جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

کتابی برای آغاز


** جلد اول «سانتاماریا» که همانا مجموعه داستان‌های کوتاه «سیدمهدی شجاعی» است، کتابی بود که لذت داستان‌خوانی را به من چشانید و توجهم را از کتب علمی –که در دوران کودکی و نوجوانی سرگرم‌شان بودم- به سمت ادبیات داستانی معطوف نمود. درست یادم است که حوالی 15سالگی‌ام آن را خواندم و بعد دیگر کتب آن نویسنده را و بعد...

** «سانتاماریا» شامل چهل داستان کوتاه از نویسنده است که در طی دو دوره سال‌های 57تا67 و 67تا77 به رشته تحریر درآمده است. این داستان‌ها پیش‌تر در کتاب‌هایی همچون «امروز بشریت»، «دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز» و «ضریح چشم‌های تو» و همچنین در ماهنامه فقید(!) نیستان منتشر شده بودند اما در سال 79 همگی در جامه‌ای مشترک، به صورت یکپارچه درآمدند و شدند این کتاب!

** کتاب با داستان‌های دهه دوم نویسندگی شجاعی آغاز می‌شود و این داستان‌ها عموما مایه‌های طنز در خود دارند که از آن میان، می‌توان به «شازده»، «دزد ناشی»، «پارک دانشجو» و «قابیل 1996» اشاره کرد. این داستان‌ها همگی کنایاتی تلخ و گزنده نسبت به شرایط اجتماعی-سیاسی زمان خود بودند. در این میان البته داستان‌هایی که صرفا بار خنده دارند و کاری به کار کسی ندارند به چشم می‌خورد، مثل «زیر دوش دیدم» که نویسنده روایتی از تجدید ازدواج‌خواهی یک شخص ارائه می‌دهد که بسیار خواندنی است!

در میان داستان‌های این دهه، سه‌گانه‌ای عاشقانه نیز به چشم می‌خورد که از «ماه‌جبین»  و «شکیبا» آغاز و در «سانتاماریا» به کمال خود می‌رسد.

** اما داستان‌های فصل دوم کتاب -که دهه اول نویسندگی شجاعی است- بیش‌تر حال و هوای جنگ دارد و عاشقانه‌هایی دیگرگونه دارد. داستان‌هایی که اگر بدون پیش‌داوری سراغ‌شان برویم، بعید است که احساس‌مان را تکان ندهد. اما در پایان این دوره نیز داستان‌های طنز به چشم می‌خورد.

** باور بفرمایید اشتباه می‌کنند آن‌هایی گمان می‌کنند؛ من دیوانه شده‌ام. اصلا این‌طور نیست. خود و خدایی اگر من دیوانه بودم با شما که یک گزارشگر ناقابل بیش‌تر نیستی، می‌نشستم این‌طور مودبانه حرف بزنم؟!

اصلا من چگونه می‌توانم دیوانه باشم در حالی که سر جمع فقط پانزده نفر را کشته‌ام؟!
سن من و شما اقتضا نمی‌کند. می‌گویند در قدیم یک چیزی بوده به نام «عقل» که خیلی از مردم داشته‌اند و از آن استفاده می‌کرده‌اند. حالا با این پیشرفت و تکنیک و تمدن جدید، کمتر کسی را پیدا می‌کنید که از این وسیله، استفاده کند!
ضبط صوتت را خموش نکن جوان! چشم! الان می‌روم سر اصل مطلب، ولی خودمانیم ها، جسارت نباشد، تو هم عجب خری هستی که این وسط دنبال حادثه می‌گردی...


مشخصات کتاب:


انتشارات کتاب نیستان /410صفحه / قطع رقعی/ 6000 تومان


پی‌نوشت 1: مدت مدیدی این مثنوی تاخیر شد. یک دلیلش مسافرتمان بود به استان همدان که یک هفته‌ای طول کشید و پس از آن هم اتمام زمان قرارداد اینترنتم و انتظار برای وصل مجدد که هنوز وصل نشده!

پی‌نوشت 2: این کتاب سال‌ها پیش (آن زمان که جلدی 1800 تومان بود) برایم شیرین رقم خورد اما این روزها به دلایلی موجب  آه همراه افسوس می‌شود. این نیز بگذرد... انشاالله!

۳۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۱ ، ۱۰:۲۶
زهیر قدسی

85 پنجره به سوی زندگی یک مرد بزرگ


*پیش از این آثاری چون «فاطمه، فاطمه است»، «نیایش»، «تحلیلی از مناسک حج» زنده‌یاد دکتر علی شریعتی را در همین ستون معرفی کرده بودیم و در هرکدام به اختصار اشاره کرده بودیم که حقیقت زندگی، شخصیت و اندیشه‌های دکتر شریعتی مبحثی همچنان داغ است که طی گذشت بیش از ۳۰ سال از وفاتِ وی، هنوز بحث‌های فراوانی را به دنبال خود می‌کشد. و عرض شد که اندیشه‌ها و شخصیت او از سوی دوستانی که هرگونه انتقادی را نسبت به او پذیرا نیستند و دشمنانی که تمام تاثیرات مثبت ویژه‌ای که او بر نسل جوان دیروز و امروز گذاشته را نفی می‌کنند، مورد ستم واقع می‌شود. به هر تقدیر واضح و مشخص است که آن هنگام می‌توان در میان این تضادها به داوری نشست که بدون پیش‌داوری، سراغ مطالعه آثار و زندگی‌نامه اشخاص برویم.



*به تازگی کتابی کوچک و جذاب، از سوی انتشارات «کتاب دانشجویی» با عنوان «علی شریعتی» منتشر شده است که نمی‌توان آن را زندگی‌نامه گفت؛ چراکه مانند برخی کتاب‌ها از اطلاعاتی چون تاریخ تولد و نام مدرسه و تحصیلات و از این قبیل چیزهای حوصله‌سَربَر(!) خالی است. اما انگار «الهام یوسفی» نویسنده این کتاب، گاهی از سرِ کنجکاوی وارد زندگی شریعتی می‌شود و آن خاطرات و وقایعی را که از نگاهِ وی حامل یک پیام است را به صورت داستانک نوشته است. اطلاعات این کتاب، پیش از این نه به صورت داستانک، بلکه به شکل روایت‌های ساده و معمولی، در کتب مختلف و یا در روزنامه‌های گذشته و یا در مصاحبه‌ها وجود داشته‌اند؛ اما از آن‌جایی که نسل امروز فرصت کارهای پیشِ پا افتاده‌ای چون تحقیق و تفحص در میان این اوراق را ندارد(!) این‌طور کتاب کم‌حجمی خیلی جذاب‌تر می‌نماید، علی‌الخصوص که نوشته‌ها یک‌پارچه و پشتِ سر هم نیستند و به صورت داستانک‌هایی یک‌صفحه‌ای نوشته شده‌اند.
جذابیت و ویژگی دیگر کتاب این است که پیش از هر داستان، جملات و بخش‌هایی از نوشته‌های دکتر شریعتی آمده است که به نوعی مواجهه مستقیم با شخص اول ماجراست. جملاتی که شاید کمتر از شریعتی نقل شده و شاید بتوان گفت که با یک تعمّدِ خاص از میان جملاتی انتخاب شده که مهجورتر مانده‌اند.


*«بالاخره زندان ساواک رهایش کرد، تابستان ۱۳۵۴، مثل همیشه سیگار از لبش جدا نمی‌شد. سوال‌های مکرر خسته‌اش نمی‌کرد، همان چند ساعت، چند پاکت سیگار زر آتش زد و حرف زد.

-آقای دکتر، حاصل این مدت زندان رفتن چیست؟
دکتر لحظاتی کوتاه فکر کرد و گفت: قبل از این‌که بروم زندان، به برخی آداب جزئی دینی اهمیت کمتری می‌دادم، مثل آداب وضو گرفتن و آداب نماز خواندن و امثال این. برای ذهنی که مثلا اگزیستانسیالیسم را می‌فهمد و نقد می‌کند، چندان اهمیتی نداشت. اما وقتی در سلول تنها ماندم و از همه چیز حتی کتاب خواندن محروم شدم، متوجه شدم همه بحث‌های فلسفی و اجتماعی اگزیستانسیالیسم و امثالِ آن مثل نخود-کشمش در جیبم است که دندان خوردنش را ندارم! و بر عکس همین آداب جزیی دینیِ عبادات چقدر مددکار و تاثیر گذار است و چه اتکایی است برای روح آدم!»


مشخصات کتاب:


انتشارات کتاب دانشجویی /96صفحه / چاپ دوم 1391 / قطع پالتویی/ 1100 تومان

این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی14، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ با شماره تماس 0511.2222204 تهیه نمود.


پی‌نوشت:

1- این کتاب حاصل تلاش همسرم و عشق و علاقه او به مرحوم دکتر علی شریعتی است. گو این‌که او همانند بسیاری در شریعتی متوقف نشده و در عین این‌که همچنان برایش احترام شدیدی قائل است، اما نگاه نقادانه‌اش را حتی نسبت به معلم خود -که او باشد- حفظ نموده. این معرفی را به مناسبت اتمام چاپ اول کتاب او در وبلاگم قرار داده‌ام و چشم‌انتظار آثار بعدی‌اش می‌مانم.

2- یک وقت خدای ناکرده -زبانم لال- فکر نکنند، پارتی‌بازی کرده‌ایم در جاکتابی! من حتی برای این‌که سوءتفاهم پیش نیاید برای بعضی‌ها و اثر همسرم مورد سوء قضاوت قرار نگیرد، از چاپ کتاب ایشان در انتشارات خودمان، پرهیز نمودیم و دادیمش به انتشارات کتاب دانشجویی.

3- این روزها و شب‌ها به یاد هم‌دیگر باشیم. التماس دعا!



۳۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۱ ، ۱۱:۴۴
زهیر قدسی

در ستایش روشنفکری راستین!


بعضی کتاب‌ها آن‌قدر در خور ستایش‌اند که می‌مانی چگونه معرفی‌شان کنی! «در ستایش بی‌سوادی» از این کتاب‌هاست.


نویسنده کیست؟

«هانس ماگنوس انسنس برگر»، واقعا باید خیلی بااستعداد باشی تا بتوانی نام این نویسنده را به خاطر بسپاری! او از نسل نویسندگانی است که پس از جنگ جهانی به عرصه ادب آلمان وارد شدند. نویسنده روشنفکری که مانند خیلی از هم‌نسلان جنگ‌زده‌اش، با رگه‌های بدبینی در قبال فرد و دولت، تا سال‌ها قلم‌شان در لایه‌های روحی و اجتماعی و بسترهای مادی و اقتصادی زمینه‌ساز این جنگ کند و کاو کرده است، اما  شاید پخته‌تر و متنوع‌تر از ایشان! او شاعر، رمان‌نویس، مترجم و همچنین سردبیر چند مجله ادبی بوده و در آثار او رگه‌ای روشن از نقد اجتماعی به چشم می‌خورد و سفرهای او به بسیاری از کشورهای جهان سوم و درحال توسعه، از جمله کوبا و ایران، بر دامنه دید و تجربه جهانی او افزوده و موضوع مستقیم برخی آثارش قرار گرفته است.


در کتاب چه می‌خوانیم؟

این کتاب شامل متن چهار مقاله و سخنرانی از این نویسنده است که در آن ظریف‌بینی و موضوع‌گیری‌های غافل‌گیرانه او مخاطب را هر لحظه درگیر قضاوت‌ها و تاملاتی تازه می‌کند. بخش اول کتاب که «در ستایش بی‌سوادی» است، شاید خواندنی‌ترین بخش کتاب باشد. نگاه تاریخی نویسنده و گستردگی اطلاعات او، و همچنین موضع‌گیری‌های تلخ و گزنده‌ای که او در نهایت جسارت نسبت به جامعه خود -که البته بخشی از جامعه جهانی است- دارد، بسیار این نوشته را خواندنی می‌کند. این یادداشت پیرامون سیر تاریخی خواسته حاکمان و سیاست‌بازان-که بی‌سوادی و ناآگاهی جامعه تحت سلطه‌شان است- و تغییر روش ایشان در عصر جدید است. «مهاجرت بزرگ» نیز برخوردی جامعه‌شناسانه و تاریخی دارد با پدیده مهاجرت که نگاهی منتقدانه نسبت به تغییرات اجتماعی آلمان پس از هیتلر-که دچار زیاده‌مهاجرپذیری شده است- دارد. در یادداشت بعدی «نگاهی به جنگ‌های داخلی» نیز نگاهی تاریخی-اجتماعی به پدیده جنگ، که عمده‌ترین اختراع بشر است، دارد. و در نهایت یادداشتی دارد با عنوان «نکته‌هایی درباره تجمل کهنه و نو» که بسیار کوتاه و خواندنی است.

در ستایش بی سوادی


ترجمه کتاب چگونه است؟

ترجمه کتاب که توسط جناب آقای «محمود حدادی» صورت گرفته در خور ستایشی دیگر است. ترجمه‌ای فاخر و پرطنین که به مخاطب کتاب، اجازه بی‌توجهی به متن را نمی‌دهد. از ایشان ترجمه‌های متعدد و موفقی در حوزه ادبیات آلمانی‌زبان‌ها صورت گرفته که همگی درخور توجه‌اند.


یک گاز از کتاب:

آیا هیچ به گفت‌وگویش می‌ارزد؟ آیا دیری نیست که داستان فیصله یافته است؟ ظاهرا کفگیر استدلال مجادله‌ای دوهزارساله به ته دیگ خورده و تجمل بر مخالفانش پیروز شده است؛ پیروز شده و تا حد دل‌زدگی همه‌جا را قبضه کرده و همه فروشگاه‌های زنجیره‌ای «بخر و ببر» را زیر عَلَم خود درآورده است. دست‌کم در جهانی که به غرب شهرت دارد وضع بدین منوال است؛ جهانی که با دهن‌کجی به هرچه جغرافیا، ژاپن را بخشی از آن می‌شمارند، ولی کوبا را نه!...


نشر ماهی /۱۵۲صفحه/ چاپ دوم ۱۳۹۱ / قطع پالتویی/ ۵۰۰۰ تومان


برای تهیه این کتاب را می‌توانید به:

کافه‌کتاب آفتاب واقع در مشهد، چهارراه دکترا، بازار کتاب گلستان به شماره تماس ۳۸۴۰۴۹۹۱ (۰۵۱)

فروشگاه کتاب آفتاب واقع در مشهد، چهارراه شهدا به سمت میدان شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، انتهای پاساژ رحیم‌پور به شماره تماس ۳۲۲۱۲۲۶۲ (۰۵۱)

و پخش کتاب آفتاب به شماره تماس ۳۲۲۳۸۶۱۳ و ۳۲۲۲۲۲۰۴  (۰۵۱)

مراجعه کنید.


پی‌نوشت: این کتاب واقعا خواندنی است. حیف است از دستش بدهید. به هر طریق که امکان دارد تهیه‌اش کنید و بخوانیدش!

۲۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۱ ، ۲۲:۳۷
زهیر قدسی

چکه چکه تا ملاقات خدا...


 **رمضان‌های کودکی را خوب یادم هست که بی‌صبرانه منتظر آمدنش می‌ماندیم و وقتی می‌رسید پر می‌شدیم از عطر سحری و افطار. دچار وجد می‌شدیم از این بر هم خوردنِ برنامه روزمره خانه، صبحانه، ناهار، شام... .
 سحرها با صدای رادیوی کوچک خانه برمی‌خواستیم و ریه‌هامان را پر می‌کردیم از بوی غذای سحر، که مادر نجیبانه و بی‌گفت‌و‌گو برای همه آماده کرده بود. و دعای سحر و لحظه‌های پایانی «...شنوندگان عزیز! تنها سه دقیقه دیگر تا اذان صبح باقیست...» و تمام روز را لب‌بستن و ننوشیدن و نخوردن...که ما هم بزرگ شده‌ایم و روزه‌داریم! تا این‌که صدای پای افطار می‌آمد و باز مادر که از صبح لب از همه چیز بسته بود جز قرآن و دعا، نجیبانه سفره می‌گشود و صدای ربنا، فضای خانه کوچک ما و روح روزه‌دارمان را پر می‌کرد...
این‌ها را نگفتم به حسرت روزهای کودکی؛ گفتم تا یادمان بیاید ما میهمان سال‌های دور و دراز این سفره‌ایم، میهمان پرتوقعی که هرساله در را برایش می‌گشایند و او خالی می‌آید و لبریز باز‌می‌گردد به زندگی‌‌اش...

**ماه رمضان که می‌آید، روزه‌دار لب می‌بندد از خوردن و آشامیدن و گناه! – که گناه هم بلعیدنی است- و لب می‌گشاید به قرآن، به نیایش و دعا... و چه خوب که خدا خودش یادمان داده چگونه سخن گفتن با خودش را... هر روز چند خط دعا، چند کلمه‌یِ کوتاهِ کوتاه... خوب هوای بنده روزه‌دارش را دارد. اما این دعاهای کوچک هر روزه را که بگذاری کنار هم، می‌شود یک اقیانوس حرف که با خدا زده‌ایم. می‌شود سی ساغر که هر سحر نوشیده‌ایم. هر روز، تنها چند قطره کلمه را چکانده‌ایم به روح‌مان و عید پایان میهمانی که نگاه بیاندازیم به خودمان، دریایی ساخته‌ایم با همین قطره‌ها.


سی ساغر سحری


**«سی ساغر سحری» عنوان مجموعه‌ای کوچک است که سعی دارد در دریای این دعاهای کوچک هر روزه، تعمقی کند شایسته. با زبان ادبی دل‌انگیز و صمیمانه و به قلم «محمدرضا مروارید». نویسنده تلاش می‌کند مخاطب را در لذت دریافت‌های شخصی‌ خویش از دعاهای روزمره ماه مبارک شریک گرداند و چنان‌که خود در مقدمه می‌گوید هرگز خود را پایبند به واژه‌ها ندانسته و گاه بر آن افزوده و گاه کاسته و به قول خودش: «چون گوی سرگردان خود را اندر خَم چوگان او نهاده‌ام تا آن را به زبانی همگانی واگویه کنم.»

کتاب لحنی صمیمی و ادیبانه دارد. نثری آهنگین و دل‌چسب. و روزه‌داری که گاه متحیر کوچکی این دعا می‌شود و می‌ماند تا چگونه با این جرعه‌های کوچک خود را سیراب کند، می‌تواند قدری با این کتاب و نیایش‌هایش، در فضای دعایی که در آن روز خوانده، تاملی بیش‌تر داشته باشد.

**«خدایا! بار گناه بر دوشم نشسته، سنگینی نافرمانی‌ها کمرم شکسته، کو حبیبی که بدان پناه گزینم؟ و کجاست آن دستان روان‌درمانگری که از آن درمان خواهم؟ هرچه می‌جویم تکیه‌گاهی نمی‌یابم، و بر گرد هر که می‌گردم پاسخی نمی‌شنوم، چه کنم با این کوله‌بار درشت گناهم؟ دوا و درمان از که خواهم؟ پنج روز از ماه رمضان رحمتت گذشته و از انبوه دردهایم کم نگشته، کیست جز تو که بر من بخشاید؟...»



مشخصات کتاب:


نشر سپیده‌باوران /80صفحه / چاپ دوم 1390 / قطع رقعی/ 2200 تومان

این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی14، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ با شماره تماس 0511.2222204 تهیه نمود.


پی‌نوشت:

1- این روزها برای سلامتی کسانی که -مثل من و همسرم- نمی‌توانند روزه بگیرند، دعا کنید. نمی‌دانم چقدر قدر روزه‌داری‌تان را می‌دانید اما برای منی که فقط یک‌سال توانسته‌ام روزه بگیرم، رمضان ماه پرحسرتی است. خدا را شکر کنید.

2- تقریبا بنا دارم هربار، همراه به‌روزرسانی جاکتابی صفحه‌ی «ختم ساغر» که لینکش در سمت چپ صفحه قرار دارد را به‌روزرسانی کنم. گو این‌که ممکن است زودتر و تندتر این اتفاق بیافتد. پس فراموشش نکنید.

۲۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۱ ، ۱۷:۱۳
زهیر قدسی
پسر عباس قلی خان چه کاره بود؟!

** اگر به احساسات جامعه محترمه نسوان (بانوان) برنخورد، بدون هیچ‌گونه قصد و مرضی، و بی‌آن‌که استعدادهای درخشان و رتبه‌های تک‌رقمی‌شان در کنکور را فراموش کرده باشیم، این‌گونه مشاهده می‌شود که حضور این قشر در شعر طنز بسیار کم‌رنگ است. و واقعا ما از این بابت خیلی متاثر هستیم. به همین دلیل است که دیری است کلا هیچ شعر طنزی به دل‌مان نمی‌نشیند و حتی شعرهای طنز کوفت‌مان می‌شود وقتی می‌بینیم شاعرش یک بانو نبوده است! البته عمده‌ترین علت کم‌رنگی و کم‌رونقی این حضور -به قول استاد ابوالفضل زرویی نصرآباد- «ادب شرقی و لزوم حفظ متانت و وقار» باشد.


** تا این‌که سرکار خانم «نسیم عرب‌امیری» این طلسم را شکستند و مجموعه شعر طنزی با عنوان «داشت عباس‌قلی‌خان پسری» را روانه بازار نشر کردند. خانم عرب‌امیری طنزپردازی میانه‌رو و کم‌حاشیه است. در شعرهای او، چنان‌که از یک‌طنزپرداز بانو توقع می‌رود، حریم حیا حفظ می‌شود و می‌توان اعتراف نمود که این حریم باعث رونق و ظهور بیش‌تر هنرمندی در سروده‌های او شده است. جناب زرویی نصرآباد در مقدمه‌ این کتاب، چنین نوشته‌اند: «...طنز عرب‌امیری، طنزی فخیم، نجیب و مبتنی بر تعاریف جهانی و آکادمیک طنز است. از پرخاشگری و پرده‌دری می‌پرهیزد و عفت کلام را فدای جذب مخاطب بیش‌تر نمی‌کند.... او به خوبی آموخته است که اگرچه پرداختن به مسائل داغ روز، به کارش بعد رسانه‌ای می‌دهد و او را سریع‌تر به شهرت می‌رساند، بهتر است که با پرداختن به دغدغه‌های انسانی، به ماندگاری آثارش بیاندیشد.»

** عنوان کتاب، که حتما برای‌تان آشناست، برگرفته یکی از سروده‌های مشهور ایرج‌میرزا است. همان سروده مشهوری که –علی‌الخصوص جوانان قدیمی- اجرای صوتی‌اش شنیده باشند: «داشت عباس‌قلی خان پسری/پسر بی‌ادب و بی‌هنری/ اسم او بود علی‌مردان خان...»

عرب‌امیری با استفاده از ریتم و فرمت ظاهری این سروده آشنا، دست به سرایش مجموعه‌ای شعر می‌زند که همه آن‌ها با مصرع آغازین همین شعر شروع می‌شوند. او در این سروده‌ها با بی‌طرفی و ظرافت ستایش‌برانگیزی دست به نقد اصنافی از جامعه می‌زند و ضعف و کجی‌های‌شان را به خوبی نمایش می‌دهد. یک‌بار مچ دزد خرده‌کاری می‌گیرد که حالا دانه‌درشت شده است و باری دیگر سراغ جوان ورزش‌کاری می‌رود که روزگار سر ناسازگاری با او برمی‌دارد...


** بی‌خبر عزم کوه قاف کنید
دوستان! بنده را معاف کنید
مرضی مثل ترک عادت نیست
سر بی‌درد جز سعادت نیست
فهم و دانش اگرچه مطلوب است،
عقل ناقص برای من خوب است
قصد دارم که بندگی بکنم
بگذارید زندگی بکنم
بکشید از کنار من یک جوب(!)
لای دندان من علوفه خوب
بعد ترسیم چشم‌هایی ناز
دوست دارم دو قطعه گوش دراز
تا که راحت‌تر از زمین پا شم
دوست دارم چهارپا باشم!
دست آخر به یک زبان غریب
روی پیشانی‌ام به این ترتیب،
بنویسید: «توی مکتب من
فهم هر چیز زایدی قدغن»
چون که هرگز نمی‌دهم از دست

لذتی را که در خریت هست!


مشخصات کتاب:


نشر سپیده‌باوران /142صفحه / چاپ اول 1391 / قطع رقعی/ 4400 تومان

این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی14، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ با شماره تماس 0511.2222204 تهیه نمود.


بی‌ربط نوشت: اگر دقت فرموده باشید، لینک صفحه‌ی «ختم ساغر» -که گه‌گاه با ابیاتی که مورد توجهم قرار می‌گیرند به‌روز می‌شود- در سمت چپ صفحه، زیر عنوان «فهرست اصلی» قرار گرفته است. هم‌دلی‌تان مایه‌ی مسرت است.

۲۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۱ ، ۲۲:۳۳
زهیر قدسی

کتاب آشپزی با طعم شعر!


یک بار فرهنگسرای سی‌مرغ بودیم و زنده‌یاد علی نجفی کتاب قطوری، که خیلی علاقه‌مند بودم بخوانمش اما فرصت آن پیش نمی‌آمد که این کتاب را تهیه و مطالعه کنم، در دستش بود. جلسه که تمام شد، مثل یک عقاب که طعمه‌ای را شکار می‌کند، به سمت کتاب خیز برداشتم و زدم بیرون. قریب به 1500 متر رو دویم و علی نجفی با 50 سال سن، این سربالایی رو مثل یک جوان بیست ساله می‌دوید! مدام فریاد می‌زد که وایسا؛ اما من در جواب  می‌خندیدم و فرار می‌کردم. بالاخره پس از طی یک مسافت نسبتا طولانی، به خودم آمدم و گفتم که این یک ماجرای معمولی نیست که ایشان با این سن و سال این همه مسیر را به التماس دنبالم می‌کنند. ایستادم و ایشان نفس‌زنان ایستاد و گفت: به خدا کارت ندارم وایسا! من هم به ترحم ایستادم و دیدم که به سمت زانوانش خم شده و نفس-نفس می‌زند. بعد رو کرد به من و گفت که این کتاب را از شخصی، یک‌روزه امانت گرفته و باید که همان روز بخواندش. نگاهی به او انداختم و دلم برایش سوخت و کتابش را پس دادم؛ کتاب «شاهد بازی در ادبیات فارسی» دکتر سروش شمیسا را!
حالا به همین مناسبت و از همین تریبون به دوستانی که کتاب‌هایی رو از بنده به امانت گرفتند و من -مثل زنده‌یاد نجفی- دنبال آن‌ها ندویدم که آن‌ها را پس بگیرم اعلام می‌کنم که لطفا و خواهشا کتاب‌ها رو پس بدهید!


***

خاطره‌ای هم دارم از اولین کتاب خودم یعنی «حبسیه‌های یک ماهی» که سال 1384 قرار بود منتشر شود. طرح جلد کتاب را آقای عالمی با مشورت من قرار بود این‌گونه بزنند که یک ماهی را داخل یک مخلوط‌کن، به نوعی که انگار داخل یک تنگ است، قرار دهد. ناشری که قرار بود کتاب را منتشر کند قدرت پخش نداشت و قرار بود خودم کتابم را توزیع کنم. اوائل اردیبهشت بود که با من تماس گرفتند که امروز یک وانت کتاب‌تان را می‌آورد و اگر ایرادی ندارد ما یک کتاب از یک نویسنده دیگر را هم همراه کتاب‌تان بفرستیم که ایشان بعدا از شما تحویل بگیرند و من هم قبول کردم. دو ساعتی منتظر بودم که ماشین بیاید و دوستان هم آمده بودند که در خالی کردن کتاب‌ها به من کمک کنند. ماشین که رسید از راننده پرسیدم که جز کتاب من دیگر چه کتابی هست؟ و ایشان جواب داد که جز کتاب شما کتابی هست که فکر کنم یک کتاب آشپزی است! کتاب‌هایم را خالی کردیم و پرسیدم که این‌ها کتاب داستان است، پس آن کتاب آشپزی کو؟ و ایشان با تعجب گفت مگر همین کتاب که عکس یک ماهی داخل یک مولینکس است، کتاب آشپزی نیست؟!


توضیح:

این دو خاطره نیز برای همان ستون کذایی در هفته‌نامه‌ی پنجره به نقل از علیرضا بدیع مکتوب شد. بدیعی که اکنون خاطرخواهان خودش را میان جوانان یافته و چند اثر از او نیز در جاکتابی معرفی شده است.


۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۱ ، ۲۳:۰۸
زهیر قدسی

روایت زندگی یک امت


** برخی انسان‌ها چنان ساده و سرسری مورد تمجید و تعریف‌های مکرر قرار گرفته‌اند، که کار برای آنان‌که قصد دارند تا ستایشی راستین از ایشان به عمل آورند، دشوار می‌شود. شهید بزرگوار سیدمحمد حسینی بهشتی از این دسته است. کسی که امام انقلاب -در موجزترین و پیچیده‌ترین توصیف- «امت»اش می‌خواند (آن‌گونه که خداوند در کتابش از ابراهیم(ع) یاد می‌کند). شاید چندان هم جای خرده‌گیری از نسل امروز نباشد که چرا چنین «امت»ی را نمی‌شناسد. چون گمان‌مان این‌گونه شکل گرفته که ایشان را می‌شناسیم، گمانی که رسانه‌ها با برنامه‌های تشریفاتی و سطحی برای‌مان ایجاد کرده‌اند. از رسانه‌ها نیز خرده‌ای نمی‌گیریم، زیرا که دیری است آن‌ها را در همین سطحی که دارند پذیرفته‌ایم و اصلا مگر روایت زندگی یک انسان، حتی اگر بهشتی نباشد، کار ساده‌ای است؟

** «زندگی سیدمحمد حسینی بهشتی» عنوان کتابی است که به زندگی این شهید می‌پردازد. اثری از سرکار خانم «افسانه وفا» که انصافا به خوبی توانسته نگاتیوهای این زندگی پر از حرکت و تعقل و جهاد را مونتاژ کند. او داستان را از «میرمحمدصادق»، یعنی پدربزرگِ مادریِ شهید بهشتی آغاز نموده و از شخصیت او و جایگاه علمی‌اش به گونه‌ای سخن گفته تا ما زمینه‌های شخصیتی و تربیتی چنین فردی را به راحتی نادیده نگیریم. پس از آن به مادر و ماجرای خواستگاری شدنش توسط فضل‌الله (پدر شهید بهشتی) می‌پردازد و این‌ها همه حرکت روانی را برای درک بهتر چگونه زاده شدن و ایام کودکی شهید، ایجاد می‌نماید. از تحصیل در مدرسه و حوزه و دانشگاه و لیسانس و... و.... و.... حالا مگر قرار است که این زندگی پر فراز را همین‌جا در همین ستون مختصر خلاصه کنیم که شما را از خواندن کتاب بی‌نیاز نشان دهد؟!

قلم نویسنده ماجراجو و در عین حال ساده است و در یک خط زمانی مشخص می‌گردد و این سبب می‌شود که مخاطب به درک نزدیک‌تر و دقیق‌تری از شخصیت شهید بهشتی نائل گردد. در عین حال حواشی داستان این زندگی، ما را با شرایط و وقایع و درگیری‌های پیش و پس از انقلاب، به صورت ملموس‌‌تری آشنا می‌سازد و این خود ستایشی دیگر می‌طلبد. البته درک صحیح از شرایط اجتماعی و مردمی آن زمان برخی عجایب این زندگی را بیش‌تر آشکار می‌سازد.

** ...روزهای جمعه، نماز جمعه را خودش می‌خواند، شیعه و سنی پشت سرش صف می‌بستند. خطبه‌ها را به آلمانی می‌گفت. می‌خواست شیعه و سنی از هم فراری نباشند. یک‌بار با چند نفر از ترک‌های ترکیه که حنفی بودند، از محبت اهل بیت می‌گفت. آن‌ها گفتند مگر می‌شود مسلمان بود و اهل بیت را دوست نداشت؟ به نظر او هم «قصه ناصبی‌ها و دشمن اهل بیت، از قصه برادر سنی جدا بود.»....



مشخصات کتاب:

نشر روایت فتح /60 صفحه / چاپ دوم 1390 / قطع خشتی/ 1450 تومان

این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی14، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ با شماره تماس 0511.2222204 تهیه نمود.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۱ ، ۱۷:۴۸
زهیر قدسی

لاجرم میل شدیدم برای به اشتراک‌گذاردن ابیات مورد علاقه‌ام، و از سویی پرهیز از این‌که جاکتابی هویت کتابی‌اش را از دست دهد،‌ سبب شد تا در جاکتابی، صفحه‌ای را به نام «ختم ساغر» بنا بگذارم تا دیگران نیز همچون من، نصیبی داشته باشند از خوانش این ابیات. امید که مقبول طبع مردم صاحب‌نظر واقع شود. توضیح این‌که این صفحه به فراخور حال و ابیاتی که با آن‌ها مواجهه پیدا می‌کنم -یا برایم تفسیری نو پیدا می‌کند- ویرایش و به‌روز رسانی می‌شود.



توضیح:

1- اگر پیشنهاد بهتری برای این به اشتراک‌گذاری دارید، مضایقه نفرمایید.

2- تا اطلاع ثانوی این پست در صدر این وبلاگ (به صورت تاپیک) تا راهنمایی برای مخاطبین باشند!

3- کامت‌ها و نظرات‌تان را می‌توانید در قسمت نظردهی (نشانه) همین پست قرار دهید. امیدوارم که شما نیز در این اشتراک‌گذاری پویا و فعال باشید.

۴۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۱ ، ۲۱:۰۷
زهیر قدسی

پنجره‌ای به خانه مشاهیر


** «مدرس»، «تختی»، «سهراب سپهری»، «اینیشتین»، «گاندی»، «جلال آل احمد»، «ماری کوری»... این نام‌ها همگی برای‌مان آشناست. احتمالا چیزک‌هایی هم درباره برخی‌شان بدانیم! اما شاید همه‌شان برای‌مان چندان مهم نباشند که بخواهیم وقت‌مان را بگذاریم و زندگی‌نامه‌شان را بخوانیم! البته بعضی هم وجود دارند که برای‌شان زندگی اینان چندان مهم نیست اما این‌که بدانند فلان بازیگر، ماشین چه مدلی سوار می‌شود یا در دفتر شماره چند اسناد رسمی از همسرش طلاق گرفته، مهم است! به هررو تمامی این‌هایی که از ایشان نام بردم، چه ورزش‌کار باشند و چه دانشمند؛ چه هنرمند باشند و چه نویسنده؛ همگی شاید وجه مشترکی داشته‌اند در زندگی‌شان و آن هم مبارزه است. و جنس این مبارزه را تا زندگی‌نامه‌شان را نخوانیم برای‌مان آشکار نمی‌شود.

** مجموعه «یک نفر»، مجموعه‌ای است ۷جلدی است اما بسیار مختصر و مفید و جذاب. به قلم خانم «حبیبه جعفریان» که پیش از این در معرفی کتاب «زندگی سیدمحمدحسین طباطبایی» از توانایی ستودنی‌شان در عرصه زندگی‌‌نامه نویسی سخن گفتیم. جعفریان در جایی نوشته بود تصمیم داشته تا رمان‌نویس شود اما تا کنون نتوانسته به این آرزویش برسد و به هرحال شده زندگی‌نامه‌نویس! شاید این آرزو و نوع نگاهی که جعفریان بر زندگیِ آدم‌ها دارد باعث شده تا او این‌قدر در کارش موفق شود، تا جایی که دوست داری حتی زندگی‌نامه آنانی که زندگی‌شان برایت چندان مهم نیست را هم بخوانی.


** مجموعه «یک نفر» در اصل مقاله‌های بلندی است که بین سال‌های ۷۸ تا ۸۰ در ماه‌نامه سروش جوان به مناسبت‌هایی چاپ شده بود. اولویت انتخاب این آدم‌ها هم به ادعای نویسنده، به میزان تاثیرگذاری‌شان و این‌که آدم‌های بیشتری مایل بوده‌اند تا چیزهایی درباره زندگی آن‌ها بدانند، مشخص می‌شده. این مطالب از لحاظ فرم، نثر و رویکرد ویژگی خاص خودشان را دارند و در اصل نباید آن‌ها را یک اثر پژوهشی در همه وجوه دانست؛ چون فقط برای آشنایی کلی با زندگی و سرگذشت آنان نوشته شده‌اند. در ضمن برای کسانی که عذرشان برای نخریدن و نخواندن کتاب‌ها، گران بودن و حجیم بودن و وقت نداشتن و از این قبیل است باید عرض کنم که: این کتاب‌ها ۴۰۰تومان بیش‌تر قیمت ندارند(دقیقا اندازه قیمت یک عدد چیپس!) و نهایتا ۵۰صفحه در قطع پالتویی دارند که تازه کلی عکس داخلش قاطی شده و کلا یک ساعت هم وقت نمی‌گیرد خواندن‌شان.

** ...سرش را آورد نزدیک میکروفن و صدایش در سالن پیچید: «یکی از آرزوهای من این است که به حج بروم.» چشم دانش‌جوها به دهان پهلوان بود او با سادگی ادامه داد: «اما هر وقت به یاد این آرزوی برآورده نشده می‌افتم و دلم می‌گیرد، می‌آیم یک‌بار دور این دانشگاه می‌گردم و دلم تسلی می‌شود...» تختی چند کلمه‌اش را گفت و از سکو آمد پایین. جوان‌ها برایش کف می‌زدند و صورتش را می‌بوسیدند...


پس‌نوشت: این معرفی آن‌قدر که حق کتاب بود خوب از آب در نیامد، اما واقعا این مجموعه خواندنی است و به شرط چاقو به همه توصیه‌اش می‌کنم. از دست ندهیدشان!


مشخصات کتاب:

نشر سروش (7جلد) /تقریبا هرکدام 40 صفحه بیش‌تر ندارند! /قطع پالتویی/ تقریبا 400 تومان(یعنی مفت!)

این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی14، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ با شماره تماس 0511.2222204 تهیه نمود.

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۱ ، ۲۱:۱۹
زهیر قدسی
پیش‌نوشت: دیری است که با هفته‌نامه پنجره همکاری می‌کنم و صفحه‌ای متعلق به کتاب دارم آن‌جا! ستونی دارد که یادداشت یا خاطره‌آی کتابی از یک نویسنده یا شاعر یا کلا یک آدم مهم(!) در آن قرار می‌گیرد. اولینش همان پست «پارسی تا چه اندازه شکر است؟!» بود که از خودمان شروع نمودیم و بعدیش همینی است که می‌بینید! یادداشتی از استاد محمدکاظم کاظمی که شاعری بی‌نقاب و به واقع دوست‌داشتنی است!


سیگار و کتاب!


میان «کتاب‌» و «کارتن سیگار» ارتباطی دیرین است‌، شاید به خاطر استحکام و تناسب ابعاد کارتن‌های سیگار برای حمل کتاب‌. ولی همین ارتباط، باری نزدیک بود بلای جان یک نفر شود، به معنی دقیق کلمه‌.

برایم محموله‌ای کتاب آمده بود به باربری‌، حاوی «گزیده غزلیات بیدل‌» من، که تازه چاپ شده بود و کتابی است قطور. با یک تاکسی تلفنی رفتم که کتابها را از باربری تحویل بگیرم‌. نزدیک باربری‌، به راننده تاکسی گفتم که «اگر ممکن است تاکسی را داخل ببری‌.» او پرسید «بار سنگینی داری‌؟» و من گفتم «نه یک کارتن است‌.» و در آنجا آن کارتن را نشانش دادم که «همان کارتن سیگار» مال ماست‌.  کارتن خیلی سنگین بود و راننده را گفتم بیاید به کمک‌. و او شاید با تعجب از این که من چقدر در برداشتن «یک کارتن سیگار» ناتوانم‌، به کمک من آمد... دم در منزل‌، موقع پایین کردن کارتن هم به کمکم شتافت و بعد بناگاه دیدم که دارد از حال می‌رود. همان جا کنار پیاده رو نشست و رنگش پرید. با نگرانی به سراغش رفتم و گفتم «چه شده‌؟» گفت «من به تازگی سکته مغزی کرده بودم و در حال بهبودیافتن هستم‌. الان بر سرم فشار آمد. آخر گفته بودند که دو کیلوگرم بیشتر بار را برندارم‌.» 

 دیگر فکر می‌کنم که رنگ من از او بیشتر پریده بود. با عذاب وجدان شدیدی به دست و پا افتادم که «اگر کمکی لازم است‌، اگر لازم است بیمارستان ببرمت‌...» در همین هنگام به تلفنش زنگ آمد و خانمش بود که حالش را می‌پرسید. گفت که از وقتی این طور شده‌ام‌، قدری که دیر می‌کنم خانمم نگران می‌شود و زنگ می‌زند.
 نمی‌دانید چقدر خودم را به خاطر این جریان ملامت می‌کردم‌. گفتم «خوب چرا نگفتید؟» گفت «نفهمیدم این قدر سنگین است‌. آخر گفتی یک کارتن سیگار است‌.»
 خدا را شکر که حال آن راننده خوب شد و به سلامتی سوار شد و رفت‌. وگرنه انتشار «گزیده غزلیات بیدل‌» که حاصل چندین سال کارم بود، از تلخ‌ترین خاطرات زندگی‌ام می‌شد‌، چه در حوزه کتاب و چه غیر آن‌.

۱۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۱ ، ۰۰:۱۲
زهیر قدسی