در ستایش بیسوادی!*
به همین دلیل بهترین روش برای آنکه کتاب به حاشیه برود و شکل مسخرهای به خود بگیرد این است که دقیقا و فقط ایام هفته کتاب و نمایشگاه کتاب، از یک شخصی که کتابی به دست گرفته و یا در کتابخانه مشغول به مطالعه است پرسش کنی که: «شما چرا کتاب میخوانید؟» و یا «چرا کتاب بهترین دوست است؟» با پرسشی چنین کلی و تکراری چگونه پاسخی را میتوان تصور نمود؟ بیم آن میرود که زمانی صحبت کردن از کتاب و کتابخوانی نه تنها مضحک، بلکه مبتذل شود؛ تا به جایی که صحبت کردن پیرامون آن سرخیِ شرم به گونههای گوینده و نویسنده بدواند!
اما به واقع آیا کتاب چیز مفیدی است؟ آیا تا کنون مواجه نشدهاید با پیرمردان و پیرزنانی روستایی، که علی رغم نداشتن سواد ظاهری بسیار فهمیده و پخته مینمایند؟ اجازه دهید اعتراف کنم که بسیاری چیزها آموختهام از آنان که چند سالی را بیش در مدرسه و مکتب نبودهاند! پس آیا این شعار که کتاب بخوانیم را باید به کناری نهاد و پیِ بیسوادی رفت؟
پاسخ به این پرسش چندان که میاندیشید ساده نیست! اگر پاسخ مثبت باشد، پس این همه توصیه بزرگان، به مطالعه و کتاب و کتابخوانی از چیست؟ و اگر منفی باشد، مگر مواجه نشدهاید با کسانی که بسیار کتاب خواندهاند و این مطالعه برای ایشان جز بادی در غبغب، چیزی به ارمغان نیاورده؟ بنابراین پاسخ چیست؟
امروز، شاهد آنیم که مردم به واسطهی برخورداری از رسانههایی یکسان، از سطح اطلاعاتی تقریبا یکسان برخوردارند. امروزه کافی است وارد شبکه اینترنت شوی و میان www و org نام یک سایت مانند Wikipedia را درج کنی و هر آنچه دانشمندان قدیم به دنبال آن میگشتند را در آن به صورت چکیده و مختصر بیابی. اما آن چه امروز در کتابها و یا جایی دیگر به دنبال آنیم «دانش» نیست «حکمت» است. امروز به دنبال حکیم میگردیم. به دنبال کسی که میان این همه دانستنی به ما بگوید چه بیاموزیم و با آن چه کنیم؟!
چه باید کرد؟
این پرسش هم همیشه پس از این گونه درد دل کردنها و به قول برخی نق و غر زدنها مطرح میگردد. به نظر میرسد اصل توجه به آن چه که پیش از این خدمتتان عرض شد میتواند حکم چراغ قرمز چشمکزنی را داشته باشد که راننده را امر به مکث میکند (ولو آنکه هیچ رانندهای گوشش بدهکار آن نباشد). اصل این درنگ میتواند آغازی باشد بر اینکه تا چه اندازه میتوان از کتاب فاصله گرفت و تا چه اندازه میتوان همچون حباب در دریای کمعمق و بیکران رسانههایی از قبیل ایترنت و تلویزیون شناور ماند؟
*پینوشت: تیتر انتخابی بود از کتابی با همین نام از «هانسماگنوس انسنسبرگر» که به زودی معرفیاش خواهم کرد.
**در ضمن هماکنون در نمایشگاه کتاب مشهد منتظر حضورتان هستیم. سالن فردوسی غرفه ۱۸۹ تا ۱۹۲. غرفههای سپیده باوران و سوره مهر.
همچنان می خونم ستون جاکتابی ات را...مثل همیشه
نمایشگاه کتاب خوش میگذره؟ با سپیده باوران حسابی پر رونق کردین نمایشگاهو...
می بینمتان...به زودی
*شادزی*