جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

اینک شوکران منوچهر مدق / مریم برادران

چهارشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۰، ۰۵:۲۴ ب.ظ

یک سرنوشت سه‌حرفی


* در جاکتابی قبل، در معرفی مجموعه شعر «همواره عشق» این‌گونه آغاز کردیم که: «در زندگی عموم آدم‌ها هیچ رویدادی چون عشق حرکت‌بخش نبوده است؛ حال چه این عشق را زمینی ببینیم و چه آسمانی!» حال فکرش را بکنید که این عشق زمینی با عشقی آسمانی آمیخته گردد؛ چه از آب در می‌آید؟!


آنان‌که دنیا دیده‌ترند و انجام و فرجام عشق‌های زمینی را دیده‌اند و به قول معروف پیراهنی چند، پاره کرده‌اند، از این عشق‌ها تصویر روشن و شورانگیزی ارائه نمی‌دهند و گاه چیزهایی می‌گویند که به کلی ذوق ما جوانان را کور می‌کند! و ما هم هنگامی که این عشق را تجربه می‌کنیم انگار که چیزی در ما می‌جوشد که دیگران از درک آن عاجزند! آنان که دنیا دیده‌تر بودند، دیده‌اند که این عشق‌های زمینی –حتی اگر مسیر معمولی‌اش را بپیماید- نهایتا چندسال پس از وصال فرو می‌نشیند و گاه دچار تکراری یاس‌آور و خسته کننده می‌گردد.


* انتشارات روایت فتح مجموعه‌ای دارد با عنوان «اینک شوکران» که روایتی است از زندگی جانبازان و شهدای شیمیایی جنگ از زبان همسران‌شان، که شماره یکم آن به روایت زندگی شهید «منوچهر مدق» از زبان همسرش فرشته ملکی اختصاص دارد.


نویسنده کتاب «مریم برادران» است که تجربه‌های خوبی از زندگی‌نامه‌نویسی‌های او داشته‌ایم. هم در کتاب «نیمه پنهان ماه مهدی باکری» و هم «زندگی سیدمحمد حسینی بهشتی».
آغاز کتاب خیلی شیرین و دل‌چسب و کودکانه است. دخترکی دبیرستانی که «هرچه یک دختر به سن و سال او دلش می‌خواست داشته باشد، او داشت؛ هرجا می‌خواست می‌رفت و هرکار می‌خواست می‌کرد. می‌ماند یک آرزو؛ این‌که سینی بامیه متری بگذارد روی سرش و ببرد بفروشد؛ تنها کاری که پدرش مخالف بود فرشته انجام بدهد...»

اینک شوکران منوچهر مدق


* روایت کتاب مانند باقی کتاب‌های این مجموعه، به دو صورت است؛ بیش‌تر به روایت اول شخص (همسر شهید) است و بخش‌هایی به روایت دانای کل. که این شکل از روایت، دست نویسنده را برای بیان آن‌چه رخ داده باز می‌کند و خواننده را هم دچار تکرار و یک‌نواختی نمی‌کند. آغاز آشنایی و زندگی مشترک فرشته و منوچهر که مصادف است با حوادث اول انقلاب، خیلی شیرین و نمکین است. چندان هم رویایی و به دور از ذهن نیست و چنان است که شاید خوانندگان زیادی را همراه خود می‌کند؛ اما آنچه که این زندگی را شکلی متفاوت و به دور از تکرارهای ملال‌آور می‌کند این است که این عشق اگرچه تا وصال چندان به درازا نمی‌کشد اما دل‌خوشی این وصال هم چندان پایدار نمی‌ماند. این کتاب به جای آن‌که گزارشی از میدان جنگ باشد، روایتی است از همسر یک رزمنده و جانباز، که در میدان زندگی سلحشورانه پیکار می‌کند.


اگرچه امروزه بیش‌تر خوش داریم تا خوش باشیم اما این کتاب دل هر خواننده‌ای را به اشک وا می‌دارد.

نظرات  (۸)

رگباری پست می زنین ها!!
یه چیزی در مورد معرفی کتابات عزیز
از متن کتابم استفاده کن
جذابیتو چند برابر ببخشید! چند صد برابر می کنه
همین کتاب کلی قسمتای قشنگ داره که میتونستی بیاری ولی...
ضمنا نسبت به جواب قبلیت
در مورد تلویزیون باهات موافقم ولی برا کتابا کم لطفی کردی
به عبارتی سیاه نمایی!!
سلام
خوشحال میشم شما هم نقدم کنین، صادقانه..
پاسخ:
نقد غیرصادقانه واژه‌ای بی‌معناست!
سلام . من همه پست های شمارو نخوندم . اما اگر همراه با معرفی کتاب ، مشخصاتی چون نام ناشر و ویراستار و شمارگان را هم ذکر کنی ، اطلاعات کامل تر خواهد شد . به علاوه ، کتاب های ادبیات کلاسیک و هم چنین کتاب های قدیمی تر هم جای زیادی برای توجه و معرفی دارد . پایدار باشید .
پاسخ:
ممنون، از لطف و توجه شما. چشم. زین پس سعی خواهم نمود تا چنین شود!
۲۱ بهمن ۹۰ ، ۲۰:۴۴ زندگی دوباره
سلام
کتاب فوق العاده ای بود. در طول خوندن کتاب اشک میریختم و می خوندم . موفق باشید.
دو پست و یک کتاب!
باز هم ممنون
پاسخ:
البته پست قبلی معرفی کتاب نبود نوشته‌ای بود به بهانه خوانش آن کتاب! اما این معرفی است. به هرحال ما هم ممنون!
با اهدای سلام و عرض احترام

پاسخ نظرات رگباری(بارشی!)تان را در بارش دادم. اما چون این احتمال وجود داشت که دوباره به آن نظرات مراجعه نفرمایید گفتم چندخطی هم این‌جا بنویسم:

هر دو مطلبی که از آن‌ها اشکال گرفته بودید متعلق به بنده نبود! اسامی نویسندگان آن‌ها پایین مطلبشان آمده است. پس چندان در پیروزی ِ مچ‌گیری از بنده شادمان نباشید! (((:

یا حق

ضمناً بند پنجم پستتان هم به‌هم‌ریختگی دارد (:
سلام
بروزم!
دیروزم!
امروزم! چه می دونم از همین قرطی بازیی که بچه ها مینویسن!!
پاسخ:
به‌روز باشید!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی