جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

ترنم داوودی سکوت / قربان ولیئی

جمعه, ۱۶ مهر ۱۳۸۹، ۰۴:۱۱ ب.ظ

                                                     هم‌پای غزال غزل

*گاهی در زندگی به آدم‌ها و کتاب‌هایی برخورد می‌کنی که نسبت به معرفی‌شان در خود احساس عجز می‌کنی. فکر می‌کنی که باید تمام کلمات و عبارات زیبا را در مشت داشته باشی و از آن میان، بهترین‌ها را برای توصیف آن‌چه می‌خواهی جدا کنی. کتابی که امروز برای معرفی انتخابش کرده‌ام از همین دست است.

ترنم داوودی سکوت*«ترنّم داوودی سکوت» عنوان مجموعه غزل‌های «قربان ولیئی»، این شاعر ستوده و تواناست. شاعری که کارش فراتر از بازی با کلمات و عبارات تکراری‌ست و با تاسف باید اعتراف نمود که شعر و کتابش بیش از ‌این‌ها ارزش شهرت و فراگیری دارد. ترنم داوودی سکوت از آن کتاب‌هایی نیست که لازم باشد در میان اوراقش، به زحمت، به دنبال شعری ناب بگردی. او به راحتی این واقعیت را اثبات کرده که: در دل قالب‌های کهنه‌ای، مانند غزل، هنوز تعابیر بِکر و دست‌نخورده‌ای وجود دارد که منتظر دستی لایق است. شاعر زمانی لایق صید شهود می‌شود که روح خود را برای دگرگونه نگریستن به عالم هستی، فربه کرده باشد. و روح آن زمان فربه می‌شود که از تُنگِ تَنگِ عادت‌ها و روزمرگی‌ها خارج شود. شاعر وقتی تابِ سکوت و تنهایی، در پیلۀ خویش را نداشته باشد چگونه می‌تواند پروانه را ـ آن زمان که بالش را به شعله‌های نور روشن می‌سازد- فهم کند؟ خوشا بی‌کرانگیِ شاعران دریادل! از قربان ولیئی، جز این‌که متولد 1349 در شهرستان صحنه، واقع در استان کرمانشاه است و این‌که مدرک کارشناسی ارشدش را در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران اخذ نموده، چه می‌توان گفت؟ اصلا این‌ها چه ارزشی دارد وقتی او شاعری آئینه‌دل است. بهتر است بی‌خود زحمت توصیف اشعار او را به خود ندهم که به قول خودش: «شرمنده‌ام... اسیر عبارات مانده‌ام».

*بس که خود را می‌پرستم، گشت بت‌خانه تنم
من همین امروز باید خویشتن را بشکنم
ترسم از آن است فردا دیر باشد، دیر؛ دیر!
این تبر هم بت شود در کافرستانِ تنم!
مثل رودی، گرم باید بگذرم از خویشتن
قطره‌ها باور کنند احساس دریا گشتنم
می‌سپارم سر به آتش؛ می‌روم همچون شهاب
می‌روم؛ می‌ماند ـ اما ـ سرگذشتِ روشنم

***
کی می‌توان عروج تو را با زبان سرود؟
با واژه‌ها نمی‌شود آتش‌فشان سرود
خورشید در میانه و ماه و ستاره‌ها
منظومه‌ها برای شما کهکشان سرود
گفتم به خاک لختی از آن ماجرا بگو
سروی ردیف کرد و هزار ارغوان سرود
خورشید سر به صخره زد و بر زمین گریست
روزی که چشم‌های تو را آسمان سرود
بغضی کرفت راه گلو را؛ رسید اشک
این رودخانه داغ دلم را روان سرود
معصومِ شرحه‌شرحه، چه مدحی سزای توست؟
باید شهید بود و تو را خون‌چکان سرود

*این کتاب را می‌توان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ تهیه نمود. شماره تماس: ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۷/۱۶
زهیر قدسی

شعر

نظرات  (۱۱)

۱۶ مهر ۸۹ ، ۱۷:۱۲ سید مصطفی خاتمی
سلام.
"امید، رجزگویان می‌موید".
یاعلی!
قالب وبلاگ
کد سخنان جالب
کد جستجوگر وبلاگ
کد فالنامه ی کلیکی
کد تعیین وضعیت یاهو
کد شکل ماوس
کد تصویر تصادفی
و.............
سلام
آخ که اگر کتاب آفتاب اهواز بود....
حالا دعامون می کنید یا نه؟!
سلام عسلم ، میبینم که این بار باز زدی تو سیر انفسی و ...نسکافه و... اثر شبای بلنده دیگهخب مبارکا باشه ( حالا یه توصیه کوچولو .. این کتاب نازی که معرفی کردی رو بنویس از کجاها میشه تهیه کرد ) من که مثلا ارواح عمم فضول کتابم ندیدمش و نمیدونم الان تو کدوم کتاب فروشی... یا چه تیپ کتاب فروشی هایی و...
دستت بی بلا
عسل جون ، بلا جون ، طلا جون ، الهی من تو رو قربون یه جاهایی به غیر از پستوی اتاقت و خونه ی برادر خانومت و مغازه ی مشهدتون رو معرفی کن همه که دور برت نیستن! الان تو کرمانشاه من کجا برم ؟ شما کتا با تون تو کرمانشاه کجا میفرستید ؟
۱۹ مهر ۸۹ ، ۲۳:۳۸ امـــیـــــر
سلام آقای زُهَیر قدسی!
امیدوارم خوب و خوش باشید
عمراً من را یادتان بیاید!
عیبی ندارد، بعداً دوباره می آیم
شاید آن وقت به جا بیاورید ...
×××××××
گمان می کنم در غزل اول، مصرع 2 وزنش ایراد دارد، به احتمال زیاد اشتباه تایپی رخ داده، اصلاح نمایید: "من همین امروز باید خود را بشکنم"
پاسخ:
گمان شما کاملا صحیح است امیدوارم که اذشتباه در جیم چاپ نشده باشد. خیلی ممنون از دقت شما!
سلام.وبلاگ شما رو تو پیوند هام لینک کردم . قرار شد براتون پیام بزارم تا شما هم احتمالا این کار رو بکنید.
سلام.
یک چیز شگفتاور.
جنی به من در مورد فیلم «ملک سلیمان» نامه نوشته است! نامه اش را در وبلاگ گذاشته ام. لطفاً بااحتیاط بیایید و بخوانید.
بدرود
زهیرآقا
سلام
از پیشنهاد سخاوتمندانه تان که باعث شد نوشته ی وبلاگم را حذف کنم! سپاسگزار ام. اما چشمم آب نمی خورد که موفق به چاپش بشوید. اگر شدید شیرینی دارید!

به هر حال دستتان درد نکند.
بدرود
۰۴ آبان ۸۹ ، ۰۳:۴۹ زندگی دوباره
سلام . فکم افتاد منو از کجا یادتونه. عجب حافظه ای . احوال شما؟
اتفاقا چند هفته پیش دانشگاه بودم و نمایشگاه دفاع مقدس که با کتابای شما بود دیدم کتابای جدید و جالب .
دعا کنین خدا یه پولی برسونه از طرف مدرسه بیایم خرید.
خوشحال شدم از دیدار وبلاگی تون . فقط شما خیلی دیر به دیر می نویسید و دیگه اینکه از رمان های جدید بنویسید. چند وقتیه تو فاز شعرین.
موفق باشید
۰۷ آبان ۸۹ ، ۱۱:۵۸ دل نوشته های یه مشهدی
سلام

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی