جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

کلبه عمو تم / هریت بیچراستو

يكشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۰، ۰۹:۴۴ ق.ظ


یک دفاعیه افشاگر و شورانگیز!

*چه لطفی دارد کشف کردن، درست احساس ارشمیدس را داری وقتی تلفن را کشف کرد(!)، وقتی فریاد می‌زد: یافتم! یافتم! و یا درست احساس نیوتن را موقع کشف جاذبه زمین!
 کشف ما هم چیزی است از قماش همین کشفیات...با این تفاوت که کسی قدر ما را نمی‌داند و اسم‌مان هم در هیچ کجای تاریخ ثبت نمی‌شود. و حالا نشسته‌ای به کتاب خواندن، صفحه به صفحه جلو می‌روی و جانت بالا می‌آید! این درست حال و هوای من بود وقتی مشغول خواندن شاهکار مشهور «هریت بیچراستو» بودم.
*قصه «عمو تُم» توی کلبه‌ای است شبیه خانه من و تو. و «ننه کلوئه» شاید مادرم است که شیرینی می‌پزد و دست‌پختش شاهکار است! و چرا باید ما خودمان را با خانواده عموتم مقایسه کنیم مگر من و تو بَرده‌ایم! شما بگویید آیا به راستی نیستیم؟
این کشف هیجان‌انگیز معمولی بماند برای بعد. اما «کلبه عموتم» به گمانم انسانی‌ترین اثری است که تاکنون نوشته شده. یک تراژدی واقعی از زندگی بردگان در دل تمدن آمریکایی.
قصه برده‌داریِ کهن، که نویسنده زیرکانه آن را با استثمار نوین مقایسه می‌کند. قصه اشرافیت مغرور، که انسان سیاه را تنها کالایی کثیف و نفرت‌انگیز می‌داند، که باید از او دوری کرد و تا لحظه مرگ او را سخت به کار گرفت، از او درآمد کسب کرد؛ بردگیِ پذیرفته شده چون سرنوشتی محتوم و گاه در این میان تن دادن به خوی حیوانی و خفتگیِ وجدان. اما خانم «بیچراستو» به همین شخصیت‌ها اکتفا نمی‌کند، وی در مقابل سیاهی نفرت‌انگیز برده‌داران ظالم، شخصیت‌هایی را به تصویر می‌کشد با خوی انسانی که شکل تکامل یافته و متعالی آن در دختربچه‌ای فرشته‌خو به نام«اِوانژین» تبلور می‌یابد. هم اوست که بر خلاف میل اطرافیان‌اش -که حتی گاه مخالف قوانین برده‌داری‌اند اما مراوده با بردگان را دون از شان خود می‌دانند- با بردگان می‌نشیند، آن‌ها را دوست می‌دارد و از بوسیدن و در آغوش کشیدن سیاهان امتناع نمی‌کند.

*اما  محور اصلی داستان، که آن‌چه گفته شد در حاشیه آن روایت می‌شود، قصه برده‌ای مسیحی و مومن و پرهیزکار به نام «تم» است که ثابت می‌کند در هیچ جای دنیا ایمان و انسانیت رابطه‌ای با نژاد و رنگ پوست و ملیت ندارد. او یک مسیحی تمام‌عیار، صبور و مهربان است که زندگی‌اش دست‌خوش حوادثی است دردناک، که سرانجام شکوهمند و انسانی آن اشک‌تان را در می‌آورد.
نویسنده در قسمتی از کتاب استثمار کارگران را نیز غیرانسانی می‌داند و آن را در حکم بردگی تلقی می‌کند: «...ارباب می‌تواند برده را تا سرحد مرگ کتک بزند و سرمایه‌دار انگلیسی می‌تواند تا سر حد مرگ به کارگر گرسنگی بدهد...»
اما لذت واقعی داستان همان‌جاست که تو احساس هم‌زادپنداریِ  عجیبی با شخصیت‌های داستان داری، مگر تو بَرده‌ای؟ اما گویی بندهایی هست در زندگی که تو را به بردگی می‌کشاند. بندهایی  نامرئی که سرنوشت تو را دردناک‌تر از تُم کرده است چراکه لااقل او آزادی را می‌شناخت و در جست‌و‌جوی آن بود، اما ما بردگی خود را آزادی می‌دانیم و بر این سرنوشت اندوهناک نیستیم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۶/۱۳

نظرات  (۱۱)

سلام وخسته نباشید.
این جان اشتاین بک واسه کتاب در راستای کنسروسازان هم نوبل گرفته آیا؟
پاسخ:
ببخشید یعنی چه؟
واضح است دیگر یعنی اینکه نوبل ادبی گرفته برای این کتابش؟
"در راستای کنسروسازان"نام کتابش است.
۱۷ شهریور ۹۰ ، ۲۲:۵۶ مهدی ابراهیمی
سلام.باید داستان جالبی باشد
پاسخ:
سلام. بله همین طور است! ضمنا مشتاق دیدارتان هستیم!
نمی دانم که از مغرب طلوعیده ست شمس امروز

و یا این ذهن را دستی ز بالا کرده لمس امروز!

خلاصه میکنم ،آقای قدسی خواستم امروز

بگویم که سفرنامه نوشتیدیم ما دیروز!
۲۰ شهریور ۹۰ ، ۱۰:۲۲ سید مصطفی خاتمی
سلام علیکم. "خاتون و روح‌بازی در تلویزیون"، یادداشتی درباره تفاوت برخورد با موضوعات فرهنگی در وبلاگ طاووس. یاعلی!
سلام، ما رفتیم سوریه که فتنه بر علیه اسد را خاموش کنیم. خوب در هر صورت خیلی‌‌ها تنبیه شدند و خیلی‌‌ها هم به دنیای دیگر فرستادیم حالا این آقای احمدی‌نژاد به آقای اسد گفته باید با این شورشگران صحبت کند و با اینها کنار بیاید. آقای احمدی‌نژاد، ما بسیجی‌ها به دستور امام به سوریه رفتیم. ما فدای امام هستیم. ما منتظر ایم امام دستور بفرمایند شما و قبیله دزدتون را هم به دنیای دیگر بفرستیم.
سلام.
بالاخره عمو تم یا عمو تام؟!
پاسخ:
بستگی داره کجایی باشی! اگر اهل مشهد باشی همون «تم» درسته! کلا هرجور راحتی!!
دست "نویسندۀ این پست" مریزاد!

در پایین عکس، در بخشی که آمده: "او یک مسیحی تمام‌عیار، صبور و مهربان است که زندگی‌اش دست‌خوش حوادثی است دردناک، که سرانجام شکوهمند و انسانی آن اشک‌تان را در می‌آورد."
به نظرم "اشکتان را درمی‌آورد" با کلیت پست یا لااقل همین بند جور نیست. یعنی می‌شد طور دیگری هم نوشت. مثلاً "متأثرتان می‌کند".
پاسخ:
"نویسندۀ این پست" فرمایش شما را تایید کردند. ممنون!
با اجازه یک ایراد ویرایشی هم بگیرم از این پست!

در همان بخش مورد اشاره "اشک‌تان" درست نیست. یعنی نیازی به نیم‌فاصله گذاشتن بین "اشک" و "تان" نیست. قاعده -تا جایی که بنده می‌دانم- از این قرار است:

پس از کلمه‌های مختوم به مصوت بلند (= ی / آ) ضمایر اضافی، جدا از کلمه و به صورت (ام، ات، اش، مان، ‌تان، شان) نوشته می‌شود. مانند: زندگی‌تان، ماهی‌اش و...
ارشمیدس تلفن رو کشف کرد؟
سلام اقای قدسی.بیکار بودم داشتم تو وبلاگتون میچرخیدم که رسیدم به کلبه عمو تم.دفعه قبلی که اومدم کلبه عمو تم رو نداشتین.در واقع داشتین اما از نشر افق بود و متن کوتاه شده.واسه همین نگرفتمش.البته به جاش ریشه هارو دادین که الان رسیدم به صفحه دویستش و کلی باهاش حال کردم.واسه بعد امتحانات  یعنی تقریبا بیست دوم بیست سوم خرداد ایشالا مزاحم میشیم درباره ریشه صحبت میکنیم.اما........الان اگه کلبه عمو تم رو از یک انتشارات دیگه دارین و متن کاملشه یک دونه ش رو برام نگه دارین که اگه اومدیم ناموجود نباشه.خیالتونم راحت خسارت نمیبینین.هزینه نگه داریش هم پرداخت میکنیم.البته شما اونقدر سر ما کلاه کلاه....گذاشتین که خالا حالا ها از شما طلبکاریم.   خیلی هم منمونن
پاسخ:
به به! سلام آقا زهیر عزیز.
خدا از این بیکاری‌ها بیشتر نصیب کنه اما با این جملات آخر چطور توقع دریافت چنین خدماتی رو دارید؟!
بعد اگر من سر شما کلاه گذاشته بودم که تا به حال حداقل یه بار باید با کلاه می‌دیدم شما رو! شما هستی که کلاه از سر ما بر می‌داری!
مشتاق رسیدن اون روز هستم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی