شکوای سبز(1) / سیدمهدی شجاعی
مترجمان زیادی در ترجمه قرآن، نهج البلاغه و ادعیه کوشیدهاند، عدهای سعی در انتقال معنا داشته و عدهای تلاش کردهاند تا زیبایی، لطافت و صلابت را منتقل کنند و بی شک همگی در کار خود ناکام ماندهاند. در واقع میتوان گفت همه این مترجمان، دریافت و برداشت خود را از این متون به ما ارائه کردهاند و تفاوت این ترجمهها علل مختلفی دارد از جمله: 1ـ هر مترجم از لحاظ تسلط و اشراف به زبان عربی و فارسی با مترجم دیگر تفاوت دارد. 2ـ برداشتها و دریافتها در مترجمان یکسان نیست. 3ـ بین زبانهای مختلف (خصوصاً زبان عربی) واژگانی وجود دارد که مترادفی در زبان مقصد ندارد.
همه اینها مقدمهای بود تا قسمتهایی از دریافت "سید مهدی شجاعی" از مناجات شعبانیه را که در کتاب "شکوای سبز" آمده را برایتان بیاورم.
این مقدمه را به مقدمه قبل اضافه میکنم که "شکوای سبز" دریافتی لطیف از سه مناجات ندبه، عرفه و شعبانیه است. امیدوارم اگر اشکی بر صورتتان لغزید و اگر دلی لرزید مرا هم یاد کنید:
خدای من!
اگر مرا به جرمم بگیری، تو را به عفوت میگیرم. اگر دست بر گناهم بگذاری، چنگ در دامن بخششت میزنم. اگر لغزشهایم را نشانه بگیری، نشان از آمرزشت میگیرم. اگر به معصیتم بنگری، چشم به کرامتت میدوزم. اگر بدیام را به رخ بکشی، خوبی و لطف بینهاییت را بر ملا میکنم.
اگر به جهنمم ببری و به آتشم بیفکنی، فریاد میزنم آنجا و اعلام میکنم به اهل جهنم، که تو را دوست دارم، که عاشق توام، که دست از دامنت نمیکشم.
خدای من!
اگر در مقایسه با طاعتی که باید بشوی، عمل من ناچیز است ـ که هست ـ در عوض امیدم به تو بسیار است. تو برترین منی.
معبودم!
من عمرم را در مسیر غفلت از تو تباه کردم. جوانیام را در مستی دوری از تو پوساندم. به خودم ظلم کردم و نفهمیدم. در خسران زیستم و ندیدم. در منجلاب بودم و در نیافتم.
خدای من!
بیدار نشدم آن روزها که بر تو غرّه میشدم و به خود نیامدم آن ایام که در سراشیب خشم کیفربار تو میدویدم.
خدای من!
اکنون این من، بندة تو و بندة فرزند تو ایستادهام در میان دستهای اختیار تو و آویختهام به ریسمان کرم تو و سر سپردهام به دامان لطف تو.
خدای من!
اینک این منم. بندة تو که خود را به سوی تو میکشم، بیزارم از آنچه بودهام و آنچه کردهام. آنقدر که شرم و آزرم و حیا اجازة نگریستن به رخسارت را و رو در رو شدن با تو را به من نمیدهد. و بخششت را میطلبم که عفو و بخشش، صفت زیبای کرامت توست.
خدایا! من پناهندة دستهای توام. مرانم و به وادی یاس و حرمان نکشانم. عاطفهات را از من دریغ مکن و نهال توقعم را به دست طوفان سرگشتگی مسپار.
خدایا! من را در میان اهل ولایتت مقام ده! من را در میان مقربان و نزدیکانت بنشان و بدان که من همیشه بندة مهر توام و دستم هماره آویخته به ضریح محبت توست.
منتشر شده در تاریخ ۸۷/۰۵/۲۵
وبلاگت رو تبریک میگم؛ و خوب نوشتنت رو؛ و دقت و ذوقت رو.
بدون تعارف: چشم امید زیادی دارم که بزودی به نوشتنت پز بدم؛ ان شاء الله...
(که همین حالا هم از خیلیها که سالهاست مینویسن و نوشتههاشون چاپ میشه، بهتر مینویسی.)
ولی من باب یادآوری: شرط موفقیت اینه که مانند اونچه که در چند پست قبلیت نوشتی، هیچوقت غرور نگیردت و برای فهمیدن اشکالاتت از همه _ مخاطب عام و خاص _ انتقاد رو گدایی کنی.
با افتخار، وبلاگت رو در صدر لینکهام اضافه کردم