سرلوحهها / رضا امیرخانی
الواح کاغذی!
اگر خاطر مبارکتان باشد، در اولین شماره جاکتابی، کتاب «بیوتن» از «رضا امیرخانی» معرفی شد(البته اگر بتوان اسمش را معرفی گذاشت!). نویسندهای که به عقیده بسیاری از صاحبنظران از موفقترین نویسندههای معاصر محسوب میشود. نویسندهای که با قلمی صمیمی ارتباطی عمیق با مخاطب میگیرد و البته این صمیمیّت به مانند بعضی نویسندگان زورکی نیست! بایستی گفت که فقط این قلم صمیمی نیست که امیرخانی را محبوبیت میبخشد، بلکه ابداعات او در نوع روایتگری نیز بسیار جذاب و خواندنی است. اگر کمی به آثار وی دقت کنیم متوجه میشویم که مشاهدات او تا چه اندازه دقیق و وسیع است.
*«سرلوحهها» عنوان هفتمین اثر امیرخانی است که به تازگی منتشر شده است. نویسنده در مقدمه اثر خود را اینگونه معرفی میکند:«...این یادداشتها جان میداد برای ورثه تا بعدتر کرهای بگیرند از آن. کتاب آفتاب، هم از اجل و هم از ایشان پیشی گرفت و پیشنهاد انتشار داد برای این پرت و پلاها. مجموعهی حاضر تقریبا بدون هیچ دستکاری به دست انتشار سپرده شد. چند مطلبی هم به شدت تاریخِ مصرفشان گذشته بود که از انتشارشان چشم پوشیدم. به هر رو از میان هشتاد سرلوحهای که در فاصلهی 1381 تا 1384 نوشتم، چهل و پنج تا را انتخاب کردم و با این فهرستبندی (الواح، امکنه، اجتماعیات و فرهنگ) به ناشر دادم...»
«الواح» شامل دو مقاله پیرامون وب و سایت لوح است که در همان سایت منتشر شده بود. «امکنه» نیز شامل 12 مقاله است که مربوط به مشاهدات نویسنده در سفرها و شرایط مختلف است؛ از زلزله بم گرفته تا عراق در آغاز اشغال و یا از بشاگردِ هرمزگان تا نیویورکِ آمریکا و... که هیچکدام به مشاهدة صِرف خلاصه نمیشود و نویسنده همراهِ مشاهدات خود به نتیجهگیری یا مقایسه دست میزند. یکی از جذابیتهای ویژه این کتاب شاید همین مشاهدات باشد:
*«همین فردا که عاشورا باشد(و گفتهاند البته کل یوم عاشورا) در فیفث اونیوFifth Ave در قلب منهتن نیویورک پاکستانیها دسته راه میاندازند و زنجیر میزنند. چنان مراسم پرشوری دارند که نگو و نپرس. همه با لباسهای بلند محلی و شلوارهای سپید. نه گمان ببری که سنت تازهای است؛ که هر سال روز عاشورا همین برنامه هست.... میتوان به قطع و یقین نوشت که همین جماعت در مجالس خصوصی در نیویورک قمه میزنند و در مصیبت اباعبدالله اشک میریزند. این یعنی ظاهز عاشورا. همه این جماعت شهروندان مطیعی هستند برای دولت ایالات متحده. سر سال به لطف یا به قهر، مالیاتشان را به خزانهداری میپردازند و خرانهداری هم سر صبر سهمِ اسرائیل و تفنگداران عراق و حتا منافقان ما را سوا میکند و البته درصدی را نیز صرف عمران کشورش میکند...»
«اجتماعیات» شامل 10 مقاله است که بیشتر به کاستیها و خلاهایی اجتماعی و سیاسی میپردازد که البته اینها نیز هیچکدام خالی از مشاهدات نویسنده نیست. یکی از ویژگیهای برجسته این کتاب مقدمه چینیها(به هم چینیها)ی نویسنده است که نشانگرِ ذهن خلاق و معلوماتِ نویسنده است:«رفیقی دارم که فوقِ لیسانسِ ریاضی دارد از صنعتی شریف. توی خانوادهای بزرگ شده است که حتا یک بار هم سهواً آب پرتقال دهِ صبحش قضا نشده است. تا آنجا که من به یاد دارم همیشه مرتب و اتو کشیده و دوستداشتنی.... رفیقم توضیح داد که حاجی چندین خروس قبراق دارد که هر هفته یکیشان را پر میدهد. زیاد میبرد. برای همین مردم روی خروسش شرط میبندند. فیلم جلو میرفت و خلاف انتظار ما، رضا سیاه بهتر خروس بازی میکرد. داور اعلام آبگیری کرد. همان تایم اوتِ خودمان. لُنگی خیس را درون گلوی خروس فرو میکردند که راه نفسش باز شود. دیگری جای پنجهای را بر گردن خروس بخیه میزد. خار را عوض میکردند. آمپول تقویتی ممنوع بود، اما عباس، شیافِ ب-کمپلکس به خروس حاجی میزد...» به هیچ عنوان گمان نبرید که در این مقاله به ناهنجاریهایی از این دست پرداخته شده. به هیچ وجه! ولی این 650 کلمه جایی برای قرار دادن ادامه این مطلب نیست.
و در نهایت «فرهنگ» 19 مقاله، پیرامون ادبیات داستانی، شعر، نویسندگان و نقد آثار و ... که باز هم مجالی برای معرفی بیشتر آنان نیست(شاید در وبلاگم بیشتر به معرفی آن بپردازم). این اثر نیز همانند دیگر آثار نویسنده، پیچدگیهای خاص خودش را دارد که شاید بیشتر مخاطب دانشجو را همراه خود سازد. امیدوارم از خواندنش بهره ببرید. تمام!!!