جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

۱۸۷ مطلب با موضوع «جاکتابی» ثبت شده است

خواستم بگویم فاطمه(س) کیست؟

 

« ...اینان می‌خواهند خود را انتخاب کنند، خود را بسازند، الگو می‌خواهند، نمونه ایده‌آل. برای اینان، مسئله ”چگونه شدن“ مطرح است. فاطمه با ”بودن“ خویش، پاسخ به این پرسش است...»


*کمتر کسی را می‌توان یافت که نام «دکتر شریعتی» را نشنیده باشد؛ همان‌گونه که تاثیرگذاری او را بر جوانان هم‌عصرش ـ و حتی جوانان امروزی که زمان حیات شریعتی را درک نکرده‌اند ـ نمی‌توان انکار کرد. بی‌شک کتاب «فاطمه، فاطمه است» در میان آثار شریعتی اثربخشی ویژه‌تری داشته است. فقط با نگاهی گذرا به تاریخ شفاهی انقلاب به راحتی می‌توان زنانی را یافت که متاثر از گفته‌ها و نوشته‌های شریعتی، دامن از ابتذالات وارداتی زمانه بیرون کشیده و راهی آگاهانه را  برگزیده‌اند.  اما مسئله این‌جاست که پس از گذشت این‌همه زمان هنوز اذهان مخاطبان شریعتی پر از پیش‌فرض‌هایی است که امکان فهم و نقد آثار و شخصیت او را مشکل می‌سازد. عده‌ای سرگرم گفتن و شنیدن اکاذیبی هستند که به شریعتی نسبت داده شده و در کم‌ترین حالت معتقدند که: بایستی شریعتی را به خاطر اشتبهات زیادی که در آثارش داشته، کنار گذاشت. و عده‌ای هم چنان غرقه در ادبیات و افکار زیبای شریعتی می‌شوند که چشم به روی خطاهای او بسته‌اند و این هردو گروه واقعیت شریعتی را به پای افراط و تفریط‌های نا آگاهانه‌شان ذبح کرده‌اند. این‌ها غافل‌اند از اشارات و نوشته‌های متعدد او، که خود را لازم به نقد شدن می‌داند. همانند بخش انتهایی مقدمه‌اش در همین کتاب «فاطمه، فاطمه است» که پس از طرح ضرورت و فوریتِ بیانِ نکاتی که ـ در مورد شخصیت والای حضرت زهرا(س) ـ مورد غفلت واقع شده است اثرش را چشم به راه انتقاد صاحب‌نظران پاک‌دل می‌داند.

زن (فاطمه فاطمه است)

*زبان شریعتی در این کتاب، زبانی داستانی-تاریخی است. در مطلع کلام تمام سعی او این است تا کلیشه‌های رایج و گاه غیرکاربردیِ شخصیتِ حضرت فاطمه(س) ـ که این شخصیتِ سترگ را در میان تولدی اعجازگونه و شهادتی مظلومانه خلاصه کرده است ـ را بشکند و زندگی پُرفراز و نشیب و پر از درس این بانو را به تصویر کشد و الگوی تمام‌عیارِ زنِ مسلمانِ همه قرون را به نمایش بگذارد.

«فاطمه، فاطمه است» سخنرانی دکتر در حسینه ارشاد است که تیرماه سال۵۰ ایراد شده و بعدها با نظارت خود وی برای چاپ ویراسته و تنظیم گردیده است. بعدها پس از فوت شریعتی این بخش همراهِ سه سخنرانیِ دیگر شامل «انتظار عصر حاضر از زن مسلمان»، «سمینار زن» و «ضمیمه‌ها» با عنوان «زن» منتشر شد.


*اما یکی از مشکلاتی که آثار شریعتی را برای خواننده سخت و غیر قابل فهم می‌کرد رسم‌الخط قدیمی و اشتباهات متعدد در رعایت نکات ویراستاری بود که در انتشار تازه کتاب توسط نشر «سپیده‌باوران» این مهم با حفظ امانت برطرف گردیده است و فهم کتاب را برای خواننده آسان نموده است.

 

*این کتاب را می‌توان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ تهیه نمود. شماره تماس: ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۸۹ ، ۲۲:۱۰
زهیر قدسی

*یکی از مصیبت‌هایی که در رفتارهای اجتماعی با آن روبه‌رو هستیم «محکم گرفتن احتمالات است.» همه ما در روابط اجتماعی-کم یا زیاد- ناگزیر پیش‌داوری می‌کنیم اما مصیبت آن‌جاست که در این پیش‌داوری احتمال خطا را در نظر نگیریم و یک‌عمر -بی‌آن‌که پیش‌فرض‌هامان را اصلاح کنیم- در غلط‌هامان بغلتیم! بی‌شک هرکه در این ره‌آورد موفق به پیش‌داوری کم‌تر و واقع‌بینی بیش‌تر شود جام سعادت را ربوده است. «جاکتابی» همان‌گونه که از نامش پیداست برای معرفی کتاب خلق شده پس با توجه و تامل به این مقدمه به معرفی کتاب «انسان، جنایت و احتمال» اثری از زنده‌یاد «نادر ابراهیمی» می‌رویم.

*«نادر ابراهیمی» از بزرگ‌نویسندگانی است که معرفی او و شرح زندگی پر فراز و نشیبش صفحه‌ها می‌طلبد که جایی برای آن نیست و باشد برای زمان و فضایی بهتر. به اختصار اکتفا می‌کنیم به این توضیح که: او در فروردین 1315 در تهران به دنیا آمد. در 13سالگی وارد مبارزات سیاسی شد که برای او بارها دستگیری و بازجویی و زندان رفتن را به ارمغان آورد. او در دو کتاب «ابو المشاغل» و «ابن مشغله» به شرح وقایع زندگی خود و کارها و فعالیت‌های گوناگونی که انجام داده، پرداخته است. اگر بخواهیم آثار او و جایزه‌هایی که از آن خود کرده‌اند را فقط نام ببریم بی‌شک تمام این ستون کوچک را پُر خواهد کرد! پس فقط اشاره می‌کنیم که او فقط 36 اثر را در ادبیات بزرگسال قلم زده و 46اثر هم برای کودک و نوجوان به یادگار گذاشته است و همچنین نمایشنامه‌ها و فیلمنامه‌ها و کارگردانی برخی آثار سینمایی و تلوزیونی... او سرانجام در سن 72سالگی در خردادماه سال87 این جهان را بدرود گفت.

*«انسان، جنایت و احتمال» داستان جنایتی است که اگرچه درابتدا خیلی محرض می‌نماید اما در ادامه در اصل وقوع و نحوه جنایت احتمالاتی فرض می‌شود که ذهن خواننده را درگیر خود می‌سازد. داستان از زبان یک وکیل تازه‌کار است که با خبر یک جنایت در روزنامه روبه‌رو می‌شود و تصمیم می‌گیرد دفاع از متهم را -که سیدبابا خان نام دارد- به عهده بگیرد. اتفاق در منطقه خراسان و در روستای لاجورد به شیوه شگفت‌انگیزی اتفاق می‌افتد. سیدبابا خان، مرد روستایی، متهم است که زن خود فاطمه را هنگام وقوع زلزله در خراسان به قتل رسانده، جسدش را در زیر دیوار پنهان کرده، سپس به شهر گریخته است. او قبلا با زنش اختلاف داشته و چندین بار برای جدایی از وی مسافت 170کیلومتری روستا تا شهر را می‌پیماید ولی دادگاه حمایت از خانواده حکمِ به سازش بین آن دو، داده است. در این داستان یک جنایت و احتمال آن و تمام عواملی که بر روی قضاوت دادگاه اثر می‌گذارد بررسی می‌شود. مانند حال و هوای حاکم بر متهم و دادستان و قاضی و...

*«...به کوتاه‌قدان اعتماد نکن که رذالتی پنهان دارند، و به بلندقدان؛ چراکه احمقند، و به زنانی با چشمان روشن زیرا که بیم منحرف شدن‌شان وجود دارد، و به آن‌ها که کم حرف می‌زنند؛ زیرا که موذی و آب‌زیرکاهند، و به آن‌ها که پُر می‌گویند؛ چراکه رازداری نمی‌دانند... ویران باید کرد. چه بسا معیارها را که فرو باید ریخت. چه بسا مثل‌ها را که فراموش باید کرد. چه بسا سخنان بزرگان را که دور باید ریخت...»
 

*این کتاب را می‌توان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ تهیه نمود. شماره تماس: ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۸۹ ، ۱۸:۴۲
زهیر قدسی

                                          لئوناردو داوینچی، رافائل، میکل آنژ و…
*«هنر متعهد، تعهد هنری، هنرمند متعهد و...»

شاید این‌ها ‌به‌نظر مفاهیم ساخته شده قرون جدید باشند. مفاهیمی که لابد ما ساخته‌ایم و خواسته‌ایم به ذهن انسان قرن بیستمی بچپانیم تا مثل ما متعهد بار بیاید! اما داستان خیر و شر قدیمی‌ترین افسانه ذهن بشر است. داستان اهریمن و اهورا که در بستر هر فرهنگ و تاریخی به شکلی خود را می‌نمایاند و هنر مسئول است به نظم یا نثر، با نت‌های موسیقی یا با رنگ و بوم و قلم‌مو این دو چهره‌زشت و زیبا را به تصویر کشد. چرا راه دور برویم؟ همین ایران باستان خودمان که نماد شر و بدی را اهریمن می‌داند و نماد خیر و نیکی را اهورا، وسرانجام تاریخ نیز با پیروزی نهایی خیر است. و هنر هم مسئول بیان همین چیزهاست مثل یک نقاشی یا یک پرتره که می‌تواند تصویر یک شیطان باشد یا یک فرشته و یا تصویری از دوزخ و بهشت.



*روس‌ها در نویسندگی ید طولایی دارند. پدر همه رمان‌نویس‌های دنیا را بی‌اغراق می‌توان «لئون تولستوی» دانست با آن شاهکار بی‌بدیلش یعنی «جنگ و صلح ». اما در میان داستان‌نویس‌های قهار روسی از داستایوفسکی و شولوخوف و پوشکین که بگذریم، «نیکلای واسیلیویچ گوگول» هم نه فقط به خاطر آثارش بلکه به خاطر نام خانوادگی بامزه‌اش حتما در خاطرمان مانده! نویسنده‌قرن نوزدهمی که فقط 43 سال عمر کرد اما آثارش شهرت جهانی یافت. «داستان‌های شامگاهان»،  «تاراس بولبا»، «نفوس مرده»، کمدیِ «بازرس دولتی» و «عروسی»، «یادداشت‌هایی معتبر از نامه‌هایی به دوستان» و… از آثار به جای مانده از اوست.


*«پرتره» داستانی است در 2 بخش و تقریبا کوتاه که حکایت همان خیر و شر است به زبان دیگر. خیری که در همه جای داستان جریان دارد و شری که فقط یقه بعضی را می‌گیرد بی‌آنکه خود فرد ذره‌ای بفهمد زیر پوستی و آرام زندگی او را در خود می‌گیرد  و از قضا همه این به شرافتادگان هنرمندند! داستان روایت جوان نقاش و با استعدادی به نام «چارتکوف» است که در فقر و فلاکت هنرمندانه و متعهدانه‌اش غوطه می خورد اما حاضر نیست قلم‌موی سحرآمیزش را برای پول و سکه بفروشد و نمی‌خواهد چون نقاشان تاجرپیشه هنرش را تقدیم سکه‌های پرزرق و برق اعیان و اشراف روسی کند تا چهره متکبرانه و فخرفروشانه زنان  اشرافی را به تصویر کشد. چارتکوف به دنبال روح نقاشی است. اما شبی از شب‌های آرامِ پترزبورگ، زندگی آرام و فقیرانه جوان، بی‌آنکه بخواهد و بداند دست‌خوش شری ناخواسته می‌شود. داستان در دو قسمت روایت شده است. در خلال هر دو بخش داستان، نویسنده اتفاقات مشابهی از چنین شری را به تصویر می‌کشد که نشان می‌دهد هنرمند  یا نویسنده با هر بار تکان دادن قلم‌اش یا قلم‌مویش چه خدمت‌ها و خیانت‌هایی که نمی‌تواند به بشر بکند. و ترجیح دادیم قسمتی از کتاب را بیاوریم که نصیحتِ نقاشی است به فرزندش که البته نصیحتی است برای همه هنرمندان تاریخ بشری...


*«…پسرم مدتی است که انتظارت را می‌کشیدم. تو اکنون در مسیری گام می‌گذاری که سرنوشتت بدان بستگی دارد. راهی که برگزیده‌ای پاک و بی آلایش است مگذار از آن منحرفت کنند… یک اثر عظیم هنری از هرآنچه که در این جهان وجود دارد ارزش‌مندتر است، به همان اندازه که آرامش آسمانی از هرآنچه که محکوم به نابودی است، والاتر است…»


عنوان کتاب: پرتره
نویسنده: نیکلای واسیلیویچ گوگول
ترجمه: پرویز همتیان بروجنی
انتشارت: چشمه
تعداد صفحات: 84
قیمت: 800تومان

*این کتاب را می‌توان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ تهیه نمود. شماره تماس: ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۸۹ ، ۲۳:۲۰
زهیر قدسی

*امیدورام که تعطیلات خوبی گذرانده باشید و جیب‌هاتان مالامال از عیدی‌های دایی و خاله عمه شده باشد؛ و واقعا خوش به حال دوستانی که هنوز از لذت عیدی گرفتن مثل ما محروم نشده‌اند! نمی‌خواهم سالِ نُوی دل‌تان را به درد بیاورم ولی باور کنید که حسرت گرفتن یکی از آن اسکناس‌های تانخورده از دست دایی‌جان بر دل‌مان ماند و موقع عیددینی کلّی برای ایشان گردن کج کردیم که ای بابا حالا چه می‌شود... بگذریم!!


*شاید «طنز» از نگاه عامه مردم، چیزی است که آدمی را به خنده وادارد. مانند همین لطیفه‌هایی که هر روز به صورت پیامک، وارد گوشیِ مبارک‌تان می‌شود. اما حقیقت آن است که طنز یک گونه یا ژانر ادبی است که تعریف تقریبا مشخصی دارد و عُقلای ادب بر سرِ تعریفِ آن بحث‌ها کرده‌اند و بسا کفش‌ها که بر سرِ یکدیگر کوفته باشند! خیلی خلاصه می‌توان گفت که طنز «بیان تلخ‌کامی‌ها به زبانی شیرین، کنایی، نشاط‌آور و منصفانه است» و نباید آن‌را در کنار هزل و هجو و فکاهه قرار داد.


*اما به تازگی مجموعه‌ای از 100شعر طنز با عنوان «یک بغل کاکتوس» به کوشش امید مهدی‌نژاد (دکتر برزو بی‌طرف) طنزپرداز خوش‌ذوق معاصر، توسط انتشارات «سپیده‌باورانِ» مشهد منتشر شده که به مقدمه‌ای فاخر و ارزش‌مند، به قلم ابولفضل زرویی نصرآباد، مزیّن شده است. اگر گل‌آقا خوان بوده باشید، حتما نام زرویی نصرآباد (ملانصرالدین) -که یکی از نورچشمی‌های زنده‌یاد کیومرث صابری بوده- را شنیده‌اید. وی در مقدمه کتاب به مفهوم طنز و جریان‌شناسی و تاریخچه شعر طنز می‌پردازد و ردّ پای آن را پیش از ظهور اسلام در ایران می‌گیرد و تا انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی دنبال می‌کند. نوشته‌ای در خور توجه بسیار. اما شاید علت این‌که نام این کتاب را «یک بغل کاکتوس» گذاشته‌اند این باشد که مفهوم طنز بی‌شباهت به کاکتوس نیست، زیبا و گزنده!

*همان‌طور که خدمت‌تان عرض شد، این کتاب مجموعه‌ای از‌100شعر طنز است که از میان اشعارِ 59 شاعر طنزپرداز معاصر انتخاب و گزینش شده است. از میان این شاعران می‌توان به «عمران صلاحی»، «کیومرث صابری»، «سیدحسن حسینی» و همچنین «سعید نوری»، «منوچهر احترامی»، «زرویی نصرآباد» و «ابولقاسم حالت» اشاره کرد.


از لحاظ موضوعی نیز این کتاب از تنوع خوبی برخوردار است. گاه به رفاه اقتصادیِ حاکم بر مردم اشاره می‌کند(!) و گاه از سادگی سیاست‌بازان سخن می‌گوید! بعضی‌شان از زن‌ذلیلان عزیز دفاع می‌کنند و بعضی نیز ایشان را به شدت محکوم می‌کنند! خلاصه خارهای این «یک بغل کاکتوس» در تن هرکس و هرچیزی فرو رفته! بی‌شک خواندن اشعار این مجموعه مدت‌ها لبخندی را بر صورت عزیزتان نمودار خواهد کرد.

خلاصه‌تر آن‌که انتخاب شعر از این مجموعه بسیار سخت آمد. چراکه باید شعری کوتاه و بدون بدآموزی(!) و همچنین بدون آن‌که به کسی خدای ناکرده اهانتی کرده باشد، انتخاب کرد. لاجرم تفألی بگرفتم که این شعر آمد، از خود استاد زرویی نصرآباد که به زبان یکی از اشعار زنده‌یاد مهرداد اوستا سروده است:


گذشتی و نگذشتم، رمیدی و نرمیدم

نهفتی و ننهفتم، چمیدی و نچمیدم

تو تا مدارج عالی، به اوج قدرت مالی
پریدی و نپریدم، رسیدی و نرسیدم

مدیح مردم نادان، سرودی و نسرودم
به نعره چاک گریبان، دریدی و ندریدم

حواله‌های تویوتا، زمین و خانه و ویلا
گرفتی و نگرفتم، خریدی و نخریدم

به پیشگاه رئیسان خمیدی و نخمیدم
کنار بادیه لیسان لمیدی و نلمیدم

کنار دلبر مَهرو، شرا...ﺷَ...شربت لیمو
نشستی و ننشستم، چشیدی و نچشیدم

ز دوستان قدیمی، ز همدلان صمیمی
گسستی و نگسستم، بریدی و نبریدم

خزعبلات اداری، برای کار تجاری
نوشتی و ننوشتم، دویدی و ندویدم

هزار نکته چون یخ، هزار به به و بخ بخ
پراندی و نپراندم، شنیدی و نشنیدم

تو بر زغال فلانی دمیدی و ندمیدم
از آن‌که افتد و دانی، کشیدی و نکشیدم...

 

*این کتاب را می‌توان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، پشت باغ نادری، مجتمع گنجینه کتاب تهیه نمود. شماره تماس: 0511.2222204

۲۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۸۹ ، ۱۸:۵۵
زهیر قدسی
ستاره‌ای در همین نزدیکی

* همیشه معرفی کردن یک مجموعه داستان کوتاه برای "این" نویسنده سخت بوده و هست. زیرا وقتی که یک رمان یا یک داستان بلند معرفی می‌کنیم با یک داستان روبه رو هستیم و راحت می‌توانیم در مورد ضعف‌ها و قوت‌هایش صحبت کنیم درست مثل این‌که شما بخواهید به جای اظهار نظر کردن در مورد یک شخص در مورد یک خانواده اظهار نظر کنید. شاید برای همین باشد که کم‌تر، در این ستون شاهد معرفی یک مجموعه داستان کوتاه بوده‌اید.

ستاره هایی که خیلی دور نیستند* و اما کتابی که این هفته برای معرفی در نظر گرفته‌ایم متعلق به نویسنده‌ای است که در همین ستون، از پدر ایشان -سیدمهدی شجاعی- چند اثر معرفی شده است. «سیدعلی شجاعی» نویسنده‌ای جوان است که با کتاب «ستاره‌هایی که خیلی دور نیستند» به خوبی استعداد و توانایی‌اش را در عرصه نویسندگی نشان داده، به تازگی نیز کتابی با عنوانِ «عاشقی به وقت کتیبه‌ها» از این نویسنده جوان منتشر شده است. «ستاره‌هایی که خیلی دور نیستند» شامل 12 داستان کوتاه است که در اصل باید هر کدام را جداگانه ارزش‌گذاری کرد اما به صورت کلی می‌توان گفت که این مجموعه شامل چند سوژه جدید و چند سوژه نسبتا تکراری است که در هر دو حالت با پرداخت خوبِ داستانی، مخاطب خود را درگیر داستان می‌نماید.

از لحاظ فرم و ساختار داستانی، شجاعی پسر گامی جلوتر از شجاعی پدر، حرکت می‌کند و از سبک‌های جدید روایت‌گری نیز استفاده کرده است. بیش‌تر داستان‌ها به صورتِ تک‌گویی -مونولوگ- از زبان شخص اول یا دانای کل روایت می‌شود. و حتی مفاهیم و موضوعات داخل کتاب، بیش‌تر شامل مسائل اجتماعی و اعتقادی می‌شود. ویژگی دیگر این کتاب یکی "تعلیق" است که خواننده را تا آخر داستان منتظر نگاه می‌دارد تا اصل ماجرا را دریابد. بعضی داستان‌های نویسنده هم از لحاظ ادبی چنان است که همانند یک نثر ادبی می‌شود.

و اما اگر بخواهیم به بعضی از داستان‌های این مجموعه نمره بیش‌تری بدهیم احتمالا باید صدر آن، خودِ داستان «ستاره‌هایی که خیلی دور نیستند» باشد و داستان‌هایی چون: «رویای دیدنی»، «مینو»، «پایان خوش یک داستان» و «پاکباخته» نیز از داستان‌های زیبای این مجموعه است.
نوشته زیر بخشی از داستان «رویای دیدنی» است که توسط دو راوی، روایت می‌شود و به نوعی یک پاس‌کاری روایی در آن دیده می‌شود که آن را از لحاظ فرمی زیبا نموده است.

«خواندم:
-امشب نیت کرده‌ام که ذکر یا بانو بگیرم، هزار بار و بعد از هر صد بار، چهل مرتبه یا رویا. می‌گویند ذکرِ مجرّبی است. شیخ، در حاشیه کتاب شریف مقاتل الضعفا بید الطفا آورده: چون دختری نازک خیال و رعنا صفت به قصد جانت درآمد، این ذکر گیر، باشد که اثر کند و سهل‌تر جان دهی و چون در دام صیادی...
رویا به پایش زد و بلند خندید. خیلی بلند، آن‌قدر که نگران همسایه‌ها شدم.
-این چیه نوشتی رامین؟ اگه می‌دونستم دیونه‌ای، اونم این‌قدر، باهات ازدواج نمی‌کردم.
و در حالی که هنوز می‌خندید، دستش را به کنار مبل کشید و عصای سفیدش را برداشت و به قصد زدن من، در هوا تکان داد.
-کجایی رامین؟
خودم را به رویا رساندم و در آغوشش گرفتمش...

***
در آغوشم گرفت، محکم، گونه‌هایم را بوسید، موهایم را نوازش کرد و گفت:
-به خدا دروغ نمی‌گویم رویا...
و من مطمئن بودم که راست می‌گوید، عاشق هم‌دیگر شده بودیم، ندیده... که نمی‌توانستیم ببینیم. من شعر می‌گفتم و رامین می‌نوشت، کارمان این نبود، اما این نیاز به نوشتن ما را آن شب در آن خانه به هم رسانده بود.
خانه‌ای که با هم بودنش را در آن آرزو می‌کردیم، آرزویی که به محال نزدیک‌تر بود. همه می‌گفتند سخت است، با هم بودن دو نفری که نمی‌بینند غیر ممکن است. اما شد و حالِ امروز من برای آن سختی‌ها نیست...»

 

*این کتاب را می‌توان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، مقابل شیرازی14، پاساژ رحیم پور تهیه کرد. شماره تماس: 051.32222204

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۸۹ ، ۱۲:۲۰
زهیر قدسی
ناپلئون بدون روتوش

*گاهی رمان‌هایی نوشته می‌شوند که در بستر یک تاریخِ واقعی روی داده است، به گونه‌ای که بعد از خواندن آن می‌توان ساده‌تر از تاریخ آن کشور مطّلع شد. چرا که رمان، داستانِ زندگی مردم است؛ نمود نسبتا واقعی از رفتارها، عکس‌العمل‌ها و آداب و رسوم اشخاص یک جامعه. نکته قابل توجه این‌که می‌توان ادعا کرد هر نوشته -اعم از رمان و داستان و مقاله- نسبت به رسانه تصویری، نمایشی حقیقی‌تر از زندگی و افکار یک جامعه ارائه می‌دهد. زیرا قلم و کاغذ ابزاری مردمی‌تر و قدیمی‌تر به حساب می‌آید.

*رمان «دزیره» خاطرات‌گونه‌ای است که به قلم «آن ماری سلینکو» روایت می‌شود. سلینکو در سال 1914 در ویَن به دنیا آمد. دختر صنعت‌گری ارتشی بود، تاریخ را در دانشگاه وین آموخت و بعدها در کنار نویسندگی به عنوان خبرنگار در روزنامه‌ای فرانسوی مشغول به کار شد. پس از ازدواج با کریستیانس(دانشجوی دانمارکی) در این کشور اقامت کرد. هنگامی که در جنگ جهانی دوم دانمارک از سوی ارتش نازی اشغال شد، سلینکو به همراه شوهرش با سوار شدن در قایقی ماهیگیری از چنگال گشتاپو گریختند. پس از ساکن شدن در کشور سوئد، به فکر افتاد زندگی‌نامه و تاریخچه خاندانی را که هنوز هم در سوئد سلطنت می‌کند بنویسد. پژوهش‌هایش 5سال طول کشید و نوشتن کتاب هم 2سال وقت گرفت. سلینکو در سال1986 در کپنهاک درگذشت.

*داستان، گویی از زبانِ «اوژنی دزیره کلاری» دخترِ یک بازرگان ابریشم اهل فرانسه به رشته تحریر درآمده. دختری که کوچک‌ترین فرزند یک خانواده متمول و به اصطلاح نجیب‌زاده است که از همان کودکی زندگی‌اش با ناپلئون پیوندی ناگسستنی می‌خورد. همان «ناپلئون بناپارت» مشهور تاریخ!

ساده‌تر: دزیره، دختر مورد علاقه ناپلئون است. اما جالب است که بدانید این علاقه تنها بهانه‌ای است تا بتوان با استفاده از آن، فرانسه دوران ناپلئون را مروری گذرا کرد؛ و نه تنها فرانسه، بلکه اروپای قرن ناپلئون را. دزیره شما را به ایتالیا، فرانسه، سوئد، دربار ناپلئون و بسیاری از جاهایی می‌برد که در هیچ‌یک از کتاب‌های تاریخِ محض، اینچنین جذاب نخواهید یافت.

دزیرهاین کتاب، شما را با اندیشه و شخصیت مردی آشنا می‌کند که از برجسته‌ترین و سؤال برانگیزترین مردان تاریخ است، لااقل در تاریخی که نوشته‌اند!

«دزیره» از آن رمان‌هایی نیست که ترسیم فضای تاریخی‌اش خسته کننده و کسالت‌بار شود یا برعکس آدم را در فضایی رویایی و به دور از واقعیت گرفتار کند. از طرفی دیگر، اگرچه موضع‌گیری نویسنده در مورد ناپلئون کاملا قابل قبول یا قابل رد نیست لیکن می‌توان آن را فرصتی شمرد برای خواندن تاریخ اروپا از دریچه نگاهِ یک نویسنده اروپایی که بی‌شک با نگاه یک سیاست‌مدار یا محقق توفیر می‌کند.

در ضمن اگر خاطر مبارک‌تان باشد در معرفی رمان «شرق بهشت» بخشی را به تعریف و تمجید مترجمِ توانایش پرداختیم. قابل ذکر است که این کتاب هم توسط همان مترجم یعنی جناب پرویز شهدی ترجمه شده است. ترجمه‌ای روان و جذاب که لذت خواندن کتاب را دوچندان می‌کند.

تردید نکنید که پس از خواندن دزیره علاقه‌مند خواهید شد یک دوره تاریخِ ویل‌دورانت را مطالعه کنید. یا چند واحد تاریخ فرانسه در واحدهای درسی‌تان لحاظ شود، حتی اگر مثل من دل خوشی نسبت به تاریخ-از نوع درسی‌اش- نداشته باشید.

*«...نوامبر گذشته چهارده سالم تمام شد و پدرم این دفتر خاطرات زیبا را برای زادروزم به من هدیه داد. طبعا نوشتن در این صفحه‌های سفید زیبا حیف است. این دفترِ کتاب‌مانند، قفلی هم دارد که می‌توانم آن را ببندم. هیچ‌کس، حتی خواهرم ژولی هم نخواهد فهمید چی توی آن نوشته‌ام. این آخرین هدیه پدر عزیزم است. اسم پدرم فرانسوا کلاری است. فروشنده حریر در مارسی بود که دو ماه پیش بر اثر بیماری ذات‌الریه درگذشت...»
 

*این کتاب را می‌توان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، پشت باغ نادری، مجتمع گنجینه کتاب تهیه نمود. شماره تماس: 0511.2222204

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۸۹ ، ۱۶:۱۸
زهیر قدسی
شهدِ شهود در شعر

این کیست که با این‌همه غم می‌خندد؟
زخمی شده، باز دم به دم می‌خندد
در مرگ چه رازی‌ست که این کهنه‌درخت
با هر تبری که می‌زنم می‌خندد؟

پاییز بهاریست که عاشق شده استرباعی بالا از «میلاد عرفان‌پور» شاعرِ جوانِ شیرازی است که سابقه شاعری او به ایام نوجوانی‌اش بر می‌گردد. البته نام شیراز را که می‌شنویم ناخودآگاه ذهن‌مان شهری شاعرپرور را تداعی می‌کند. شهر شاعران بزرگی چون حافظ و سعدی که هرکدام میراثی جاودان، برای ادبیات ما محسوب می‌شود. عرفان‌پور یک رباعی‌سُرا است که تا کنون سه دفتر  از وی منتشر شده است. اولین مجموعه او «از شرمِ برادرم» نام داشت. سپس مجموعه‌ «پاییز بهاریست که عاشق شده است» منتشر شد و پس از چند سال، مجموعه «پادشهر» به تازگی انتشار یافت. شاید از نگاه برخی رباعی ـ‌به جهت کوتاه بودن‌ـ یک قالبِ شعریِ ساده باشد اما اگر یک‌بار سعی کرده باشید یک پیامک جذاب و تاثیرگذار از خودتان تولید کنید به احتمال زیاد چنین گمانی نخواهید داشت. شعر عرفان‌پور دارای چند ویژگی است که به صورت مختصر به آن‌ها اشاره می‌کنیم:

1ـ اولین ویژگی شعر عرفان‌پور که البته لازمه همه شعرهاست «کشف» است. چیزی که شعر و نگاه شاعرانه را از گویش‌های متداول و حتی ادبی متمایز می‌کند، چیزی به نام وزن و قافیه و عروض نیست. شاعر در گام نخست به چشمانی کاشف نیازمند است. به چشمانی که بتواند هر واقعه و رخدادی را سوا و جدای از روزمرگی‌ها به تماشا بنشیند تا از دلِ آن واقعه، معنایی جدید، جدا کند. و در گام آخر، شاعر نیازمند زبان و قلمی است که این معنا را به زیباترین وجه ممکن به مخاطبِ خود منتقل کند تا در جان و روان شنونده بنشیند.

پادشهر

2ـ ویژگی دوم شعر عرفان‌پور غافل‌گیری است. چیزی که ما در مینی‌مال نویسی، شاهدش هستیم. به این رباعی توجه کنید:

غمگین نشد از این‌که به او تاخته‌اند
یا این‌که به جانش تبر انداخته‌اند
وقتی جگر انار خون شد، که شنید
از شاخه او چوب فلک ساخته‌اند

این چیزی است که به آثار بسیار کوتاهِ ادبی جذابیت می‌بخشد. شاید شما به دلیل کوتاه بودن شعر، خیلی درگیرِ آن نشده باشید ولی ضربه‌ای که در آخرین مصرع به شما وارد می‌شود انکار ناپذیر است.

3ـ دیگر ویژگی شعر این شاعر، تنوع موضوع است که شاعر را از پرداختن به فضاها و مضامین تکراری دور کرده است. عاشقانه و عارفانه، تردید و طنز، اجتماعی و اعتراض و دیگر فضاهای متنوع در شعر عرفان‌پور مشهود است.



این‌جا فوارن زندگی... آن‌جا مرگ
مانده‌ست در انتظار انسان‌ها، مرگ
«یک روز به دیدار شما می‌آیم»
این نامه برای زنده‌ها...امضا: مرگ

***
با بال و پرت نگو که ماندن ننگ است
فریاد نزن که آسمان خوش‌رنگ است
برگرد پرنده! دل به پرواز نبند
این‌جا دل یک قفس برایت تنگ است
***
سرمای تو کُشت خواهرم را، ای برف!
خون کرد دل برادرم را، ای برف!
آهسته ببار تا بیابم شاید
گیسوی سپید مادرم را ای برف!
***
خاکی بودم، به خویش مغرور شدم
بر اصل خودم وصله ناجور شدم
تو کوه به کوه می‌رسیدی به خودت
من شهر به شهر از خودم دور شدم
***
ای در پر و بال ما، پر و بال خودت!
ما را نکشان چنین به دنبال خودت
کالای شکسته را خریداری نیست
این دل که خودت شکسته‌ای، مال خودت


*این کتاب را می‌توان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، پشت باغ نادری، مجتمع گنجینه کتاب تهیه نمود. شماره تماس: ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۸۹ ، ۰۸:۴۹
زهیر قدسی

زیباترین روح پرستنده


«خدایا؛ عقیده‌ام را از دست عقده‌ام، مصون دار»

لابد این جمله را بارها شنیده‌اید؛ جمله‌ای که احتمالا باید گوینده آن را بشناسید. آنان که سری در کتاب دارند و یا دستی در قلم، محال است «علی شریعتی» را نشناسند. لااقل قلم سحرانگیزش را در آفرینش «کویر» ستایش می‌کنند و روح دردمند و جستجوگرش را لابه‌لای «فاطمه، فاطمه است»، «علی»، «حسین وارث آدم» و... یافته‌اند.

به هر روی شریعتی از آن نویسنده‌های مسئله‌دار زمان خودش بوده و پُر بی‌راه نیست اگر بگوییم از آن نویسنده‌های مسئله‌دار معاصر است؛ نویسنده‌ای که اگرچه خودش فارغ از مرید و معاند، دست به قلم زده و از دغدغه‌هایش گفته. اما افراط و تفریط‌های بعد او نیز فراوان است که هیچ‌یک از آن‌ها راه حقیقت را نپیموده است. افراطی که دوستان شریعتی را به سوی مطلق‌اندیشی برده و دشمنانش را به سوی بی‌انصافی! و کم بوده‌اند کسانی که در این میان جانب انصاف را رعایت کرده‌اند و بر اندیشه‌های مخالف خود نیز ارج نهاده باشند؛ بدون آن‌که شریعتی‌زده شوند و اشتباهات را نادیده انگارند.

اما این‌جا نه مجال پرداختن به ناگفته‌های پیرامون شریعتی است و نه سر بریدن به تیغ به اصطلاح نقد! لیکن بی‌راه نیست اگر اعتراف کنیم بسیاری از مخالفان لجوج و سرسخت شریعتی و آثار او کسانی هستند که حتی یک اثر از او را نخوانده‌اند و تنها به شنیده‌ها بسنده کرده‌اند!

**و اما «نیایش» مجموعه‌ای است از چهار دفتر؛ دفتر اول ترجمه نیایشِ«الکسیس کارل» است که اول‌بار توسط مهندس احمدزاده ترجمه شد و بعدها در سال ۱۳۳۸ بنا به میل شخصی و نیازسنجی شریعتی در پاریس دوباره ترجمه شد.

در یادداشت همین ترجمه است که شریعتی از علل نوشتن کتاب می‌گوید و عقیده‌اش را برای نیایش به قلم می‌آورد، خود کارل تنها از چشم یک متفکر مسیحی به مسئله دعا پرداخته آن‌چنان که در مسیحیت وجود دارد، اما شریعتی معتقد است: «نکته‌ای که در ضمن مطالعه متون و ادعیه اسلام و مسیحیت به آن برمی‌خوریم، امتیازی است که دعای اسلام بر مسیحیت دارد و آن این است که دعا در اسلام صرف نظر از جنبه عرفانی، دارای جنبه اجتماعی و حتی سیاسی نیز می‌باشد، به خصوص در متون دعاهای تشیع»

شریعتی دعا را پناهی برای ایده‌های اجتماعی می‌داند تا خواست‌ها و آرمان‌های اجتماعی بشر از گزند بحران‌های سیاسی و نابسامانی‌های اجتماع مصون بماند.

کتاب نیایش

و اما دفتر دوم با عنوان «مکتب سجاد؛ آگاهی، عشق، نیاز، جهاد و نیایش» به قلم خود شریعتی است که در آن به فلسفه نیایش پرداخته است. دفتر سوم هم متن اصلی نیایش است؛ نیایش‌هایی از شریعتی که کم و بیش شنیده‌اید.

و آخرین دفتر که با نام «زیباترین روح پرستنده» به تحلیل و صحبت پیرامون نیایش‌های امام سجاد(ع) می‌پردازد.
«نیایش» از آن کتاب‌هایی است که عارف مبارزه‌جویی را ترسیم می‌کند که می‌داند: کنجِ عزلت و بی‌هدف دست به دعا بردن، نه آن است که اسلام می‌طلبد و نه شایسته مسلمانی است.

نیایش آن‌گونه است که در سخنان علی(ع)ـ این روح پرستنده و تسلیم و مبارز ـ می‌توان دید:

«خدایا! مگذار که دینم در پس وجهه دینی‌ام دفن شود
مگذار که آن‌چه را حق می‌دانم به خاطر آن‌که بد می‌دانند کتمان کنم.
خدایا! مرا هم‌واره آگاه و هشیار دار تا پیش از شناختنِ درستِ کاملِ کسی یا فکری-مثبت یا منفی- قضاوت نکنم.
خدایا! «شهرت»، «منی» را که می‌خواهم باشم؛ قربانی«منی» که می‌خواهند باشم، نکند.»




مشخصات کتاب:

عنوان: نیایش

نویسنده: دکتر علی شریعتی

ناشر: سپیده‌باوران

تعداد صفحه: ۱۹۶

قیمت: ۶۰۰۰تومان

قطع: رقعی


این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۸۸ ، ۲۱:۱۱
زهیر قدسی
کتابی برای دیدن
«مامان... چرا خدا مورچه رو آفریده؟!»
«بابایی... چرا خدا سوسک رو ساخته؟!»
«دایی‌جون... فایده مگس چیه؟ چرا خدا مگسو به وجود آورده؟»
این‌ها شاید اولین پرسش‌های فلسفیِ یک کودک -به عبارتی یک انسان- باشد. معمولا جواب درست و کاملی هم به این پرسش‌ها داده نمی‌شود تا این‌که فراموش می‌شوند. فراموش می‌شوند تا این‌که فرزندمان یا برادر و خواهر کوچک‌مان این پرسش را یادآوری می‌کنند و ما نیز سنتِ نیاکان‌مان را به جا می‌آوریم و یک‌جواب ساده برای از سر بازکردن می‌دهیم. اما واقعا پاسخ این سوال چیست؟ آیا هدف از خلقت این همه موجودات ریز درشت، تنها آن بوده که آن‌ها را کشف کنیم؟
«بال‌هایت را کجا جا گذاشته‌ای» اثر دیگر خانم«عرفان نظرآهاری» است. از این نویسنده کتاب‌هایی چون«من هشتمین آن هفت نفرم»، «لیلی نام تمام دختران زمین است» و«با گچ نور روی تخته سیاه جهان بنویس» را در همین ستون باریک معرفی کرده‌ایم و البته تا حدودی به معرفی نویسنده نیز پرداخته‌ایم. پس دیگر نیاز به معرفی مجدد نویسنده نیست.
بالهایت را کجا جا گذاشتی؟«بال‌هایت را کجا جا گذاشتی؟» شاید -تا حدّی- پاسخی باشد به همان سوال روزهای کودکی.
این کتاب روایتی دیگرگونه‌ای است از زندگی موجودات و حیوانات ریز و درشت اطراف ما، به نوعی که ما با آنان هم‌زادپنداری کنیم. و خود را در آنان بیابیم. روایتی است از زندگی یک مورچه که به سختی بار زندگی را بر دوش می‌کشد و نسیمی بار او را زمین می‌اندازد. یا سوسکی که از زشتی خود به ستوه آمده و ناراحت است که آدمیان از او به خاطر زشتی‌اش دوری می‌کنند. یا روایتی از زندگی یک جغد که در بیغوله‌ها و خرابه‌ها ناله می‌کند که دل به این در و دیوار نبندید که عاقبت این است. و داستان یک کرمِ شب‌تاب که در روز قسمت از خدا نورش را خواست. این کتاب، این کتابِ باریک و دراز، برای تذکر و یادآوری است تا «خود» را در اطراف‌مان بیابیم. اگر اهل تذکر باشیم...
«سرش قد سر سوزن بود و تنش سیاه و کُرکی. نه چشمی و نه گوشی. نه بالی و نه پایی. می‌خورد و می‌خزید. و به قدر دو وجب انگشت بستة آدم، جلو می‌رفت. زندگی را تا همین‌جا فهمیده بود. اما آسوده بود و خوشبخت. دوستانش هم دوستش داشتند. دوستانش: کرم‌های کوچک خاکی.
هر از چند گاهی اما تنِ لزج و چسبناکش را به شاخه‌ای می‌چسباند. قدری سکوت و قدری سکون. چیزی در او اتفاق می‌افتاد. رنجی توی تن کوچکش می‌پیچید. دردش می‌گرفت. ترک می‌خورد و بیرون می‌آمد: هربار تازه‌تر، هربار محکم‌تر.
دوستانش اما به او می‌خندیدند. به شکستنش، به تَرَک برداشتنش. به درد عمیق و رنجِ اصیلش. و او خجالت می‌کشید. دردش را پنهان می‌کرد و رنجش را. بزرگ شدنش را. رشد کردنش را.
روزها گذشت و روزی رسید که دیگر آن‌چه داشت خشنودش نمی‌کرد. چیز دیگری می‌خواست. چیزی افزون. افزون‌تر از آن‌چه بود. می‌خواست دیگر شود. دیگر گون. از سر تا به پا و از پا تا به سر. می‌خواست و خواستنش را به خدا گفت. خدا کمکش کرد، او را در مشت خود گرفت و به او تنیدن آموخت. بافت و بافت و بافت. تنهایی را به تجربه نشست. و سرانجام روزی پیله‌اش را پاره کرد و دیگربار به دنیا آمد. با بالی تازه و دلی نو.
و آن روز، آن روز که آن کرمِ کوچک بال گشود و فاصله گرفت و بالا رفت، آن‌روز که آن خود کهنه‌اش را دور انداخت؛ دوستانش نفرینش کردند و دشنامش دادند و فریاد برآوردند که این جُرمی نابخشودنی است. این خیانت است. این‌که کرمی، پروانه باشد.
***
اما تو بگو، او چه باید می‌کرد؟
خاک و خزیدن و خوش‌بختی یا غربت و خدا و تنهایی؟!»
 

*این کتاب را می‌توان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، پشت باغ نادری، مجتمع گنجینه کتاب تهیه نمود. شماره تماس: 0511.2222204

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۸۸ ، ۱۸:۰۱
زهیر قدسی

کتابی با جایزه‌های رنگارنگ

*«قصه‌های مجید» را یادتان هست؟ هنوز هم تلوزیون پخشش می‌کند(نمی‌دانم اما چه روزی؟). هیچ دقت کرده‌اید که طی این همه سال صدا وسیما هیچ سریالی و یا حداقل کمتر سریالی ساخته که تا این حد واقعیت‌ها را به نمایش بگذارد؟ سریالی که اگرچه به نسبتِ امروز، جلوة بصری چندانی ندارد اما هنوز هم از لحاظ ارتباط واقعی و موثر با مخاطب خود تَک است. این‌جا، «جاکتابی» است و من هم نمی‌خواهم و نمی‌توانم که در کار بَر و بَچِ «جیم‌سین» دخالت کنم اما «قصه‌های مجید» بهانه‌ای است برای توجه بیش‌تر به نویسنده‌ای که حقیقتا همان یک اثرش برای کارنامه نویسندگی‌اش کفایت می‌کرد.

خمره
*«هوشنگ مرادی کرمانی» را کمتر کتاب‌خوانی است که نشناسد. آن‌گونه که نویسنده خود را روایت کرده، شخصیت مجیدِ «قصه‌های مجید» همانند و بلکه عینِ شخصیت کودکیِ هوشنگِ «مرادیِ کرمانی» است. جز این‌که هوشنگ در دِه «سریچ» استانِ کرمان به دنیا آمده و مجید، اصفهانی است. جدای از این هوشنگ خودش را در کتابی با عنوان «شما که غریبه نیستید» نیز روایت کرده که حتما آن را در آینده‌ای نه چندان دور معرفی خواهم کرد. از او آثاری همچون «بچه‌های قالیباف‌خانه»، «لبخند انار»، «پلوخورش»، «مهمان مامان»، «مربای شیرین»، «مُشت بر پوست» و «خُمره» چاپ شده که برخی از آن‌ها جوایز داخلی و بین‌المللی متعددی را نصیبِ نویسنده‌اش کرده است. بعضی‌شان هم دست‌مایه آثارِ تلوزیونی و سینمایی شده‌اند.

*اما «خمره» نیز مانند دیگر آثار نویسنده‌اش، اگرچه در فضا و قالبی نوجوانانه تحریر شده لیکن شاید همانند قصه‌های مجید بزرگ‌ترها را نیز مخاطب خود گرداند. کتابی که مورد توجه مخاطبان و منتقدان داخلی و خارجی شد. این کتاب به زبان‌های انگلیسی، فرانسه، هلندی، آلمانی، اسپانیایی، عربی و سوئدی ترجمه شد و جایزه‌های «لوح زرین»، «مرغک طلایی»، «دیپلم افتخار IBBY»، «کتاب سالِ1994 وزارت فرهنگ و هنر اتریش»، «دیپلم افتخار جایزة خوزه مارتیِ اسپانیا»، «کبرای آبی کشور سوئیس» از آنِ خود کرد و به عنوان کتاب ویژه CPN هلند انتخاب شد و جوایز متعدد دیگری کاجیی برای ذکر آن‌ها نیست. داستان در مدرسه‌ای روستایی در حاشیه کویر صورت می‌گیرد. داستان یک مدرسه ابتدایی با دو کلاس و یک معلم. داستان از توصیف یک خمره شروع می‌شود که دانش‌آموزان در ساعات تفریح خود از آن آب می‌نوشند و گاهی هم بر سرِ این‌که چه کسی آب بنوشد با هم درگیر می‌شوند. اما یک شبِ زمستانی، سوز و سرما باعث تَرَک برداشتنِ کوزه می‌شود و دانش‌آموزان مجبور می‌شوند برای نوشیدن آب تا سرِ چشمه بروند. معلم مدرسه نیز برای رفع این مشکل به هر دری می‌زند. کُل داستان حکایت کشمکش‌های آقای معلم است برای رفعِ این مشکل! تعامل دانش‌آموزانِ روستایی و خانواده‌های‌شان با آقای صمدی-معلم مدرسه- کتاب را بسیار خواندنی و جذاب کرده است. معلمی که مشکلات شخصیِ خود را دارد و از طرفی باید با تنگ‌نظری‌ها و رفتارهای کودکانه دانش‌آموزان برخوردِ مناسب داشته باشد. مثل همیشه بخشی از کتاب را با هم به مطالعه می‌نشینیم:
*«...بابای قنبری آمد توی مدرسه. چوب به دست، وسط بچه‌ها می‌گشت که قنبری را پیدا کند. قنبری این طرف و آن طرف می‌دوید. پنا‌ه‌گاهی می‌جست. بابا رسید به پسر، چوب را دور سرش چرخاند و محکم خواباند تو شانه‌های قنبری. آقای صمدی آمد جلو. قنبری رفت پشت سر آقا قایم شد. به او پناه آورد. آقای صمدی گفت:
-چه شده آقا؟ این‌جا مدرسه است. چه کار می‌کنید؟
-مدرسه باشد. اگر شما نمی‌توانید این بچه را آدم کنید، خودم می‌توانم.
وحمله کرد به قنبری:
-کدام گوری رفته بودی؟ مادرت از صبح تا حالا تمام آبادی را گشته.
...یکی از بچه‌ها گفت: ما خیال می‌کردیم آمده است خمره را درست کند. نگو که آمده پسرش را بزند...»

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۸۸ ، ۰۰:۰۷
زهیر قدسی