جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

دل سگ / میخائیل بولگاکف

جمعه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۰، ۱۱:۵۷ ب.ظ
پیش‌نوشت: این هم معرفی یک رمان روسی دیگر، برای روسی خوانان محترم!
کالبدشکافی یک انقلاب!

*نمایشگاه کتاب در کنار همه‌ی خوبی‌هایش، بدی‌های جالبی هم دارد! البته بدترین بدی‌اش به زعم اهالی عشق کتاب، حسرتی است که از دیدن و نخریدن آن همه کتاب به دل می‌ماند و البته قیمت پشت جلد! اما از همه این‌ها که بگذریم گیجی خریدار به خاطر تنوع عناوین از همه بدتر است. اگر کسی لیستی از پیش تعیین شده نداشته باشد و برعکس، بودجه محدود داشته باشد، می‌ماند از بین این همه کتاب کدام را برگزیند. این مشکل البته امسال به لطف یک دوست کتاب‌خوان برای من حل شد و کتاب‌هایی به کتاب‌خانه‌ام راه یافت که خواندن‌شان پشیمانی به بار نیاورد. «دل سگ» یکی از آن‌ها بود.


*«میخائیل بولگاکف» نویسنده روسی، دل سگ را در ۱۹۲۵ یعنی چند ماه پس از مرگ «لنین» نوشت و در آن سروشت پرولتاریا را پیش‌بینی کرد اما کتاب‌اش بیش از چهل سال در جامعه ادبی شرق مورد بی‌مهری واقع شد و مهجور ماند. بولگاکف هم البته از اول نویسنده نبود، بلکه کاملا اشتباهی در رشته پزشکی تحصیل کرد و دکتر شد! خودش در مورد نویسنده شدن ناگهانی‌اش می‌نویسد: «در یک روز غم‌انگیز پاییزی سال۱۹۱۹، در کوپه قطاری که تلق‌تلق کنان پیش می‌رفت، زیر نور چراغی که با یک باک بنزین خالی درست کرده بودند، اولین داستان کوتاهم را نوشتم...» و به همین سادگی بولگاکف فمهمید که نویسنده است نه پزشک. در نتیجه پزشکی را رسما بوسید و کنار گذاشت و زندگی‌اش شد نوشتن. دل سگ از تخیلی سرشار بهره برده و در نگاه اول داستانی دور از ذهن به نظر می‌رسد اما خوب که بنگریم، تمثیل برّنده‌ای است درباره انقلاب روسیه. بولگاکف با قلمی طنز گونه و تخیل بی‌مانند که در این‌جا از تجربیات پزشکی‌اش نشات گرفته، آینده‌ای را که در انتظار این نظام پرسروصداست پیش‌بینی می‌کند. داستان بسیار ژرف و پر از سَنبل‌ها و نماد‌های عمیق است. «شاریک» سگ قصه، دکترفیلیپ، بورمنتال و مسیو شاریکوف... هر کدام سنبلی هستند برای به نقد کشیدن این انقلاب! (نگارنده این سطور پیشنهاد می‌کند که دیباچه کتاب را بگذارید آخرکار مطالعه کنید و گرنه لذت کشف را از خود خواهید گرفت.)




بولگاکف را معمولا نمایش‌نامه نویس می‌دانند اما در سال‌های اخیر آثاری غیر از نمایش‌نامه از او به دست آمده و چاپ شده است.آثار دیگری چون«دیابولیاد»، «گارد سفید»،«تخم‌های مرگبار» و «یادداشت‌های علی‌الحساب». البته به گمانم نمایش‌نامه «مرشد و مارگریتا» هم‌چنان بهترین و مشهورترین اثر این نویسنده کوتاه عمر است.



*«مراحل مقدماتی است، ایوان! به آن‌چه می‌گویی فکر کن. آخر غده هیپوفیز که در فضای خالی معلق نیست... شاریکوف حالا نشانه‌هایی از رفتار سگ را بروز می‌دهد... نکته هولناک این وضعیت این است که حالا دل آدمی دارد، نه دل سگ. و دلش فاسدترین دل آفرینش است.»
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۲/۱۹

نظرات  (۱۹)

۲۰ اسفند ۹۰ ، ۰۸:۱۵ صید قزل آلا در مدرسه
کتاب خیلی عجیبیه.... نشر کتابسرای تندیس همیشه منو غافلگیر میکنه با اینطور کتابها
پاسخ:
قدم‌رنجه فرمودید خانوم آرزو! تفقد کردید این درویش بی‌نوا را!
ترغیب شدم که بخونمش!
پاسخ:
پس حتما بخونیدش!
۲۳ اسفند ۹۰ ، ۱۵:۲۲ مییییییییلاد
سلام علیکم برادر زهیر.شرح حالتان را در کلوب خواندیم.بنده از دوستان (البت مجازی)برادر مصطفی و برادر مازیار جون هستم.و اهل کتاب و مطالعه.
البت یک10 سالی از شما کوچکترم اما به جرات میتونم بگم وحشتناک کتاب می خونم.عموما هر چیزی که خوندنی باشه رو من می خورم!و در خاندان معروفم به کتاب خور
غرض از مزاحمت برادر...ما یکی از عاشقان و اهل دلان نویسنده ی عزیز و وافعا محشر این نسل،جناب امیرخانی هستیم.
یعنی فکر می کنم کسی که مثل من طرفدار ایشون باشه خیلی کمه.البت یکی از اونا شما.من ،من او،بیوتن،ارمیا،جانستان،و در حال حاضر تا صفحه ی 120 نفحات نفت رو خوندم.البت در مقوله ی نفحات ایشون تابحال چیزی نخونده بودم.و خدارا ممنونم که اولین مطلب در این مقوله،را توسط ایشان خواندم.خیلی جالبه برام
خلاصه بگم،سرتو درد نیارم(که تاالان آوردم)شما طالب دوستی با یک کتابخوان بودید ما هم آمدیم دیگروهمچنین من هم طالب دوستی با دوست نویسندهی عزیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــز برادر امیرخانی بودم.
ما گفتیم دیگه!
پاسخ:
سلام، خوشحال و خوش‌بختم از دوستی با شما، آقا میلاد!
۲۳ اسفند ۹۰ ، ۱۵:۲۷ مییییییلاد
راستی راستی!منم از همون نوادریم که از بیوتن بیشتر خوششون اومده!من عاشق شخصیت ارمیام!با همه ی گیج و گنگ بازیاش!
یک لحظه یاد چخوف افتادم .. روسی بودن و پزشک بودنش!
پاسخ:
آفرین! خود من هم دقت نکرده بودم. هاکسلی هم یک چنین چیزی بوده اما جای این‌که روس باشه، آمریکایی بوده! اونم اطلاعات زیست‌شناسیشو تو کتاباش سرریز کرده!
خواهش میکنیم برادر.میشه بگی شما چقدربا امیر خانی دوست هستی؟آخه من به مازیار گفتم خیلی دوست دارم باهاش یک رابطه ای(اینترنتی)داشته باشم گفت قدسی باهاش دوسته.میشه یکم برام بتوضیحی؟
در ضمن انسان متاهل با "والدین"زندگی نمی کنه.با همسرش زندگی می کنه.....
پاسخ:
در ضمن انسان متاهل می‌تونه به دلایل مختلف با والدینش زندگی کنه که مهم‌ترینش گذران ایام عقد است که انشالا نوبت شما هم بشه! اما ممنون که تذکر دادی حواسم نبود که اصلاحش کنم.
۲۵ اسفند ۹۰ ، ۱۰:۴۹ مییییییلاد
ا...فکر کردم بهت گفتم مازیار حکاک....ببخشید...اما آخه سایتش خیلی عجیب غریبه.اصلا هم جایی که نظر دوستاش توش باشه نیست...اصلا نمیدونم اگه براش کامنتی بذارم می خونه؟چون سایتش اصلا تاریخ آخرین بروز رسانی رو نداره...کلا جای عجیبیه...
پاسخ:
بعله! بی‌خود نیست که اسمش رو مازیار گذاشتن.
شرمنده زهیر جون منظورمون سایت امیر خانی بود!بازم ببخشید...خیر سرم نویسندم..
پاسخ:
آهااااااا! در مورد خوندن خاطرت جمع باشه! فکر میکنم ایمیل هم داره تو سایتش.
ببخشی من اینقدر بهت گیر میدما!اما2کلوب نوشتی :زندگی بابا همسر
ببخشنا..........!
پاسخ:
اما اون دیگه تقصیر من نیست!
سلام
امروز جیم رو خوندم
انتظار داشتم یک مطلبی از شما تو ویژه نامه باشه، در هر صورت من که نمیدونم اونجا بر چه اساس نویسنده ها می نویسند، اما ای کاش شما هم چیزی نوشته بودید
پاسخ:
ممنون از توجه و لطف‌تون. متاسفانه یادداشت من -به علت دیر مطلع شدنم- دیر ارسال شد و اونجا ملاک همین بود. اما حتما اون یادداشت رو قبل از نوروز تو وبلاگ میذارم!
۲۶ اسفند ۹۰ ، ۱۱:۰۵ مییییییییلاد
میشه تو براش کامنت بذاری 2سایتش ببینی جوابتو میده؟اینطوری یعنی همه کامنتاشو میخونه....
۲۷ اسفند ۹۰ ، ۰۱:۵۶ سید مصطفی خاتمی
سلام. بهار و یاد مرگ در یادداشتی با عنوان "إسمع إفهم یا فلان بن فلان" و البته آخرین نوشته وبلاگ طاووس. یاعلی!
۲۷ اسفند ۹۰ ، ۲۲:۴۱ میییییییلاد
تام کروز رابرت دنیرو،نیکلاس کیج مل گیبسون،من و همه ی ستارگان سینما عید نوروز را به شما تبریگ می گوییم....سال نو مبارک...
۲۸ اسفند ۹۰ ، ۱۸:۲۴ جوجه خروس از وبلاگ دنیادیده
سلام و درود فراوان برای شما عزیزان
سال و مال و فال و حال و اصل و نسل و بخت و تخت/بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام
سال خرم، فال نیکو، مال وافر، حال خوش،/اصل ثابت، نسل باقی، تخت عالی، بخت رام
یا میشه گفت:
دلت شاد و لبت خندان بماند/برایت عمرجاویدان بماند/خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن خواهی برایت آن بماند/بپایت ثروتی افزون بریزد/که چشم دشمنت حیران بماند
تنت سالم سرایت سبز باشد/برایت زندگی آسان بماند/تمام فصل سالت عید باشد/چراغ خانه ات تابان بماند
ولی یقینا
عید واقعی از آن کسی است که آخر سالش را جشن بگیرد نه اول سال را. من که به جرات میتونم بگم جزئ دسته دومم.
به هرحال برای شما مثل همه آرزوی بهترنها رو در سال جدید دارم. تحقق بخشیدن به افسانه شخصی یگانه وظیفه آدمیان است. همه چیز تنها یک چیز است.وهنگامی که آرزوی چیزی را داری.سراسر کیهان همدست می شود تا بتوانی این آرزو را تحقق بخشی.
لطفا برام دعا کنیدتاآرزوم برآورده شه.چون آرزوی من برآورده شدن آرزوی شخص شماست.که رسیدن به همون بهترینهاست.
سلام رفیق
خیلی دوست داشتم امروز بیام پیشتون
که قبل از عیدی یهبار دیگه ببینمتون و تبریکی و ...
اما خب خدایی ، شک کردم عید نوروز یا کریسمس
البته گفتن تو کار خدا فضولی نکن ، پس به ما مربوط نیست
البته دلایل علمی که باعث تغییر فصول میشه رو نباید از قلم انداخت .

چی میگم من ؟
آقای قدسی عزیز نتونستم بیام فدای سرش
ولی امیدوارم سال خوبی داشته باشین ایشالله
به آقای امید هم سلام مارو برسونید اگه یادتون نشد
عیدتون مبارک
دعامون کنید
یاعلی
پاسخ:
سلام و تبریک. ممنون از لطف شما آقا داوود عزیز -اگرچه نمی‌دونم- شما کدوم داوود هستی! ممنون از این‌که به یاد ما بودی. انشالا سال جدیدتون همراه با نیک‌بختی و به‌روزی باشه. یاعلی!
۲۹ اسفند ۹۰ ، ۱۹:۴۰ میییییییییلاد
عیب ندارد برادر من!بالاخره آشنا می شوید!غصه هم نخورید.بالاخره پیدامی شوند آدم هایی ،در ولایت های دور که همانند شما،با چنین بازیگران بزرگی آشنایی ندارند...هرچند ما بسیار با فرهنگیم و به آدم های غریبه هم تبریک می گوییم زهیر جان......
پاسخ:
شما هم به این راحتی دچار سوء تفاهم نشوید. یاعلی!
۰۳ فروردين ۹۱ ، ۱۷:۱۰ میییییییلاد
ای بابا کجایی برادر زهیر؟من معروفم به میلاد با جنبه توی مدرسه....به جان مازیار ...آدم از من با جنبه تر پیدا نمی کنی.بعد میگی دچار سوتفاهم نشو.....بی خیال بابا...هنوز منو نشناختی...فحشه به من بگی بی جنبه.....والا.....
۰۳ فروردين ۹۱ ، ۱۹:۰۵ میییییییییلاد
دیگه نبینم به من تهمت بی جنبگی بزنیا.......
ولی خوشم اومد ازت.بچه ی باحالی یی!ثابت کردی که باحال و واقعا شوخ طبعی...2 این مورد مشترکیم...ماشالا اگه بری به وب سیدمصطفی سر بزنی می بینی همه ی بچه ها ی و بش منو میشناسن(ماشالاهمه مونث)
بالاخره مجلس گرم کنی هم شغل بدی نیست...کار که عیب نیست......
این کتاب را در بارش خوانده‌ایم
پاسخ:
شب‌نشینی‌ها خوش می‌گذرد؟!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی