جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

غازان خان / دکتر جواد عباسی

پنجشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۱، ۰۱:۰۳ ق.ظ

سرنوشت یک خان‌زاده!


* آدم‌ها از قدیم الایام  دو دسته بوده‌اند، دسته اول آن‌هایی که تاریخ را دوست دارند و دسته دوم کسانی‌اند که تاریخ را دوست ندارند و چه بسا از آن متنفرند. شک نکنید که دسته سومی هم وجود ندارد! البته بر اساس گزارش‌های تاریخی موثق، تاریخ در مورد هر دو گروه احساس خاصی ندارد چون اطمینان دارد که همه این آدم‌ها روزی روزگاری جزئی از خودش می‌شوند. پر بی‌راه نیست اگر بگوییم که اصولا بسیاری از ‌ما جزء دسته دومیم؛ شاید به خاطر کتاب‌های پُرنوشته و ناتمام تاریخِ دوره تحصیل‌مان که لبریز بود از نام آدم‌ها و جنگ‌ها و حمله‌ها. و دو ساعت از امتحان نگذشته از حافظه کوتاه مدت‌مان به صورت کامل محو می‌شد. و اگر نمره ناپلئونی نصیب‌مان نمی‌شد کتاب می‌رفت در کیسه کاغذهایی که گذاشته‌ایم روز چارشنبه‌سوزی، دّقِ دلی‌مان را سرشان خالی کنیم. این بود قصه ما و تاریخ! (هر خواننده فهیمی می‌فهمد که کتاب‌های تاریخ ما یک جایش می‌لنگد و هر بچه مدرسه‌ای این علامت سوال در ذهنش تا به آخر وجود دارد که: خوب که چه؟ فایده این همه حفظ کردن در چیست؟)


* تاریخ اگرچه در شکل خواندن برای امتحان، سخت ملال‌آور است اما اگر مثل یک قصه و به قصد عبرت خوانده شود می‌ارزد به یک دنیا کتاب! اگر بدانی برای چه باید بخوانی‌اش. بعضی وقت‌ها هم چاره کار این است که تنها به سراغ آن بخش از تاریخ بروی که برایت جذاب‌تر و مبهم‌تر است. مثلا داستان مغول‌هایی که آمدند و کشتند و بردند و ویران کردند اما چند نسل بعد تا به خود آمدند دیدند که ایرانیزه شده‌اند و مسلمان!

* «غازان خان» عنوان کتابی است که به بیان زندگی غازان، هفتمین خان ایلخانان(سلسله مغولی حاکم بر ایران) می‌پردازد. کتابی به قلم «دکتر جواد عباسی». که اگرچه آن را یک متخصص تاریخ نوشته اما به زبانش ساده، روان و البته جذاب است. نویسنده در روایت داستان‌گونه‌اش هر کجا به توضیحی نیاز بوده، آن توضیح را در پاورقی کتاب آورده است؛ مثلا اصطلاحات مغولی، آیین، آداب و رسوم و غیره. اول این کتاب کوچک هم می‌توانید شجره کل خاندان مغول را ببینید. و البته سال‌شمار زندگی غازان  را.  نویسنده سعی نموده دوره‌های مختلف زندگی غازان را جدا کرده و برای هر کدام با یک تیتر مجزا قصه‌گویی ‌کند که این به نظم‌بندی ذهن خواننده کمک می‌کند. اما شاید تنها ایراد کتاب حاضر این باشد که از یک ناشر دولتی (با توجه به حجم کتاب) توقع چنین قیمتی را نداریم. مخصوصا که خواندن چنین کتاب‌هایی هویت ملی و مذهبی‌مان را حفظ خواهد نمود.


پی نوشت: قلم روان و صمیمی این نوشته، گویاست که متعلق به اینجانب نیست. نویسنده این معرفی -و برخی جاکتابی های دیگر- همسرم الهام یوسفی است که بی آن که ادعایی داشته باشد گاه جاکتابی جیم را به عهده میگرد. لطفش مدام!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۱/۳۱
زهیر قدسی

تاریخ

نظرات  (۲۲)

۳۱ فروردين ۹۱ ، ۰۹:۳۲ کیجای مشهدی (عابد کوچولو)
سلام به شما و همسر گرامی
خیلی جالب! وقتی شروع کردم به خواندن، وسطش شیطنتم گل کرد و گفتم بنویسم آقای قدسی! راستشو بگو تو این نوشته چقدر خانمتون کمکت کرده؟ که پی نوشتتون باعث شد بخندم...
با افتخار بنده جز دسته اولم که همیشه عاشق تاریخ بودم هیچوقت برای نمره نخوندمش و... دیگه بسه از خودم تعریف کنم!
در پناه خدا موفق باشید
پاسخ:
اما به هر حال ممنون از این‌که هنوز گاه‌گاهی افتخار می‌دید به جاکتابی و به نظری می‌نوازید ما را!
همیشه جزئی از دسته ی دوم بودم و همیشه هم کتاب تاریخی خوندم! مثل بیماری که به امید بهبود خو می کنه به طعم تلخ دارو امید دارم که این خوندن ها به تاریخ علاقه مندم کنه حتی اگه این مداوا طولانی بشه.
معرفی این کتاب اونقدر دلچسب بود که بعد از خوندنش در جیم اقدام به خوندن کتاب کنم، قلمشون مانا..
پاسخ:
خیلی ممنون. به امید حضور مرئی‌تر شما در وبلاگ جاکتابی!
۳۱ فروردين ۹۱ ، ۱۹:۲۴ مییییییییلاد
ماشالا...قدر خانومتو بدون....هنرمندن....

امروز توی جیم نوشته بود در تهیه ی این مطلب از انتشارات امام و کتاب آفتاب کمک گرفته شده...اینقدر هیجان زده شدم وقتی این دوتا اسم رو در کنار هم دیدم و در انتظار رویت مصاحبه ای با علی آقا یا حمیدرضا که....دیدم خیر...هیچ خبری نیست.....بد خورد 2 ذوقم....
۳۱ فروردين ۹۱ ، ۲۱:۰۴ صید قزل آلا در مدرسه
معرفی کتابتون حرف نداشت..عالـــــــــــی بود و مصمم شدم با اینکه به دسته دوم تعلق دارم! حتماً بخونمش

فقط نگرانم که« توقع چنین قیمتی را نداریم» بیانگر چه قیمتی هستش؟
سلام
اول اینکه ان قسمت مقدمه این متن آه از دلم برآورد...میدانید 300 صفجه رمان زیبا حفظ کردن یعنی چه؟ ما در سوم دبیرستان کتاب تاریخمان را حفظ می کنیم!
و من دارم دیوانه میشوم الان
و نکته دوم این است که من هیچ تفاوتی بین قلم شما و قلم همسرتون ندیدم! یعنی اصلا باورم نشد...قلم خودتون بود یا خانم؟ فقط چرا! یکبار در معرفی کتاب شهید مدق حدس زدم یا در حالت خیلی روحانی هستید که آنطور معرفی کرده اید یا خودتان ننوشته اید! حالا واقعیت کدام است؟
پاسخ:
ممنون از لطف شما. خیلی امیدوار شدم به خودم! چون وقتی بنده قلم همسرم را بررسی می‌کنم، احساس می‌کنم شادتر و صمیمی‌تر از قلم بنده است. اما از قضا معرفی اینک شوکران کار خودم بود. و به خاطر همان احساس معنویت (که به من نمی‌آید!) دو یادداشت نوشتم. یکی محرمانه مستقیم بود و دیگر معرفی کتاب.
۰۱ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۹:۱۴ یکی از بندگان خدا (سینا )
سلام سید !
خوبید ان شاء الله ؟ خانواده خوبن ؟
غرض از مزاحمت اینکه ؛ میخواستم بپرسم ببینم اجازه میفرمایید از معرفی های شما در نشریه ای متعلق به بسیج دانشکده مهندسی دانشگاه بیرجند استفاده کنیم ؟
پاسخ:
اما مگر می‌توان به آقا سینا که یکی از بندگان خداست جواب رد بدهیم؟! اما لطفا و حتما ذکر منبع بکنید تا باقی‌مانده حرمت کپی‌رایت در ایران عزیز حفظ شود!
۰۲ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۵:۰۷ میییییییییلاد
ایول داداشت عجب اسم باحالی داره.....
پاسخ:
ممنون!
یه ماه سر نزدیم به اینتر چه خبرا بوده!
پس رفته بودید کربلاء
واجب شد بیایم ببینیمت!
قبول باشه یره!
پاسخ:
مشتاق دیدار!
۰۲ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۸:۰۲ یکی از بندگان خدا (سینا )
ممنونم ، اونا هم خوبن :)
لطف کردید .
اون که حتما و به روی چشم ؛ گستاخیه زیادی میخواهد خلاف این عمل کردن که ندارم !
راستی منظورم از معرفی ها شما ؛ معرفی وبلاگ شما بود ؛ چه اونایی که شما زحمت کشیدید و چه اونایی که همسر گرامیتون :) ؛ اجازه میفرمایید ؟
پاسخ:
با اجازه ... بعله!!!
و یک پیشنهاد دیگر
به همسرتان و البته خودتان
نصیحت که نه! خواهش دارم که از اینکه این سیستم ضعیف آموزشی ما (مخصوصا رشته انسانی) بیشتر بنویسید! در جیم و یا در وبلاگ
مشکل آنقدر بزرگ هست که باید کلی نوشت و نوشت و گفت تا کمی اثر داشته باشد
پاسخ:
چشم اگر فرصتی بود حتما!
زندگی می آموزد
ما یاد نمی گیریم
و همچنان ادامه دارد ...
اصرار این استاد صبور
و سماجت این شاگرد تنبل !
سلام
وبلاگ جالبی دارید.با محتوای بسیار دوست داشتنیو ٫حرفای شنیدنی.
خوشحال میشم به وبلاگ تازه تاسیس منم یه سری بزنید و نظر بدید.
رهی میگه : خیال روی تو را ٫ می برم به خانه خویش/چو بلبلی که برد ٫ گل به آشیانه خویش
از اونجا که پیکان اهداف شما همون سمتی رو نشون میده که اهداف من نشون میده دوست دارم وبلاگتون رو لینک کنم.پس بیایین به وبلاگم و نظرتونو بگین.
کاش میشد که دراین قرن عجیب٫ همه بودند به خوشبویی سیب.سیب یعنی که تو زیبا هستی. تو رباینده دلها هستی.سیب یعنی اثر بوسه ناز روی لبهای ترک دار نیاز.سیب یک واژه تو خالی نیست. پر عطرست و گل قالی نیست.

* من سیبی رو که استیو جابز خلق کردو فراموش نمی کنم.یه جورایی شیفتش هم هستم.یا حتی سیب رو که با افتادنش ٫ اندیشه شخصی مثل نیوتن را بالا برد.وما حالا به راحتی از عمل ها و عکس العملها حرف میزنیم.

اما ........ اما امان از اون سیبی که حوا خواست.....

که خواستن اون مساوی با هبوط ناخواسته آدم رو زمین بود.

هبوط و بستن پیمانی سخت. اینکه خلافتش رو روی کوی زمین تعهد کنیم. وهر روز با......

داشتم بحث و به اونجایی می بردم که ناامیدیمو ناراحت از این هبوط٫که یاد اون حرفی افتادم که میگه : زندگی یک هدیه است.به ما حق ویژه٫فرصت و مسئولیت می دهد. باید به ازای آن٫چیزی را برگردانیم٫وآن خود اصلاح شده ماست.

بی تقصیر بودن بهانه ست . ما مقصریم اگر خود اصلاح شده نداریم
سلام
عرض ادب و تسلیت
التماس دعا
یا علی
چه جور صدایی از آب رو باور داشته باشم؟چیک چیکش از شیر آبو یا شرشرش از آسمون٫ یا صدای دست و پنجه نرم کردنش با سنگها تو مسیر رودخونه ٫ ویا بی صدا آب شدن تکه های یخیش رو؟
آخه در این درگه که گه گه که که که که شود ناگه٫ اینکه هیچ وقت نمیشه به امروزت مغرور باشه٫ چون نمای روشنی از فردات نداری٫من چیو باور کنم؟
میگن یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند میشه! نه اینکه هیزمش زیاد باشه! تبر ما انسانها هم باورهامونه نه آرزوهامون.پس باید مراقب باورهامون باشیم!
یعنی باید باور کنم "فاطمه٫فاطمه است"

باعلی رفتم بقیع اما چه سود / هرچه گشتم فاطمه آنجا نبود
یا علی قبر پرستویت کجاست / آن گل صد برگ خوشبویت کجاست
هرچه باشد من نمک پرورده ام / دل به عشق فاطمه خوش کرده ام
حج من بی فاطمه بی حاصل است / فاطمه حلال صدها مشکل است
یا فاطمه الزهرا: برما انسانهای بی قرار نمایان کن که چگونه٫ بهترین خویشتن خویش را٫ خود ظاهر کنیم.
۰۶ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۶:۴۹ دکتر کتابفروش
سلام دوست عزیز من!
آره واقعا باید یک طوری کتاب دوستا و کتاب نویس ها رو دور هم حداقل تو نت جمع کرد... البته تلاشهایی شده اما فوق العاده ناچیز! شدیم مثل سیاره های تو شازده کوچولو!
خیلی خوشحالم که باید کتابفروش آشنا میشم. الآنم دارم میام سمت شما
پاسخ:
در ضمن هر وقت مشهد آمدید حتما به ما هم سر بزنی گو این‌که این روزها سرمان کمی شلوغ است. و حتما هم خودت را معرفی کنی، لطفا!
۰۶ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۰:۵۷ دکتر کتابفروش
معرفی کردم که!
راستی من سر از این ماجرای جیم و جاکتابی شما در نیاوردم البته یه چیزایی تو اینترنت بود ولی حس کردم کامل نباشه!

راستی میشه بگید غازان خان چهطور من رو در حفظ هویت ملی و مذهبی‌م کمک میکنه؟ البته به این مسئله واقفم که نه در حالت کلان که در مباحث خرد کار ساز هست... نیست؟!
پاسخ:
باقیش را هم خودتان خواهید خواند!
سلام و درود

کتاب‌های تاریخی را دوست دارم
و همین‌طور مستندهای تاریخی را
۰۷ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۱:۳۷ دکتر کتابفروش
خواهشید خواند رو خوب گفتید اما پی روی دیدار حضوری عارضم خدمتتان که اگر نقشه ایران در تیررس خود دارید شمال غربش که شمایید و اون جنوب غربش من...! اما چشم اگر گذری به شهرتون داشتم به چشم!
پاسخ:
بعدش هم من فکر کردم که شما قرار است مشهد مشرف شید! احتمالا دچار سوءبرداشت شدم!!
۰۸ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۲:۰۰ One – spiritless or mindless
این نه منم من نه منم من سرباز خاک وطنم من!
اگر قراره با پا وسعت سرزمینی را طی کنیم٫ کافی به پوتین ها نگاه کنیم. که انگار غصه هزاران دارند.
که انگار حق آب و گل دارند. که عمری من زمین خدا را رفته ام و برگشته ام.که اگر از خاک میگویی از درنوردیده آن هم بگو؟ پوتین ها!
2تا پست جدید گذاشتم.خوشحال میشم نظرشما رو بدونم.
سلام نام خدا است
مرسی که امدید و نظز گذاشتید در مورد نوشته های امیر خانی موافقم
منظوزم از تنوع سبک کتاب ها است پیشنهادم اینه که در مورد کتاب هایی که می خوانید حس تون را بنوسید حتی ان هایی که دوست ندارید نویسنده های خارجی هم چیز های فوق العاده ای دارند این یک پیشنهاد بود همین ...
.... با احترام
پاسخ:
به هر حال ممنون.
با سلام و احترام هرگاه فرصتی داشتید و میلی به وبلاگ بر گزیده ی آثار جواد نعیمی هم سری بزنید. بهروز و خوش فرجام باشید. javad-naeemi.mihanblog.com
پاسخ:
در اسرع وقت چشم
۰۲ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۲۳ جواد عباسی
سلام چون همنام هستیم خواستم عرض ادبی کرده باشم...
پاسخ:
سلام و عرض ادب.

اگر مطلب را خوانده باشید درمی‌یافتید که شما همنام نویسنده کتابی هستید که معرفی کردم، نه همنام بنده!
به هرحال سلامت باشید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی