیگر آن‌چه در زیر آمده نسبت به آن‌چه دیروز در جیم منتشر شده کامل‌تر است؛ به عبارت دیگر لطفا آن‌چه در زیر آمده را بخوانید زیرا آن‌چه دیروز خوانده‌اید (خوانده‌اید؟) ناقص بوده و این متن کامل. به عبارت دیگر...!



** آنان که عجله داشته‌اند و مثل این بچه‌مثبت‌ها خواسته‌اند خودشان را اول وقت به آنجا برسانند که هیچ! اما اگر قرار است راهی سفر به مقصد نمایشگاه کتاب تهران باشید یا الان در راهید خوب گوش سپارید تا بعدا گلایه نکنید که چرا نگفتی؟!


** پیش از شروع هر کاری باید نیت کنید! خودتان هم خوب می‌دانید که اگر نیت‌تان درست نباشد ضرر می‌کنید! نیت‌تان را هم اصلا لازم نیست به زبان بیاورید فقط تکلیف‌تان را با خودتان مشخص کنید که چرا به نمایشگاه می‌روید؟ اگر برای خورد و خوراک است که حسابی ضرر کرده‌اید. چون واقعا ساندویچ‌های آنجا یا حتی پلوخورشت‌هایش به طی مسافت ۲۰۰۰کیلومتر نمی‌ارزد! آدم برای شکمش نهایتا می‌رود شاندیز نه بیش‌تر!


اگر برای تخفیف می‌روید هم بنده به عنوان نویسنده جاکتابی حساب کرده‌ام که اگر کمتر از ۵۰۰هزار تومان کتاب بخرید هم ضرر کرده‌اید. خودتان بنشینید پای حساب و کتاب متوجه عرض بنده خواهید شد. تازه اگر در این وانفسای بازار کتاب سراغ یک کتابفروشی بروید و این‌قدر از او خرید کنید مطمئن باشید اگر ذوق‌مرگ نشود همان اندازه به‌تان تخفیف خواهد داد!


اما اگر عجله دارید تا تازه‌های کتاب را ببینید و نمی‌توانید صبر کنید تا کتابفروش شهرتان آن را بیاورد که خوب جای اعتراضی وجود ندارد، چون عجله را که نمی‌شود کارش کرد!


اما اگر اصلا شهرتان کتابفروشی درست درمانی ندارد که بتوانید کتاب‌های دل‌خواه‌تان را از او تهیه کنید لطفا به مسئولان فرهنگی‌مان گزارش دهید، تا اگر از دیدن این‌همه جمعیت در نمایشگاه تهران ذوق‌زده شده‌اند، ذوق‌زدگی‌شان قدری فرو بنشیند و شاید هم خدای ناکرده قدری دچار تالم و اندوه شدند و نم اشکی بر چشمان‌شان نشست!


اما اگر به نیت تفریح می‌روید نمایشگاه هم که معلوم می‌شود دل‌تان خوش است! به قول حضرت سعدی:
همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا
تو بیا قدم به چشم من نِه، بنشین کنار جویی!


تصویری از غرفه‌ی نشر سپیده‌باوران پیش از افتتاح نمایشگاه

** آن‌قدر این نیت را کش دادیم که نمایشگاه‌مان قضا شد! آقا کلا بی‌خیال! وسواس را کنار بگذارید و حتما نمایشگاه بیاید. به هرحال از قدیم گفته‌اند: «کاچی بِه از هیچی» اما سریع و تند این نکته‌ها را هم خدمت‌تان عرض کنم که مخاطب محترم کتاب‌خوان جیم‌دوست آن جا از دست‌مان نرود! اول این‌که؟ آنجا وقت‌تان را جلوی هر غرفه‌ای تلف نکنید؛ مگر این‌که پاهای آهنین‌تان را با خود برداشته باشید و همچنین خورد و خوراک لازم برای یک هفته را به همراه آورده باشید.


بهتر است برای جلوگیری از اتلاف وقت، قبلا فهرستی از کتاب‌های مورد نظرتان و همچنین ناشران آن‌ها و همچنین ناشرانی که به کتب آن‌ها علاقه دارید تهیه کنید و بعد در روزهای اول نمایشگاه، که سر راهنمایان نمایشگاه خیلی شلوغ نیست، از ایشان نشانی‌شان را بگیرید!


** حالا که این‌قدر به خودتان زحمت سفر داده‌اید لااقل بروید سراغ کتاب‌هایی که تهیه آن‌ها در کتابفروشی‌های شهرتان مقدور نبوده تا زیره به کرمان نبرده باشید!


** اگر کمی قدر حساب و کتاب باشید می‌توانید به راحتی محاسبه کنید که تخفیف ناشران در نمایشگاه کتاب و حتی تخفیفی که خود نمایشگاه –به صورت بن‌کارتبه دانشجویان و... با هزار زحمت و مکافات می‌دهد- و آخر هم با ترافیک پایانه‌های آنجا به زور باید از آن استفاده کنید اصلا به این نمی‌ارزد که حلقه‌های توزیع را در هر شهری که هستید ضعیف‌تر و نحیف‌تر کنید و بازارشان را تا با خرید یک‌ساله خود کساد کنید. زیرا بعدا کتاب‌هایی را که به صورت فوری لازم دارید نمی‌توانید از آن کتابفروش بیچاره تهیه کنید!


** حال و هوای نمایشگاه را خوب بررسی کنید تا حال و هوا و وضعیت بازار نشر دست‌تان بیاید. بعد بنشینید و یک دل سیر گریه کنید!


** گریه چرا؟!! وقتی کتاب‌های نمایشگاه را از لحاظ محتوا به صورت کمی بررسی کنید و ببینید که این‌همه کتاب بی‌فایده، بله دقیقا کتاب بی‌فایده، در این نمایشگاه وجود دارد و جای این‌همه کتاب خوب خالی است، می‌بینید که دهر بر مدار سفلگان و کتاب‌هایشان می‌چرخد! گو این‌که محتوای این کتاب‌ها این‌قدر تکراری باشد. مثلا وقتی دقت کنید می‌بینید که در این نمایشگاهی که یک‌وجب جایش این‌قدر ارزش دارد، شونصد جلد کتاب درباره این‌که چگونه نوک بینی‌تان را تیز کنید، پیدا می‌شود.


** حتما از زمان مسافرت‌تان برای مطالعه استفاده کنید!


پس‌نوشت: نمایشگاه کتاب تهران، شبستان، انتهای راهروی۱۹ غرفه‌ی۴۳ (درضمن اگر دنبال غرفه‌ی امیرکبیر می‌گرید روبروی غرفه‌ی ماست!) منتظر حضورتان هستیم. نشر سپیده‌باوران.

در ضمن امسال با عناوینی تازه و جذاب میزبان‌تان شده‌ایم:

هی شعر تر انگیزد (طنز امروز۰۵)/سعید بیابانکی
داشت عبا‌س‌قلی خان پسری (طنز امروز۰۴)/نسیم عرب‌امیری با مقدمه‌ی ابولفضل زرویی نصرآباد
انجیل به روایت جلیل(شعر امروز۲۵)/جلیل صفربیگی
در آستانه تازه شدن (۱۰۰رباعی امروز)/به کوشش سیدعلی میرافضلی

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۱:۴۵
زهیر قدسی
روشنایی‌های زندگی

*پیش‌درآمد/ «سینمای اقتباس» واژه‌ای کاملا آشنا برای اهالی سینماست. در تاریخ سینما فیلم‌های مشهور و متعددی ساخته شده‌اند که از آثار داستانی -مشهور یا مهجور- اقتباس شده‌اند. جالب این جاست که این فیلم‌ها، هراندازه در تولید موفق بوده‌اند معمولا رضایت کسانی را که پیش‌تر رمان را خوانده‌اند، جلب نکرده است؛ اهالی سینما و روان‌شناسان دلایل متعددی را هم برای توجیه این امر ذکر کرده‌اند (که ما ذکر نمی‌کنیم و خودتان جویای آن باشید!).


*درآمد/ اما این مقدمه‌چینی برای معرفی رمانی با نام «لایم لایت» است که داستانی وارونه دارد! این رمان اقتباسی داستانی از آخرین فیلم ساخته «چارلی چاپلین» با همین نام است که «روژه گرونیه» نویسنده فرانسوی قلم‌رنجه فرموده است!


*پرانتز/ چارلی چاپلین کسی نیست که نیاز به معرفی داشته باشد. اطراف این نوشته هم معرفی مشروحی از او صورت گرفته اما بد نیست تذکر دهیم که جدا از حرکات ویژه صورت و بدن او، که او را کمدینی مشهور و موفقی نمود و همچنین خلق آثاری گزنده و شیرین که او را فراتر از زمان خود نشان می‌دهد. دو ویژگی واقعا قابل تحسین را باید از او یاد کرد: جسارت و شجاعت و همچنین روشن‌بینی اجتماعی او که کاملا با آثار و شخصیت او همراه است.

*نهفت/ لایم لایت، داستان زوال و انزوای کمدینی مشهور است که با زندگی دست و پنجه نرم می‌کند. کمدینی با نام «کال‌وِرو» که افکار و مشاهدات روزانه‌اش و هم‌چنین کابوس‌های شبانه‌اش همه او را به یاد ایام شهرت و محبوبیتش می‌اندازد، آن زمان که در مشهورترین تالارهای شهر انبوهی از تماشاگران به احترام او می‌ایستادند و او را با تشویق‌های پیاپی و طولانی بدرقه می‌نمودند. اما خواننده در طول داستان با اشخاص دیگری که هرکدام در زندگی خود به نوعی دچار این زوال و سقوط شده‌اند مواجه می‌شود. از دوست و همکار او در دوران جوانی بگیرید تا صاحب‌خانه‌اش و همچنین دختری که پس از اقدام به خودکشی توسط کال‌ورو نجات داده می‌شود. اما این آشنایی تغییراتی در زندگی هردو شخصیت داستان می‌گذارد و به نوعی ریسمان داستان همین آشنایی و به قول خود کال‌ورو: عشق افلاطونیی است که بین او و این دختر ایجاد می‌شود. اما توجه به این‌که این آخرین اثر چاپلین است، اثری که او در ایام پیری خلق کرده، می‌تواند کلیدی باشد برای درک بهتر از شخصیت آخرین سال‌های این کمدین بزرگ.


*فرود/«...یگانه کاری که ستارگان می‌کنند این است که بر محور خود برقرار بمانند. و خورشید که شعله‌های خود را تا مسافت پانصدهزار کلیومتری پرتاب می‌کند، این ابلهی که همه ثروت‌های طبیعی خود را به باد می‌دهد، همین خورشید، آیا قدرت تفکر دارد؟ نه!...»

۲۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۵:۲۳
زهیر قدسی

سرنوشت یک خان‌زاده!


* آدم‌ها از قدیم الایام  دو دسته بوده‌اند، دسته اول آن‌هایی که تاریخ را دوست دارند و دسته دوم کسانی‌اند که تاریخ را دوست ندارند و چه بسا از آن متنفرند. شک نکنید که دسته سومی هم وجود ندارد! البته بر اساس گزارش‌های تاریخی موثق، تاریخ در مورد هر دو گروه احساس خاصی ندارد چون اطمینان دارد که همه این آدم‌ها روزی روزگاری جزئی از خودش می‌شوند. پر بی‌راه نیست اگر بگوییم که اصولا بسیاری از ‌ما جزء دسته دومیم؛ شاید به خاطر کتاب‌های پُرنوشته و ناتمام تاریخِ دوره تحصیل‌مان که لبریز بود از نام آدم‌ها و جنگ‌ها و حمله‌ها. و دو ساعت از امتحان نگذشته از حافظه کوتاه مدت‌مان به صورت کامل محو می‌شد. و اگر نمره ناپلئونی نصیب‌مان نمی‌شد کتاب می‌رفت در کیسه کاغذهایی که گذاشته‌ایم روز چارشنبه‌سوزی، دّقِ دلی‌مان را سرشان خالی کنیم. این بود قصه ما و تاریخ! (هر خواننده فهیمی می‌فهمد که کتاب‌های تاریخ ما یک جایش می‌لنگد و هر بچه مدرسه‌ای این علامت سوال در ذهنش تا به آخر وجود دارد که: خوب که چه؟ فایده این همه حفظ کردن در چیست؟)


* تاریخ اگرچه در شکل خواندن برای امتحان، سخت ملال‌آور است اما اگر مثل یک قصه و به قصد عبرت خوانده شود می‌ارزد به یک دنیا کتاب! اگر بدانی برای چه باید بخوانی‌اش. بعضی وقت‌ها هم چاره کار این است که تنها به سراغ آن بخش از تاریخ بروی که برایت جذاب‌تر و مبهم‌تر است. مثلا داستان مغول‌هایی که آمدند و کشتند و بردند و ویران کردند اما چند نسل بعد تا به خود آمدند دیدند که ایرانیزه شده‌اند و مسلمان!

* «غازان خان» عنوان کتابی است که به بیان زندگی غازان، هفتمین خان ایلخانان(سلسله مغولی حاکم بر ایران) می‌پردازد. کتابی به قلم «دکتر جواد عباسی». که اگرچه آن را یک متخصص تاریخ نوشته اما به زبانش ساده، روان و البته جذاب است. نویسنده در روایت داستان‌گونه‌اش هر کجا به توضیحی نیاز بوده، آن توضیح را در پاورقی کتاب آورده است؛ مثلا اصطلاحات مغولی، آیین، آداب و رسوم و غیره. اول این کتاب کوچک هم می‌توانید شجره کل خاندان مغول را ببینید. و البته سال‌شمار زندگی غازان  را.  نویسنده سعی نموده دوره‌های مختلف زندگی غازان را جدا کرده و برای هر کدام با یک تیتر مجزا قصه‌گویی ‌کند که این به نظم‌بندی ذهن خواننده کمک می‌کند. اما شاید تنها ایراد کتاب حاضر این باشد که از یک ناشر دولتی (با توجه به حجم کتاب) توقع چنین قیمتی را نداریم. مخصوصا که خواندن چنین کتاب‌هایی هویت ملی و مذهبی‌مان را حفظ خواهد نمود.


پی نوشت: قلم روان و صمیمی این نوشته، گویاست که متعلق به اینجانب نیست. نویسنده این معرفی -و برخی جاکتابی های دیگر- همسرم الهام یوسفی است که بی آن که ادعایی داشته باشد گاه جاکتابی جیم را به عهده میگرد. لطفش مدام!

۲۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۱ ، ۰۱:۰۳
زهیر قدسی

در کف هرکس اگر شمعی بدی


* قدیم‌ترها عادتی بوده نکو و در شایسته تحسین که امروز کمتر از آن نشانی می‌بینیم. شنیده‌ام و شنیده‌اید از بزرگ‌ترها که در همین فصل زمستان، قدیمی‌ترها می‌نشستند پای کرسی و در حالی که پاهایشان را دراز کرده‌اند سوی اجاق زیر تخت و چای می‌نوشیده‌اند و حتما انار دانه‌سرخ تناول می‌کرده‌اند، پیر مجلس مثنوی‌خوانی می‌کرده و تفالی به حافظ می‌زده و شاهنامه‌ای می‌گشوده. و دیگران همه گوش بوده‌اند و محظوظ از این‌همه رنگ و آهنگی که در این اشعار بوده است. چقدر آن سرمای زمستانی پر خیر و برکت بود که همه اعضای خانواده را دور این کرسی جمع می‌کرد و ما بچه‌ها را از فیض سخنان آقابزرگ و مادرجان و پدر و مادر بهره‌مند می‌کرد. و چه کلاس درس‌های پرلذتی تشکیل می‌شد بی‌آن‌که چوب و ترکه‌ای در کنار باشد.

* این دل‌نوشته همه جوشش و قلیان احساسی بود که از دیدن کتاب‌های جدید سرکار خانم «فیروزه گل‌محمدی» به نویسنده دست داد. اما به کسانی که ایشان را احیانا نمی‌شناسند تذکر دهم که اشتباه نشود، ایشان اصلا نویسنده نیست بلکه تصویرگر است. طراحی‌های زیبا و چشم‌نوازشان را پیش‌تر در کتاب «چای با طعم خدا» خانم نظرآهاری و «منظومه ظهر روز دهم» مرحوم قیصر امین‌پور و... دیده بودم اما این‌بار کاری فوق‌العاده وجدانگیز و سرورآفرین، با طرح و ایده‌ای جدید از این ایشان دیدم که با تمامی کتاب‌های معرفی شده در جاکتابی متفاوت است. ایشان حدود 20جلد کتاب را که اغلب به حوزه ادبیات کودک و نوجوان تعلق دارد، تصویرگری کرده و در این میان صاحب 14مدال داخلی و بین‌المللی شده است. ژانین دسپینت، منتقد مشهور فرانسوی هم ضمن شرح و تحلیل برخی آثار او نوشته که: «اصول نقاشی مدرن از روش اصیل و شخصی او می‌تراود.» (خب که چی؟ یعنی حتما یک نفر فرانسوی درباره هنر ایشان نظر بدهد که بفهمیم کار ایشان تا چه حدی مهم بوده؟!)

* اما دو کتابِ «راز آن درخت» و «فیل در خانه تاریک» دو اثر واقعا ستودنی خانم گل‌محمدی است که تصویرگری‌هایش بر اساس دو حکایت حکیمانه از مثنوی معنوی است. برای اهل ادب و شعر هر دو حکایت آشناست، علی‌الخصوص حکایت دوم. حکایت‌هایی که اگرچه خواندن چندبارشان نامکرر است اما با تصویگری‌های مصور لطافتی مضاعف پیدا می‌کند. و چه خوب رنگ‌های نگارگر با رنگ شعر نشسته است. هر دو کتاب برنده چند مدال بین‌المللی شده‌اند. مدال‌های «کنکور نوما»، «کاتاچیتر آکلاهند» و «اوکتاگونا فرانسه» کمترین افتخاری است که نصیب این هنرمند هم‌وطن‌مان شده است.

۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۱ ، ۲۲:۲۷
زهیر قدسی
پیش‌نوشت: خیلی فکر کردم که اولین کتابی را که در سال جدید، معرفی‌اش را در وبلاگ قرار می‌دهم چه باشد. تا رسیدم به کتابی که در آخرین هفته‌‌ی ماه رمضان معرفی شده بود اما مورد غفلت واقع شد. کتابی واقعا کاربردی که به نوعی مهریه‌ی همسرم قرار دادمش، چون خیلی برایم عزیز بوده و راه‌گشا. امید که برای شما نیز چنین باشد.
در ضمن سال نو هم برای همگی انشاءالله مبارک باشه!
رسم حیات


*بارت را بسته‌ای لابد! یک ماه تمام وقت داشتی تا با حوصله و دقت ببندی‌اش! سه شب تمام هم وقت داشته‌ای تا یک‌به‌یک چک‌شان کنی و ببینی کم و کسری نداشته باشد و دست به دامان پروردگار و اهل‌بیت شوی که کم و کسری‌هایت را نادیده بگیرند و کوله‌بارت را پر کنند از بخشش! و لابد تمام... تا سال بعد و سال‌های بعد که شاید بیایند و تو دوباره یک ماه تمام را برگردی به خودت.
و حالا بعد از یک ماه دوباره آمده‌ای سر زندگی‌ات، زندگی قبلی! اما دیگر قرار نیست همه چیز مثل سابق باشد، و زندگی‌ات نه زندگی قبلی، که زندگی تازه‌ای است که رمضان، روح در آن دمیده است، حتما. و قرار نیست مثل زندگی سابقت رفتار کنی و بنشینی و صحبت کنی و معاشرت کنی ودر یک کلمه «زندگی» کنی. و لابد انتظار هم نداری  به واسطه یک ماه روزه‌داری در زندگی‌ات تحول ایجاد شود، بدون فکر و تامل و برنامه‌ریزی!


*از کودکی در هر مجلس وعظ و عزا بسیار شنیده‌ایم که قال رسول‌الله و قال علی(ع)، و در ادامه‌اش جمله‌هایی که گاه بسیار مشهورند؛ آن‌چنان که از فرط تکرار به آن نمی‌اندیشیم و نیز بسیار احادیث که مغفول مانده‌اند و راهی به زندگی ما باز نکرده‌اند. و همیشه هم بر این خیال بوده‌ایم که این کتاب‌های حدیث با زبان عربی‌شان و حجم زیادشان به درد همان وعاظ می‌خورد و از همین روست که این کتاب‌ها راهی به قفسه‌های ما باز نکرده‌اند. و حتما بارها هم از خودمان پرسیده‌ایم که چرا دین من رُک و راست نگفته در فلان موقعیت با کدام میزان رفتار کنم؟


*«منتخب میزان الحکمه» از آن کتاب‌هایی است که گردآورنده‌اش با توجه به همین کاستی‌ها و نیازها سعی نموده مجموعه‌ای را عرضه کند که شما بر اساس احساس نیازتان به آن مراجعه کنید، منتخبی از احادیث، که به عربی و فارسی و با ذکر نشانی دقیق منبع،  ترجمه‌ای راحت و روان، و فهرست‌هایی کامل که دسترسی به موضوع مورد نظر را بسیار آسان می‌کند. کتاب دارای سه فهرست مجزاست، فهرست الفبایی عربی، فهرست الفبایی فارسی و فهرست موضوعی فارسی. یعنی سه روش برای دست‌یابی به موضوع مورد نظر. آن‌چه که بیش از همه کتاب را کاربردی می‌کند انتخاب احادیث بر اساس نیاز زندگی روزمره ماست. مسائلی که با آن مواجهیم از مسائل اعتقادی گرفته تا موضوعات اخلاقی؛ از همین روست که این کتاب نه برای اهل فن که برای مخاطب معمولی گردآوری شده، برای همه اعضای یک خانواده. کتابی که تا به امروز جای خالی‌اش در قفسه‌ خانوادگی کتاب‌خانه ما خالی بوده به کوشش گردآورنده این اثر می‌تواند هم در خانه ما راه یابد و هم در روش زندگی ما انعکاس یابد.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۱ ، ۱۶:۰۲
زهیر قدسی
درختان را دوست میدارم

        که به احترام تو قیام کرده اند

و آب را

     که مهر مادر توست.

...

و خون تو امضای راستی است.



اصل نوشت: اگر مشاهده میکنید که پیام ها را مدتی است تایید نکرده ام و پست جدیدی هم قرار نداده ام؛ بی جهت خوشحال نشوید که ما این دیار فانی را وداع گفتیم. الحمدالله به صورت غافلگیرانه ای کربلا و نجف طلبید! تا جایی که فرصت هرگونه خداحافظی را از ما سلب نمود. دوستان حلال کنند اگر خبر شهادت مان را شنیدند. کلا و در هر حال حلال مان کنید. این بنده حقیر اکنون از "مقهی الاینترنتی" (کافی نت) در 200متری حرم حضرت اباعبدالله این پست را تیمنا و تبرکا به یادگار میگذارم تا خاطرات شیرین این نوروز را تداعی کند مرا. اینجا اینترنت واقعا گران است برای همین فرصت تفصیل نویسی نیست؛ باشد تا چند روز دیگر در مشهد مشروح سفر را خدمتتان بنویسم اگر عمری باقی بود. فقط همین قدر بگویم که از یک نوروز مزاحم خضرت اباعبدالله و برادر و پدر گرامی شان هستیم! اگر خدا توفیق دهد انشالله فردا عازم کاظمین و سامرائیم. اشهدمان را هم خواندیم. واقعا همگی حلالمان کنند؛ گو اینکه میدانم بعضی ها بی جنبه اند نسبت به این حلالیت خواهی! واقعا همگی را یاد کردیم علی الخصوص جوانان مجردمان را که خیلی ملتمس دعا بودند!

در ضمن از سر فرصت تمامی دوستانی را که در پست قبلی ما را نواختند پاسخ خواهم داد. اگر عمری بود انشاءالله.

پس نوشت: چه زجری میکشم که نیم فاصله را نمیتوانم رعایت کنم!

۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۱ ، ۲۰:۳۱
زهیر قدسی

پیش‌نوشت: این یادداشت -که قرار بود 91 کلمه‌ای باشد- را برای جیم نوشتم اما به خاطر دیرمطلع شدنم و به طبع آن دیر ارسال کردنش، در جیم منتشر نشد.

خدا را شکر، امسال مشهد شاهد زمستان و سرمایی پایدار بود. ای بسا عده‌ای از این سرما دل‌خسته شدند؛ غافل از این‌که این سرما و این زمستان باعث بهاری دل‌چسب‌تر خواهد شد. اما چه خوب است اگر ما هم فصل دل‌مان را قدری تغییر دهیم. گاهی روح‌مان از این همه یخ‌زدگی آزرده می‌شود و ما کاری به کارش نداریم! گاهی دل حتی دچار ملال باران‌های متوالی می‌شود و گاهی خسته از پاییزهای طولانی. اگر بارانی است قدری خورشید بتابانیم‌اش و اگر دیری است که باران نخورده، کمی ببارانیم‌اش. نگذاریم که دل‌مان به بی‌حاصلی یک فصل دچار شود!



زهیر قدسی


پس‌نوشت: این عکس را که همین امروز گرفته‌ام، به ضمیمه‌ی این یادداشت در جاکتابی قرار داده‌ام، و قبول دارم و معترفم که نسبت به عرف جاکتابی شاید نامتعارف باشد (و بوی خودپسندی دهد!)، اما اعتراف می‌کنم در این عکس -که کیفیت مناسبی هم ندارد- بی‌تعارف چیزی که مهم نیست خود بنده است. این عکس گوشه‌ای دل‌چسب و دل‌نشین از منزل کوچک‌مان است که به حسن سلیقه همسرم آراسته شده.

و اما پاسخ این‌که بنده در این عکس چه می‌کنم، ساده است! جامه‌ای که همسرم با تمام مشغله‌های متعدد و گوناگون بی‌آن‌که توقعی از او داشته باشم برایم دوخته -که در اصل جامه‌ی ستّاری اوست؛ که بر پیکر پرعیب بنده پوشانیده. خدا خیرش دهد!

حیف که این لباس زیبا در این عکس چندان که باید جلوه نمی‌کند. شاید بعدتر عکسی باکیفیت‌تر از آن را در جاکتابی قرار دادم (قابل توجه جامعه‌ی نسوان که دنبال مدل لباس می‌گردند [نیشخند] ).

سال جدید بر همه خجسته و مبارک باد.

۲۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۰ ، ۲۰:۰۶
زهیر قدسی
پیش‌نوشت: این هم معرفی یک رمان روسی دیگر، برای روسی خوانان محترم!
کالبدشکافی یک انقلاب!

*نمایشگاه کتاب در کنار همه‌ی خوبی‌هایش، بدی‌های جالبی هم دارد! البته بدترین بدی‌اش به زعم اهالی عشق کتاب، حسرتی است که از دیدن و نخریدن آن همه کتاب به دل می‌ماند و البته قیمت پشت جلد! اما از همه این‌ها که بگذریم گیجی خریدار به خاطر تنوع عناوین از همه بدتر است. اگر کسی لیستی از پیش تعیین شده نداشته باشد و برعکس، بودجه محدود داشته باشد، می‌ماند از بین این همه کتاب کدام را برگزیند. این مشکل البته امسال به لطف یک دوست کتاب‌خوان برای من حل شد و کتاب‌هایی به کتاب‌خانه‌ام راه یافت که خواندن‌شان پشیمانی به بار نیاورد. «دل سگ» یکی از آن‌ها بود.


*«میخائیل بولگاکف» نویسنده روسی، دل سگ را در ۱۹۲۵ یعنی چند ماه پس از مرگ «لنین» نوشت و در آن سروشت پرولتاریا را پیش‌بینی کرد اما کتاب‌اش بیش از چهل سال در جامعه ادبی شرق مورد بی‌مهری واقع شد و مهجور ماند. بولگاکف هم البته از اول نویسنده نبود، بلکه کاملا اشتباهی در رشته پزشکی تحصیل کرد و دکتر شد! خودش در مورد نویسنده شدن ناگهانی‌اش می‌نویسد: «در یک روز غم‌انگیز پاییزی سال۱۹۱۹، در کوپه قطاری که تلق‌تلق کنان پیش می‌رفت، زیر نور چراغی که با یک باک بنزین خالی درست کرده بودند، اولین داستان کوتاهم را نوشتم...» و به همین سادگی بولگاکف فمهمید که نویسنده است نه پزشک. در نتیجه پزشکی را رسما بوسید و کنار گذاشت و زندگی‌اش شد نوشتن. دل سگ از تخیلی سرشار بهره برده و در نگاه اول داستانی دور از ذهن به نظر می‌رسد اما خوب که بنگریم، تمثیل برّنده‌ای است درباره انقلاب روسیه. بولگاکف با قلمی طنز گونه و تخیل بی‌مانند که در این‌جا از تجربیات پزشکی‌اش نشات گرفته، آینده‌ای را که در انتظار این نظام پرسروصداست پیش‌بینی می‌کند. داستان بسیار ژرف و پر از سَنبل‌ها و نماد‌های عمیق است. «شاریک» سگ قصه، دکترفیلیپ، بورمنتال و مسیو شاریکوف... هر کدام سنبلی هستند برای به نقد کشیدن این انقلاب! (نگارنده این سطور پیشنهاد می‌کند که دیباچه کتاب را بگذارید آخرکار مطالعه کنید و گرنه لذت کشف را از خود خواهید گرفت.)




بولگاکف را معمولا نمایش‌نامه نویس می‌دانند اما در سال‌های اخیر آثاری غیر از نمایش‌نامه از او به دست آمده و چاپ شده است.آثار دیگری چون«دیابولیاد»، «گارد سفید»،«تخم‌های مرگبار» و «یادداشت‌های علی‌الحساب». البته به گمانم نمایش‌نامه «مرشد و مارگریتا» هم‌چنان بهترین و مشهورترین اثر این نویسنده کوتاه عمر است.



*«مراحل مقدماتی است، ایوان! به آن‌چه می‌گویی فکر کن. آخر غده هیپوفیز که در فضای خالی معلق نیست... شاریکوف حالا نشانه‌هایی از رفتار سگ را بروز می‌دهد... نکته هولناک این وضعیت این است که حالا دل آدمی دارد، نه دل سگ. و دلش فاسدترین دل آفرینش است.»
۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۰ ، ۲۳:۵۷
زهیر قدسی
پیش‌نوشت: این نوشته قرار بود چیزی شبیه داستان باشد؛ چند سال پیش! چند فصلی هم ادامه دادمش اما مدتی متوقف ماند تا این‌که سانحه‌ی رایانه‌ای نامیمونی این نوشته را به همراه چند نوشته دیگر، از من گرفت! شاید مصلحت بوده... شاید... به هر تقدیر آنچه که این نوشته را برایم عزیز می‌کند ارزش قلمی آن نیست؛ بلکه حال و هوا و موضوعی که باعث این نوشته شد برایم ارزشمند است. این نوشته را -که تقریبا شخصی است- برای آن‌که داغ‌دار باقی‌مانده‌اش نشوم در وبلاگم قرار دادم. حال امیدوارم که برای شما هم خالی از لطف نباشد:


دیری‌ست که در دلم گلی روییده؛ گلی زیبا و خودخواه!

گاهی که دلم برایش تنگ می‌شود، مجبور می‌شوم تا دلم را عوض کنم و دلی تازه و بزرگ برایش مهیا کنم! تا دلم را برایش عوض می‌کنم بلافاصله در دلم بزرگ می‌شود، آن‌چنان که جایی برای هیچ‌کس و هیچ‌چیز، در دلم باقی نماند.



گلِ من عجیب است و حساس. تابِ کم‌توجهی مرا ندارد. بعضی وقت‌ها اگر حواسم نباشد و به او کم‌توجهی کنم، عبوس می‌شود و با خارهایش برایم خط و نشان می‌کشد. و حتی گاهی خارهایش را در دلم فرو می‌کند تا به او توجه کنم. گاهی هم چنان در دلم عطرافشانی می‌کند که توجهم از همه چیز و از همه کس کنده شود و تنها به بوییدنِ او مشغول گردم. بعضی وقت‌ها هم از کم‌توجهیِ من، پژمرده و غمگین می‌شود. من عطرافشانی او را خیلی دوست دارم. من حتی سوزش خارهایش را -وقتی که دلم را خراش می‌دهد- دوست دارم. سوزش خارهایش یادآورم می‌شود که او هم‌چنان در دلم ساکن است و هم‌چنان به من توجه می‌کند و توجه مرا می‌خواهد. من اما دوست ندارم شاهدِ پژمردگی‌اش و چهره غمگینش باشم.

گلِ من زیبا و خودخواه است!



پس‌نوشت:
1- قبول دارم که نثر قدری دخترانه است اما باور کنید از آن کس دیگری نیست!
2- دعا کنید شاید -خدا را چه دیدید!- باقی نوشته‌ام از گوشه و کناری پیدا شد!
3- در ضمن توجه دارم به این‌که این نوشته خراج از آئین‌نامه داخلی «جاکتابی» است!
4- عکس واقع در مطلب تزئینی است و ارتباطی با این نوشته ندارد!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۰ ، ۲۰:۳۶
زهیر قدسی