جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یادداشت و مقاله» ثبت شده است

جلال در میقات


*سفرنامه‌نویسی سوغات فرنگ است. البته که فرنگی‌ها در دوره‌ای مملکت را از سوغات‌های خود انباشته بودند(!) طبیعی است وقتی دروازه کشور را به روی دنیا باز کنی، خوب و بد با هم می‌آیند وسط زندگی مردم و سفرنامه‌نویسی از آن سوغاتی‌های دندان‌گیر است. وقتی با حمله مغول‌ها، اقوام بیگانه دروازه مملکت را زورکی به روی خودشان باز کردند، نوشتنِ سفرنامه شکلِ رسمی‌تری به خود گرفت. سفرنامه ناصرخسرو و البته بعدتر مارکوپولوی مشهور و در دوره قاجار هم که دیگر اوجِ سفرنامه‌نویسی است؛ از «سفرِ فرنگِ» ناصرالدین‌شاه تا سفرنامه امین‌الدوله و حاج‌سیاح.

خسی در میقات


*تا حالا شده است با سفرنامه‌ای سفر کنی؟ نه سفرنامه‌ای معمولی از گشت و گذار و سیاحت به بلاد داخله و خارجه و انگشت به دهان ماندن، از ترقیِ مللِ مترقی! بلکه سفری ساده به زندگی؛ طول و عرض زندگی را اندازه گرفتن و شرحش را به قلمی روان درآوردن. لابد می‌گویی این‌که همان زندگی‌نامه است! مگر نشنیده‌اید جمله مشهور شریعتی را در سفرنامه‌اش که: «انسان: تاریخ... و زندگی: حج است». و مگر کم بوده‌اند آدم‌هایی از سالیان دور تا به امروز که برای دل خود یا فهم دیگری، از سفرشان به خانه‌ای نزدیک در دوردست نوشته‌اند؛ و تجربه‌هایی از جنس متفاوت در عالمی متفاوت، که رایگان در کف هم‌عصرانشان نهاده‌اند. نمونه‌اش همان حج شریعتی، یا سوژه این هفته ستونِ ما، «خسی در میقات» جلال آل احمد.


*همان جلالی که هر بچه مدرسه‌ای او را با «مدیر مدرسه»اش می‌شناسد. جلالی که به حق صاحب سبک است و به زعم برخی «جلال اهل قلم». کسی که در میان داستان‌ها، ترجمه‌ها و مقالاتش، خسی در میقات را گزارشی میابی از سفری بی‌پیرایه به خود. سفری برای کشف چیزی، به قول خودش «کشفِ سفر، یا کشفِ کعبه، یا کشف خودِ کشف!»
نثرِ جلال هم که به جسارت و بی‌پروایی شهره است و البته به جزئی‌گویی و توصیف‌محوری. او سفرنامه‌اش را از 21فروردین1343 در جدّه می‌آغازد و در 13اردیبهشت همان سال، در تجریش به پایان می‌رساند. شرحی صادقانه از درونیّات و پچ‌پچ‌های شخصی‌اش: «...صبح در آشیانه حجاجِ فرودگاه تهران نماز خواندم، نمی‌دانم پس از چندین سال. لابد پس از ترکِ نماز در کلاس اول دانشگاه. روزگاری بودها! وضو می‌گرفتم و نماز می‌خواندم و گاهی نماز شب! گرچه آن آخری‌ها مُهر زیر پیشانی نمی‌گذاشتم و همین شد مقدمه تکفیر...»
و البته توصیفی آماری از آنچه دیده و شنیده؛ از نرخِ بنزین و تاکسی تا عددِ جمعیت و روزنامه‌های مملکت. آل احمد، مثل همه اثرهایش سفرنامه را نیز با قلمی جراحانه نوشته است. مقایسه آدم‌ها، افکار، و واکاویِ پدیده‌های اجتماعی... تا انتقادِ طنّازانه و تلخ: «و این دولت علیه(!) سعودی!... سرشان گویا بدجوری به آخورِ نفت مشغول است. همه این حجّاج هم که از کثافت بترکند، سرِ چاه‌های نفت سلامت باد!»

 

*همانگونه که مستحضر هستید ایام زیارتی نمایشگاه کتاب تهران است. اگر تا کنون مشرف شده اید که زیارت قبول! اگر هم قرار است مشرف شوید باز هم زیارت قبول و اگر هم قرار نیست مشرف شوید و دل‌تان آنجاست باز هم زیارت قبول!! به هر خال اگر دوست داشتید سری به غرفه سپیده‌باوران(کتاب آفتاب) بزنید، می‌توانید بزنید! شبستان، راهرو۲۱ غرفه۱۹

 

*این کتاب را می‌توان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ تهیه نمود. شماره تماس: ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۰ ، ۰۹:۳۵
زهیر قدسی

صمیمانه با دختران وطنم!


*شاید حق این بود که کتاب این هفته را، هفته پیش معرفی می‌کردیم؛ اما از آنجا که می‌گویند ماهی را هروقت از آب بگیری می‌میره و اگر قابل خوردن باشه باید بخوریش که از دهن نیفته و حیف نشه(!)، تصمیم گرفتیم که با چند روز تاخیر این کتاب را معرفی کنیم؛ برای این‌که خدای ناکرده، زبانم لال و هفت قرآن به میان، نویسنده جاکتابی به نادیده گرفتن جامعه نسوان متهم نشود!

گیرنده دخترم


*«گیرنده دخترم» از آن کتاب‌هایی است که می‌تواند دو احساس متضاد، در آدم ایجاد کند. طرح جلدش کمی قدیمی و شاید کلیشه‌ای است و فکر می‌کنی از آن کتاب‌هایی است که عده‌ای فقط برای نان درآوردن، چاپش کرده‌اند! اما نام نویسنده‌هایی که روی جلد و داخل فهرست دیده می‌شود این مخاطبِ اهل مطالعه را دچار تردید جدّی می‌کند.
*به هرحال «گیرنده دخترم» حاصل تلاش و ایده‌ی زیبای خانم «سمیه‌سادات لوح مو‌سوی» است. نویسنده‌ای جوان، با ایده و قلمی جوان، که سابقه موفقی در عرصه نویسندگی و روزنامه‌نگاری دارد. او در مقدمه پس از نگارش یک متن ادبی بسیارخواندنی و قابل تامل، این‌گونه توضیح می‌دهد که این کتاب نامه‌هایی است که پدران و مادران آشنا و فرهیخته خطاب به دختران خود نوشته‌اند و برای فراهم آوردن این نامه‌ها از ده‌ها نویسنده، هنرمند، استاد دانشگاه و... دعوت شده که خیلی از آن‌ها به دلایل مختلف از جمله نبودن وقت و مشغله زیاد و... این دعوت را نپذیرفتند و برخی نیز با کمال صداقت اعتراف کردند:«آن‌قدر از دختران‌شان فاصله گرفته‌اند که نمی‌توانند چنین نامه‌ای را بنویسند!» و عده‌ای هم گویا آن‌قدر در تحقیق و تالیف علمی خود غرق شده‌اند که قلم‌زدن و نوشتن با زبان ساده و صمیمی را از یاد برده‌اند.
در نهایت فقط 18قلم پدرانه و 3قلم مادرانه، روی کاغذ سپید به رقص آمدند تا عشق و محبت را نثار دختران‌شان کنند و از نگرانی‌های خود برای‌شان سخن بگویند. برخی گویا به دختران‌شان به چشم مادران آینده نگاه می‌کنند و وظایف مادری‌شان را یادآور می‌شوند؛ و گویا برخی نه خطاب به دختر خود بلکه خطاب به تمام دختران جهان، نامه نوشته‌اند. بعضی فاخر و سنگین قلم زده‌اند و بعضی صمیمی و بی‌تکلف؛ و این مشخصات باعث می‌شود که هر دختری با هر سلیقه و سنّ و سوادی را مخاطب خود کند. از طرفی پیش از هر نامه از  نامه‌ها که با قلم نویسندگانی چون: صادق آئینه‌وند، محمود حکیمی، مصطفی رحماندوست، سیدمهدی شجاعی و... تحریر شده یک بیوگرافی کوتاه و مختصر ارائه شده تا شما بیش‌تر از نویسنده نامه بدانید.
به هرحال آماده‌سازی این مجموعه به خوبی نشان داد که رسیدن به بیانی صمیمی و بی‌تکلف با فرزندان هرگز چنان که به نظر می‌رسد آسان نیست...

 

پی‌نوشت: مدتی این مثنوی تاخیر شد! مدتی بود به علت درگیری ومشغله زیاد و از سویی کمبود امکانات فرصت بروزرسانی نداشتم. امیدوارم از این پس بتوانم حداقل هر هفته این وبلاگ را بروز کنم. و الیته اطلاع‌رسانی شما به دیگر دوستان اهل کتاب موجب دلگرمی من در این باب خواهد بود.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۰ ، ۰۰:۱۶
زهیر قدسی

همیشه پای یک زن در میان است!


*معمولا در عالم جراید کمتر نشریه‌ای پیدا می‌شود که ارزش آن را داشته باشد که همه صفحاتش را بخوانیم. (مثلا همین جیم، اگر جاکتابی‌اش را حذف کنی چه چیزی از آن باقی می‌ماند!) باری، مهرماه 1374 بود که ماهنامه‌ای به مدیرمسئولی و صاحب‌امتیازیِ «سیدمهدی شجاعی» به نام «نیستان» آغاز به کار کرد که مجموعه‌ای از نویسندگان مطرح امروز و آن روز را در خود جای داد و همچنین بستری فراهم ساخت تا نویسندگانی که هنوز «اسمی» نشده بودند را در خود رشد دهد.

*«رزیتا خاتون» عنوان یکی از ستون‌های طنز ماهنامه نیستان بود که خود شجاعی آن را قلم می‌زد. نام این ستون برخواسته از شخصی به همین نام بود که به شدت مدعی دفاع از حقوق جامعه نسوان بود، اما تاکید می‌شود که فقط مدعی بود و نه چیز دیگر! رزیتا خاتون همان گونه که از نامش پیداست از شخصیتی متضاد برخوردار است؛ یک پای در سنت فرو برده و پای دیگرش به دنبال فتح قله‌های تجدد است. البته مقصود از سنت -در اینجا- بیش‌تر همان مفهوم کهنگی و عوامی است که البته چنین معنایی ندارد و منظور از تجدد هم همان چیزی است که فقط خود را در ظواهر نشان می‌دهد. رزیتا خاتون یکی از اهالی اتاق پشتی مجله نیستان است که با صدور بیانیه در دفاع از جامعه زنان، پله‌های ترقی را چندتا چندتا طی می‌کند تا جایی که سر از مجلس در می‌آورد و حتی پس از آن مدعی ریاست جمهوری می‌شود و به قول خودش کابینت تشکیل می‌دهد! البته احتمالا سنِ سیاسیِ شما قد نمی‌دهد اما اگر نوشته‌های این کتاب را برای بزرگ‌ترهای‌تان بخوانید و آن‌ها هم به زمان نگارش این نوشته‌ها توجه کنند حتما شخصیت حقیقی رزیتا خاتون را در جامعه آن زمان پیدا خواهند نمود. به هرحال رسالت این مجموعه بیش‌تر نقد عوام‌زدگی در حیطه دفاع از حقوق زنان است که البته امروز شاید بیش از پیش شاهد آن باشیم.

*اما عاقبت آن چنان که گفته‌اند زبان سرخ سر سبز بر باد داد و عده‌ای نوشته‌های شجاعی را برنتابیدند و به بهانه‌ای واهی او را به دادگاه مطبوعات فراخواندند. اگرچه شجاعی در این دادگاه از اتهامی که از ابتدا هم معلوم بود نابجاست، تبرئه شد اما به عنوان اعتراض نیستان را تعطیل کرد و آتش در نیستان انداخت. او به صورت طنز داستان دادگاهی شدنش را در یکی از داستان‌های کتاب «غیر قابل چاپ» با عنوان «همیشه پای یک زن در میان است» مطرح ساخت که بعدها دست‌مایه‌ای برای فیلمی به همین نام قرار گرفت. متن دفاعیه شجاعی در دادگاه مطبوعات، در پایان کتابش آمده است که خود از طنزی تلخ برخوردار است. اما حیف که این ستون آن‌قدر کوچک شده که جایی برای آوردن بخشی از کتاب باقی نمی‌ماند. پس همه به اعتراض یک دقیقه سکوت کنید و به جیم یک پیامک بزنید!

*...سوال این است که برای اوقات فراغت چه طرحی دارید؟

رزیتا خاتون: طرح من این است که یک دانشگاه درست کنیم، اسمش را بگذاریم:«دانشگاه آزاد». جوان‌ترها را بگذاریم درس بخوانند. بزرگ‌ترها را هم بگذاریم درس بدهند. هم هر دو نسل را سرِ کار گذاشته‌ایم، هم اوقات فراغتشان را پر کرده‌ایم. در این پروژه، می‌توانیم از جوان‌ترها بیش‌تر پول بگیریم و به بزرگ‌ترها یعنی اساتید، کمتر پول بدهیم. با این مابه‌التفاوت هم صفا کنیم...

 

*این کتاب را می‌توان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ تهیه نمود. شماره تماس: ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۸۹ ، ۲۰:۳۴
زهیر قدسی

خواستم بگویم فاطمه(س) کیست؟

 

« ...اینان می‌خواهند خود را انتخاب کنند، خود را بسازند، الگو می‌خواهند، نمونه ایده‌آل. برای اینان، مسئله ”چگونه شدن“ مطرح است. فاطمه با ”بودن“ خویش، پاسخ به این پرسش است...»


*کمتر کسی را می‌توان یافت که نام «دکتر شریعتی» را نشنیده باشد؛ همان‌گونه که تاثیرگذاری او را بر جوانان هم‌عصرش ـ و حتی جوانان امروزی که زمان حیات شریعتی را درک نکرده‌اند ـ نمی‌توان انکار کرد. بی‌شک کتاب «فاطمه، فاطمه است» در میان آثار شریعتی اثربخشی ویژه‌تری داشته است. فقط با نگاهی گذرا به تاریخ شفاهی انقلاب به راحتی می‌توان زنانی را یافت که متاثر از گفته‌ها و نوشته‌های شریعتی، دامن از ابتذالات وارداتی زمانه بیرون کشیده و راهی آگاهانه را  برگزیده‌اند.  اما مسئله این‌جاست که پس از گذشت این‌همه زمان هنوز اذهان مخاطبان شریعتی پر از پیش‌فرض‌هایی است که امکان فهم و نقد آثار و شخصیت او را مشکل می‌سازد. عده‌ای سرگرم گفتن و شنیدن اکاذیبی هستند که به شریعتی نسبت داده شده و در کم‌ترین حالت معتقدند که: بایستی شریعتی را به خاطر اشتبهات زیادی که در آثارش داشته، کنار گذاشت. و عده‌ای هم چنان غرقه در ادبیات و افکار زیبای شریعتی می‌شوند که چشم به روی خطاهای او بسته‌اند و این هردو گروه واقعیت شریعتی را به پای افراط و تفریط‌های نا آگاهانه‌شان ذبح کرده‌اند. این‌ها غافل‌اند از اشارات و نوشته‌های متعدد او، که خود را لازم به نقد شدن می‌داند. همانند بخش انتهایی مقدمه‌اش در همین کتاب «فاطمه، فاطمه است» که پس از طرح ضرورت و فوریتِ بیانِ نکاتی که ـ در مورد شخصیت والای حضرت زهرا(س) ـ مورد غفلت واقع شده است اثرش را چشم به راه انتقاد صاحب‌نظران پاک‌دل می‌داند.

زن (فاطمه فاطمه است)

*زبان شریعتی در این کتاب، زبانی داستانی-تاریخی است. در مطلع کلام تمام سعی او این است تا کلیشه‌های رایج و گاه غیرکاربردیِ شخصیتِ حضرت فاطمه(س) ـ که این شخصیتِ سترگ را در میان تولدی اعجازگونه و شهادتی مظلومانه خلاصه کرده است ـ را بشکند و زندگی پُرفراز و نشیب و پر از درس این بانو را به تصویر کشد و الگوی تمام‌عیارِ زنِ مسلمانِ همه قرون را به نمایش بگذارد.

«فاطمه، فاطمه است» سخنرانی دکتر در حسینه ارشاد است که تیرماه سال۵۰ ایراد شده و بعدها با نظارت خود وی برای چاپ ویراسته و تنظیم گردیده است. بعدها پس از فوت شریعتی این بخش همراهِ سه سخنرانیِ دیگر شامل «انتظار عصر حاضر از زن مسلمان»، «سمینار زن» و «ضمیمه‌ها» با عنوان «زن» منتشر شد.


*اما یکی از مشکلاتی که آثار شریعتی را برای خواننده سخت و غیر قابل فهم می‌کرد رسم‌الخط قدیمی و اشتباهات متعدد در رعایت نکات ویراستاری بود که در انتشار تازه کتاب توسط نشر «سپیده‌باوران» این مهم با حفظ امانت برطرف گردیده است و فهم کتاب را برای خواننده آسان نموده است.

 

*این کتاب را می‌توان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ تهیه نمود. شماره تماس: ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۸۹ ، ۲۲:۱۰
زهیر قدسی

زیباترین روح پرستنده


«خدایا؛ عقیده‌ام را از دست عقده‌ام، مصون دار»

لابد این جمله را بارها شنیده‌اید؛ جمله‌ای که احتمالا باید گوینده آن را بشناسید. آنان که سری در کتاب دارند و یا دستی در قلم، محال است «علی شریعتی» را نشناسند. لااقل قلم سحرانگیزش را در آفرینش «کویر» ستایش می‌کنند و روح دردمند و جستجوگرش را لابه‌لای «فاطمه، فاطمه است»، «علی»، «حسین وارث آدم» و... یافته‌اند.

به هر روی شریعتی از آن نویسنده‌های مسئله‌دار زمان خودش بوده و پُر بی‌راه نیست اگر بگوییم از آن نویسنده‌های مسئله‌دار معاصر است؛ نویسنده‌ای که اگرچه خودش فارغ از مرید و معاند، دست به قلم زده و از دغدغه‌هایش گفته. اما افراط و تفریط‌های بعد او نیز فراوان است که هیچ‌یک از آن‌ها راه حقیقت را نپیموده است. افراطی که دوستان شریعتی را به سوی مطلق‌اندیشی برده و دشمنانش را به سوی بی‌انصافی! و کم بوده‌اند کسانی که در این میان جانب انصاف را رعایت کرده‌اند و بر اندیشه‌های مخالف خود نیز ارج نهاده باشند؛ بدون آن‌که شریعتی‌زده شوند و اشتباهات را نادیده انگارند.

اما این‌جا نه مجال پرداختن به ناگفته‌های پیرامون شریعتی است و نه سر بریدن به تیغ به اصطلاح نقد! لیکن بی‌راه نیست اگر اعتراف کنیم بسیاری از مخالفان لجوج و سرسخت شریعتی و آثار او کسانی هستند که حتی یک اثر از او را نخوانده‌اند و تنها به شنیده‌ها بسنده کرده‌اند!

**و اما «نیایش» مجموعه‌ای است از چهار دفتر؛ دفتر اول ترجمه نیایشِ«الکسیس کارل» است که اول‌بار توسط مهندس احمدزاده ترجمه شد و بعدها در سال ۱۳۳۸ بنا به میل شخصی و نیازسنجی شریعتی در پاریس دوباره ترجمه شد.

در یادداشت همین ترجمه است که شریعتی از علل نوشتن کتاب می‌گوید و عقیده‌اش را برای نیایش به قلم می‌آورد، خود کارل تنها از چشم یک متفکر مسیحی به مسئله دعا پرداخته آن‌چنان که در مسیحیت وجود دارد، اما شریعتی معتقد است: «نکته‌ای که در ضمن مطالعه متون و ادعیه اسلام و مسیحیت به آن برمی‌خوریم، امتیازی است که دعای اسلام بر مسیحیت دارد و آن این است که دعا در اسلام صرف نظر از جنبه عرفانی، دارای جنبه اجتماعی و حتی سیاسی نیز می‌باشد، به خصوص در متون دعاهای تشیع»

شریعتی دعا را پناهی برای ایده‌های اجتماعی می‌داند تا خواست‌ها و آرمان‌های اجتماعی بشر از گزند بحران‌های سیاسی و نابسامانی‌های اجتماع مصون بماند.

کتاب نیایش

و اما دفتر دوم با عنوان «مکتب سجاد؛ آگاهی، عشق، نیاز، جهاد و نیایش» به قلم خود شریعتی است که در آن به فلسفه نیایش پرداخته است. دفتر سوم هم متن اصلی نیایش است؛ نیایش‌هایی از شریعتی که کم و بیش شنیده‌اید.

و آخرین دفتر که با نام «زیباترین روح پرستنده» به تحلیل و صحبت پیرامون نیایش‌های امام سجاد(ع) می‌پردازد.
«نیایش» از آن کتاب‌هایی است که عارف مبارزه‌جویی را ترسیم می‌کند که می‌داند: کنجِ عزلت و بی‌هدف دست به دعا بردن، نه آن است که اسلام می‌طلبد و نه شایسته مسلمانی است.

نیایش آن‌گونه است که در سخنان علی(ع)ـ این روح پرستنده و تسلیم و مبارز ـ می‌توان دید:

«خدایا! مگذار که دینم در پس وجهه دینی‌ام دفن شود
مگذار که آن‌چه را حق می‌دانم به خاطر آن‌که بد می‌دانند کتمان کنم.
خدایا! مرا هم‌واره آگاه و هشیار دار تا پیش از شناختنِ درستِ کاملِ کسی یا فکری-مثبت یا منفی- قضاوت نکنم.
خدایا! «شهرت»، «منی» را که می‌خواهم باشم؛ قربانی«منی» که می‌خواهند باشم، نکند.»




مشخصات کتاب:

عنوان: نیایش

نویسنده: دکتر علی شریعتی

ناشر: سپیده‌باوران

تعداد صفحه: ۱۹۶

قیمت: ۶۰۰۰تومان

قطع: رقعی


این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۸۸ ، ۲۱:۱۱
زهیر قدسی

اساسی‌ترین قوانین فراموش‌شده






 

*قانون اساسی هر کشوری، نمایه‌ای از آرمان‌ها و ارزش‌های آن کشور به هنگام شکل‌گیری است. قانون اساسی کشور ما نیز همین‌گونه است. اما نکته قابل تامل این است که من و شما تا کنون چند بار قانون اساسی‌مان را مطالعه کرده‌ایم؟ البته منظورم از چندبار این است که آیا تا کنون اصلا کتابِ قانون اساسی را در دست گرفته‌ایم یا حتی به آن نگاهی انداخته‌ایم؟ احتمالا می‌بایست درسی برای قانون اساسی در نظر گرفته شود تا مجبور به خواندنِ آن شویم!

شاید ارزش و احترام به قانون اساسی کمتر از پرچم‌مان نباشد، نظرتان چیست؟ شاید لازم باشد همان‌قدر که برای شنیدن سرودِ زیبای “ایران ای مرز پر گهر” یا “ای ایران دور از دامان تو...” وقت صرف می‌کنیم، وقتی هم برای توجه و فهمِ اساسی‌ترین قوانین کشورمان بگذاریم تا بفهمیم پدران‌مان با چه هدف و انگیزه‌ای دست به انقلاب زدند و از سوی دیگر بتوانیم عملکرد و وعده‌های مسئولان را آگاهانه و بر اساس اختیارات نقد بزنیم.

*“آیت‌الله دکتر سیّدمحمد بهشتی” یکی از اصلی‌ترین اعضای مجلس خبرگانِ قانون اساسی بود. و حکما نظرات ایشان درباره قانون اساسی، جای تامل بسیار دارد.

همان‌گونه که پیداست، کتابِ این هفته «مبانی نظری قانون اساسی» نام دارد.

این کتاب شامل 5 بخش است. بخش نخست دربرگیرنده گفتار شهید بهشتی با عنوان “نظام سیاسی در قانون اساسی” است که به تاریخ 9/9/58 در حسینیه ارشاد تهران ایراد شده است. دومین بخش شامل گفتاری از آن شهیدِ عزیز با عنوان “پیرامون قانون اساسی” است که در تابستان 1358 در مشهد مقدس صورت گرفته. بخش سوم شامل گفتگوی مطبوعاتی ایشان درباره قانون اساسی است که در روزنامه جمهوری اسلامی به تاریخ پانزدهم تیرماه سال58 منتشر شده است. بخش چهارم خطبه دویست و هفتم نهج‌البلاغه امیرالمونین(ع) است که در آن به حقوق متقابل حکمران اسلامی و مردم پرداخته شده و بارها توسط شهید بهشتی در فصل‌های اصلی کتاب مورد استفاده قرار گرفته است؛ و بخش نهایی متن کامل قانون اساسی مصوب 1358 است که تغییرات مصوب 1368، در پاورقی آن آمده است. بخشی از فصل سوم کتاب –که گفتگوی مطبوعاتی شهید بهشتی پیرامون قانون اساسی است- را با هم می‌خوانیم:

 

*«سوال: در متن مقدمه آمده است که زنان کشور از موقعیت دون انسانی، هم به عنوان “شیئ جنسی” و هم به عنوان “نیروی کار” رها شوند. آیا کار کردن را برای زن یک موقعیت دون انسانی تلقی می‌کنید؟

نه، منظور این نبوده. منظور این است که به زن صرفا به عنوان یک نیروی کار اقتصادی نگاه نشود. به این معنی که همان‌طور که می‌دانید در قرن نوزده، تلاش برای کشاندن زن به میدان فعالیت‌ها، از طرف سرمایه‌دارها تعقیب می‌شد و سرمایه‌دارها احساس می‌کردند که برای ارزان‌تر کردن نیروی کار بایستی مقدار بیشتری نیرویِ کار به بازار کار بیاورند تا عرضه بیشتر شود و محصولات ارزان شود. بخصوص این‌که حتی به این هم اکتفا نمی‌کردند و اصولا به زنان مزد کمتری پرداخت می‌کردند. به همین جهت یکی از خواسته‌های اتحادیه‌ها و سندیکاهای کارگری این بود:“مزد مساوی برای کار مساوی اعم از زن و مرد”. بیان این مطلب بدین منظور است که گفته می‌شود با آن نگرش، تحت عنوان آزاد کردن زن و بالا بردن مقام زن، در حقیقت می‌خواستند آن را به عنوان یک نیروی کار قابل خرید وارد میدان کنند، این یک کارِ دونِ انسانی است.ولی نه این‌که کار برخواسته از انتخابِ انسان را تایید نمی‌کنیم. ببینید، کار دو نوع است: کارِ برخاسته از انتخابِ هر انسان، که تجلیِ شخصیت و سازنده شخصیت انسانیت است و دوم کار صرفا اقتصادی که غالبا توسط قدرت‌های غالب و قاهر دیگر و سلطه‌های اجتماعی و اقتصادی باز خرید می‌شود و طبیعی است که در این صورت انسان را آرام آرام به صورت شیئ در می‌آورد، یک ماشین تولیدی.»

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۸۸ ، ۱۷:۵۵
زهیر قدسی

زندگی ، جنگ و دیگر هیچ

جنگ ویتنام از آن جنگ‌هایی است که کابوسِ آن هنوز برای جامعه و خصوصاً سیاستمداران آمریکایی به یادگار مانده است و شاید به‌نوعی تبدیل به یک ضرب‌المثل شده باشد. هرچند که ایشان پند نگیرند! جنگ ویتنام هم مثل دیگر جنگهای خارجی آمریکا از جنگهای مداخله‌جویانه بود. ماجرا از این قرار بود که در سال 1950 ویتنام دو قسمت می‌شود و ویتنام شمالی‌ها ادعای استقلال می‌کنند. امّا چرا آمریکایی‌ها این همه دلسوزی می‌کنند و اینهمه کشته و زخمی می‌دهند و 25 سال با ویت‌کنگ‌ها می‌جنگند تا ویتنام شمالی را به ویتنام جنوبی برگردانند. شما بهتر می‌دانید. من فکر می‌کنم یک چیزی تو مایه‌های دخالتهای ایشان در کشور عراق باشد؛ یا همان ضرب‌المثل معروف که هیچ گربه‌ای برای رضای خدا موش نمی‌گیرد! (باور کنید قصد فضولی سیاسی ندارم؛ ولی همین چیزهاست که یک کتاب تمیز را پرحاشیه می‌کند!) از ویژگی‌های مهم این جنگ، آزادیِ نسبی‌ است که دولت معزّز(!) آمریکا برای حضور خبرنگاران در این جنگ فراهم کرده است؛ چیزی  که  کابوس آمریکایی‌ها را وحشتناکتر می‌کند. «اوریانا فالاچی» یکی از همین خبرنگاران حاضر در این جنگ است.

اگر خاطر مبارکتان باشد، اوریانا فالاچی (نویسنده و روزنامه‌نگار ایتالیایی) را در همین ستون معرفی کردیم. گفتیم که راز موفقیّت فالاچی در بی‌پرده‌نویسی و جسارت و بینش سیاسی اوست. در آن شماره به اثر مشهور او یعنی کتاب «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» اشاره کردیم.

«زندگی، جنگ و دیگر هیچ» از آن کتابهای پرحاشیه است؛ نه فقط از این باب که در زمان محمدرضا پهلوی، پس از انتشار اجازه تجدید چاپ نگرفت و از بازار جمع شد؛ و نه حتّی اینکه این کتاب چه جایزه‌هایی را از آن خود کرد. نه... نَقلِ این حرفها نیست. این کتاب از آنهایی است که هر صفحه‌اش نیاز به حاشیه‌نویسی دارد.

"الیزابتا" خواهر پنج‌ساله فالاچی از وی می‌پرسد که «زندگی یعنی چه؟» و فالاچی سعی می‌کند این سؤال را در خاطرات534 صفحه‌ای* خود با عنوان«زندگی، جنگ و دیگر هیچ» پاسخ گوید.

فالاچی «زندگی» را معنی نمی‌کند؛ بلکه زندگیِ مردمِ ویتنام را توصیف می‌کند؛ زندگی‌ای که با مرگ عجین و آمیخته شده به نوعی که نمی‌توان مرگ و زندگی را از هم بازشناخت! در جایی از کتاب، فالاچی از زبان یک دکتر ویتنامی می‌نویسد: «...مرگ غیر از یک ارزش نسبی ارزش دیگری ندارد. وقتی نایاب باشد به حساب می‌آید و وقتی زیاد و فراوان شود، دیگر به حساب نمی‌آید! اگر بچّه‌ای در پاریس یا رم زیر ماشین برود و بمیرد تمام مردم برای این بدبختی گریه می‌کنند؛ ولی اگر اینجا صد بچه با یک بمب و یا مین منفجر شوند فقط کمی ترحّم به وجود می‌آورد... شما فکر می‌کنید زندگی و مرگ به علم و طب من بستگی دارد؟ یا به یک نفر آلمانی به نام "کارل مارکس" که کتابی بنویسد و حالا به خاطر آن کتاب یک جنگ ایدئولوژیکی به وسیله یک عدّه نادان پدید بیاید؟ البته این جنگ بیشتر از اینکه مربوط به عقاید مارکس باشد تقصیر حرفهای شما راجع به دموکراسی و آزادی است...»

 

در جایی دیگر از کتاب آقای لانگ که یک نویسنده ویتنامی است درباره آمریکایی‌ها می‌گوید: «...می‌دانید این روزها پیدا کردن توت‌فرنگی در سایگون (یکی از شهرهای ویتنام شمالی) غیر ممکن است؟ چون آمریکایی‌ها توت‌فرنگی خیلی دوست دارند! آنتی‌بیوتیک را نمی‌توانی از داروخانه تهیه کنی و برای خرید آن باید به بازار دزدها مراجعه کنی؛ به دزدانی که اونیفرم آمریکایی پوشیده‌اند! البته فقط اینها نیست که باعث نفرت من از آمریکایی‌ها شده بلکه بیشتر تزویر و ریای آمریکایی‌هاست که بعداً خودشان را بی‌گناه جلوه می‌دهند...»

نویسنده این سطور به‌صورت ناخودآگاه بین سربازان آمریکایی و رزمند‌گان ایرانی در هشت سال دفاع مقدّس مقایسه‌هایی انجام می‌داد! مثلاً جایی که جرج (سرباز آمریکایی) درباره کشته شدن دوست صمیمی‌اش «باب» می‌گوید: «...وقتی موشک به طرف ما آمد، من آن را دیدم؛ ولی چیزی به باب نگفتم؛ چون فقط به فکر خودم بودم و او منفجر شد. و پس از چند لحظه حس کردم که خیلی خوشحالم. خوشحال بودم که موشک به او خورده و به من اصابت نکرده!...»

اگرچه مقاومت ویت‌کنگ‌ها در مقابل آمریکایی‌ها مثال‌زدنی است، ولی بزرگی «هدف» را در جریانی که فالاچی از نحوه اقرار گرفتن کاپیتان «تان» از یک ویت‌کنگی می‌نویسد، بسیار جالب و عبرت‌آموز است. پس از دستگیری بمب‌گذار ویت‌کنگی، او را نزد کاپیتان می‌برند و او در جواب سؤال اسیر خود که با من چه می‌کنید، می‌گوید: «در هرحال تو را خواهیم کشت. ولی اگر اعتراف نکنی، اطلاعاتی را که از جای دیگر به‌دست آورده‌ایم، به‌نام تو منتشر خواهیم کرد و آنگاه پس از مرگت همه به‌عنوان یک سرباز بزدل از تو یاد می‌کنند!» و اینچنین ویت‌کنگ محل‌های بمب‌گذاری را مشخّص می‌کند.

این کتاب پر است از وقایعی که می‌توان از آن درس گرفت؛ اگر بخواهیم!

*ترجمة لیلی گلستان/ انتشارات امیرکبیر

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۸۷ ، ۱۲:۱۰
زهیر قدسی