شعر به انتظار تو/ علی مؤذنی
شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۸۹، ۰۳:۵۹ ب.ظ
دلآویزتر از شعر!
*گاهی وقتها «جاکتابی» نوشتن هم توفیق اجباریِ خوبی است! اینکه سالها پیش کتابی را خوانده باشی و بر اساسِ آن زمان نسبت به آن نظری داری و حالا چون تصمیم داری که برای مخاطبانی بادقت، معرفیاش کنی مجبوری دوباره به آن سری بزنی و چیزهای جدیدی بیاموزی!
*اگر خاطر مبارکتان باشد یکبار از «علی موذنی» در این ستون -آن زمان که اینقدر تنگ نبود- نوشته بودیم و کتاب «نه آبی، نه خاکی»اش را معرفی کردیم. از تعدد و کیفیت آثار او و اینکه نثر او و پرداختش چقدر زیباست صحبت شد. «نهآبی، نهخاکی» یک داستان بلند بود با موضوع جنگ و دفاع مقدس، اما اینبار میخواهیم کتاب «شعر به انتظار تو»ی او را به معرفی بنشینیم.
*سالها پیش اولین داستانی که از موذنی خوانده بودم «قاصدک» بود. داستانی که از زبان یک مادر روایت میشد و پرداختِ این روایت و لطافت در نوع بیان و نگاه به نحوی بود که باورِ اینکه نویسنده داستان یک مرد است را سخت میکرد! آن زمان این داستان به صورت یک کتابچة آبیرنگ چاپ شده بود و اکنون یکی از داستانهای همین کتابِ «شعر به انتظار تو» است.
این کتاب شامل 22 داستان کوتاه است که محصول پانزده سال داستاننویسی موذنی است؛ یعنی از سال 59 تا 74. سیدمهدی شجاعی درباره کیفیت داستانهای او اینگونه نوشته است: «علی موذنی یکی از برجستهترین قصهنویسان ایرانی است. انتخاب سوژههای جذاب و منظرههای بدیع، شناخت و تسلط نسبت عناصر داستان، نثر روان و صمیمی و تاثیر گذار و دیالوگهای محکم و حساب شده، مجموعه عواملی است که به داستانهای علی موذنی، ویژگی خاص و منحصر به فرد بخشیده است. گرایش او به فیلمنامه نویسی در سالهای اخیر سبب شد که نامش در فهرست قصهنویسان معاصر کمرنگ شود.»
از نکات قابل تامل در داستانهای موذنی، انتخابهای او در شکل و فرمِ روایت است که اگرچه شاید در این زمان کمنظیر نباشد ولی در مقایسه با داستانهایی که در آن زمان به دست نویسندگان ایرانی تحریر میشد واقعا ویژه به نظر میرسد و او را- از گمان این نویسنده- پیشآهنگ داستاننویسانِ همنسل خود میکند. سوژههایی که او برگزیده، متعدد و متنوع است. نویسنده، مفهوم و پیامی را که میخواهد در اثنای داستان به مخاطبش منتقل میکند، و در عین حال مخاطب با توجه به زمان نگارش داستان، به یک شناخت اجتماعی-تاریخیِ متفاوت میرسد. امیدوارم این بخش کوتاه از داستان قاصدک گویای زیبایی قلم موذنی باشد:
*...خود را به خوردن مشغول کردم که نگاهمان تلاقی نکند. میدانستم با هر لقمهای که به دهان میگذارد، مرا میپاید. این دیگر کی است؟ یکوجبی! میخواهد بداند اگر فهمیدهام خیلی گرسنه بوده، دست از خوردن بکشد. من از تویِ فسقلی زرنگترم! تندتر خوردم تا نشان بدهم خودم خیلی گرسنهام. گفتم: «اگر فکر معده خودت را نمیکنی، فکر معده مرا بکن که از ظهر تا حالا قیلی ویلی میرفت.»
پشت لبهای بستهاش پوف کرد و خندید. برنجها پخش شدند تو سفره. گفت: «قیلی ویلی...» و قهقهه زد: «قیلی ویلی...» و زد روی زانوش و یکوری شد...
*اگر خاطر مبارکتان باشد یکبار از «علی موذنی» در این ستون -آن زمان که اینقدر تنگ نبود- نوشته بودیم و کتاب «نه آبی، نه خاکی»اش را معرفی کردیم. از تعدد و کیفیت آثار او و اینکه نثر او و پرداختش چقدر زیباست صحبت شد. «نهآبی، نهخاکی» یک داستان بلند بود با موضوع جنگ و دفاع مقدس، اما اینبار میخواهیم کتاب «شعر به انتظار تو»ی او را به معرفی بنشینیم.
*سالها پیش اولین داستانی که از موذنی خوانده بودم «قاصدک» بود. داستانی که از زبان یک مادر روایت میشد و پرداختِ این روایت و لطافت در نوع بیان و نگاه به نحوی بود که باورِ اینکه نویسنده داستان یک مرد است را سخت میکرد! آن زمان این داستان به صورت یک کتابچة آبیرنگ چاپ شده بود و اکنون یکی از داستانهای همین کتابِ «شعر به انتظار تو» است.
این کتاب شامل 22 داستان کوتاه است که محصول پانزده سال داستاننویسی موذنی است؛ یعنی از سال 59 تا 74. سیدمهدی شجاعی درباره کیفیت داستانهای او اینگونه نوشته است: «علی موذنی یکی از برجستهترین قصهنویسان ایرانی است. انتخاب سوژههای جذاب و منظرههای بدیع، شناخت و تسلط نسبت عناصر داستان، نثر روان و صمیمی و تاثیر گذار و دیالوگهای محکم و حساب شده، مجموعه عواملی است که به داستانهای علی موذنی، ویژگی خاص و منحصر به فرد بخشیده است. گرایش او به فیلمنامه نویسی در سالهای اخیر سبب شد که نامش در فهرست قصهنویسان معاصر کمرنگ شود.»
از نکات قابل تامل در داستانهای موذنی، انتخابهای او در شکل و فرمِ روایت است که اگرچه شاید در این زمان کمنظیر نباشد ولی در مقایسه با داستانهایی که در آن زمان به دست نویسندگان ایرانی تحریر میشد واقعا ویژه به نظر میرسد و او را- از گمان این نویسنده- پیشآهنگ داستاننویسانِ همنسل خود میکند. سوژههایی که او برگزیده، متعدد و متنوع است. نویسنده، مفهوم و پیامی را که میخواهد در اثنای داستان به مخاطبش منتقل میکند، و در عین حال مخاطب با توجه به زمان نگارش داستان، به یک شناخت اجتماعی-تاریخیِ متفاوت میرسد. امیدوارم این بخش کوتاه از داستان قاصدک گویای زیبایی قلم موذنی باشد:
*...خود را به خوردن مشغول کردم که نگاهمان تلاقی نکند. میدانستم با هر لقمهای که به دهان میگذارد، مرا میپاید. این دیگر کی است؟ یکوجبی! میخواهد بداند اگر فهمیدهام خیلی گرسنه بوده، دست از خوردن بکشد. من از تویِ فسقلی زرنگترم! تندتر خوردم تا نشان بدهم خودم خیلی گرسنهام. گفتم: «اگر فکر معده خودت را نمیکنی، فکر معده مرا بکن که از ظهر تا حالا قیلی ویلی میرفت.»
پشت لبهای بستهاش پوف کرد و خندید. برنجها پخش شدند تو سفره. گفت: «قیلی ویلی...» و قهقهه زد: «قیلی ویلی...» و زد روی زانوش و یکوری شد...
*این کتاب را میتوان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبهروی شیرازی۱۴، پاساژ رحیمپور، انتهای پاساژ تهیه نمود. شماره تماس: ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴
۸۹/۱۱/۲۳