جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

رستاخیز کلمات

*...حماسه رود را درودی نباید گفت

                        که از خروش، ناگزیر است

من تلاش آبی را

         کز آوندِ گیاهی خُرد بالا می‌رود،

  بیش پاس می‌دارم

              تا رودی که با غرّشی بلند

دربستری ناگزیر می‌رود

                     آه، رود، ای رود!

                            چنین غرّه، کف بر لب میاور

     تناوری‌ات، آماس، نه فربهی‌ست

             حماسه تو را از من درودی نیست...

چنگیز هم خون‌خوارتر از لحظه‌ها نیست

                                          زمان، سیری‌ناپذیر است

میان شهادت و شقاوت،

               فاصله به درازای تفنگی‌ست

                          تا در کدام سوی آن ایستاده باشی!

دگرباره سلام بر درخت که تا زنده است

                 ازو قنداق تفنگی نمی‌توان ساخت!...

صدای سبز

*برای کتابِ شاعری چون «سیدعلی موسوی گرمارودی» به سختی می‌توان مقدمه‌ای نوشت. همین‌قدر می‌توان گفت برخی از اشعار او به تنهایی، برای کارنامه شاعریِ او کافی‌ست. از نوجوانی با برخی از اشعارش مانوس بوده‌ام اما هنوز از خوانِشِ آن‌ها به وجد می‌آیم. و گاهی با خود می‌گویم: ای کاش فقط همین یک جمله را من سروده بودم!

*«صدای سبز» عنوان کتابی است که شاعر، بر بِه‌گزیده شعرهای خویش، به همراه هشتاد شعرِ نوسروده‌اش نام نهاده است. این کتاب با یک گفتگو، با عنوان «جوشش و کوشش در شعر» و همچنین با مقدمه ارزشمند استاد بهاءالدین خرمشاهی و نقد دیگر نخبگان شعریِ معاصر بر شعرِ نخبه‌ی گرمارودی، آغاز می‌گردد و شامل مجموعه‌ای از اشعار ایشان در قالبِ: آزاد، نیمایی، چکامه، قطعه، غزل، مثنوی، مسمّط، رباعی و... است که نشانه‌ی مختصری از تواناییِ شعری او در قالب‌های متنوع است؛ اما هنگامی که به دریای شعریِ او می‌نگریم درمی‌یابیم که شعر او فراتر از این ستایش‌هاست.

احتمالا شعر «در سایه‌سار نخل ولایت» که در ثنای حضرت علی(ع) سروده شده را به فراخور آن‌که در کتاب درسی‌مان آمده خوانده باشیم، آن‌جا که می‌گوید: «شعرِ سپید من، روسیاه ماند/که در فضای تو به بی‌وزنی افتاد» اما حقیقت آن است که کمتر شعری را در مدحِ ائمه معصوم، چنین سپیدرو می‌یابیم. از طرفی باید اعتراف نمود که شعرهای دینی و شیعیِ او(مانند «خط خون»، «ساقیِ حق»، «سپیده هشتم» و...) که در اوج قله شعریِ ما جلوه می‌نماید فرصتِ جلوه‌گری را از دیگر اشعار درخشان او ربوده است که اگر بی‌غَرَض و بدون پیش‌داوری سراغ اشعار درخشان او مانند: «حماسه درخت»، «وانگرش»، «دریغا تنهاییِ انسان»، «مومیایی»، «خیال‌های قطبی» و... برویم، حاصلِ عرق‌ریزانِ روحیِ او را پُربارتر از سروده‌های برخی شاعرانِ مطرح معاصر خواهیم یافت؛ که او اندیشه و کلام را، خصوصا در شعرِ آزادش، به زیبایی در هم تنیده و بارور ساخته است. اشعار گرمارودی، رستاخیزی از کلمات و واژگان است که او به حق هر واژه را در جایگاهِ واقعی خودش و آن‌جا که بایدش محشور نموده است. زیبایی این فراز از شعر «حماسه درخت»اش را با هم احساس کنیم:


«...غرور، تیری بود

         و مگر واژگون بر کمان نهاده بودم

  که تا از شَست، رَست

              هم بر سینه‌ی من نشست...»

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۰ ، ۲۳:۰۹
زهیر قدسی

کلمات بدیع

*اگرچه  هیچ گلی چون تن تو خوش‌بو نیست
همیشه نافه‌گشایی به نفع آهو نیست
دلیل این‌همه سرگشتگی به گردن توست
اگر توجه زنبورها به کندو نیست
حضور توست که دلخواه کرده شعرم را
وگرنه آینه در ذات خود پری‌رو نیست
بخواه راحت دنیا و آخرت از من
که گفته است دل من چراغ جادو نیست؟
میان عاشق و عاشق‌نما تفاوت‌هاست
یکی از آن‌همه چشمش به پیچش مو نیست
به مهر می‌کُشی و زنده می‌کنی با قهر
شهید را که نیازی به نوشدارو نیست
***
-پریچه‌ای که دراین شعر ذکر خیرش رفت
پُر است از تب رفتن ولی پرستو نیست
پرنده‌ای که به رغم طنین در زدن‌اش،
شروع یک غزل تازه است پر زدن‌اش:↓
***
به هر طرف که نظر می‌کنم به جز او نیست
وگرنه چشم من آن‌قدر نیز کم‌سو نیست

*چه کسی ادعا می‌کند که نسل شاعران خوش‌ذوق به اتمام رسیده و چه کسی ادعا می‌کند که قالب‌های کهن، چون غزل و مثنوی و قصیده، دیگر ظرفیتِ تازه‌ای برای رساندن مفاهیم شاعرانه ندارند؟ اگر کسی چنین ادعایی کرد شعر «علی‌رضا بدیع» نمونه‌ای است برای ابطال این گمان. البته به هیچ وجه ظرفیت‌های تازه‌ای که قالب‌های جدید برای رساندن بعضی مفاهیم ایجاد کرده‌اند را منکر نمی‌شوم.
*اگرچه فقط پنج‌سال از انتشار اولین دفتر شعری علی‌رضا بدیع-یعنی کتاب حبسیه‌های یک ماهی- می‌گذرد اما او به خوبی توانسته در این مدتِ کم مخاطبانِ ثابتی را برای خود جمع کند، مخاطبانی که انتظار انتشار دفاتر جدید او را می‌کشند. پس از انتشار کتاب «حبسیه‌های یک ماهی» در سال 84، کتاب «از پنجره‌های بی‌پرنده» در سال87 منتشر شد و پس از آن کتاب «گنجشک‌های معبد انجیر» در سال88 و پس از آن  کتاب «چله‌ی تاک» که اردیبهشت امسال منتشر شد و این سه دفتر آخر، بلافاصله به چاپ دوم رسیدند، که این برای یک شاعر جوان 25ساله موفقیت بزرگی است.

چله‌ی تاک


*شعر بدیع چشم‌انداز و ظرافت‌های ویژه و قابل توجهی دارد که تفصیل آن در این ستون کوچک میسّر نیست اما نکته‌وار به آن اشاره می‌کنم. اول این‌که شعر بدیع بیش‌تر متوجه شعر عاشقانه است و برای عاشقانه‌هایش از هنرمندی‌های متعددی بهره می‌گیرد. تعابیری که در اشعارش استفاده می‌کند جدید و تازه است اگرچه نگاه او به معشوق، اساطیری و قدیمی است. یعنی از آن دست معشوق‌هایی که فقط ممکن است در خیال مجسم شوند و بس! مثل معشوقه‌های جناب حافظ و سعدی که قامت‌شان به قامت چنار و سرو برابری می‌کرده! (البته خدای ناکرده سوءتفاهم پیش نیاید، در هیچ شعری از حافظ نشانی از جنسیت معشوق نیست ولی خوب خواستیم شوخی کرده باشیم!) هنرنمایی‌های بدیع در تغییر فرم‌های متداول شعری نیز قابل توجه است مانند همین شعر که در پایان با تغییر قافیه‌ای روبه‌رو می‌شود که البته خیلی هم تو ذوق نمی‌زند. در برخی اشعار هم با بازی‌های زبانی گاهی قافیه و گاهی اصل کلمات را به بازی می‌گیرد مانند شعر 22(شهر الفبا) همین کتاب «چله‌ی تاک» که شاعر «آ» را به بهانه‌ای از میان شعر خود حذف می‌کند. در میان شعرهای بدیع گاه با شعرهای اجتماعی و آئینی نیز روبه‌رو می‌شویم که آن‌ها نیز از لطافت ویژه‌ای برخوردارند.

 

*این کتاب را می‌توان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ تهیه نمود. شماره تماس: ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴


۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۰ ، ۲۰:۱۷
زهیر قدسی
*دس نذار روی دلم، دلم کبابه دادشی!
این روزا دلا تو خطِ نون و آبه، داداشی!
حال‌مون رو پرسیدی، قربونِ او معرفتت
توی این هول و ولا خیلی خرابه دادشی!
دل کجاس؟ دیگه باهاس دنبال بی‌دلا بریم
این روزا، این طرفا بیدلی بابه، داداشی!
یه نسیمی اومد و دمید و ما عین حباب
نقش ما نقش برآبه و سرابه، داداشی!
چی شد اون‌جوری نشد؟ کجا؟ کیا؟ کدوم طرف؟
چه سوالایی دارم که بی‌جوابه داداشی!

اگه دوس داری تو هم یه روز به روبات برسی،
چِش ببند و خوب بخواب؛ زندگی خوابه دادشی!
اولش بنا نبود عاشقا دس‌به‌سر بشن
اولش بنا نبود این قده دربه‌در بشن
جای پر زدن به شادی تو هوای زندگی
گم و گور بشن تو این پیچو خمای زندگی...


*نمی‌دانم اول‌بار «گلدونِ شکسته» ـ این منظومه زیبا ـ را اگر با صدای دل‌نشین «سهیل محمودی» نشنیده بودم آیا تا این حد از خواندن این شعر لذت می‌بردم یا نه؟! معمولا هرکسی از لحاظ ادبی به نوعی تربیت می‌شود. و سخت می‌توان ذائقه شعریِ کسی را تغییر داد. کسی که آموختۀ شعرِ حافظ شده باشد کمتر می‌تواند با شعر بیدل، با تمام ظرائف ادبی و هنری‌اش، ارتباط برقرار کند و احتمالا بالعکس. و هم‌چنین تمامی سبک‌های اخیر که به مجموعۀ شعریِ ما افزوده شده هرکدام بند و زنجیری می‌تواند باشد برای کسانی که آمادگیِ گرفتار شدن در این بندها را دارند! اما حقیقت آن است که توده و عموم مردم بدون در نظر گرفتن این قالب‌ها، بیش‌تر با شعر «بی‌دروغ و بی‌نقاب» مانوس می‌شوند. شعری که نه برای خوش‌آمدِ منتقدان سروده شده باشد و نه از برای خوش‌آمد -زبانم لال- مسئولان!

گلدون شکسته

نمی‌دانم چرا شعر «عبدالرضا رضائی‌نیا» این همه دل‌چسب و گیراست؟ گلدون شکسته، نه شعری است که واج‌آرایی خیره کننده‌ای داشته باشد و نه منظومه‌ای است که از صنایع بدیعِ ادبی سرشار باشد و نه حتی از آن اشعاری‌ست که در هر بیتش، کشف و حکمتی نهفته باشد! شاید رمزِ گیراییِ این منظومه فقط این باشد که شعری بی‌دروغ و بی‌نقاب است. او فقط با زبان محاوره و البته با کنایه به اکنون، حسرتِ آن روزهایِ زلالی را روایت می‌کند که مردم به کم‌تر از فرشته بودن راضی نمی‌شدند! انگار، شما با خواندن این منظومه، به واقع پای دل شاعر نشسته‌اید و با غم و اندوه و حسرت او گریسته‌اید. «"داداشی"، مخاطب قیل و قال‌های گلدون شکسته، انگار صمیمانه‌تر و زلال‌ترِ همان واژه "برادر" است که دیگر در ذهن‌ها و زبان‌ها رنگ و طعم برادری ندارد، دریغا!»

*رضائی‌نیا شاعر و نویسنده و مترجمی پُرکار و دقیق، و البته کم‌حاشیه و در مخاطبِ عام، کم‌آوازه است پس اجازه دهید شرحِ کارنامۀ کاریِ او را به زمانی دیگر موکول کنیم.


*این کتاب را می‌توان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ تهیه نمود. شماره تماس: ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۸۹ ، ۲۲:۵۰
زهیر قدسی

                                                     هم‌پای غزال غزل

*گاهی در زندگی به آدم‌ها و کتاب‌هایی برخورد می‌کنی که نسبت به معرفی‌شان در خود احساس عجز می‌کنی. فکر می‌کنی که باید تمام کلمات و عبارات زیبا را در مشت داشته باشی و از آن میان، بهترین‌ها را برای توصیف آن‌چه می‌خواهی جدا کنی. کتابی که امروز برای معرفی انتخابش کرده‌ام از همین دست است.

ترنم داوودی سکوت*«ترنّم داوودی سکوت» عنوان مجموعه غزل‌های «قربان ولیئی»، این شاعر ستوده و تواناست. شاعری که کارش فراتر از بازی با کلمات و عبارات تکراری‌ست و با تاسف باید اعتراف نمود که شعر و کتابش بیش از ‌این‌ها ارزش شهرت و فراگیری دارد. ترنم داوودی سکوت از آن کتاب‌هایی نیست که لازم باشد در میان اوراقش، به زحمت، به دنبال شعری ناب بگردی. او به راحتی این واقعیت را اثبات کرده که: در دل قالب‌های کهنه‌ای، مانند غزل، هنوز تعابیر بِکر و دست‌نخورده‌ای وجود دارد که منتظر دستی لایق است. شاعر زمانی لایق صید شهود می‌شود که روح خود را برای دگرگونه نگریستن به عالم هستی، فربه کرده باشد. و روح آن زمان فربه می‌شود که از تُنگِ تَنگِ عادت‌ها و روزمرگی‌ها خارج شود. شاعر وقتی تابِ سکوت و تنهایی، در پیلۀ خویش را نداشته باشد چگونه می‌تواند پروانه را ـ آن زمان که بالش را به شعله‌های نور روشن می‌سازد- فهم کند؟ خوشا بی‌کرانگیِ شاعران دریادل! از قربان ولیئی، جز این‌که متولد 1349 در شهرستان صحنه، واقع در استان کرمانشاه است و این‌که مدرک کارشناسی ارشدش را در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران اخذ نموده، چه می‌توان گفت؟ اصلا این‌ها چه ارزشی دارد وقتی او شاعری آئینه‌دل است. بهتر است بی‌خود زحمت توصیف اشعار او را به خود ندهم که به قول خودش: «شرمنده‌ام... اسیر عبارات مانده‌ام».

*بس که خود را می‌پرستم، گشت بت‌خانه تنم
من همین امروز باید خویشتن را بشکنم
ترسم از آن است فردا دیر باشد، دیر؛ دیر!
این تبر هم بت شود در کافرستانِ تنم!
مثل رودی، گرم باید بگذرم از خویشتن
قطره‌ها باور کنند احساس دریا گشتنم
می‌سپارم سر به آتش؛ می‌روم همچون شهاب
می‌روم؛ می‌ماند ـ اما ـ سرگذشتِ روشنم

***
کی می‌توان عروج تو را با زبان سرود؟
با واژه‌ها نمی‌شود آتش‌فشان سرود
خورشید در میانه و ماه و ستاره‌ها
منظومه‌ها برای شما کهکشان سرود
گفتم به خاک لختی از آن ماجرا بگو
سروی ردیف کرد و هزار ارغوان سرود
خورشید سر به صخره زد و بر زمین گریست
روزی که چشم‌های تو را آسمان سرود
بغضی کرفت راه گلو را؛ رسید اشک
این رودخانه داغ دلم را روان سرود
معصومِ شرحه‌شرحه، چه مدحی سزای توست؟
باید شهید بود و تو را خون‌چکان سرود

*این کتاب را می‌توان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ تهیه نمود. شماره تماس: ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۸۹ ، ۱۶:۱۱
زهیر قدسی

*امیدورام که تعطیلات خوبی گذرانده باشید و جیب‌هاتان مالامال از عیدی‌های دایی و خاله عمه شده باشد؛ و واقعا خوش به حال دوستانی که هنوز از لذت عیدی گرفتن مثل ما محروم نشده‌اند! نمی‌خواهم سالِ نُوی دل‌تان را به درد بیاورم ولی باور کنید که حسرت گرفتن یکی از آن اسکناس‌های تانخورده از دست دایی‌جان بر دل‌مان ماند و موقع عیددینی کلّی برای ایشان گردن کج کردیم که ای بابا حالا چه می‌شود... بگذریم!!


*شاید «طنز» از نگاه عامه مردم، چیزی است که آدمی را به خنده وادارد. مانند همین لطیفه‌هایی که هر روز به صورت پیامک، وارد گوشیِ مبارک‌تان می‌شود. اما حقیقت آن است که طنز یک گونه یا ژانر ادبی است که تعریف تقریبا مشخصی دارد و عُقلای ادب بر سرِ تعریفِ آن بحث‌ها کرده‌اند و بسا کفش‌ها که بر سرِ یکدیگر کوفته باشند! خیلی خلاصه می‌توان گفت که طنز «بیان تلخ‌کامی‌ها به زبانی شیرین، کنایی، نشاط‌آور و منصفانه است» و نباید آن‌را در کنار هزل و هجو و فکاهه قرار داد.


*اما به تازگی مجموعه‌ای از 100شعر طنز با عنوان «یک بغل کاکتوس» به کوشش امید مهدی‌نژاد (دکتر برزو بی‌طرف) طنزپرداز خوش‌ذوق معاصر، توسط انتشارات «سپیده‌باورانِ» مشهد منتشر شده که به مقدمه‌ای فاخر و ارزش‌مند، به قلم ابولفضل زرویی نصرآباد، مزیّن شده است. اگر گل‌آقا خوان بوده باشید، حتما نام زرویی نصرآباد (ملانصرالدین) -که یکی از نورچشمی‌های زنده‌یاد کیومرث صابری بوده- را شنیده‌اید. وی در مقدمه کتاب به مفهوم طنز و جریان‌شناسی و تاریخچه شعر طنز می‌پردازد و ردّ پای آن را پیش از ظهور اسلام در ایران می‌گیرد و تا انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی دنبال می‌کند. نوشته‌ای در خور توجه بسیار. اما شاید علت این‌که نام این کتاب را «یک بغل کاکتوس» گذاشته‌اند این باشد که مفهوم طنز بی‌شباهت به کاکتوس نیست، زیبا و گزنده!

*همان‌طور که خدمت‌تان عرض شد، این کتاب مجموعه‌ای از‌100شعر طنز است که از میان اشعارِ 59 شاعر طنزپرداز معاصر انتخاب و گزینش شده است. از میان این شاعران می‌توان به «عمران صلاحی»، «کیومرث صابری»، «سیدحسن حسینی» و همچنین «سعید نوری»، «منوچهر احترامی»، «زرویی نصرآباد» و «ابولقاسم حالت» اشاره کرد.


از لحاظ موضوعی نیز این کتاب از تنوع خوبی برخوردار است. گاه به رفاه اقتصادیِ حاکم بر مردم اشاره می‌کند(!) و گاه از سادگی سیاست‌بازان سخن می‌گوید! بعضی‌شان از زن‌ذلیلان عزیز دفاع می‌کنند و بعضی نیز ایشان را به شدت محکوم می‌کنند! خلاصه خارهای این «یک بغل کاکتوس» در تن هرکس و هرچیزی فرو رفته! بی‌شک خواندن اشعار این مجموعه مدت‌ها لبخندی را بر صورت عزیزتان نمودار خواهد کرد.

خلاصه‌تر آن‌که انتخاب شعر از این مجموعه بسیار سخت آمد. چراکه باید شعری کوتاه و بدون بدآموزی(!) و همچنین بدون آن‌که به کسی خدای ناکرده اهانتی کرده باشد، انتخاب کرد. لاجرم تفألی بگرفتم که این شعر آمد، از خود استاد زرویی نصرآباد که به زبان یکی از اشعار زنده‌یاد مهرداد اوستا سروده است:


گذشتی و نگذشتم، رمیدی و نرمیدم

نهفتی و ننهفتم، چمیدی و نچمیدم

تو تا مدارج عالی، به اوج قدرت مالی
پریدی و نپریدم، رسیدی و نرسیدم

مدیح مردم نادان، سرودی و نسرودم
به نعره چاک گریبان، دریدی و ندریدم

حواله‌های تویوتا، زمین و خانه و ویلا
گرفتی و نگرفتم، خریدی و نخریدم

به پیشگاه رئیسان خمیدی و نخمیدم
کنار بادیه لیسان لمیدی و نلمیدم

کنار دلبر مَهرو، شرا...ﺷَ...شربت لیمو
نشستی و ننشستم، چشیدی و نچشیدم

ز دوستان قدیمی، ز همدلان صمیمی
گسستی و نگسستم، بریدی و نبریدم

خزعبلات اداری، برای کار تجاری
نوشتی و ننوشتم، دویدی و ندویدم

هزار نکته چون یخ، هزار به به و بخ بخ
پراندی و نپراندم، شنیدی و نشنیدم

تو بر زغال فلانی دمیدی و ندمیدم
از آن‌که افتد و دانی، کشیدی و نکشیدم...

 

*این کتاب را می‌توان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، پشت باغ نادری، مجتمع گنجینه کتاب تهیه نمود. شماره تماس: 0511.2222204

۲۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۸۹ ، ۱۸:۵۵
زهیر قدسی
شهدِ شهود در شعر

این کیست که با این‌همه غم می‌خندد؟
زخمی شده، باز دم به دم می‌خندد
در مرگ چه رازی‌ست که این کهنه‌درخت
با هر تبری که می‌زنم می‌خندد؟

پاییز بهاریست که عاشق شده استرباعی بالا از «میلاد عرفان‌پور» شاعرِ جوانِ شیرازی است که سابقه شاعری او به ایام نوجوانی‌اش بر می‌گردد. البته نام شیراز را که می‌شنویم ناخودآگاه ذهن‌مان شهری شاعرپرور را تداعی می‌کند. شهر شاعران بزرگی چون حافظ و سعدی که هرکدام میراثی جاودان، برای ادبیات ما محسوب می‌شود. عرفان‌پور یک رباعی‌سُرا است که تا کنون سه دفتر  از وی منتشر شده است. اولین مجموعه او «از شرمِ برادرم» نام داشت. سپس مجموعه‌ «پاییز بهاریست که عاشق شده است» منتشر شد و پس از چند سال، مجموعه «پادشهر» به تازگی انتشار یافت. شاید از نگاه برخی رباعی ـ‌به جهت کوتاه بودن‌ـ یک قالبِ شعریِ ساده باشد اما اگر یک‌بار سعی کرده باشید یک پیامک جذاب و تاثیرگذار از خودتان تولید کنید به احتمال زیاد چنین گمانی نخواهید داشت. شعر عرفان‌پور دارای چند ویژگی است که به صورت مختصر به آن‌ها اشاره می‌کنیم:

1ـ اولین ویژگی شعر عرفان‌پور که البته لازمه همه شعرهاست «کشف» است. چیزی که شعر و نگاه شاعرانه را از گویش‌های متداول و حتی ادبی متمایز می‌کند، چیزی به نام وزن و قافیه و عروض نیست. شاعر در گام نخست به چشمانی کاشف نیازمند است. به چشمانی که بتواند هر واقعه و رخدادی را سوا و جدای از روزمرگی‌ها به تماشا بنشیند تا از دلِ آن واقعه، معنایی جدید، جدا کند. و در گام آخر، شاعر نیازمند زبان و قلمی است که این معنا را به زیباترین وجه ممکن به مخاطبِ خود منتقل کند تا در جان و روان شنونده بنشیند.

پادشهر

2ـ ویژگی دوم شعر عرفان‌پور غافل‌گیری است. چیزی که ما در مینی‌مال نویسی، شاهدش هستیم. به این رباعی توجه کنید:

غمگین نشد از این‌که به او تاخته‌اند
یا این‌که به جانش تبر انداخته‌اند
وقتی جگر انار خون شد، که شنید
از شاخه او چوب فلک ساخته‌اند

این چیزی است که به آثار بسیار کوتاهِ ادبی جذابیت می‌بخشد. شاید شما به دلیل کوتاه بودن شعر، خیلی درگیرِ آن نشده باشید ولی ضربه‌ای که در آخرین مصرع به شما وارد می‌شود انکار ناپذیر است.

3ـ دیگر ویژگی شعر این شاعر، تنوع موضوع است که شاعر را از پرداختن به فضاها و مضامین تکراری دور کرده است. عاشقانه و عارفانه، تردید و طنز، اجتماعی و اعتراض و دیگر فضاهای متنوع در شعر عرفان‌پور مشهود است.



این‌جا فوارن زندگی... آن‌جا مرگ
مانده‌ست در انتظار انسان‌ها، مرگ
«یک روز به دیدار شما می‌آیم»
این نامه برای زنده‌ها...امضا: مرگ

***
با بال و پرت نگو که ماندن ننگ است
فریاد نزن که آسمان خوش‌رنگ است
برگرد پرنده! دل به پرواز نبند
این‌جا دل یک قفس برایت تنگ است
***
سرمای تو کُشت خواهرم را، ای برف!
خون کرد دل برادرم را، ای برف!
آهسته ببار تا بیابم شاید
گیسوی سپید مادرم را ای برف!
***
خاکی بودم، به خویش مغرور شدم
بر اصل خودم وصله ناجور شدم
تو کوه به کوه می‌رسیدی به خودت
من شهر به شهر از خودم دور شدم
***
ای در پر و بال ما، پر و بال خودت!
ما را نکشان چنین به دنبال خودت
کالای شکسته را خریداری نیست
این دل که خودت شکسته‌ای، مال خودت


*این کتاب را می‌توان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، پشت باغ نادری، مجتمع گنجینه کتاب تهیه نمود. شماره تماس: ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۸۹ ، ۰۸:۴۹
زهیر قدسی

شعرهایی در گوشه‌ی «داد»


*اگر به سیر محتوایی شعر فارسی دقت کنیم، در آغاز بیشتر به شعرهایی با مضامین عاشقانه (مانند سعدی) و حکیمانه و عارفانه (بیدل و حافظ) و یا حماسی (فردوسی) بر می‌خوریم. اما اگر به کاوش ادامه دهیم تا شعرهایی با درون‌مایه انتقاد و اعتراض پیدا کنیم، کار بسیار مشکل می‌شود. البته در شعر حافظ در لابه‌لای ادبیات عاشقانه و عارفانه، شعرهایی از جنس اعتراض هست. مثل آن‌جا که می‌گوید:

همای گو مفکن سایه شرف هرگز
بر آن دیار که طوطی کم از زَغَن باشد

یا بخش قابل توجهی از شعر حافظ اعتراض به مردمی است که ریا و نفاق را تشخیص نمی‌دهند:

می خور که رند و حافظ و مُفتی و مُحتسب
چون نیک بنگری، همه تزویر می‌کنند

ولی به هر حال باید توجه داشته باشیم که این ابیات در لفافه و پنهان، در میان اشعار حافظ دیده می‌شود.

به راستی چرا میراث شعر کهنِ ما در حوزه‌های سیاسی و اجتماعی و به صورت خاص‌تر شعرِ اعتراض، چنین لاغر و کم‌بنیه است؟
«محمدکاظم کاظمی» شاعر و پژوهش‌گرِ معاصر، در جواب این سوال در مقدمه کتاب«دادخواست» چنین پاسخ می‌دهد: «این‌قدر می‌توان گفت که به نظر می‌رسد استبداد سیاسی و رکود فکری حاکم بر جامعه، در این میان سهم تمام داشته است. برافتادن معتزلیانِ خردگرا، محرومیتِ شیعیان عدالت‌طلب، سرکوب شدنِ قِرمَطیانِ ستیزه‌جو و در مقابل، حاکمیت یافتنِ جبرگرایی و عرفانِ منفعل و دین‌داریِ سراسر عبادی، لاجرم جامعه را به آن‌جا می‌کشاند که“با خدادادگان ستیزه مکن/که خدا داده را خدا داده” را بیش از “با سنگ‌دلانِ شعله‌خو، سختی کن” دوست می‌داشت...»

دادخواست

*«دادخواست» نام مجموعه ۱۰۰شعر اعتراض است که «امید مهدی‌نژاد» و «محمدمهدی سیار» از میان اشعار ۷۷شاعر معاصر، گزینش و انتخاب کرده‌اند. اگرچه شاید جای خالی بعضی شعرها در این مجموعه دیده شود، ولی بی‌شک تک تکِ اشعار موجود در این دفتر، وجود هر انسانی را سرشار از احساس می‌کند. اما نه احساسِ گل و بلبلی! احساس خشم و شرم. خشم از آنانی که به فکر بالا بردنِ برج‌های‌شان هستند بی‌آنکه به خانه ویران همسایه بیاندیشند و شرم از خودمان که بی‌تفاوت در مقابل این فاصله‌ها نشسته‌ایم. احساس حزن و اندوه نسبت به جامعه‌ای که گرفتار روزمرگی شده و سر از لاکِ تکرار بیرون نمی‌آورد. برخی از اشعار این مجموعه اعتراض به فراموشیِ آرمان‌ها و مردمِ آرمانی است.

این مجموعه که به تازگی توسط نشر سپیده‌باوران منتشر شده، ظرف مدت کوتاهی به چاپِ سوم خود رسیده است.

*اگرچه انتخابِ بهترین شعر در این مجموعه که بِه‌گزیده‌ای از شاعران معاصر است، سخت می‌نماید، اما از این میان شعری زیبا و کوتاه انتخاب کرده‌ایم تا در این ستونِ تنگ خفه نشود! شعری از «مسلم محبی» به نام «داستان». باشد که مقبول طبع مردمِ صاحب‌نظر شود:

وقتی دوباره پر شده از بُت، جهان‌مان
شرک است، ذکر نام خدا بر لبان‌مان
اهیرمنانه باعث شرم خدا شدیم
گم باد از صحیفه عالم، نشان‌مان
نفرین به ما! به خاطر یک لقمه بیش‌تر
وا شد به سوی هر کس و ناکس دهان‌مان
تیر و کمان به دست گرفتیم تا مباد
غرق پرنده‌ها بشود آسمان‌مان
در فکر طرح وسوسه سیب دیگری است
شیطان، همو که جا زده خود را میان‌مان
...وقت حضور توست، مخواه ای آخرین امید!
بی‌قهرمان تمام شود داستان‌مان



مشخصات کتاب:

عنوان: دادخواست - ۱۰۰ شعر اعتراض

به کوشش: امید مهدی‌نژاد - محمدمهدی سیار

ناشر: سپیده‌باوران

تعداد صفحه: ۲۳۱

قیمت: ۸۰۰۰تومان

قطع: رقعی


این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۸۸ ، ۲۱:۵۸
زهیر قدسی

«با گچ نور بنویس» آخرین اثر خانم «عرفان نظر آهاری» است و چندین ماه از انتشار آن می گذرد (این را گفتم که با خودتان و احیانا رفیق- رفقاتان اهن و تلپ نکنید که فلانی- یعنی بنده- تازه از خواب بیدار شده و آمده برای ما کتاب معرفی کند) این کتاب به تازگی چاپ نشده ولی مانند دیگر آثار نویسنده برای خوانندگانش همیشه تازه می ماند..

«با گچ نور بنویس» مجموعه ای است از شعرهای نظر آهاری. شعرهایی که مانند کودکان بی تکلف با تو سخن می گوید. انگار کن که کودکی با تو سخن حکیمانه بگوید! شعرهایی که خاطرات دور و نزدیک را برای ما زنده می کند، خیلی ساده و صمیمی.

حجم کتاب به اندازه ای است که ساده‌تر از آنچه گمان ببرید تمام می‌شود. و از لحاظ زیبایی و تاثیرگذاری باید بگویم که در همان اتوبوس شلوغ، فارغ از سر و صداها و نگاه خیره دیگران، اشکت را به راحتی روان می سازد، می گویی نه امتحان کن! عموم نوشته های نظر آهاری آنقدر ساده و زیبا نگاشته شده که هر مخاطبی را در هر سنی که باشد به خود جذب می کند و از این بابت برای مخاطب خود حد و حصر ندارد؛ با اینکه شاید مخاطب جوان ارتباط بهتری با اثر برقرار کند.


با گچ نور بنویس


اگرچه در چند سطر بالاتر خدمتتان عرض کردم می توانید کتاب را داخل اتوبوس تمام کنید ولی در حقیقت کتاب های این نویسنده را می توان در دسته کتاب های تمام نشدنی قرار داد؛ مثل آلبوم عکس که هر وقت دلت برای خودت و خاطراتت تنگ می شود، سراغش می روی. هفته پیش گفتم و این بار با زبان دگر می گویم که کتاب خوب را می توان تمجید کرد ولی معرفی نه.

برای همین بهتر دیدم قسمتی از کتاب را برای تان قاچ بزنم تا خودتان بچشید و نظر دهید.

 

دلم را سپردم به بنگاه دنیا

و هی آگهی دادم اینجا و آنجا

و هر روز

برای دلم 

مشتری آمد و رفت

و هی این و آن

سرسری آمد و رفت

-

ولی هیچ کس واقعا

اتاق دلم را تماشا نکرد

دلم، قفل بود

کسی قفل قلب مرا وانکرد

-

یکی گفت:

چرا این اتاق

پر از دود و آه است

یکی گفت:

چه دیوارهایش سیاه است!

یکی گفت:

چرا نور اینجا کم است

و آن دیگری گفت:

و انگار هر آجرش

فقط از غم و غصه و ماتم است!

-

و رفتند و بعدش

دلم ماند بی مشتری

و من تازه آن وقت گفتم:

خدایا تو قلب مرا می خری؟

-

و فردای آ ن روز

خدا آمد و توی قلبم نشست

و در را به روی همه

پشت خود بست

و من روی آن در نوشتم:

ببخشید دیگر

برای شما جا نداریم

از این پس به جز او

کسی را نداریم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۸۷ ، ۰۰:۴۳
زهیر قدسی