دم خروس را باور کنیم یا...؟
شنبه, ۵ آذر ۱۳۹۰، ۰۹:۱۸ ب.ظ
* گفتهاند و میگویند که بهترین ابزار برای شناخت اندازه آدمها این است که ببینی آنها به چه چیزهایی بیشتر وابستگی دارند. موضوع پیچیدهای هم نیست که نیازی به شرح و بیان داشته باشد. مثلا اگر از طفلی شیشه شیرش را بگیری و او گریه کند، حق دارد و از کودکی عروسکش را! اما جالب است وقتی که دقت کنی، میبینی برخی هنوز به آن چیزهایی ابراز وابستگی میکنند که در ایام کودکی دغدغهشان بوده! بیایید به عنوان یک سرگرمی مفید مدتی آدمها را نه با سن و سالشان و نه با تحصیلاتشان، بلکه با همین علاقههاشان و وابستگیهاشان اندازهگیری کنید؛ نتیجه فوقالعاده جذاب و قابل توجه است.
* چندی پیش در کتابفروشی مشغول رتق و فتق امور بودم که آقایی میانسال تشریف آوردند که چهرهشان قدری برایم آشنا بود. قدری که با هم صحبت کردیم به خاطر آوردم که ایشان را چندسال پیش هم در همینجا زیارت کرده بودم. از هر دری سخنی رفت و سر صحبت به اینجا کشید که جوانان امروز چگونهاند. باری شروع کرد به درد دل گفتن که پسرش چند روز دیگر مجلس دامادیش است و خرجی اساسی روی دست پدر محترم گذاشته که نگو و نپرس! نه من حافظهاش را دارم و نه جایی برای شرح هزینههای آقازادهی ایشان وجود دارد اما همینقدر بگویم که هزینه هر نفر از مهمانان ایشان چیزی حدود 200هزار تومانی میشد. باور بفرمایید همین الانه که این را مینویسم مو به تنم راست شده و باورم نمیشود اما عین حقیقت است. حالا شما غصه پدر آقازاده محترم را خیلی نخورید، لابد داشته! اما بخش جالب داستان این است که ایشان همینطور گه درد دل میکرد و ما هم دود از سرمان بلند میشد، کتاب بر میداشت و ورق میزد و قیمت کتابها را که نگاه میکرد، هی زمزمه میکرد که قیمت کتابها چقدر گران شده است! تا اینکه رسما شکایت کرد که: «آقا! بیخود نیست که مردم کتاب نمیخرند!» من که رسما عقل از سرم پرید! مانده بودم، هاج و واج که چه جوابی بدهم! دم خروس را باور کنم یا... بعد پرسیدم که آخرین بار کی به کتابفروشی تشریففرما شدهاند؟ اینگونه که به نظر میرسید از همان چند سال پیش دیگر آقازادهشان اجازه ورود به کتابفروشی را به ایشان نداده بودند!
* حالا از این خاطره چه نتیجهای میگیریم؟ نتیجه میگیریم که آقا یا آغا! اگر بچه برایتان پولی برای خرید کتاب نمیگذارد، حداقل تفریحی و بدون قصد خرید به کتابفروشیها سری بزنید تا همانگونه که از سیر گرانی مرغ و تخم مرغ باخبر میشوید از گرانی این زبانبسته هم مطلع گردید!
* حالا از این خاطره چه نتیجهای میگیریم؟ نتیجه میگیریم که آقا یا آغا! اگر بچه برایتان پولی برای خرید کتاب نمیگذارد، حداقل تفریحی و بدون قصد خرید به کتابفروشیها سری بزنید تا همانگونه که از سیر گرانی مرغ و تخم مرغ باخبر میشوید از گرانی این زبانبسته هم مطلع گردید!
۹۰/۰۹/۰۵
هر چند محرمانه مستقیمتان به سمع و نظرمان رسیده بود اما روحمان باز هم شاد, برای شادی ارواح ما هم که شده کمی خاطره نویسی کنید.