خرمگس / اتل لیلیان وینیچ
تراژدی خرمگس!
لطفا بیخود ادای آدمهای اهل مطالعه را در نیاورید. ما که تا این شماره خودمان را هلاک کردیم و نتوانستیم یک،یک میلیونیوم از شاهکارهای دنیا را در قالب معرفی به خوردتان بدهیم؛ تازه اگر شما تحویلمان بگیرید و افتخار بدهید این همه آثار فاخری که به قلم فاخرتر ما معرفی شده را تورّق کنید؛ مطالعه پیش کش! وگرنه ما مطمئنیم اگر تا صد سال دیگر هم ما و نوادههای اهل ادبمان جاکتابی مرقوم کنیم باز هم عمراً که شما بتوانید ادای آدمهای اهل مطالعه را درآورید!!!
*مثلاً همین رمان «خرمگس» را «اتل لیلیان وینیچ» انگلیسی بیشتر از یک قرن پیش نوشته (1897) آن وقت ما الان یادمان افتاده معرفیاش بکنیم حالا شما کی یادتان بیافتد بخوانیدش خدا عالم است! اگر چه این معرفی باید درکاغذ اخبار میرزای شیرازی چاپ میشد یا لااقل در وقایع اتفاقیه! اما حالا جیم، جورِ تاریخی میکشد!
این اولین رمان وینیچ بود. اتل لیلیان که پدرش ریاضیدان بود، مادرش مقاله نویسِ اجتماعی و عمویش "جرجی اورست" جغرافیدان، که قله اورست را به نامش کردند؛ اما خودش از بد حادثه نویسنده شد! در حالی که فلسفه میخواند و عاشق موسیقی بود! خرمگس در ایتالیای 1833 اتفاق میافتد آغاز قصه آرام و بیدغدغه شکل میگیرد، در یک کلیسا... با سالهایی مواجهیم که ایتالیا در اشغال اتریش است و سازمان ایتالیای جوان در حال شکلگیری است اما اینها همه قصه نیست. نویسنده مثل خیلی از همقطارانش در بستر وقایع تاریخی به دنبال چیز دیگری میگردد. او در خلال داستان آدمهایی را به تصویر میکشد که عشق و نفرت ،آرامش و اضطراب، اعتماد و خیانت، ایمان و شک رادر کنار هم تجربه میکنند؛ انگار تا ابد درگیر این جنگ دائماند و در خرمگس اینهمه درکالبد دو انسان رو در روی هم، قرار میگیرد. یک کشیشِ کاتولیک و خرمگس. خرمگسی که کاراکترِ قهرمانیِ یک فرد انقلابی است. انسانی که در فضای پروتستانی خانوادهاش یک کاتولیک بار میآید کسی که تا سالها سرشار از عشق به مسیحیت است اما یک خیانت و پردهبرداری از یک راز او را تا مرزِ انکار و حتی جنگِ با خدا پیش میبرد؛ اما باز هم قصه به اینجا ختم نمیشود...
*داستانِ انعکاسِ درونیاتِ آدمیست که هر احساس پست یا متعالی را تجربه میکند و تقّدس چهره خادمان کلیسا به ناگهان برایش فرو میریزد و او زیر نقاب مسیحیت کلیسا چیزی مییابد تلختر و جنایت آمیزتر از خیانت! او که در آغاز تنها اعتقاد دینیاش را مانعی برای مبارزه میدیده، اکنون خود را رها شده مییابد وتبدیل به یک مبارز انقلابی میشود.
*پایان باشکوه قصه، آدم را به یاد داستانهای حماسی میاندازد، داستان رستم و سهراب. اما تردید نداریم شما با خواندن خرمگس میتوانید تراژدی و حماسه را یکجا تجربه کنید! الحق والانصاف ترجمه خسرو همایونپور خرمگس را رمانی روان و سهل برای خواندن کرده است؛ در حالی که باید به تاریخ نگارش (چاپ اول 1343) و این فاصله زمانی توجه داشت.
اگر چه می توان سطر ها پیرامون کتاب و نویسندهاش نوشت اما از آنجا که کار هر بز نیست خرمن کوفتن، ما معرفی میکنیم نه نقد:
*«...دست های مونتالی را در چنگ گرفت وآنها را غرق در بویههای سوزان و اشک ساخت:
-پدر همرا ما بیایید! شمارا با این دنیای مرده کشیشان و بتها چه کار؟آنان آکنده از غبار قرون گذشتهاند؛ پوسیدهاند؛ فاسد و آلودهاند! از این کلیسای طاعون زده خارج شوید! همراهِ ما بیایید و قدم در روشنایی بگذارید! پدر، این ماییم که زندگی و جوانی هستیم؛ این ماییم که بهار جاویدیم ؛این ماییم که آیندهایم! پدر سپیدهدم بر فراز ماست آیا میخواهید حصه خود را در طلوع آفتاب از کف بدهید؟ بیدار شوید و بگذارید کابوسهای هراسانگیز گذشته را از یاد ببریم، بیدار شوید، و ما باز زندگی را از سر میگیریم! پدر(مقّدس) من همیشه شما را دوست داشتهام. همیشه حتی آن زمان که مرا کشتید آیا میخواهید بار دیگر مرا بکشید؟...»
این کتاب ، رمانی است که می شود به یک آدم سیاست مدار هم معرفی کرد. کاری که ما کردیم :))
داستان خوبی است که عشق و نفرت و باقی خواص زندگی بشری را یک جا جمع می کند ، در درون یک فرد ...