زندگی، جنگ و دیگر هیچ / اوریانا فالاچی
جنگ ویتنام از آن جنگهایی است که کابوسِ آن هنوز برای جامعه و خصوصاً سیاستمداران آمریکایی به یادگار مانده است و شاید بهنوعی تبدیل به یک ضربالمثل شده باشد. هرچند که ایشان پند نگیرند! جنگ ویتنام هم مثل دیگر جنگهای خارجی آمریکا از جنگهای مداخلهجویانه بود. ماجرا از این قرار بود که در سال 1950 ویتنام دو قسمت میشود و ویتنام شمالیها ادعای استقلال میکنند. امّا چرا آمریکاییها این همه دلسوزی میکنند و اینهمه کشته و زخمی میدهند و 25 سال با ویتکنگها میجنگند تا ویتنام شمالی را به ویتنام جنوبی برگردانند. شما بهتر میدانید. من فکر میکنم یک چیزی تو مایههای دخالتهای ایشان در کشور عراق باشد؛ یا همان ضربالمثل معروف که هیچ گربهای برای رضای خدا موش نمیگیرد! (باور کنید قصد فضولی سیاسی ندارم؛ ولی همین چیزهاست که یک کتاب تمیز را پرحاشیه میکند!) از ویژگیهای مهم این جنگ، آزادیِ نسبی است که دولت معزّز(!) آمریکا برای حضور خبرنگاران در این جنگ فراهم کرده است؛ چیزی که کابوس آمریکاییها را وحشتناکتر میکند. «اوریانا فالاچی» یکی از همین خبرنگاران حاضر در این جنگ است.
اگر خاطر مبارکتان باشد، اوریانا فالاچی (نویسنده و روزنامهنگار ایتالیایی) را در همین ستون معرفی کردیم. گفتیم که راز موفقیّت فالاچی در بیپردهنویسی و جسارت و بینش سیاسی اوست. در آن شماره به اثر مشهور او یعنی کتاب «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» اشاره کردیم.
«زندگی، جنگ و دیگر هیچ» از آن کتابهای پرحاشیه است؛ نه فقط از این باب که در زمان محمدرضا پهلوی، پس از انتشار اجازه تجدید چاپ نگرفت و از بازار جمع شد؛ و نه حتّی اینکه این کتاب چه جایزههایی را از آن خود کرد. نه... نَقلِ این حرفها نیست. این کتاب از آنهایی است که هر صفحهاش نیاز به حاشیهنویسی دارد.
"الیزابتا" خواهر پنجساله فالاچی از وی میپرسد که «زندگی یعنی چه؟» و فالاچی سعی میکند این سؤال را در خاطرات534 صفحهای* خود با عنوان«زندگی، جنگ و دیگر هیچ» پاسخ گوید.
فالاچی «زندگی» را معنی نمیکند؛ بلکه زندگیِ مردمِ ویتنام را توصیف میکند؛ زندگیای که با مرگ عجین و آمیخته شده به نوعی که نمیتوان مرگ و زندگی را از هم بازشناخت! در جایی از کتاب، فالاچی از زبان یک دکتر ویتنامی مینویسد: «...مرگ غیر از یک ارزش نسبی ارزش دیگری ندارد. وقتی نایاب باشد به حساب میآید و وقتی زیاد و فراوان شود، دیگر به حساب نمیآید! اگر بچّهای در پاریس یا رم زیر ماشین برود و بمیرد تمام مردم برای این بدبختی گریه میکنند؛ ولی اگر اینجا صد بچه با یک بمب و یا مین منفجر شوند فقط کمی ترحّم به وجود میآورد... شما فکر میکنید زندگی و مرگ به علم و طب من بستگی دارد؟ یا به یک نفر آلمانی به نام "کارل مارکس" که کتابی بنویسد و حالا به خاطر آن کتاب یک جنگ ایدئولوژیکی به وسیله یک عدّه نادان پدید بیاید؟ البته این جنگ بیشتر از اینکه مربوط به عقاید مارکس باشد تقصیر حرفهای شما راجع به دموکراسی و آزادی است...»
در جایی دیگر از کتاب آقای لانگ که یک نویسنده ویتنامی است درباره آمریکاییها میگوید: «...میدانید این روزها پیدا کردن توتفرنگی در سایگون (یکی از شهرهای ویتنام شمالی) غیر ممکن است؟ چون آمریکاییها توتفرنگی خیلی دوست دارند! آنتیبیوتیک را نمیتوانی از داروخانه تهیه کنی و برای خرید آن باید به بازار دزدها مراجعه کنی؛ به دزدانی که اونیفرم آمریکایی پوشیدهاند! البته فقط اینها نیست که باعث نفرت من از آمریکاییها شده بلکه بیشتر تزویر و ریای آمریکاییهاست که بعداً خودشان را بیگناه جلوه میدهند...»
نویسنده این سطور بهصورت ناخودآگاه بین سربازان آمریکایی و رزمندگان ایرانی در هشت سال دفاع مقدّس مقایسههایی انجام میداد! مثلاً جایی که جرج (سرباز آمریکایی) درباره کشته شدن دوست صمیمیاش «باب» میگوید: «...وقتی موشک به طرف ما آمد، من آن را دیدم؛ ولی چیزی به باب نگفتم؛ چون فقط به فکر خودم بودم و او منفجر شد. و پس از چند لحظه حس کردم که خیلی خوشحالم. خوشحال بودم که موشک به او خورده و به من اصابت نکرده!...»
اگرچه مقاومت ویتکنگها در مقابل آمریکاییها مثالزدنی است، ولی بزرگی «هدف» را در جریانی که فالاچی از نحوه اقرار گرفتن کاپیتان «تان» از یک ویتکنگی مینویسد، بسیار جالب و عبرتآموز است. پس از دستگیری بمبگذار ویتکنگی، او را نزد کاپیتان میبرند و او در جواب سؤال اسیر خود که با من چه میکنید، میگوید: «در هرحال تو را خواهیم کشت. ولی اگر اعتراف نکنی، اطلاعاتی را که از جای دیگر بهدست آوردهایم، بهنام تو منتشر خواهیم کرد و آنگاه پس از مرگت همه بهعنوان یک سرباز بزدل از تو یاد میکنند!» و اینچنین ویتکنگ محلهای بمبگذاری را مشخّص میکند.
این کتاب پر است از وقایعی که میتوان از آن درس گرفت؛ اگر بخواهیم!
*ترجمة لیلی گلستان/ انتشارات امیرکبیر
ما که هر وقت می آمدیم توی وبلاگ همان مطالب قبلی بود . خدا رو شکر که کتاب های جدید معرفی می کنید .