جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ادبیات دینی» ثبت شده است

نامه های بلوغ - علی صفایی حائری

نامه‌هایی از جنس نور

حتماً تا کنون دست به نوشتن نامه زده‌ای و حتماً آن زمان پی برده‌ای که گاهی "نوشتن" تا چه حد سخت است (مثل من که گاهی شدیداً به شرّ نوشتن این جاکتابی گیر می‌کنم!). مشکل زمانی بیشتر رخ نشان می‌دهد که تو بخواهی برای کسی که از تو خیلی کوچکتر است (مثلاً برادر یا خواهر کوچکترت) درباره چیزی بنویسی که نمی‌دانی او تا چه حد به «دَرک» آن رسیده است. انگار کن که یک پدر بخواهد از سختی کار و زندگی برای فرزند 5 ساله‌اش بگوید! حال تصوّر کن که این پدر نه از سختی کار و زندگی، که از مسیر زندگی بخواهد سخن بگوید؛ مسیری که حتّی خیلی‌ از بزرگترها هم در شلوغی آن گم می‌شوند و در حلّ معادلات آن حیران و سرگردانند. برای این بچّه چه می‌توان کرد؟! او را به حال خود گذاریم یا منتظر شویم تا بزرگ شود؟ اصلاً این کودک کی بزرگ خواهد شد؟ بزرگی و «بلوغ» کی فرا می‌رسد؟ وقتی برای‌مان جشن تکلیف گرفتند دیگر بزرگ شده‌ایم؟ یا زمانی که دیگر دهانمان بوی شیر نداد؟! البته گاهی دوست داریم که ما را به حال خودمان بگذارند تا خودمان راه را برویم.

«نامه‌های بلوغ» مجموعه‌ی 5 نامه از مرحوم علی صفایی حائری است. نامه‌هایی که در زمان بلوغ سنّی فرزندانش نوشته شده تا آنان را به بلوغ فکری پیوند بزند. اگرچه این نامه‌ها را خطاب به فرزندانش نوشته ولی گویا برای همه‌ی آنان که به دنبال بلوغ و تولدی دگرباره هستند راه‌گشاست. صفایی در نامه‌ی اولش خطاب به فرزند بزرگترش (محمّد) دردمندانه می‌نویسد: «پسرم، محمد! تو در این ساعت که ده و بیست و سه دقیقه است، داری به فیلم کمدی نگاه می‌کنی و از کلمه‌ی رمزِ "بوی باران می‌آید، بد جوری بوی باران می‌آید" به خنده افتاده‌یی. و من گریانم که خنده‌های من و تو و سرور و ابتهاج ما از چیست؟ و سرگرمی‌های من و ما با چیست؟ ...»

می‌توان گفت که این نامه‌ها خط به خط اشارات و نکته‌هایی کارساز دارد که اگر خود را مخاطب آن بدانیم و به آن توجه کنیم ما را از سرگردانی‌های بسیاری رها می‌سازد:« ...بگذار این نکته را همین جا بگویم، در برابر هجوم تبلیغات، تو همیشه حساب «سازمان» و حساب «شخص» و حساب «عمل» را از یکدیگر جدا کن؛ که این سه، هر کدام معیار نقد جدا و روش نقد مجزا دارند. «سازمان» با اهداف و مبانی و مرام‌نامه‌اش؛ و «شخص» با نیّت و انگیزه‌اش؛ و «عمل» با سنّت‌ها و حدود محاسبه می‌شوند. ممکن است مرام‌نامه‌ی یک حزب خوب باشد، ولی شخص فاسد باشد و ممکن است یک شخص خوب باشد، ولی سازمان و حزبش بی‌اساس. و همین‌طور ممکن است نیّت شخص خوب باشد، ولی عملش باطل و یا عملش درست باشد و نیتش فاسد. این‌طور نیست که خوبی و بدی عمل، دلیل خوبی و بدی شخص و یا حزب و سازمانی باشد.»

مرحوم صفایی در نامه‌های بعدی اشاراتی از سر فسوس به موضوع همیشگیِ «پشتِ گوش انداختن» می‌کند: «موسی، پسرم! این هم نامه‌یی برای توست! تویی که دوّمین میوه‌ی بالغ قلب من هستی. نمی‌دانم با این نامه چه خواهی کرد؟! آیا مثل برادر بزرگ‌ترت محمّد، این نامه را فراموش می‌کنی، یا با آن درگیر می‌شوی و به مقابله بر می‌خیزی و یا آن را تجربه می‌کنی و با آن زندگی تازه‌ای را پایه می‌گذاری؟!»

و در نامه‌ی سوّم خطاب به دختر کوچک نه ساله‌اش با لطافت تمام از دردهایی می‌نویسد که او نه تنها تجربه‌اش نکرده که حتی ذهنیّتی نسبت به آن ندارد و شاید فقط قسمتی از آنها را فقط در فیلمها دیده باشد و بس! و از مسایلی سخن می‌راند که امکان تخفیف دادن آنها نیست تا دخترش آنها را درک کند؛ بلکه آنها را می‌نویسد پیش از آنکه اَجَل و مرگ فرصت بیان کردن این گفتار را از او بگیرد: « ... تو برادر سفر کرده‌ات محمّد، در زلالی عاطفه و روشنی مهربانی، شبیه هم هستید. همان‌طور که موسی و مهدیه، در صلابت اراده و خشونت استقلال، به یکدیگر نزدیک هستند. تمامی شما با تمامی خصوصیاتی که دارید، همان جرعه‌های گوارایی بوده‌اید و هستید که دست مهربان حق در گلوی خسته‌ی من ریخته و مرا سرشار و شرمنده گردانیده است.... تو هنوز از میان سطل‌های زباله، نان‌های خشک را بیرون نکشیده‌ای. و با گربه‌ها در آخر شب بر سر نان چرب کبابی‌ها درگیر نشده‌ای...»

این کتاب را مانند دیگر آثار این نویسنده فقط به آنانی توصیه می‌کنم که به دنبالی راهی هستند و برای یافتنش تحمّل و تأمّل دارند.

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۸۷ ، ۰۲:۵۷
زهیر قدسی

اخلاق روزه 

سلام . ماه رمضانتان مبارک ! روزه های گنجشکی و کله گنجشکی‌تون هم قبول !

دروغ چرا این هفته فرصت نشد که پای معرفی کتاب بشینم . الان هم که دارم می نویسم ؛ خونِ آقای مدیر اجرایی رفته تو شیشه ، از بس که دیر شده !

نیازی به معرفی امام موسی صدر نیست ، چرا که اولاً در حد توانم نیست ثانیاً وقت تنگ است ثالثاً دوستان جیمی هفته پیش به نحو احسن این کار را انجام داده اند . و اما کتاب « اخلاق روزه » ترجمه دو مقاله و دو سخنرانی از امام موسی صدر است و به موضوعاتی چون نفس روزه ، شب قدر و امام علی (ع) ، اخلاق پیروزی ، زکات فطر و پس از عید پرداخته است .

در ذیل ، قسمت هایی از پیام امام موسی صدر در آستانه ماه مبارک رمضان در تاریخ 29 مهر 1350 آمده است . امیدوارم که شما ، خود زیبایی و شیوایی گفتار و انسجام فکری ایشان را در این متن بیابید . در پایان هم از همگی عذرخواهم و امیدوارم دعای خیرتان را از من دریغ نکنید:

 بیمِ آن می‌رود که ماهِ رمضان به عادتِ بی‌روحی تبدیل شود که شعایرِ آن تنها عادتها و رسومی سرگرم کننده باشد و از همه معانی اصلی و روح حقیقیِ خود تهی گردد . با یک نگاهِ گذرا در می‌یابیم که این مصیبت ، یعنی مصیبتی که روزه و رمضان به آن مبتلا شده اند . مصیبتی است که بر همه عبادات و مناسک دینی سایه افکنده است . این بیماری به عبادات و مراسم دیگر هم سرایت کرده و به اماکن مقدّ‌س ، شعایرِ دینی و همه رهنمودهای آسمانی حمله ور شده است . در لبنان درد و اندوه مضاعف است ؛‌ دردِ دین و تعالیم دینی است . این فاجعه پس از آن رخ داد که به آموزه‌های آسمانی قالبهای زمینیِ محدود و معین داده شد ، همه چیز کمّی شد و برای آن اندازه‌گیری و درجه‌بندی وضع گردید . ببینید آیا کاراییِ دین و تأثیرِ تعالیمِ آن را در زندگیِ‌ خود از دست نداده‌ایم ؟ آیا نقش راهبردی آن در هدایتِ انسان به پایان نرسیده است و به پاره ای آیینها ، یادگارها و سرگرمی‌ها تبدیل نشده است ؟ شاید گمان می‌رود اساساً دین متعلّق به روزگاری است که مشکلات و محنت‌های گوناگون سراسرِ زندگیِ انسان را فرا گرفته بود و آموزه‌های دینی نقش تقویت روحی و روحیه دادن و تسلی بخشیدن به چنان انسانی را داشت و امروز که بشر بر بسیاری از مشکلات چیره شده است ، نقش دین و رهنمودهای آن باید کمرنگ شود .

***

ای دین‌باوران ، آیا در روزه ما آثارِ روزه و در نمازمان عروج و پرواز به ملکوت آسمانها را می‌توان یافت ؟ آیا در فطر و قربان جوهر و معانی این اعیاد را می‌بینید ؟ آیا همه ما به شعایرِ دینی عمل می کنیم و از اماکن مقدّسه تأثیر می‌پذیریم ؟ و آیا گستره معنایی را که در مسجدالاقصی و کلیسای قیامت برای امتِ ما به ودیعه نهاده شده ، پیش از آنکه با اشغال این دو فضای مقدّس ضربه بخوریم و حسرت و خسارتِ آنها را بچشیم ، درک کرده بودیم ؟

***

ای خداباوران ، اگر ما در همه ساحتهای وجودی و ابعاد حیات خویش ، در خانه و بازار ، محل کار و عبادت و در همه عرصه‌ها اندیشه دینی و تعالیم آن را تجربه کنیم ، اگر حصار زندان را ببینیم و دین‌مان را که در معابد زندانی شده است ، آزاد کنیم و اجازه دهیم دین به همه قلمروهای زندگی ما وارد شود و بایدها و نبایدها را تحقق بخشد و تأثیر بگذارد و جهت دهد ، اگر به دین فرصتِ حضور و ظهور دهیم و اگر آن را محدود و کمرنگ نگردانیم و در عزلت و انزوا زندانی نکنیم ، در آن صورت آثار و برکات این ثروت عظیم را در زندگانی و در ساختن تمدن خویش خواهیم یافت.

 

 منتشر شده در هفته نامه جیم به تاریخ ۱۵/۶/۸۷

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۸۷ ، ۱۵:۲۰
زهیر قدسی

 مترجمان زیادی در ترجمه قرآن، نهج البلاغه و ادعیه کوشیده‌اند، عده‌ای سعی در انتقال معنا داشته و عده‌ای تلاش کرده‌اند تا زیبایی، لطافت و صلابت را منتقل کنند و بی شک همگی در کار خود ناکام مانده‌اند. در واقع می‌توان گفت همه این مترجمان، دریافت و برداشت خود را از این متون به ما ارائه کرده‌اند و تفاوت این ترجمه‌ها علل مختلفی دارد از جمله: 1ـ هر مترجم از لحاظ تسلط و اشراف به زبان عربی و فارسی با مترجم دیگر تفاوت دارد. 2ـ برداشت‌ها و دریافت‌ها در مترجمان یکسان نیست. 3ـ بین زبانهای مختلف (خصوصاً زبان عربی) واژگانی وجود دارد که مترادفی در زبان مقصد ندارد.

همه اینها مقدمه‌ای بود تا قسمت‌هایی از دریافت "سید مهدی شجاعی" از مناجات شعبانیه را که در کتاب "شکوای سبز" آمده را برایتان بیاورم.

این مقدمه را به مقدمه قبل اضافه می‌کنم که "شکوای سبز" دریافتی لطیف از سه مناجات ندبه، عرفه و شعبانیه است. امیدوارم اگر اشکی بر صورتتان لغزید و اگر دلی لرزید مرا هم یاد کنید:

شکوای سبز ۱

خدای من!

اگر مرا به جرمم بگیری، تو را به عفوت می‌گیرم. اگر دست بر گناهم بگذاری، چنگ در دامن بخششت می‌زنم. اگر لغزشهایم را نشانه بگیری، نشان از آمرزشت می‌گیرم. اگر به معصیتم بنگری، چشم به کرامتت می‌دوزم. اگر بدی‌ام را به رخ بکشی، خوبی و لطف بی‌نهاییت را بر ملا می‌کنم.


اگر به جهنمم ببری و به آتشم بیفکنی، فریاد می‌زنم آنجا و اعلام می‌کنم به اهل جهنم، که تو را دوست دارم، که عاشق توام، که دست از دامنت نمی‌کشم.

خدای من!

اگر در مقایسه با طاعتی که باید بشوی، عمل من ناچیز است ـ که هست ـ در عوض امیدم به تو بسیار است. تو برترین منی.

معبودم!


من عمرم را در مسیر غفلت از تو تباه کردم. جوانی‌ام را در مستی دوری از تو پوساندم. به خودم ظلم کردم و نفهمیدم. در خسران زیستم و ندیدم. در منجلاب بودم و در نیافتم.

خدای من!


بیدار نشدم آن روزها که بر تو غرّه می‌شدم و به خود نیامدم آن ایام که در سراشیب خشم کیفربار تو می‌دویدم.

خدای من!


اکنون این من، بندة تو و بندة فرزند تو ایستاده‌ام در میان دستهای اختیار تو و آویخته‌ام به ریسمان کرم تو و سر سپرده‌ام به دامان لطف تو.

خدای من!


اینک این منم. بندة تو که خود را به سوی تو می‌کشم، بیزارم از آنچه بوده‌ام و آنچه کرده‌ام. آن‌قدر که شرم و آزرم و حیا اجازة نگریستن به رخسارت را و رو در رو شدن با تو را به من نمی‌دهد. و بخششت را می‌طلبم که عفو و بخشش، صفت زیبای کرامت توست.


خدایا! من پناهندة دستهای توام. مرانم و به وادی یاس و حرمان نکشانم. عاطفه‌ات را از من دریغ مکن و نهال توقعم را به دست طوفان سرگشتگی مسپار.


خدایا! من را در میان اهل ولایتت مقام ده! من را در میان مقربان و نزدیکانت بنشان و بدان که من همیشه بندة مهر توام و دستم هماره آویخته به ضریح محبت توست.


 منتشر شده در تاریخ ۸۷/۰۵/۲۵

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۸۷ ، ۱۶:۰۹
زهیر قدسی