جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سپیده‌باوران» ثبت شده است

پیش‌نوشت: با این‌که مطالب نوشته شده‌ای که هنوز در جاکتابی قرار نگرفته‌اند بسیارند اما به مناسبت چاپ دوم کتاب حاضر و همچنین نزدیک شدن به هفته وحدت، این یادداشت را بازگزاری کردیم.


همه‌ی ما برادریم


«خداوند بر این امت منت گذارده و بین آنان ریسمان الفت [و اتحاد] را گره زده است ...این نعمتی است که احدی نمی‌تواند بهایی برایش بگذارد؛ زیرا از هر بهایی گران‌قدرتر و از هر چیز باارزشی پرارزش‌تر است.»(نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۲)

**برخی کلیدواژگان آن‌چنان پهنایی از معنا را در خود جای می‌دهند که هزاران سطر نوشتن و هزاران کلمه سخن راندن حق مطلب‌شان را ادا نمی‌کند، و باز بسیار دیرفهمی و بدفهمی و کج‌فهمی  دامن‌ آن کلمات را می‌گیرد و باز باید سخن‌ها راند و غبار از چهره معانی زدود. و البته این واژگان گاه آن‌چنان اساسی و سرنوشت‌سازند که نمی‌توان رهایشان کرد و از کنارشان به سکوت گذشت.
تفهیم و تبیین «وحدت اسلامی» آن هم در زمانه‌ای که تیزترین تیرِ ترکشِ دشمنان اسلام، کالبد آن را نشانه رفته است، و آن هم در زمانه‌ای که چهارسوی جهان را موج اسلام‌خواهی و بیداری فراگرفته، ضرورتی است غیر قابل انکار. و بدون اجرای بی‌کم و کاست این آرمان، شاکله امت اسلامی ره به تعالی نخواهد برد. و چه بسا زهر تفرقه و اختلاف آنان را به دست خود و از درون خود از پای بیاندازد. آن‌چه که در این روزهای حساس و سرنوشت‌ساز تاریخی بر  امت اسلامی می‌گذرد از مصر و یمن و تونس تا لیبی و بحرین و دیگر کشورهای مسلمان عرب، لزوم پرداختن به این مهم را صدچندان می‌کند. و بر کسی پوشیده نیست که در میان شیعیان نیز در باب این مسئله بدفهمی‌هایی وجود دارد که مانعی بزرگ است در جهت احقاق وحدت اسلامی؛ و کمکی است بی جیره و مواجب به دشمنان قسم خورده اسلام.


پیشوایان شیعه پیشگامان وحدت


**کتاب«پیشوایان شیعه، پیشگامان وحدت» تحقیقی است مختصر با هدف نیل به این رسالت که نشان دهد مسئله وحدت، نه مسئله جهان امروز، بلکه دغدغه پیشوایان شیعه و امامان معصوم و در راس همه آنان امام علی‌(ع) بوده است، نویسنده کتاب در مقدمه می‌نویسد:«این نوشته نگاهی است تحقیقی به روایات و سیره عملی ائمه معصومین(ع) که در آن ابعاد مختلف نگرش آن بزرگواران را نسبت به موضوع وحدت اسلامی به رصد نشسته، مشخص می‌سازد که انسجام امت از دستورات و تکالیف عظیم شرعی است که اهل بیت در تبیین و ترویج آن بسیار کوشیده‌اند.»
مهدی مسائلی پس از بیان موجزی از کلیات در باب واژه وحدت و مقصود از آن، به انعکاس جلوه‌های وحدت در کلام و سیره پیشوایان پرداخته است. و سعی نموده تا حد امکان به سوالات و عکس‌العمل‌های شیعیان تندرو در این باب پاسخ گوید. از آن‌جا که کتاب بیش از آن‌که نوشتاری خشک و تحقیقی باشد، سخنرانی‌ای روان و همه فهم است، خواندن آن را می‌توان به بسیاری از شیعیان پرسش‌گر توصیه نمود، چرا که کتاب در بخش‌های مجزا و با استفاده از روایات معتبر و موثق به بیان مصادیق این وحدت در نمازگزاردن و حج و مراوده و معاشرت با اهل سنت و نیز نهی از لعن و نفرین و تکفیر و مخاصمه پرداخته است.
با این همه در بخش پایانی کتاب با عنوان «مدارا آری؛ مداهنه نه» به تبیین تفاوت این دو اشاره شده و نرمی با مردم-مدارا- را همان قدر لازم می‌داند که  نرمی در حقیقت-مداهنه- را ناروا و قربانی کردن حقیقت.

این کتاب به قلم محقق گرامی آقای «مهدی مسائلی» به رشته تحریر در آمده و توسط انتشارات «سپیده‌باوران» به بازار کتاب ره یافته است. از ایشان پیش از این کتاب‌هایی چون«نهم ربیع، جهالت‌ها و خسارت‌ها» و نیز «قمه‌زنی؛ سنت یا بدعت» به چاپ رسیده است.




مشخصات کتاب:

عنوان: پیشوایان شیعه، پیشگامان وحدت

نویسنده: مهدی مسائلی

ناشر: سپیده‌باوران

تعداد صفحه: ۱۲۸

نوبت چاپ: دوم

قیمت: ۵۵۰۰تومان

قطع: رقعی


این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.


۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۱ ، ۲۱:۴۷
زهیر قدسی

آن‌سوی پرچین زمان


*«شک، کبوتری است که در نیمه‌راهِ یقین بر کویر وهم می‌نشیند و یک بالش طاغیِ سکون می‌شود و دلتنگ آسمان، برای رسیدن و وصل، برای شدن و بودن و برای اثبات موجودیت خویش، از سر شوق به جنبش در می‌آید و یک بال از وحشت سقوط، امنیت زمین را با تمامی ذلّت و خفّتش مقدم بر آسمان و رسیدن به اوج می‌داند و اسارت را به رهایی ترجیح می‌دهد و این‌گونه سنگسنس وجودش را بر بال دیگر تحمیل می‌کند، بدین‌سان کبوتر بینِ آسمان و زمین معلق می‌ماند و بینِ دوراهیِ وهم و یقین، سرگردانِ ماندن و رفتن می‌شود. آن‌چه انسان را فراتر از وهم و یقین به میزان می‌کشد و در اوجِ آسمان به پرواز در می‌آورد، آگاهی دریافت حقیقتِ وهم و یقین است.»


*«آن‌سوی پرچین باغ» از آن رمان‌هایی است که می‌توان آن را، حتی با درنظر گرفتن ضعف‌های معدودش، در شمار بهترین‌های ادبیات داستانی ایران قرار داد. رمانی کم‌آوازه از نویسنده‌ای کم‌آوازه به نام «طاهر جیناک». باید اعتراف کنم که اول‌بار که این کتاب را به دست گرفتم اصلا جدی‌اش نگرفتم. اما در همان صفحات آغازین از روی نثر پرکششِ آن متوجه شدم که باید پیش‌داوری را کنار گذارد و به داوری نشست.


آن سوی پرچین باغ


*اگر خیلی خلاصه بخواهیم از این کتاب سخن برانیم، باید گفت که این کتاب دارای چند ویژگی است. مهم‌ترین ویژگی‌اش شخصیت‌پردازی بسیارخوب نویسنده است. نویسنده در طول داستان مخاطب را به جاهایی و پیش کسانی می‌برد که اول برای‌مان چندان مهم نیستند؛ اما وقتی داستان را پیش می‌گیرم، می‌بینیم که این آدم‌ها و این اتفاقات روی شخصیت‌های اصلی داستان چه تاثیری گذاشته‌اند و این همان بخش جذاب داستان است. از طرفی داستان با نثرهایی شاعرانه که عموما در اوائل فصل‌ها قرار داده شده همراه است که نمونه‌ای از آن را خواندیم. این نثرها و خود داستان گاه شکل فلسفیِ پیچیده‌ای به خود می‌گیرند اما به آنان‌که به فلسفه علاقه‌ای ندارند باید مژده داد که این بخش فلسفی در لایه‌ای مجزا و مشخص وجود دارد و به داستانی بودن کتاب لطمه‌ای نمی‌زند. بی‌راه نیست اگر بگوییم که این داستان با اسطوره‌های خیر و شر همراه است و در عین این‌که بسیاری از شخصیت‌های داستان حضوری واقعی در تاریخ معاصر دارند اما نمی‌توان انتظار داشت که همه آن برخواسته از واقعیت باشند.


*داستان بر اساس شواهد، مربوط به دهه پنجاه می‌شود و پیرامون نوجوانی می‌گردد که حصارها را برنمی‌تابد و دیگران را با شخصیت منحصر به فرد خود برانگیخته می‌کند تا حصارهای‌شان را بشکنند. درضمن آن‌گونه که پیداست قرار است این داستان ادامه داشته باشد و این جلد اول این رمان است اما با این حال جلد اول خود مستقل به نظر می‌رسد.



مشخصات کتاب:

عنوان: آن سوی پرچین باغ

نویسنده: طاهر جیناک

ناشر: سپیده‌باوران

تعداد صفحه:۲۸۰

قیمت: ۵۵۰۰تومان

قطع: رقعی

نوبت چاپ: دوم


این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.



پی‌نوشت: به وبلاگ دیگرم، «نیم‌پز» حتما سر بزنید و از لطف و نظرتان محروم نسازیدمان!



۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۱ ، ۱۷:۵۱
زهیر قدسی
خاطرات کثیف مدرسه!

*نه! ربطی به امروز نداره. من از همون بچگی، شنبه رو دوست نداشتم. یادم میاد هفته‌هایی که توی مدرسه صبحی بودم، وقت تعطیلی ظهر پنج‌شنبه، به قول کتابای درسی: از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدم. و از این‌که هفته آینده بعدازظهری می‌شدم، به خود می‌بالیدم! چرا؟ چون شنبه هفته بعد به جای صبح، ظهر به مدرسه می‌رفتم! با هزار ذوق و شوق ساعت‌ها رو می‌شمردم تا بدونم چقدر به مدرسه می‌رم! تو چشم من هر ساعت تاخییر، تیری بود که به قلب مدرسه می‌کوبیدم! یادم هست که آخرش ۶ داشت، ۳۶ یا ۴۶ ساعت تعطیلی. با گذشت هر ساعت انگار چیزی از انبار مهماتم کم می‌شد. جمعه به خودیِ خود یک گردان کمکی بود که بعد از یک‌هفته مبارزه، تو مدرسه به کمک می‌اومد و من رو از محاصره نجات می‌داد. شاید به همین علت بود که از همون دوران، هرچقدر از ریخت شنبه بیزار بودم به پنج‌شنبه علاقه داشتم. پنج‌شنبه نوید رسیدم جمعه و رنگش زرد بود. من اگه در تمام اعتقاداتم(که به نظرم اصلا اعتقاد خاصی نداشتم) شک داشتم، در این مورد مطمئن بودم که امام زمان هم جمعه ظهور می‌کنه. البته همه روزا برای خودشون رنگی داشتن به جز شنبه که ذاتا سیاه بود. اصلا از اولش با شنبه پدرکشتگی داشتم. دلم می‌خواست روز شنبه تمام کلاغ‌ها از سر صبح تا بوق سگ، قارقار کنن و مردم ژرچم‌های سیاه روی خونه‌هاشون بزنن! هرچند از صدای کلاغ‌ها خیلی بدم می‌اومد، حاضر بودم با تحمل این صدا، شنبه رو چنین چنین تنبیه سختی بکنم. خوب حالا می‌دونی بهترین اتفاقی که می‌تونست بیفته چی بود؟ بله، اگه شنبه به تعطیلی می‌خورد بی‌شک قلبم از شدت خوشحالی و هیجان منفجر می‌شد...

بچه مثبت مدرسه

*خوب این بخشی از کتاب «بچه مثبت مدرسه» نوشته «یاسر عرب» بود. حالا اگر توانستید مقاومت کنید و دنبال این کتاب نگردید و آن را نخرید! اگر توانستید به طرح جلد زیبای کتاب نگاه کنید و از کنارش بی‌تفاوت رد شوید! من که بعید می‌دانم آدم، نسبت به قصه‌ای که قهرمان داستانش خودش باشد و در مدرسه خودش اتفاق بیفتد و آدم‌های داستانش هم همان‌هایی باشند که هر روز در مدرسه و در راه مدرسه با ایشان مواجه می‌شود، بی‌تفاوت بگذرد! این داستان هیچ کشف ویژه‌ای ندارد که به دنبال آن بگردیم اما همان‌گونه که می‌بینید قلمی ساده و صمیمی دارد؛ آن‌قدر که پس از معرفی مجبور شدم به سختی تمام «ه»های آخر افعال را به «د» تبدیل کنم. به همین راحتی قلمش بر روی قلام نویسنده بزرگی چون من(!) تاثیر گذاشت. پس بهتر دیدم که کتاب خودش، خودش را معرفی کند.
بچه مثبت مدرسه، کتابی دوگانه است. چراکه نویسنده برای داستانش دو راوی برگزیده. یکی پرحرکت و پر شور و شر و دست‌داشتنی؛ و دیگری به قولی بچه‌مثبت و معصوم و زلال و بازهم دوست داشتنی!

*یاسر عرب نویسنده‌ای است که به خوبی از پس زنده کردن خاطرات فروخفته‌ی بچه‌های ده‌ی پنچاه و شصت برمی‌آید. و البته به صورت کلی طبیعت کودکان و نوجوانان را به خوبی درک می‌کند و می‌داند که کجای دل مخاطب دانه‌اش را بکارد تا سبز شود.



مشخصات کتاب:

عنوان: بچه مثبت مدرسه
نویسنده: یاسر عرب
ناشر: سپیده‌باوران
قطع: جیبی
تعداد صفحه: ۱۱۲
قیمت: ۲۲۰۰تومان
نوبت چاپ: دوم

این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.


۱۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۱ ، ۱۶:۰۰
زهیر قدسی

چکه چکه تا ملاقات خدا...


 **رمضان‌های کودکی را خوب یادم هست که بی‌صبرانه منتظر آمدنش می‌ماندیم و وقتی می‌رسید پر می‌شدیم از عطر سحری و افطار. دچار وجد می‌شدیم از این بر هم خوردنِ برنامه روزمره خانه، صبحانه، ناهار، شام... .
 سحرها با صدای رادیوی کوچک خانه برمی‌خواستیم و ریه‌هامان را پر می‌کردیم از بوی غذای سحر، که مادر نجیبانه و بی‌گفت‌و‌گو برای همه آماده کرده بود. و دعای سحر و لحظه‌های پایانی «...شنوندگان عزیز! تنها سه دقیقه دیگر تا اذان صبح باقیست...» و تمام روز را لب‌بستن و ننوشیدن و نخوردن...که ما هم بزرگ شده‌ایم و روزه‌داریم! تا این‌که صدای پای افطار می‌آمد و باز مادر که از صبح لب از همه چیز بسته بود جز قرآن و دعا، نجیبانه سفره می‌گشود و صدای ربنا، فضای خانه کوچک ما و روح روزه‌دارمان را پر می‌کرد...
این‌ها را نگفتم به حسرت روزهای کودکی؛ گفتم تا یادمان بیاید ما میهمان سال‌های دور و دراز این سفره‌ایم، میهمان پرتوقعی که هرساله در را برایش می‌گشایند و او خالی می‌آید و لبریز باز‌می‌گردد به زندگی‌‌اش...

**ماه رمضان که می‌آید، روزه‌دار لب می‌بندد از خوردن و آشامیدن و گناه! – که گناه هم بلعیدنی است- و لب می‌گشاید به قرآن، به نیایش و دعا... و چه خوب که خدا خودش یادمان داده چگونه سخن گفتن با خودش را... هر روز چند خط دعا، چند کلمه‌یِ کوتاهِ کوتاه... خوب هوای بنده روزه‌دارش را دارد. اما این دعاهای کوچک هر روزه را که بگذاری کنار هم، می‌شود یک اقیانوس حرف که با خدا زده‌ایم. می‌شود سی ساغر که هر سحر نوشیده‌ایم. هر روز، تنها چند قطره کلمه را چکانده‌ایم به روح‌مان و عید پایان میهمانی که نگاه بیاندازیم به خودمان، دریایی ساخته‌ایم با همین قطره‌ها.


سی ساغر سحری


**«سی ساغر سحری» عنوان مجموعه‌ای کوچک است که سعی دارد در دریای این دعاهای کوچک هر روزه، تعمقی کند شایسته. با زبان ادبی دل‌انگیز و صمیمانه و به قلم «محمدرضا مروارید». نویسنده تلاش می‌کند مخاطب را در لذت دریافت‌های شخصی‌ خویش از دعاهای روزمره ماه مبارک شریک گرداند و چنان‌که خود در مقدمه می‌گوید هرگز خود را پایبند به واژه‌ها ندانسته و گاه بر آن افزوده و گاه کاسته و به قول خودش: «چون گوی سرگردان خود را اندر خَم چوگان او نهاده‌ام تا آن را به زبانی همگانی واگویه کنم.»

کتاب لحنی صمیمی و ادیبانه دارد. نثری آهنگین و دل‌چسب. و روزه‌داری که گاه متحیر کوچکی این دعا می‌شود و می‌ماند تا چگونه با این جرعه‌های کوچک خود را سیراب کند، می‌تواند قدری با این کتاب و نیایش‌هایش، در فضای دعایی که در آن روز خوانده، تاملی بیش‌تر داشته باشد.

**«خدایا! بار گناه بر دوشم نشسته، سنگینی نافرمانی‌ها کمرم شکسته، کو حبیبی که بدان پناه گزینم؟ و کجاست آن دستان روان‌درمانگری که از آن درمان خواهم؟ هرچه می‌جویم تکیه‌گاهی نمی‌یابم، و بر گرد هر که می‌گردم پاسخی نمی‌شنوم، چه کنم با این کوله‌بار درشت گناهم؟ دوا و درمان از که خواهم؟ پنج روز از ماه رمضان رحمتت گذشته و از انبوه دردهایم کم نگشته، کیست جز تو که بر من بخشاید؟...»



مشخصات کتاب:


نشر سپیده‌باوران /80صفحه / چاپ دوم 1390 / قطع رقعی/ 2200 تومان

این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی14، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ با شماره تماس 0511.2222204 تهیه نمود.


پی‌نوشت:

1- این روزها برای سلامتی کسانی که -مثل من و همسرم- نمی‌توانند روزه بگیرند، دعا کنید. نمی‌دانم چقدر قدر روزه‌داری‌تان را می‌دانید اما برای منی که فقط یک‌سال توانسته‌ام روزه بگیرم، رمضان ماه پرحسرتی است. خدا را شکر کنید.

2- تقریبا بنا دارم هربار، همراه به‌روزرسانی جاکتابی صفحه‌ی «ختم ساغر» که لینکش در سمت چپ صفحه قرار دارد را به‌روزرسانی کنم. گو این‌که ممکن است زودتر و تندتر این اتفاق بیافتد. پس فراموشش نکنید.

۲۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۱ ، ۱۷:۱۳
زهیر قدسی
پسر عباس قلی خان چه کاره بود؟!

** اگر به احساسات جامعه محترمه نسوان (بانوان) برنخورد، بدون هیچ‌گونه قصد و مرضی، و بی‌آن‌که استعدادهای درخشان و رتبه‌های تک‌رقمی‌شان در کنکور را فراموش کرده باشیم، این‌گونه مشاهده می‌شود که حضور این قشر در شعر طنز بسیار کم‌رنگ است. و واقعا ما از این بابت خیلی متاثر هستیم. به همین دلیل است که دیری است کلا هیچ شعر طنزی به دل‌مان نمی‌نشیند و حتی شعرهای طنز کوفت‌مان می‌شود وقتی می‌بینیم شاعرش یک بانو نبوده است! البته عمده‌ترین علت کم‌رنگی و کم‌رونقی این حضور -به قول استاد ابوالفضل زرویی نصرآباد- «ادب شرقی و لزوم حفظ متانت و وقار» باشد.


** تا این‌که سرکار خانم «نسیم عرب‌امیری» این طلسم را شکستند و مجموعه شعر طنزی با عنوان «داشت عباس‌قلی‌خان پسری» را روانه بازار نشر کردند. خانم عرب‌امیری طنزپردازی میانه‌رو و کم‌حاشیه است. در شعرهای او، چنان‌که از یک‌طنزپرداز بانو توقع می‌رود، حریم حیا حفظ می‌شود و می‌توان اعتراف نمود که این حریم باعث رونق و ظهور بیش‌تر هنرمندی در سروده‌های او شده است. جناب زرویی نصرآباد در مقدمه‌ این کتاب، چنین نوشته‌اند: «...طنز عرب‌امیری، طنزی فخیم، نجیب و مبتنی بر تعاریف جهانی و آکادمیک طنز است. از پرخاشگری و پرده‌دری می‌پرهیزد و عفت کلام را فدای جذب مخاطب بیش‌تر نمی‌کند.... او به خوبی آموخته است که اگرچه پرداختن به مسائل داغ روز، به کارش بعد رسانه‌ای می‌دهد و او را سریع‌تر به شهرت می‌رساند، بهتر است که با پرداختن به دغدغه‌های انسانی، به ماندگاری آثارش بیاندیشد.»

** عنوان کتاب، که حتما برای‌تان آشناست، برگرفته یکی از سروده‌های مشهور ایرج‌میرزا است. همان سروده مشهوری که –علی‌الخصوص جوانان قدیمی- اجرای صوتی‌اش شنیده باشند: «داشت عباس‌قلی خان پسری/پسر بی‌ادب و بی‌هنری/ اسم او بود علی‌مردان خان...»

عرب‌امیری با استفاده از ریتم و فرمت ظاهری این سروده آشنا، دست به سرایش مجموعه‌ای شعر می‌زند که همه آن‌ها با مصرع آغازین همین شعر شروع می‌شوند. او در این سروده‌ها با بی‌طرفی و ظرافت ستایش‌برانگیزی دست به نقد اصنافی از جامعه می‌زند و ضعف و کجی‌های‌شان را به خوبی نمایش می‌دهد. یک‌بار مچ دزد خرده‌کاری می‌گیرد که حالا دانه‌درشت شده است و باری دیگر سراغ جوان ورزش‌کاری می‌رود که روزگار سر ناسازگاری با او برمی‌دارد...


** بی‌خبر عزم کوه قاف کنید
دوستان! بنده را معاف کنید
مرضی مثل ترک عادت نیست
سر بی‌درد جز سعادت نیست
فهم و دانش اگرچه مطلوب است،
عقل ناقص برای من خوب است
قصد دارم که بندگی بکنم
بگذارید زندگی بکنم
بکشید از کنار من یک جوب(!)
لای دندان من علوفه خوب
بعد ترسیم چشم‌هایی ناز
دوست دارم دو قطعه گوش دراز
تا که راحت‌تر از زمین پا شم
دوست دارم چهارپا باشم!
دست آخر به یک زبان غریب
روی پیشانی‌ام به این ترتیب،
بنویسید: «توی مکتب من
فهم هر چیز زایدی قدغن»
چون که هرگز نمی‌دهم از دست

لذتی را که در خریت هست!


مشخصات کتاب:


نشر سپیده‌باوران /142صفحه / چاپ اول 1391 / قطع رقعی/ 4400 تومان

این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی14، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ با شماره تماس 0511.2222204 تهیه نمود.


بی‌ربط نوشت: اگر دقت فرموده باشید، لینک صفحه‌ی «ختم ساغر» -که گه‌گاه با ابیاتی که مورد توجهم قرار می‌گیرند به‌روز می‌شود- در سمت چپ صفحه، زیر عنوان «فهرست اصلی» قرار گرفته است. هم‌دلی‌تان مایه‌ی مسرت است.

۲۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۱ ، ۲۲:۳۳
زهیر قدسی

تا بگویم فرق خر را با الاغ!


* این روزها میان ما و کتاب‌هایی چون «مثنوی معنوی» فاصله بسیار افتاده است، تا جایی که اگر از دانشجویان پرادعایی که به محض ورود به دانشگاه، فکر می‌کنند فیل هوا کرده‌اند! بخواهند فقط 10 بیت از این کتاب عزیز را از حفظ که نه، از رو بخوانند عین ژیان یا پراید (چه فرق می‌کند؟!) در سواحل ماسه‌ای خزر گیر می‌کنند!! این حکایت اسف‌بار امروز ماست.


* اما جناب آقای «عباس احمدی» که حداقل 8 سالی را با همین جماعت دانشجو -به عنوان دانشجو- سر و کله زده و نمی‌دانم چند سال است که به عنوان استاد دانشگاه به این سر و کله زدن ادامه می‌دهد، دفتر شعری با عنوان «مثنوی دانشجویی» منتشر نموده تا به قول خودش: فرق خر را با الاغ بگوید!!
وقتی با عباس احمدی مواجه می‌شوی، به دلیل حجب و حیای گفتاری و رفتاری، این باور که با شاعری طنزپرداز روبه‌رو هستی، قدری مشکل است؛ اما به هرحال این مشکل‌باوری دخلی در ماجرا ندارد و او همان‌گونه که عرض شد شاعری طنزپرداز و با حفظ سمت دارای دکترای منابع طبیعی و استاد دانشگاه است!

مثنوی دانشجویی

* او قلمی ساده و صمیمی و بی‌ادعا دارد. با همان وزن معروف مثنوی سروده و البته چنان‌که امروز مرسوم است قدری رعایت وزن، در خوانش برخی از ابیات کتابش مشکل است و دچار سکته‌هایی خفیف می‌شویم. اما لطافت طنز او و شوخی‌های مودبانه(!) او، باعث ریزخنده‌هایی در مخاطب می‌شود که جای تقدیر و تحسین دارد. او با این کتاب نقد را راحت و بی‌رودربایستی با مخاطب دانشجو در میان می‌گذارد و این نقد آن‌قدر هم گزنده نیست که بخواهد کسی را آزرده کند.

کتاب طراحی جلد جالبی دارد با ظاهری امروزی و دانشجوپسند اما در داخل قدری سعی شده تا شمایلی نوستالوژیک از کتب قدیمی ارائه شود تا احساس مثنوی‌خوانی در مخاطب تقویت گردد.


*باب اول؛ خرخوانی مر دروس را بهر کنکور و قبولی در دانشگاه و الخ...
بشنو از من چون حکایت می‌کنم
درد دانشجو روایت می‌کنم
در هوایی سرد شعری گفته‌ام
بشنوید، از درد شعری گفته‌ام
«سینه خواهم شرحه‌شرحه از فراق»
تا بگویم فرق خر را با الاغ!
«هرکسی از ظن خود شد یار من»
کرد کاه و یونجه‌اش را بار من
«سر من از ناله من دور نیست»
گرچه اصلا سور و ساتم جور نیست
شعر من معجونی از زخم دل است
تحفه‌ای آورده‌ام ناقابل است...
من جوانی خنگ و پیزوری شدم
یک-دوسالی پشت کنکوری شدم
بر جوانیّ خودم آذر زدم
خر زدم، هی خر زدم، هی خر زدم
چون نتایج آمد اشکم شد روان
فحش دادم بر زمین و بر زمان...

۲۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۱ ، ۱۹:۲۷
زهیر قدسی
شک‌های همیشگی!

*پیش‌درآمد/ گاهی اتفاق می‌افتد که دل‌مان اسیر بازی‌هایی می‌شود که چندان خوشایند خودِ دل نیست! گاهی دل دچار شک و گمان‌هایی می‌شود که خیلی طول می‌کشد و این طول کشیدن‌ها روح را کسل می‌کند و یا یکسره زندگی را بی‌روح می‌سازد؛ علی‌الخصوص وقتی که نه دلیل محکمی داشته باشیم تا عقاید قبلی‌مان را کنار بگذاریم و نه دلایل جدید چندان قدرتی داشته باشند که آن‌ها را بپذیریم. این حکایتی قدیمی و تکراری است و به گمانم هرکسی به نوعی آن را تجربه کرده است، اما همیشه نوع این درگیری جالب و جذاب است.


*درآمد/ «آسمان شیشه‌ای نیست» داستانی از این جنس است. داستان پسری مشهدی به نام حامد که سومین سال دانشجویی‌اش را در تهران می‌گذارند. قصه دقیقا از ایستگاه راه‌آهن آغاز می‌شود –شاید جایی که خیلی از داستان‌ها در آن آغاز می‌گردد- و چالش‌هایی که او با مردم جامعه تهران و رفتارشان دارد. اما شاید پس از سه سال -پس از آن‌که بارها با دوستانش از تهران و آنچه در تهران است بد گفته‌اند- دیگر آنچه می‌بیند او را نمی‌آزارد و گاهی هم طرف‌های ذهنی او دچار نوعی جدال و درگیری می‌شوند که او سعی می‌کند از آن فرار کند. اگر ذهن و فکر سنتی او  چند سال پیش با قدرت در مقابل ذهن توجیه‌گرش ظاهر می‌شد، اکنون دیگر حامد اجازه پاسخ‌گویی از او می‌گیرد، چون حوصله‌اش را ندارد!

در این داستان هم مثل بسیاری از قصه‌ها پای یک مثلث عشقی در میان است، اما پاکیزه‌تر از آنچه که در این داستان‌ها می‌بینیم. حامدی که نسبت به مریم دخترخاله‌اش احساسی دارد که نمی‌داند اسم آن چیست؟! فرصتی به آن سوی ذهن‌اش که تاکنون فرصت عاشقی پیدا نکرده می‌دهد و میان این دو انتخاب می‌ماند و این درحالی است که نه به دار است و نه به بار!


آسمان شیشه‌ای نیست

*پرانتز/ «مرتضی انصاری» مثل شخصیت اول داستانش –حامد- خود مشهدی است و دانشجوی کارشناسی ارشد فرهنگ و ارتباطات تهران و این خود فرصتی برای این تاویل که نکند این داستانِ خودِ نویسنده باشد به مخاطب می‌دهد!


*«...کدوم مسلمون... کدوم اسلام؟ هرجایی از دین که به نظرمون شیرین بیاد گنده می‌کنیم و هر جاییش که به کارمون نیاد جدا می‌کنیم و می‌گذاریم کنار. یه میلیون تا هم براش توجیه پیدا می‌کنیم. انگار به جای این‌که ما محتاج دین باشیم، دین به ما احتیاج داره. چند تا می‌خواین براتون نمونه بیارم از چیزهایی که جزو دینه و هیچ‌کدوممون، هیچ‌کدومش رو انجام نمی‌دیم؟...»

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۰ ، ۱۸:۳۸
زهیر قدسی

دفتر صدبرگ عشق!


* در زندگی عموم آدم‌ها هیچ رویدادی چون عشق حرکت‌بخش نبوده است؛ حال چه این عشق را زمینی ببینیم و چه آسمانی! این عشق چه معجزه‌ای است که این‌همه نقش بر پهنه گیتی زده؟ پیداست که این نقش بیش از همه در ادبیات‌مان رخ نموده و پیداتر که ما این‌همه شاعر نامی را بیش‌تر با عاشقانه‌سرایی‌هاشان می‌شناسیم. پهنه آثار به جا مانده از عشق نه به بیستون ختم می‌شود و نه به سعدی و حافظ که بخواهیم حتی نام بریم‌شان. پس در می‌گذریم و از عشق به عنوان نشانه‌ای از نشانه‌های الهی یاد می‌کنیم و بس.


* و اما «علی‌رضا بدیع» را پیش‌تر در همین ستون معرفی کرده‌ایم و از تازه‌آفرینی و خلاقیتش در عاشقانه‌سرایی سخن گفته‌ایم. این‌بار او در دفتری با عنوان «همواره عشق» به انتخاب و چینش یکصد شعر عاشقانه از شاعران معاصر پرداخته است. اگرچه او در بخشی انتهایی یادداشت خود بر کتابش اعتراف می‌کند که این دفتر می‌توانست بهتر از این باشد و ذوق و سلیقه‌اش و نوع نگرشش به ادبیات عاشقانه و حتی احساسات نوستالوژیکش نسبت به برخی اشعار تا در نهایت این دفتر گرد آید؛ اما با این‌همه به نظر می‌رسد جوان بودن گردآورنده از یک‌سو و از سوی دیگر شناخت و احاطه نسبی او بر عاشقانه‌سرایی‌های معاصر باعث شده این مجموعه باب طبع مخاطبان جوان قرار گیرد. نکته این‌جاست که گردآورنده با کمال تواضع، شعری از خود را در این مجموعه نگنجانده تا شاید بر خرده‌گیران پاسخی در خور داده باشد.



بی‌شک گردآوری این کتاب -که سومین دفتر از مجموعه گزیده موضوعی شعر امروز نشر سپیده‌باوران است- آسانی و سختی خودش را داشته است. آسان از آن جهت که یافتن عاشقانه‌های زیبا در ادبیات امروز چندان مشکل نیست اما سختی انتخاب از میان این‌همه شاعر عاشقانه‌سرا را نمی‌توان نادیده گرفت؛ چندان که برای من هم این انتخاب بسیار دشوار است، علی‌الخصوص که صد کلمه بیش‌تر فرصت ندارم! شعری از مرحوم نجمه زارع:


* خبر به دورترین نقطه جهان برسد

نخواست او به من خسته –بی‌گمان- برسد
شکنجه بیش‌تر از این؟ که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد
چه می‌کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد،
رها کنی، برود، از دلت جدا باشد
به آت‌که دوست‌تَرَش داشته، به آن برسد
رها کنی، بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه جهان برسد
گلایه‌ای نکنی، بغض خویش را بخوری
که هق‌هق تو مبادا به گوش‌شان برسد
خدا کند که... نه! نفرین نمی‌کنم... نکند
به او که عاشق او بوده‌ام، زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد


پی‌نوشت: این مجموعه شعرهایی بسیار زیبا و خواندنی داشته و دارد اما در جاکتابی جا نمی‌شد؛ بنابراین شعر مورد علاقه‌ی خیلی‌ها را در آن گنجاندم و اینجا هم چیزی نیفزودم. حالا اگر درخواست ویژه‌ای بشود و من هم حوصله داشتم، شاید یکی دو شعر خوب دیگر هم در ادامه‌اش قرار دادم.

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۰ ، ۲۳:۳۶
زهیر قدسی

الواح کاغذی!

اگر خاطر مبارکتان باشد، در اولین شماره‌ جاکتابی، کتاب «بیوتن» از «رضا امیرخانی» معرفی شد(البته اگر بتوان اسمش را معرفی گذاشت!). نویسنده‌ای که به عقیده بسیاری از صاحب‌نظران از موفق‌ترین نویسنده‌های معاصر محسوب می‌شود. نویسنده‌ای که با قلمی صمیمی ارتباطی عمیق با مخاطب می‌گیرد و البته این صمیمیّت به مانند بعضی نویسندگان زورکی نیست! بایستی گفت که فقط این قلم صمیمی نیست که امیرخانی را محبوبیت می‌بخشد، بلکه ابداعات او در نوع روایتگری نیز بسیار جذاب و خواندنی است. اگر کمی به آثار وی دقت کنیم متوجه می‌شویم که مشاهدات او تا چه اندازه دقیق و وسیع است.
*«سرلوحه‌ها» عنوان هفتمین اثر امیرخانی است که به تازگی منتشر شده است. نویسنده در مقدمه اثر خود را اینگونه معرفی می‌کند:«...این یادداشت‌ها جان می‌داد برای ورثه تا بعدتر کره‌ای بگیرند از آن. کتاب آفتاب، هم از اجل و هم از ایشان پیشی گرفت و پیشنهاد انتشار داد برای این پرت و پلاها. مجموعه‌ی حاضر تقریبا بدون هیچ دست‌کاری به دست انتشار سپرده شد. چند مطلبی هم به شدت تاریخِ مصرف‌شان گذشته بود که از انتشارشان چشم پوشیدم. به هر رو از میان هشتاد سرلوحه‌ای که در فاصله‌ی 1381 تا 1384 نوشتم، چهل و پنج تا را انتخاب کردم و با این فهرست‌بندی (الواح، امکنه، اجتماعیات و فرهنگ) به ناشر دادم...»
«الواح» شامل دو مقاله پیرامون وب و سایت لوح است که در همان سایت منتشر شده بود. «امکنه» نیز شامل 12 مقاله است که مربوط به مشاهدات نویسنده در سفرها و شرایط مختلف است؛ از زلزله بم گرفته تا عراق در آغاز اشغال و یا از بشاگردِ هرمزگان تا نیویورکِ آمریکا و... که هیچکدام به مشاهدة صِرف خلاصه نمی‌شود و نویسنده همراهِ مشاهدات خود به نتیجه‌گیری یا مقایسه دست می‌زند. یکی از جذابیت‌های ویژه این کتاب شاید همین مشاهدات باشد:
*«همین فردا که عاشورا باشد(و گفته‌اند البته کل یوم عاشورا) در فیفث اونیوFifth Ave در قلب منهتن نیویورک پاکستانی‌ها دسته راه می‌اندازند و زنجیر می‌زنند. چنان مراسم پرشوری دارند که نگو و نپرس. همه با لباس‌های بلند محلی و شلوارهای سپید. نه گمان ببری که سنت تازه‌ای است؛ که هر سال روز عاشورا همین برنامه هست.... می‌توان به قطع و یقین نوشت که همین جماعت در مجالس خصوصی در نیویورک قمه می‌زنند و در مصیبت اباعبدالله اشک می‌ریزند. این یعنی ظاهز عاشورا. همه این جماعت شهروندان مطیعی هستند برای دولت ایالات متحده. سر سال به لطف یا به قهر، مالیات‌شان را به خزانه‌داری می‌پردازند و خرانه‌داری هم سر صبر سهمِ اسرائیل و تفنگ‌داران عراق و حتا منافقان ما را سوا می‌کند و البته درصدی را نیز صرف عمران کشورش می‌کند...»



«اجتماعیات» شامل 10 مقاله است که بیشتر به کاستی‌ها و خلاهایی اجتماعی و سیاسی می‌پردازد که البته این‌ها نیز هیچکدام خالی از مشاهدات نویسنده نیست. یکی از ویژگی‌های برجسته این کتاب مقدمه چینی‌ها(به هم چینی‌ها)ی نویسنده است که نشانگرِ ذهن خلاق و معلوماتِ نویسنده است:«رفیقی دارم که فوقِ لیسانسِ ریاضی دارد از صنعتی شریف. توی خانواده‌ای بزرگ شده است که حتا یک بار هم سهواً آب پرتقال دهِ صبحش قضا نشده است. تا آنجا که من به یاد دارم همیشه مرتب و اتو کشیده و دوست‌داشتنی.... رفیقم توضیح داد که حاجی چندین خروس قبراق دارد که هر هفته یکی‌شان را پر می‌دهد. زیاد می‌برد. برای همین مردم روی خروسش شرط می‌بندند. فیلم جلو می‌رفت و خلاف انتظار ما، رضا سیاه به‌تر خروس بازی می‌کرد. داور اعلام آب‌گیری کرد. همان تایم اوتِ خودمان. لُنگی خیس را درون گلوی خروس فرو می‌کردند که راه نفسش باز شود. دیگری جای پنجه‌ای را بر گردن خروس بخیه می‌زد. خار را عوض می‌کردند. آمپول تقویتی ممنوع بود، اما عباس، شیافِ ب-کمپلکس به خروس حاجی می‌زد...» به هیچ عنوان گمان نبرید که در این مقاله به ناهنجاری‌هایی از این دست پرداخته شده. به هیچ وجه! ولی این 650 کلمه جایی برای قرار دادن ادامه این مطلب نیست.
 و در نهایت «فرهنگ» 19 مقاله، پیرامون ادبیات داستانی، شعر، نویسندگان و نقد آثار و ... که باز هم مجالی برای معرفی بیشتر آنان نیست(شاید در وبلاگم بیشتر به معرفی آن بپردازم). این اثر نیز همانند دیگر آثار نویسنده، پیچدگی‌های خاص خودش را دارد که شاید بیشتر مخاطب دانشجو را همراه خود سازد. امیدوارم از خواندنش بهره ببرید. تمام!!!


۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۰ ، ۱۱:۴۰
زهیر قدسی
*دس نذار روی دلم، دلم کبابه دادشی!
این روزا دلا تو خطِ نون و آبه، داداشی!
حال‌مون رو پرسیدی، قربونِ او معرفتت
توی این هول و ولا خیلی خرابه دادشی!
دل کجاس؟ دیگه باهاس دنبال بی‌دلا بریم
این روزا، این طرفا بیدلی بابه، داداشی!
یه نسیمی اومد و دمید و ما عین حباب
نقش ما نقش برآبه و سرابه، داداشی!
چی شد اون‌جوری نشد؟ کجا؟ کیا؟ کدوم طرف؟
چه سوالایی دارم که بی‌جوابه داداشی!

اگه دوس داری تو هم یه روز به روبات برسی،
چِش ببند و خوب بخواب؛ زندگی خوابه دادشی!
اولش بنا نبود عاشقا دس‌به‌سر بشن
اولش بنا نبود این قده دربه‌در بشن
جای پر زدن به شادی تو هوای زندگی
گم و گور بشن تو این پیچو خمای زندگی...


*نمی‌دانم اول‌بار «گلدونِ شکسته» ـ این منظومه زیبا ـ را اگر با صدای دل‌نشین «سهیل محمودی» نشنیده بودم آیا تا این حد از خواندن این شعر لذت می‌بردم یا نه؟! معمولا هرکسی از لحاظ ادبی به نوعی تربیت می‌شود. و سخت می‌توان ذائقه شعریِ کسی را تغییر داد. کسی که آموختۀ شعرِ حافظ شده باشد کمتر می‌تواند با شعر بیدل، با تمام ظرائف ادبی و هنری‌اش، ارتباط برقرار کند و احتمالا بالعکس. و هم‌چنین تمامی سبک‌های اخیر که به مجموعۀ شعریِ ما افزوده شده هرکدام بند و زنجیری می‌تواند باشد برای کسانی که آمادگیِ گرفتار شدن در این بندها را دارند! اما حقیقت آن است که توده و عموم مردم بدون در نظر گرفتن این قالب‌ها، بیش‌تر با شعر «بی‌دروغ و بی‌نقاب» مانوس می‌شوند. شعری که نه برای خوش‌آمدِ منتقدان سروده شده باشد و نه از برای خوش‌آمد -زبانم لال- مسئولان!

گلدون شکسته

نمی‌دانم چرا شعر «عبدالرضا رضائی‌نیا» این همه دل‌چسب و گیراست؟ گلدون شکسته، نه شعری است که واج‌آرایی خیره کننده‌ای داشته باشد و نه منظومه‌ای است که از صنایع بدیعِ ادبی سرشار باشد و نه حتی از آن اشعاری‌ست که در هر بیتش، کشف و حکمتی نهفته باشد! شاید رمزِ گیراییِ این منظومه فقط این باشد که شعری بی‌دروغ و بی‌نقاب است. او فقط با زبان محاوره و البته با کنایه به اکنون، حسرتِ آن روزهایِ زلالی را روایت می‌کند که مردم به کم‌تر از فرشته بودن راضی نمی‌شدند! انگار، شما با خواندن این منظومه، به واقع پای دل شاعر نشسته‌اید و با غم و اندوه و حسرت او گریسته‌اید. «"داداشی"، مخاطب قیل و قال‌های گلدون شکسته، انگار صمیمانه‌تر و زلال‌ترِ همان واژه "برادر" است که دیگر در ذهن‌ها و زبان‌ها رنگ و طعم برادری ندارد، دریغا!»

*رضائی‌نیا شاعر و نویسنده و مترجمی پُرکار و دقیق، و البته کم‌حاشیه و در مخاطبِ عام، کم‌آوازه است پس اجازه دهید شرحِ کارنامۀ کاریِ او را به زمانی دیگر موکول کنیم.


*این کتاب را می‌توان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ تهیه نمود. شماره تماس: ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۸۹ ، ۲۲:۵۰
زهیر قدسی