دل سگ / میخائیل بولگاکف
جمعه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۰، ۱۱:۵۷ ب.ظ
پیشنوشت: این هم معرفی یک رمان روسی دیگر، برای روسی خوانان محترم!
کالبدشکافی یک انقلاب!*نمایشگاه کتاب در کنار همهی خوبیهایش، بدیهای جالبی هم دارد! البته بدترین بدیاش به زعم اهالی عشق کتاب، حسرتی است که از دیدن و نخریدن آن همه کتاب به دل میماند و البته قیمت پشت جلد! اما از همه اینها که بگذریم گیجی خریدار به خاطر تنوع عناوین از همه بدتر است. اگر کسی لیستی از پیش تعیین شده نداشته باشد و برعکس، بودجه محدود داشته باشد، میماند از بین این همه کتاب کدام را برگزیند. این مشکل البته امسال به لطف یک دوست کتابخوان برای من حل شد و کتابهایی به کتابخانهام راه یافت که خواندنشان پشیمانی به بار نیاورد. «دل سگ» یکی از آنها بود.
*«میخائیل بولگاکف» نویسنده روسی، دل سگ را در ۱۹۲۵ یعنی چند ماه پس از مرگ «لنین» نوشت و در آن سروشت پرولتاریا را پیشبینی کرد اما کتاباش بیش از چهل سال در جامعه ادبی شرق مورد بیمهری واقع شد و مهجور ماند. بولگاکف هم البته از اول نویسنده نبود، بلکه کاملا اشتباهی در رشته پزشکی تحصیل کرد و دکتر شد! خودش در مورد نویسنده شدن ناگهانیاش مینویسد: «در یک روز غمانگیز پاییزی سال۱۹۱۹، در کوپه قطاری که تلقتلق کنان پیش میرفت، زیر نور چراغی که با یک باک بنزین خالی درست کرده بودند، اولین داستان کوتاهم را نوشتم...» و به همین سادگی بولگاکف فمهمید که نویسنده است نه پزشک. در نتیجه پزشکی را رسما بوسید و کنار گذاشت و زندگیاش شد نوشتن. دل سگ از تخیلی سرشار بهره برده و در نگاه اول داستانی دور از ذهن به نظر میرسد اما خوب که بنگریم، تمثیل برّندهای است درباره انقلاب روسیه. بولگاکف با قلمی طنز گونه و تخیل بیمانند که در اینجا از تجربیات پزشکیاش نشات گرفته، آیندهای را که در انتظار این نظام پرسروصداست پیشبینی میکند. داستان بسیار ژرف و پر از سَنبلها و نمادهای عمیق است. «شاریک» سگ قصه، دکترفیلیپ، بورمنتال و مسیو شاریکوف... هر کدام سنبلی هستند برای به نقد کشیدن این انقلاب! (نگارنده این سطور پیشنهاد میکند که دیباچه کتاب را بگذارید آخرکار مطالعه کنید و گرنه لذت کشف را از خود خواهید گرفت.)
بولگاکف را معمولا نمایشنامه نویس میدانند اما در سالهای اخیر آثاری غیر از نمایشنامه از او به دست آمده و چاپ شده است.آثار دیگری چون«دیابولیاد»، «گارد سفید»،«تخمهای مرگبار» و «یادداشتهای علیالحساب». البته به گمانم نمایشنامه «مرشد و مارگریتا» همچنان بهترین و مشهورترین اثر این نویسنده کوتاه عمر است.
*«مراحل مقدماتی است، ایوان! به آنچه میگویی فکر کن. آخر غده هیپوفیز که در فضای خالی معلق نیست... شاریکوف حالا نشانههایی از رفتار سگ را بروز میدهد... نکته هولناک این وضعیت این است که حالا دل آدمی دارد، نه دل سگ. و دلش فاسدترین دل آفرینش است.»
۹۰/۱۲/۱۹