جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

پیرمرد و دریا / ارنست همینگوی

پنجشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۰، ۰۹:۰۵ ب.ظ
دست‌های خالی ماهی‌گیر

همین چند شماره پیش بود که پای خیسِ دریا به جاکتابی باز شد(!) در معرفی «سرگذشت یک غریق»، اثر مارکز. این بارهم برآنیم تا سرگذشتی دیگر را  بازگو کنیم، اما...نه یک غریق بخت‌برگشته، بل یک ماهی‌گیر پیر و از قضا این یکی هم بخت‌برگشته...آن یکی داستانِ دست و پنجه نرم کردن با زندگی بود برای بودن یا نبودن و این یکی ترجمان حقیقی زندگی.
نام «ارنست همینگوی» را لابد شنیده‌اید؟ نویسنده آمریکاییِ آثاری چون «مردان بدون زنان»، «داشتن و نداشتن»، «در زمان ما» و مشهورترین اثر و به زعم منتقدین هنرمندانه‌ترین آن‌ها، «پیرمرد و دریا». داستانِ ماهی‌گیرِ پیری به نام «سانتیاگو» که خودِ همینگوی این روایت صمیمی و صادقانه‌اش را «عصاره همه زندگی و هنر خود» می‌داند.
بسیاری از منتقدان از آثار همینگوی تفسیرات فلسفی ارائه داده‌اند و هر کدام از عناصر داستان او را، استعاره از چیزی یا کسی دانسته‌اند؛ اما نثر همینگوی فراتر از این تحلیل‌‌های فلسفه‌محور، نوشته‌ای ساده، موجز، صریح و در عین حال عمیق است. روایتی بی‌پیرایه‌ است از  زندگی.
داستان در سه فضا اتفاق می‌افتد: خشکی، دریا، خشکی... داستان، تقابل و تفاهم دو نسل را به تصویر می‌کشد. تقابل پیرمرد و سایر جوان‌های شهرش و تفاهم مهرآمیز پیرمرد. و جوانی که زمانی شاگرد او بوده و امروز پرستار دردها و همدم تنهایی او؛ شاید تنها کسی که از درون پیرمرد آگاه است و او را به چشم یک ماهی‌گیر قدرت‌مند و ماهر می‌نگرد و یک انسان شجاع و قابل احترام.
پیرمرد در یک جدال هشتاد و چهار روزه، متهم است که به علت بختِ بد، دست خالی از دریا بازمی‌گردد، و پدر و مادر جوانکِ شاگرد از همین‌رو او را از دریا رفتن با پیرمرد منع می‌کنند. اما پیرمرد که سخت مورد تمسخر اطرافیان است، چیزی دارد که لازمه معنا بخشیدن به زندگی است: «ایمان». ایمانی که او را وامی‌دارد تا هشتاد و چهار روز بدبیاری و اگر بیشتر هم بطلبد هشتاد و چهار سال تمام، تاب بیاورد وناامید نشود و همه سختی‌ها را لازمه آمادگی برای لحظه موعود زندگی بداند. لحظه‌ای که خواهد آمد؛ دیر یا زود... و ماهی شاید همان چیزی است که اگر ایمان داشته باشی یک روزی هم سر از تور تو درمی‌آورد. توصیفات همینگوی از جدال ماهی و پیرمرد و حرف‌های سانتیاگوی پیر، در تنهایی با خودش، لطف خواندن کتاب را دوچندان می‌کند.


*...و فکر کرد «از پرنده‌های دزد، پرنده‌های قوی که بگذریم زندگی پرنده‌ها خیلی از ما سخت‌تر است. حالا که دریا آن قدر بی‌رحم و سنگ‌دل است چرا باید پرستوهای دریایی را این همه ظریف و کوچک خلق کنند؟ دریا مهربان است و هم زیباست، ولی می‌تواند ناگهان خیلی بی‌رحم بشود و آن‌وقت این پرنده‌ها که این‌جور پرواز می‌کنند و شکار می‌کنند با آن صداهای کوچک و غمگین‌شان برای دریا خیلی ظریف‌اند» ...شانس آوردیم که مجبور نیستیم خورشید و ماه ستاره‌ها را بکُشیم، همین‌قدر که روی دریا زندگی کنیم و برادرهای واقعی‌مان (ماهی‌ها) را بکُشیم بس است...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۷/۲۱

نظرات  (۸)

سلام
این کتاب جزو فهرست بارشه! چند هفته دیگه قراره بخونیم! چه جالب!
عرض سلام و ارادت!
حالا ما بی معرفت شدیم و چگامه سرایی نمی کنیم شما چرا با این همه کمالات سری به ما نمی زنید؟!
جاکتابی هفته ی گذشته بی نهایت چسبید! اونقدر از خوندنش لذت بردم که یک آن فکر کردم بانو نوشتن!
آقای امیرخانی هم که دیگه نیازی به گفتن ندارن... سپاس بابت معرفی کتابهای این دو هفته.

پاسخ:
سلام، حکایت بی‌معرفتی ما مربوط می‌شه به بی‌معرفتی زمانه که رایانه‌مان را اساسی به هم ریخته و از سوی دگر بی‌حوصلگی و بی‌وقتی که نمی‌رویم بدهیم درستش کنند. برای سلامتی‌اش دعا کنید! اما الان با پیام شما متوجه شدیم که این هفته نوشته‌ی همکارمان را زده‌اند در جاکتابی(که به خاطر بدقولی‌ام شاید حق داشتند). اما اگر از نوشته‌ی هفته‌ی پیش منظورتان "پری‌شدگان" بود متاسفانه معرفی بنده بود که از قضا چندان هم به گمانم خوب نشد و الان شما خیلی به بنده اعتماد به نفس دادید!
و باید برای رسیدن کاری کرد فرصت اندک است
چه داری جز دستهای خالی تا با آن چیزی بخری وچقدر می ارزد چرک های کف دست تو؟
آیا به اندازه ی بخشش او؟
یا...؟
برخیز وچرک هایت را کار کن
وقت اندک است.
سلام بر آقا زهیر عزیز
صفحه ای یا بهتر بگویم گوشی یافت نشد تا درد دل بر آن نگارم مگر جاکتابی و گوش همسر مهربانم.5شنبه گذشته با عیالات متحده در برنامه ریزی آخر هفته خود چنان گنجاندیم که تشریف فرمای سیزدهین نمایشگاه کتاب مشهد شویم( البته لازم به ذکر است در دومین روز این هم آیش).چنین شد که با مرکب به اصطلاح ساخت داخل ؛که نام کیای کره را یدک میکشد(پراید)عازم مقصدی با نام به اصطلاح نمایشگااااه شدیم.چند هفته قبل در چنین گااااااهی نماااااااایشی بود با نام لوازم خانگی(با مضمون تغییر لوازم خانگی ایرانی به مدلی غربی)که الحق و الانصاف نمایشی بود از تجمل و خانه آرایی که بس در شان خانواده غرب آلوده ایرانی نما بود .بگذریم؛قریب به یکساعت در ترافیک ...گاه مذکور بودیم و مردم یا بهتر است بگویم امت شهید پرور شهر بهشت چنان حجمه ای ایجاد کرده بودند که گویی بقول معلم دوره راهنمایی ام شله میدهند از نوع مفتش ،بعد از ساعتی کلافگی از ترافیک و هجوم این قوم صد البته از خدا با خبر و محجوب به عوارضی آن گاه مذکور یا بلیط فروشی رسیدیم که هزار البته حتی برای بازدید میبایست اسکناس بپردازی،از اتفاقات داخل این مکان معلوم الحال به دلیل کمبود حوصله ووقت پرهیز میکنم.حال آنکه در نمایشگاه اخیر یعنی سیزدهمین نمایشگاه کتاب مشهد نه از امت شهیدپرور خبری بود با آن حجمه عظیم نه از ترافیک طهران نما .از بیان وضعیت غرفه ها و نوع کتب، جز معدودی(سوره،صدرا و...) هم چون هرسال نیز میپرهیزم وتقوا پیشه میکنم

حال
تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل
یاحق
پاسخ:
دوم این‌که از قضا خودم هم به اتفاق بانو سر و کارمان به چنین نمایش‌گاهی افتاد. سال پیش رفتیم نمایش‌گاه لوازم خانگی که برای منزل‌مان یخچال تهیه کنیم به این امید که چون نمایشگاه است باید با قیمت‌های مناسبی روبه رو شویم اما دیدم که کلاس‌شان خیلی بالاست و در شان ما یخچالی ندارند! از بس که شلوغ بود هم بلافاصله خسته شدیم و سر و ته کردیم!! و دریغ از آن بلیط ورودی که وجهش را پدربانو پرداخت کرد به گمانم!!
خریدمش از غرفه سپیده بارون نمایشگاه نچندان دلچسب امسال.
زیاده جسارت است!
پاسخ:
منظورتان "سپیده‌باوران" است؟
این آقا امّید دوست عزیز بنده است. خدا حفظش کند

قابل توجه افرادی که می‌خواهند پیرمرد و دریا را بخوانند:
حتماً ترجمه‌ی شیوا و شیرین استاد نجف دریابندری را بخرند/قرض بگیرند و بخوانند. ناگفته نماند که مقدمه‌ی ایشان در ابتدای کتاب بسیار پُربار و خواندنی است. (البته اصطلاحات مربوط به دریا و ماهی‌گیری را پیش از شروع خوانش رمان از انتهای کتاب مرور نمایید.)

میخوام این کتاب رو برای یک دوست پانزده ساله هدیه ببرم.به نظرتون براش مناسبه؟تا حالا به کسی با این سن و سال برخوردین که کتابهایی از این دست رو دوست داشته باشه

پاسخ:
من به تازگی با دوستی آشنا شدم که در همین سن و سال این کتاب رو خونده! از قضای روزگار اسمش هم زهیر بوده!
اما باید در این مورد احتیاط کرد و کتابایی رو داد که با نوع و سابقه‌ی مطالعاتیش هماهنگ باشه.
جل الخالق!زهیر!اونم پونزده ساله!
پاسخ:
آره! فکرشو بکنید که یک زهیر ۱۵ساله چقدر می‌تونه کم‌یاب باشه!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی