جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

در ستایش بی‌سوادی / هانس ماگنوس انسنس برگر

پنجشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۱، ۱۰:۳۷ ب.ظ

در ستایش روشنفکری راستین!


بعضی کتاب‌ها آن‌قدر در خور ستایش‌اند که می‌مانی چگونه معرفی‌شان کنی! «در ستایش بی‌سوادی» از این کتاب‌هاست.


نویسنده کیست؟

«هانس ماگنوس انسنس برگر»، واقعا باید خیلی بااستعداد باشی تا بتوانی نام این نویسنده را به خاطر بسپاری! او از نسل نویسندگانی است که پس از جنگ جهانی به عرصه ادب آلمان وارد شدند. نویسنده روشنفکری که مانند خیلی از هم‌نسلان جنگ‌زده‌اش، با رگه‌های بدبینی در قبال فرد و دولت، تا سال‌ها قلم‌شان در لایه‌های روحی و اجتماعی و بسترهای مادی و اقتصادی زمینه‌ساز این جنگ کند و کاو کرده است، اما  شاید پخته‌تر و متنوع‌تر از ایشان! او شاعر، رمان‌نویس، مترجم و همچنین سردبیر چند مجله ادبی بوده و در آثار او رگه‌ای روشن از نقد اجتماعی به چشم می‌خورد و سفرهای او به بسیاری از کشورهای جهان سوم و درحال توسعه، از جمله کوبا و ایران، بر دامنه دید و تجربه جهانی او افزوده و موضوع مستقیم برخی آثارش قرار گرفته است.


در کتاب چه می‌خوانیم؟

این کتاب شامل متن چهار مقاله و سخنرانی از این نویسنده است که در آن ظریف‌بینی و موضوع‌گیری‌های غافل‌گیرانه او مخاطب را هر لحظه درگیر قضاوت‌ها و تاملاتی تازه می‌کند. بخش اول کتاب که «در ستایش بی‌سوادی» است، شاید خواندنی‌ترین بخش کتاب باشد. نگاه تاریخی نویسنده و گستردگی اطلاعات او، و همچنین موضع‌گیری‌های تلخ و گزنده‌ای که او در نهایت جسارت نسبت به جامعه خود -که البته بخشی از جامعه جهانی است- دارد، بسیار این نوشته را خواندنی می‌کند. این یادداشت پیرامون سیر تاریخی خواسته حاکمان و سیاست‌بازان-که بی‌سوادی و ناآگاهی جامعه تحت سلطه‌شان است- و تغییر روش ایشان در عصر جدید است. «مهاجرت بزرگ» نیز برخوردی جامعه‌شناسانه و تاریخی دارد با پدیده مهاجرت که نگاهی منتقدانه نسبت به تغییرات اجتماعی آلمان پس از هیتلر-که دچار زیاده‌مهاجرپذیری شده است- دارد. در یادداشت بعدی «نگاهی به جنگ‌های داخلی» نیز نگاهی تاریخی-اجتماعی به پدیده جنگ، که عمده‌ترین اختراع بشر است، دارد. و در نهایت یادداشتی دارد با عنوان «نکته‌هایی درباره تجمل کهنه و نو» که بسیار کوتاه و خواندنی است.

در ستایش بی سوادی


ترجمه کتاب چگونه است؟

ترجمه کتاب که توسط جناب آقای «محمود حدادی» صورت گرفته در خور ستایشی دیگر است. ترجمه‌ای فاخر و پرطنین که به مخاطب کتاب، اجازه بی‌توجهی به متن را نمی‌دهد. از ایشان ترجمه‌های متعدد و موفقی در حوزه ادبیات آلمانی‌زبان‌ها صورت گرفته که همگی درخور توجه‌اند.


یک گاز از کتاب:

آیا هیچ به گفت‌وگویش می‌ارزد؟ آیا دیری نیست که داستان فیصله یافته است؟ ظاهرا کفگیر استدلال مجادله‌ای دوهزارساله به ته دیگ خورده و تجمل بر مخالفانش پیروز شده است؛ پیروز شده و تا حد دل‌زدگی همه‌جا را قبضه کرده و همه فروشگاه‌های زنجیره‌ای «بخر و ببر» را زیر عَلَم خود درآورده است. دست‌کم در جهانی که به غرب شهرت دارد وضع بدین منوال است؛ جهانی که با دهن‌کجی به هرچه جغرافیا، ژاپن را بخشی از آن می‌شمارند، ولی کوبا را نه!...


نشر ماهی /۱۵۲صفحه/ چاپ دوم ۱۳۹۱ / قطع پالتویی/ ۵۰۰۰ تومان


برای تهیه این کتاب را می‌توانید به:

کافه‌کتاب آفتاب واقع در مشهد، چهارراه دکترا، بازار کتاب گلستان به شماره تماس ۳۸۴۰۴۹۹۱ (۰۵۱)

فروشگاه کتاب آفتاب واقع در مشهد، چهارراه شهدا به سمت میدان شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، انتهای پاساژ رحیم‌پور به شماره تماس ۳۲۲۱۲۲۶۲ (۰۵۱)

و پخش کتاب آفتاب به شماره تماس ۳۲۲۳۸۶۱۳ و ۳۲۲۲۲۲۰۴  (۰۵۱)

مراجعه کنید.


پی‌نوشت: این کتاب واقعا خواندنی است. حیف است از دستش بدهید. به هر طریق که امکان دارد تهیه‌اش کنید و بخوانیدش!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۵/۱۲
زهیر قدسی

یادداشت و مقاله

نظرات  (۲۳)

اقا من اسم به اون سختی یاد گرفتم اصلا تشویقم نکردید
الان استعداد هام کور میشه
پاسخ:
وقتی من اینو نوشتم یعنی این‌که اگر تونستید این اسم رو یاد بگیرید به نظرم آدم با استعدادی هستید، پس پیشاپیش تشویقتون کردم دیگه! بعدشم من از کجا بدونم که شما اون اسم رو از حفظ نوشتید یا از روزنامه برداشتید؟!
خب اگه یک نگاهی به اون کامنتم بندازید میبینید که اشتباهی انسنس را نوشتم انسنی خوب اگه از روی روزنامه مینوشتم که درست مینوشتم دیگه

خودم امروز متوجه شدم اخه امدم بگم من اسم به این سختی بلدم بعد با کلی پرستیژ گفتم بله جاکتابی. کتابی از یک نویسنده المانی به نام هانس ماگونس انسنی برگر معرفی کرده بود که مامانم گفت بچه جان اون هانس ماگونس انسنس برگر نه انسنی
پاسخ:
باریکلا به مادرتون!
یعنی اصلا راه نداره نمیشه!
اقا ما اینهمه خودمان را کشتیم بیایید وبمان دیگر!
پاسخ:
آمدیم، نبودید، برگشتیم!!
اقا کجا امدید نیامدید که!
نیگا مادرمم تشویق میکنید بعد من تشویق نمیکنید اخه مامان من قبلا کتابشو خونده بود حساب نیست !
یعنی دیگه اصلا نمیشه نیایید وبم راستی چکامه سرا به مرحله افتتاح رسید یکم پربارش کنم ادرسشو براتون میگذارم
پاسخ:
آمدم، اما پنجره کامنت نویسی باز نمی‌شد. از قضا وبلاگ چگامه‌سرا را هم دیدم که با شعری از شریعتی آغازیده بودیدش!
۱۴ مرداد ۹۱ ، ۰۱:۳۴ فانوس دریایی
سلام
ممنونم بابت معرفی یه کتاب خوب دیگه..
=======================================

امام حسن: بهترین نیکویی، اخلاق نیکو است. میلادش مبارک
پاسخ:
خواهش می‌کنم! عید بر شما هم مبارک.
میگم تا به حال دقت کردید ترتیب چیده شدن لینک دونیتون شبیه یک ادمک که کلاه سرشه
پاسخ:
احتمالا شما از نسل اونایی هستید که از تو آسمون (اون زمانی که ستاره‌ها دیده می‌شدند) شکل خرس و شکارچی و ملاقه و... پیدا می‌کردند!!
۱۶ مرداد ۹۱ ، ۰۷:۵۰ فانوس دریایی
همیشه دیر است
به دور از عدالت
دل من عازم چراگاهی که رقیب, رمه اش را از آنجا به ییلاقی کوچ داده
پنداری که در مسابقه ای که به پایان رسیده, من هنوز بند کفشم را نبسته ام!...
۱۶ مرداد ۹۱ ، ۱۴:۰۲ میییییییلاد
حاج آقا!تشریف بیارید.
الان میگی من حاجی نیستم.
بابا باور کنین من میدونم که حاجی نیستین.نمیدونم چرا شما ها اینقدر حساسین که بهتون بگن حاجی.
شاید احساس پیری می کنید
پاسخ:
رابعا خدانگهدار!
میگم نکنه شما با من فامیلید
از کجا امار اجداد منو در اوردید!
اتفاقا پدر پدر پدربزرگم یک خانی بوده که عاشق اسمون و ستاره و اینجور چیزها بوده بعد امده دستور داده یک خانه براش بسازند که سقفش متحرک باشه فکر کنید توی شمال سقفهای شیروانی متحرک خیلی جالبه چه هوشی داشته
اون زمان!!!
پاسخ:
نمی دونم، یه خورده آشنا به نظر میاید اما...هرچی فکر میکنم تو اجدادمون اینطور جد خالق العاده ای نداشتیم!!!
۱۶ مرداد ۹۱ ، ۲۳:۴۳ جوجه خروس از وبلاگ دنیا دیده
17 مرداد چه خبره ؟؟
شما کلا یه آدمه خوشتیپ ٫ تحصیل کرده ٫ فهمیده ٫ های کلاس ٫ باذوق ٫ خلاق و . . . مثل من دیدی ٫ که وقت بذاره برا خبرنگار جماعت مطلب بنویسه ؟!
آخ که ٫خبرچین ٫ بدبخت و هیزم کش است/ همه کار او سوزش و سازش است! ما که روزاتونو دیدیم از شبای تارتونم بگیم یا نه ؟ از اینکه گاهی کوزت وار به دنبال خبری برای مخبری هستین؟! البته تعجبی هم نداره٫ وقتی از بین تموم پرنده های دنیا ٫ دنباله روی کلاغ باشی ٫ وضع همینه دیگه! که قشنگ ترین پژواک صدات بشه: قار قار قار خبر دار....
به هر حال 17 مرداده و روزی که مختص شماست!شمایی که چشم بیدار جامعه ایی ٫ شمایی که نماد وجدان و صداقت هستی٫ شمایی که اگه نباشی مردم تو عالم بی خبری غرق میشن و ......
( اینایی که دارم میدم زیر بغلتون هندونه ست ها! کیلویی هزار و خرده ای ٫ پس قدرش رو بدونید!)
میگم خودمونیم ٫ سوژه ای مونده شما خبرنگارا دنبالش نرفته باشین ؟! البته عمرا هیچ کدومتون ندونین چرا داداش کایکو دستمال قدرتش رو تو جیب خودش نمیذاشت!؟
آهان راستی٫ اگه یه روز توی یه جیبتون 91 هزار تومن وجه نقد وتو اون یکی جیبتون چند تا چک پول بود٫ هول برتون نداره٫ بیخودیم از خودتون میشگون نگیرین ! چون ثانیه ای طول نمیکشه که صدای ابوی محترمتون بلند میشه که : پدر صلواتی چرا شلوار منو پوشیدی......( نگاه نداره که ! خبرنگار جماعت پولش کجا بود!)
از اونجایی که ٫جان نباشد جز خبر در آزمون/ هرکه را افزون خبر، جانش فزون! پیشنهاد میکنم هیچ وقت دوستانتان برای رسیدن به مقاصدتان ٫ قربانی نکنید! بفروشیدشان ٫ اینطوری مقرون به صرفه تره! واللا! من کاری با از ما بهترون ندارم٫ اما خودتون میدونید خط فقر کجاست و یک فرد که درآمدش تنها از راه نویسندگی هست ٫ کجا ؟!
اگه تو این خیالات به سر میبرین که ٫ از بوسیدنی های این روزگار، یکی هم بود دست خبرنگار!
با کمال شرمندگی دچار توهمات فانتزی شدید ! نهایت تشکر اینجانب معطوف میشه به عبارت " روزتون مبارک و اندیشه تان هماره سبز !"
دیگه ....... دیگه هیچی دیگه!
امروز ۱۷ مرداد است، و در تقویم نوشته روز خبرنگار........
(راستی اگه خواستین بابت این پست بلند بالام٫ یه تشکر کوچولو کرده باشین٫ ادب حکم میکنه یه سری به وبلاگ این حقیر بزنید!)
۱۷ مرداد ۹۱ ، ۱۱:۲۹ مهدی ابراهیمی
سلام
http://mahdiebrahimi.ir/post/category/5
روزتون مبارک!
سلام اقای قدسبی همانا من از طرف خودم روزتون تبریک گفتم که کامنتم نیست !!
حالا از طرف اقا میییلاد هم تبریک.مثل اینکه این برادر ما دسترسی به نت نداشته و همشیره گرامشان را کچل کردند که اوشونم منو کچل کردند تا روزتون همین امروز بهتون بتبریکم
پاسخ:
بازم ممنون. اما پاخ همان پاسخ پیشین است!
سلام
درسته خبر نگار نیستین شما ولی خوب توی همون جیم که مطلب مینویسید میشه یک جورهایی خبر از دنیای کتاب می نگارید که به نظرم از همه ی خبر ها بهترتر هستش
امروز روز شما بود ، بهتون تبریک میگم ایشاا... بهترین خبر ها از دنیای کتاب رو همیشه شما فقط بنویسید
۱۸ مرداد ۹۱ ، ۱۵:۱۵ مییییییییییلاد
اوهههههههههههه
برادر من چرا میزنی؟
نیا خب!
حرفی نیست

سلام امدم دعوتتان کنم
نمایشگاه بین المللی.21تا28مرداد .ساعات بازدید17تا23 غرفهB1
این غرفه برای معلولان و همه کارهای خود بچه هاست اگر دوست داشتید تشریف بیاورید روحمان شاد میشود
البته من اونجا نقش نخود قرمز را دارم و بیشتر کمک هستیم همه کارها مال خود بچه های معلوله
دیگه این اولین قدم توانمندی معلولان مشهده
پاسخ:
سلام. ممنون از این‌که دعوت کردید. اگر فرصتی پیش بیاد حتما به غرفه‌تون سر می‌زنم!
هیچ علاقه نداشتم برایت کامنت بگذارم....
همینجور بیخودی...
کمتر پستی از تو بوده که نخوانده باشم
واقع اینکه از همان پست دعوا توی نمایشگاه کتاب به بعد(یادت هست که انشالله) فضای قلمت عوض شده... نمیدانم ها... قبلا ها بهتر بود به گمانم و شاید هم من ادم بهتری بودم!!! نه؟ هر چه هست هوای وبلاگت تغییر کرده..
پاسخ:
ختم کلام این‌که لطف بفرمایید و نظر دقیق‌تری بدهید و چرایی نادل‌چسبی قلمم را شرح دهید!
۲۲ مرداد ۹۱ ، ۰۲:۱۵ دکتر کتابفروش
سلام آقا زهیر جان عزیز! نه خسته آقا!
این کتاب باید خیلی جالب باشه من یه بار قصد خریدش رو داشتم بعد و قتی رفتم کتابفروشی تو ویترین یه کتاب دیگه رو با این اشتباه گرفتم اون خیلی قطور بود و خب پولشم بعله دیگه.. بعد وقتی رسیدم خونه تو وبسایت ماهی گشتم که متوجه اشتباهم شدم و میخواستم یقه خودم رو پاره کنم فقط خونه شلوغ بود روم نشد!
پاسخ:
جالب که خیلی جالب است! اما یک سوال؟ کدام کتاب را با این کتاب اشتباه گرفتی؟! اون کتاب چطور بود حالا؟!
۲۲ مرداد ۹۱ ، ۰۲:۱۷ دکتر کتابفروش
کنار این کتاب کاش کتاب با بورخش رو هم معرفی می کردید!
پاسخ:
من کتابی اژش نخوندم داداش‌جون!
سلام. ادم است دیگر... شما که خودت استاد کاری میدانی که هر متنی یک اتمسفری دارد که اتفاقا زیاد هم مربوط به تالیف نیست!! بلکه بیشتر معلول حال و هوای مولف است!! که در محور جانشینی و هم زمانی به صورت صرفی و نحوی کلمات را انتخاب میکند و هر کلمه هم چگالی خودش را دارد حال و هوای خودش را
مثلا همین (نشان) قبلا زخمه بود دیگر نه؟
خوب مثلا من با زخمه بودنش بیشتر حال میکردم تا نشان شدنش..( مثلا گفتم!!)

یک بخشی اش هم بر میگردد به حوزه ی مطالعاتی خودت...
اینها که گفتم ارزش نگاشتن داشت اما نه ارزش افزوده!!
( ارزش افزوده یک چیزی است توی همان معنی مهندسی معکوس و...)
ادم است دیگر... با حال و هوای خودش قیاس میکند!!
به زبان خودم بگویم یا من از فضای موسیقی دور شدم و حس نمی کنم یا اینکه موسیقی نوشته های شما کمی پایین امده!!
(بد نیست یک اهنگ برای وبت بگذاری)
خارج از شوخی قبلا که متن های شما را میخواندم موسیقی داشت!! الان موسیقی اش کمتر شده به گمانم و الا وجه علمی و بار دیتای متن های شما طول و عرضش خیلی هم مناسب است...
بهتر از این نتوانستم توضیح بدهم!!.
پاسخ:
من اتمسفر کارامو درک می‌کنم و حق می‌دم به شما. راست می‌گی! یک علتش اینه که وقتی که کتابا رو می‌خونم بلافاصله معرفی‌شو نمی‌تونم بنویسم. و معمولا در دقایق 90 و وقت اضافه، با استرس فراوان می‌نویسمشون تا به دست مسئول صفحه برسه و قاعدتا این‌ها اثرگذاره! یک قسمت نظر برخی اهل فن بوده که نوشته‌هامو از حالت وبلاگی خارج کرده و شکل زمخت ژورنالیستی داده و منم قدری دچار وسواس شدمو کمتر بذله‌گویی می‌کنم در معرفی‌هام. زیاده‌نویسی گاهی کار آدم رو مشکل می‌کنه. ترس از این‌که تکراری بنویسی باعث می‌شه که بعضی تعابیر رو در عین این‌که مایلی از اون‌ها استفاده کنی، از متن حذف‌شون کنی! اما به هر حال ربطی به اون ماجرا نداره. در ضمن برخی از نوشته‌های که الان در وبلاگم قرار می‌دم مربوط به قبل از اون ماجراست. باز هم ممنون. سعی می‌کنم نوشته‌هامو تغییر بدم. شما هم هوای ما رو داشته باش!
۲۲ مرداد ۹۱ ، ۲۲:۱۳ دکتر کتابفروش
سلام و دوصد درود بر آقای خودم!
اسم اون کتاب "تاریخ علم مردم" بود که قبول کنید که اسم هر دو یه موضوع رو تو ذهن آدم ایجاد میکنن. از معرفی اون کتاب هم ممنون! راستش من گاها اسم کتاب ها رو فراموش میکنم و خب واسه همینهکه جز اسم انتشارت کتاب رو هم حفظ میکنم به ماند که این دو کتاب هر دو از یه نشر هستن و خب من لحظه که کتاب تاریخ علم مردم رو پشت ویترین دیدم جا خوردم کتاب قطور و 550 صفحه ای که 16500 هم قیمتش بود! هدف من خوندن کتاب به عنوان مطالعه آزاد بود همین باعث شد که منصرف بشم!
اگه میخواید در مورد کتاب بخونید یه سر به لینک پایین بزنید!

http://1pezeshk.com/archives/2012/02/some-new-books.html#axzz23M25Jax9
پاسخ:
عجب! پس این کتاب هم مال نشر ماهی بود! جالبه!
۲۳ مرداد ۹۱ ، ۰۵:۵۷ دکتر کتابفروش
نه جانم معتاد نشدم فقط دیروز با بچه ها رفته بودم ساندویچی یه پرس "هانس ماگونس انسنس برگر" خوردم گویا توش از ادویه خاصی استفاده میکنند که من به اون ادویه‌ها حساسیت داشتم!
پاسخ:
کدوم ادویش؟!
۰۳ شهریور ۹۱ ، ۰۰:۵۸ دکتر کتابفروش
چمیدونم ادویه هندی بنگالی فیلیپینی... راستی عیدتون مبارک نماز و روزه هاتون قبول حق
سلام. با تاخیر فراوان عید و روزه‌ی شما هم مبارک و قبول!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی