پاییز بهاریست که عاشق شده است + پادشهر / میلاد عرفانپور
این کیست که با اینهمه غم میخندد؟
زخمی شده، باز دم به دم میخندد
در مرگ چه رازیست که این کهنهدرخت
با هر تبری که میزنم میخندد؟
رباعی بالا از «میلاد عرفانپور» شاعرِ جوانِ شیرازی است که سابقه شاعری او به ایام نوجوانیاش بر میگردد. البته نام شیراز را که میشنویم ناخودآگاه ذهنمان شهری شاعرپرور را تداعی میکند. شهر شاعران بزرگی چون حافظ و سعدی که هرکدام میراثی جاودان، برای ادبیات ما محسوب میشود. عرفانپور یک رباعیسُرا است که تا کنون سه دفتر از وی منتشر شده است. اولین مجموعه او «از شرمِ برادرم» نام داشت. سپس مجموعه «پاییز بهاریست که عاشق شده است» منتشر شد و پس از چند سال، مجموعه «پادشهر» به تازگی انتشار یافت. شاید از نگاه برخی رباعی ـبه جهت کوتاه بودنـ یک قالبِ شعریِ ساده باشد اما اگر یکبار سعی کرده باشید یک پیامک جذاب و تاثیرگذار از خودتان تولید کنید به احتمال زیاد چنین گمانی نخواهید داشت. شعر عرفانپور دارای چند ویژگی است که به صورت مختصر به آنها اشاره میکنیم:
1ـ اولین ویژگی شعر عرفانپور که البته لازمه همه شعرهاست «کشف» است. چیزی که شعر و نگاه شاعرانه را از گویشهای متداول و حتی ادبی متمایز میکند، چیزی به نام وزن و قافیه و عروض نیست. شاعر در گام نخست به چشمانی کاشف نیازمند است. به چشمانی که بتواند هر واقعه و رخدادی را سوا و جدای از روزمرگیها به تماشا بنشیند تا از دلِ آن واقعه، معنایی جدید، جدا کند. و در گام آخر، شاعر نیازمند زبان و قلمی است که این معنا را به زیباترین وجه ممکن به مخاطبِ خود منتقل کند تا در جان و روان شنونده بنشیند.
2ـ ویژگی دوم شعر عرفانپور غافلگیری است. چیزی که ما در مینیمال نویسی، شاهدش هستیم. به این رباعی توجه کنید:
غمگین نشد از اینکه به او تاختهاند
یا اینکه به جانش تبر انداختهاند
وقتی جگر انار خون شد، که شنید
از شاخه او چوب فلک ساختهاند
این چیزی است که به آثار بسیار کوتاهِ ادبی جذابیت میبخشد. شاید شما به دلیل کوتاه بودن شعر، خیلی درگیرِ آن نشده باشید ولی ضربهای که در آخرین مصرع به شما وارد میشود انکار ناپذیر است.
3ـ دیگر ویژگی شعر این شاعر، تنوع موضوع است که شاعر را از پرداختن به فضاها و مضامین تکراری دور کرده است. عاشقانه و عارفانه، تردید و طنز، اجتماعی و اعتراض و دیگر فضاهای متنوع در شعر عرفانپور مشهود است.
ماندهست در انتظار انسانها، مرگ
«یک روز به دیدار شما میآیم»
این نامه برای زندهها...امضا: مرگ
***
با بال و پرت نگو که ماندن ننگ است
فریاد نزن که آسمان خوشرنگ است
برگرد پرنده! دل به پرواز نبند
اینجا دل یک قفس برایت تنگ است
***
سرمای تو کُشت خواهرم را، ای برف!
خون کرد دل برادرم را، ای برف!
آهسته ببار تا بیابم شاید
گیسوی سپید مادرم را ای برف!
***
خاکی بودم، به خویش مغرور شدم
بر اصل خودم وصله ناجور شدم
تو کوه به کوه میرسیدی به خودت
من شهر به شهر از خودم دور شدم
***
ای در پر و بال ما، پر و بال خودت!
ما را نکشان چنین به دنبال خودت
کالای شکسته را خریداری نیست
این دل که خودت شکستهای، مال خودت
*این کتاب را میتوان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، پشت باغ نادری، مجتمع گنجینه کتاب تهیه نمود. شماره تماس: ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴