ترنم داوودی سکوت / قربان ولیئی
همپای غزال غزل
*گاهی در زندگی به آدمها و کتابهایی برخورد میکنی که نسبت به معرفیشان در خود احساس عجز میکنی. فکر میکنی که باید تمام کلمات و عبارات زیبا را در مشت داشته باشی و از آن میان، بهترینها را برای توصیف آنچه میخواهی جدا کنی. کتابی که امروز برای معرفی انتخابش کردهام از همین دست است.
*«ترنّم داوودی سکوت» عنوان مجموعه غزلهای «قربان ولیئی»، این شاعر ستوده و تواناست. شاعری که کارش فراتر از بازی با کلمات و عبارات تکراریست و با تاسف باید اعتراف نمود که شعر و کتابش بیش از اینها ارزش شهرت و فراگیری دارد. ترنم داوودی سکوت از آن کتابهایی نیست که لازم باشد در میان اوراقش، به زحمت، به دنبال شعری ناب بگردی. او به راحتی این واقعیت را اثبات کرده که: در دل قالبهای کهنهای، مانند غزل، هنوز تعابیر بِکر و دستنخوردهای وجود دارد که منتظر دستی لایق است. شاعر زمانی لایق صید شهود میشود که روح خود را برای دگرگونه نگریستن به عالم هستی، فربه کرده باشد. و روح آن زمان فربه میشود که از تُنگِ تَنگِ عادتها و روزمرگیها خارج شود. شاعر وقتی تابِ سکوت و تنهایی، در پیلۀ خویش را نداشته باشد چگونه میتواند پروانه را ـ آن زمان که بالش را به شعلههای نور روشن میسازد- فهم کند؟ خوشا بیکرانگیِ شاعران دریادل! از قربان ولیئی، جز اینکه متولد 1349 در شهرستان صحنه، واقع در استان کرمانشاه است و اینکه مدرک کارشناسی ارشدش را در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران اخذ نموده، چه میتوان گفت؟ اصلا اینها چه ارزشی دارد وقتی او شاعری آئینهدل است. بهتر است بیخود زحمت توصیف اشعار او را به خود ندهم که به قول خودش: «شرمندهام... اسیر عبارات ماندهام».
*بس که خود را میپرستم، گشت بتخانه تنم
من همین امروز باید خویشتن را بشکنم
ترسم از آن است فردا دیر باشد، دیر؛ دیر!
این تبر هم بت شود در کافرستانِ تنم!
مثل رودی، گرم باید بگذرم از خویشتن
قطرهها باور کنند احساس دریا گشتنم
میسپارم سر به آتش؛ میروم همچون شهاب
میروم؛ میماند ـ اما ـ سرگذشتِ روشنم
***
کی میتوان عروج تو را با زبان سرود؟
با واژهها نمیشود آتشفشان سرود
خورشید در میانه و ماه و ستارهها
منظومهها برای شما کهکشان سرود
گفتم به خاک لختی از آن ماجرا بگو
سروی ردیف کرد و هزار ارغوان سرود
خورشید سر به صخره زد و بر زمین گریست
روزی که چشمهای تو را آسمان سرود
بغضی کرفت راه گلو را؛ رسید اشک
این رودخانه داغ دلم را روان سرود
معصومِ شرحهشرحه، چه مدحی سزای توست؟
باید شهید بود و تو را خونچکان سرود
*این کتاب را میتوان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبهروی شیرازی۱۴، پاساژ رحیمپور، انتهای پاساژ تهیه نمود. شماره تماس: ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴
"امید، رجزگویان میموید".
یاعلی!