غلاغه به خونش نرسید / ابوالفضل زرویی نصرآباد
حکایت شیرین جابلقا و ولایت غربت
*بین کتابهایی که از نمایشگاه تهران گرفتهام حیران و سرگردان ماندهام که کدامین را برای شما عزیزان جان انتخاب و معرفی کنم. برای اینکه شما خوانندگانِ جان با مصائب نویسندگی و علیالخصوص نویسندگی در عرصه معرفی کتاب آشنا شوید به اختصار مشکلاتم را خدمتتان عرض خواهم کرد. اول اینکه برخی کتابها واقعاً قطر زیادی دارند، تازه هیچ تضمینی وجود ندارد که پس از خوانش آنها متوجه نشویم که هیچکدامشان به درد بخور نبودهاند. دو اینکه برخی هم کوچکاند اما همان دم که خریدیمشان متوجه بودیم که نمیتوان آنها را در جیم معرفی نمود! سوم اینکه ... شما اصلاً چقدر از آدم دلیل میخواهید؟ من که نمیتوانم به همه شما جواب پس بدهم!
* شک ندارم با این همه کتاب طنز که جسته و گریخته برایتان معرفی کردهام کلی طنّاز شدهاید! اما مگر میشود در عالم طنز وارد شد و نام نامیِ «ابوالفضل زرویی نصرآباد» را جا انداخت؟ و مگر میشود به نام او رسید و یادی از زندهیاد کیومرث صابری نکرد؟ ابوالفضلی که هم «ملانصرالدین» گلآقای صابری بود و هم نورچشمیاش؟ ملانصرالدین فرصتی بود تا زرویی را از چهرههای شاخص ادبیات طنز امروز ما قرار دهد. زرویی از آنهایی است که حرمت طنز نگه میدارد و آن را با شوخیهای بیمزه و الفاظ زشت آلوده نمیکند. از آنهایی است که هم در طنزش و هم در مرامش نشان میدهد که دل در گرو سنتهای پاک گذشته دارد. نویسندهای دوست داشتنی و صمیمی.
*«غلاغه به خونش نرسید» عنوان کتابی است که به تازگی و در کنار چند کتاب دیگر از این نویسنده منتشر شده است. این کتاب مجموعه داستانهای طنز اوست که در جراید مختلف چاپ و منتشر شدهاند. این داستانها همگی از لحاظ ادبی و ساختاری شبیه یکدیگرند. همگی این داستانها با عباراتی مشابه آغاز و در فضایی مشابه به وقوع میپیوندند. در همه این داستانها یک ولایت «غربت»ی وجود دارد که تعبیری از مملکت خودمان است و یک ولایتی با نام «جابلقا» که کنایتی است از بلاد فرنگ و دیار غرب! زرویی در این داستانها کارش این است که به افسانهها و حکایتهای قدیمی که برایمان آشنایند با دستکاری هنرمندانهای شکل طنز میدهد و در کنار این دستکاری طنّازانه حرفش را هم به کنایه تحویل مخاطب میدهد. با این که شکل این داستانها از لحاظ فرمی ساده و بیپیرایهاند اما تسلط زرویی به این حکایتها و آمیختن آنها به یکدیگر به نحوی که با حال و هوای خواننده نزدیک شود، کاریست هنرمندانه. او در همه داستانهایش شیرینپرانیهایی تکراری ولی در عین حال بامزه دارد که میان پرانتز قرار میگیرد و در آخر همه آنها آمده است: «توضیح از بندهی نگارنده». آخرِ همه این حکایتها هم یک نتیجهگیری بیربط وجود دارد که واقعا غافلگیر کننده است.
با عرض شرمندگی از اخلاق ورزشکاریتان، چون جایی برای درج بخشی از کتاب باقی نمانده شما را در نم آن میگذاریم، مطمئن باشید غلاغه خبر میدهد کدامتان کتاب را خواندهاید و کدامتان نه!
واقعا کتاب جذابی بود. واقعا لذت بردم.