جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طنز» ثبت شده است

همیشه پای یک زن در میان است!


*معمولا در عالم جراید کمتر نشریه‌ای پیدا می‌شود که ارزش آن را داشته باشد که همه صفحاتش را بخوانیم. (مثلا همین جیم، اگر جاکتابی‌اش را حذف کنی چه چیزی از آن باقی می‌ماند!) باری، مهرماه 1374 بود که ماهنامه‌ای به مدیرمسئولی و صاحب‌امتیازیِ «سیدمهدی شجاعی» به نام «نیستان» آغاز به کار کرد که مجموعه‌ای از نویسندگان مطرح امروز و آن روز را در خود جای داد و همچنین بستری فراهم ساخت تا نویسندگانی که هنوز «اسمی» نشده بودند را در خود رشد دهد.

*«رزیتا خاتون» عنوان یکی از ستون‌های طنز ماهنامه نیستان بود که خود شجاعی آن را قلم می‌زد. نام این ستون برخواسته از شخصی به همین نام بود که به شدت مدعی دفاع از حقوق جامعه نسوان بود، اما تاکید می‌شود که فقط مدعی بود و نه چیز دیگر! رزیتا خاتون همان گونه که از نامش پیداست از شخصیتی متضاد برخوردار است؛ یک پای در سنت فرو برده و پای دیگرش به دنبال فتح قله‌های تجدد است. البته مقصود از سنت -در اینجا- بیش‌تر همان مفهوم کهنگی و عوامی است که البته چنین معنایی ندارد و منظور از تجدد هم همان چیزی است که فقط خود را در ظواهر نشان می‌دهد. رزیتا خاتون یکی از اهالی اتاق پشتی مجله نیستان است که با صدور بیانیه در دفاع از جامعه زنان، پله‌های ترقی را چندتا چندتا طی می‌کند تا جایی که سر از مجلس در می‌آورد و حتی پس از آن مدعی ریاست جمهوری می‌شود و به قول خودش کابینت تشکیل می‌دهد! البته احتمالا سنِ سیاسیِ شما قد نمی‌دهد اما اگر نوشته‌های این کتاب را برای بزرگ‌ترهای‌تان بخوانید و آن‌ها هم به زمان نگارش این نوشته‌ها توجه کنند حتما شخصیت حقیقی رزیتا خاتون را در جامعه آن زمان پیدا خواهند نمود. به هرحال رسالت این مجموعه بیش‌تر نقد عوام‌زدگی در حیطه دفاع از حقوق زنان است که البته امروز شاید بیش از پیش شاهد آن باشیم.

*اما عاقبت آن چنان که گفته‌اند زبان سرخ سر سبز بر باد داد و عده‌ای نوشته‌های شجاعی را برنتابیدند و به بهانه‌ای واهی او را به دادگاه مطبوعات فراخواندند. اگرچه شجاعی در این دادگاه از اتهامی که از ابتدا هم معلوم بود نابجاست، تبرئه شد اما به عنوان اعتراض نیستان را تعطیل کرد و آتش در نیستان انداخت. او به صورت طنز داستان دادگاهی شدنش را در یکی از داستان‌های کتاب «غیر قابل چاپ» با عنوان «همیشه پای یک زن در میان است» مطرح ساخت که بعدها دست‌مایه‌ای برای فیلمی به همین نام قرار گرفت. متن دفاعیه شجاعی در دادگاه مطبوعات، در پایان کتابش آمده است که خود از طنزی تلخ برخوردار است. اما حیف که این ستون آن‌قدر کوچک شده که جایی برای آوردن بخشی از کتاب باقی نمی‌ماند. پس همه به اعتراض یک دقیقه سکوت کنید و به جیم یک پیامک بزنید!

*...سوال این است که برای اوقات فراغت چه طرحی دارید؟

رزیتا خاتون: طرح من این است که یک دانشگاه درست کنیم، اسمش را بگذاریم:«دانشگاه آزاد». جوان‌ترها را بگذاریم درس بخوانند. بزرگ‌ترها را هم بگذاریم درس بدهند. هم هر دو نسل را سرِ کار گذاشته‌ایم، هم اوقات فراغتشان را پر کرده‌ایم. در این پروژه، می‌توانیم از جوان‌ترها بیش‌تر پول بگیریم و به بزرگ‌ترها یعنی اساتید، کمتر پول بدهیم. با این مابه‌التفاوت هم صفا کنیم...

 

*این کتاب را می‌توان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ تهیه نمود. شماره تماس: ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۸۹ ، ۲۰:۳۴
زهیر قدسی

*امیدورام که تعطیلات خوبی گذرانده باشید و جیب‌هاتان مالامال از عیدی‌های دایی و خاله عمه شده باشد؛ و واقعا خوش به حال دوستانی که هنوز از لذت عیدی گرفتن مثل ما محروم نشده‌اند! نمی‌خواهم سالِ نُوی دل‌تان را به درد بیاورم ولی باور کنید که حسرت گرفتن یکی از آن اسکناس‌های تانخورده از دست دایی‌جان بر دل‌مان ماند و موقع عیددینی کلّی برای ایشان گردن کج کردیم که ای بابا حالا چه می‌شود... بگذریم!!


*شاید «طنز» از نگاه عامه مردم، چیزی است که آدمی را به خنده وادارد. مانند همین لطیفه‌هایی که هر روز به صورت پیامک، وارد گوشیِ مبارک‌تان می‌شود. اما حقیقت آن است که طنز یک گونه یا ژانر ادبی است که تعریف تقریبا مشخصی دارد و عُقلای ادب بر سرِ تعریفِ آن بحث‌ها کرده‌اند و بسا کفش‌ها که بر سرِ یکدیگر کوفته باشند! خیلی خلاصه می‌توان گفت که طنز «بیان تلخ‌کامی‌ها به زبانی شیرین، کنایی، نشاط‌آور و منصفانه است» و نباید آن‌را در کنار هزل و هجو و فکاهه قرار داد.


*اما به تازگی مجموعه‌ای از 100شعر طنز با عنوان «یک بغل کاکتوس» به کوشش امید مهدی‌نژاد (دکتر برزو بی‌طرف) طنزپرداز خوش‌ذوق معاصر، توسط انتشارات «سپیده‌باورانِ» مشهد منتشر شده که به مقدمه‌ای فاخر و ارزش‌مند، به قلم ابولفضل زرویی نصرآباد، مزیّن شده است. اگر گل‌آقا خوان بوده باشید، حتما نام زرویی نصرآباد (ملانصرالدین) -که یکی از نورچشمی‌های زنده‌یاد کیومرث صابری بوده- را شنیده‌اید. وی در مقدمه کتاب به مفهوم طنز و جریان‌شناسی و تاریخچه شعر طنز می‌پردازد و ردّ پای آن را پیش از ظهور اسلام در ایران می‌گیرد و تا انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی دنبال می‌کند. نوشته‌ای در خور توجه بسیار. اما شاید علت این‌که نام این کتاب را «یک بغل کاکتوس» گذاشته‌اند این باشد که مفهوم طنز بی‌شباهت به کاکتوس نیست، زیبا و گزنده!

*همان‌طور که خدمت‌تان عرض شد، این کتاب مجموعه‌ای از‌100شعر طنز است که از میان اشعارِ 59 شاعر طنزپرداز معاصر انتخاب و گزینش شده است. از میان این شاعران می‌توان به «عمران صلاحی»، «کیومرث صابری»، «سیدحسن حسینی» و همچنین «سعید نوری»، «منوچهر احترامی»، «زرویی نصرآباد» و «ابولقاسم حالت» اشاره کرد.


از لحاظ موضوعی نیز این کتاب از تنوع خوبی برخوردار است. گاه به رفاه اقتصادیِ حاکم بر مردم اشاره می‌کند(!) و گاه از سادگی سیاست‌بازان سخن می‌گوید! بعضی‌شان از زن‌ذلیلان عزیز دفاع می‌کنند و بعضی نیز ایشان را به شدت محکوم می‌کنند! خلاصه خارهای این «یک بغل کاکتوس» در تن هرکس و هرچیزی فرو رفته! بی‌شک خواندن اشعار این مجموعه مدت‌ها لبخندی را بر صورت عزیزتان نمودار خواهد کرد.

خلاصه‌تر آن‌که انتخاب شعر از این مجموعه بسیار سخت آمد. چراکه باید شعری کوتاه و بدون بدآموزی(!) و همچنین بدون آن‌که به کسی خدای ناکرده اهانتی کرده باشد، انتخاب کرد. لاجرم تفألی بگرفتم که این شعر آمد، از خود استاد زرویی نصرآباد که به زبان یکی از اشعار زنده‌یاد مهرداد اوستا سروده است:


گذشتی و نگذشتم، رمیدی و نرمیدم

نهفتی و ننهفتم، چمیدی و نچمیدم

تو تا مدارج عالی، به اوج قدرت مالی
پریدی و نپریدم، رسیدی و نرسیدم

مدیح مردم نادان، سرودی و نسرودم
به نعره چاک گریبان، دریدی و ندریدم

حواله‌های تویوتا، زمین و خانه و ویلا
گرفتی و نگرفتم، خریدی و نخریدم

به پیشگاه رئیسان خمیدی و نخمیدم
کنار بادیه لیسان لمیدی و نلمیدم

کنار دلبر مَهرو، شرا...ﺷَ...شربت لیمو
نشستی و ننشستم، چشیدی و نچشیدم

ز دوستان قدیمی، ز همدلان صمیمی
گسستی و نگسستم، بریدی و نبریدم

خزعبلات اداری، برای کار تجاری
نوشتی و ننوشتم، دویدی و ندویدم

هزار نکته چون یخ، هزار به به و بخ بخ
پراندی و نپراندم، شنیدی و نشنیدم

تو بر زغال فلانی دمیدی و ندمیدم
از آن‌که افتد و دانی، کشیدی و نکشیدم...

 

*این کتاب را می‌توان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، پشت باغ نادری، مجتمع گنجینه کتاب تهیه نمود. شماره تماس: 0511.2222204

۲۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۸۹ ، ۱۸:۵۵
زهیر قدسی