جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

مناجات / سیدمهدی شجاعی

سه شنبه, ۲ شهریور ۱۳۸۹، ۱۱:۲۰ ب.ظ
کلمات مهرآگین

*از کودکی همیشه این پرسش را داشتم که: چه دلیلی برای حاجت‌های گوناگون خواستن از خدا وجود دارد؟ حال آن‌که خدا بیش از ما به نیازهای ما واقف است. و گاهی، هنگام دعا به این جمله بسنده می‌کردم که: «خدایا! آن‌چه بر من نیکو و پسندیده است، عنایت فرما!» بعدها فهمیدم پس از خواندن ادعیه نورانی ائمه معصوم، حاجت طلبیدن، چه حکمتی می‌تواند داشته باشد. ما دعا می‌خوانیم تا توجه‌مان به نیازهای اصلی‌مان جلب شود. پس از آن حاجت می‌طلبیم تا خود را با خواسته‌های‌مان بیش‌تر بشناسیم. مناجات کردن با خدایی که بیش از ما به حاجت‌های ما آگاه است، از سویی باعث ادامه یک ارتباط خودخواسته با خالق هستی می‌شود و از سوی دیگر محک و ترازویی است تا ما خودمان را با آن نقد بزنیم و بررسی کنیم. چه بسیار اتفاق افتاده که به نیازهای اصلی خودمان بی‌توجه بوده‌ایم و از خدا کمترین‌ها را خواسته‌ایم. چه بسا مادرمان مریض بوده و ما از خدا توپ فوتبال طلب کرده بودیم!

*شعاری شد؟! الانه، حتم می‌نشینی کنار رفیق‌رفقا و فک‌وفامیل، که فلانی قصد نصیحت کردنِ ما را داشته! ما همان بهتر که کتاب‌مان را معرفی کنیم.

ماه‌های رجب، شعبان و رمضان، ماه‌هایی‌ست که خدا خطوط پرسرعتِ اتصال به آسمانش را به رایگان در اختیار بندگانش قرار داده، بی‌هیچ رنج و زحمت. ماه رمضانش را هم که سنگ تمام گذاشته تا همه حالش را ببرند!

*«سیدمهدی شجاعی» این نویسنده عزیز و بزرگ‌وار، کتابی دارد با نام «مناجات» که پیش از این، به صورت پراکنده در ماهنامه نیستان، به چاپ رسیده بود. این کتاب همانند هر کتابی، فصول متعددی دارد که هریک حال و هوای مخصوص به خودش را دارد. یکی در حال و هوای محرّم، و دیگری در حال و هوای معصومین و حج و احرام و... که پیش از هر دعا، خدا را به گونه‌ای می‌خواند. این کتاب به گونه‌ای، نمایه‌ای از تفکرات و آرمان‌های شجاعی است. او هر فصل از کتابش را با بیتی نغز و زیبا می‌آغازد که حلاوت خوانِشِ نوشته‌هایش را دوچندان می‌کند. شجاعی گاهی در قالب مناجات، دیگرانی را که گاه مسئولیت اجتماعی دارند و گاه مسئولیت سیاسی، مورد انتقاد قرار می‌دهد تا مناجاتش به یک نتیجه فردی-الهی محدود نشود. آرزومندیم، این روزها خداوند، سلامتی‌اش عطا فرماید.

*«خداوندا! به ما آن‌چنان ایمانی عنایت کن که خود را اسلام نشمریم و دین معنا نکنیم و نفسانیتِ خود را با رضایتِ تو اشتباه نگیریم.

خداوندا! معانی از واژه‌های خود دور افتاده‌اند و واژه‌ها معانیِ واژگون یافته‌اند. معانی را به واژگان بازگردان!

خداوندا! به فرزندان‌مان بینشی عطا کن که میان اسلام و داعیانِ مسلمانی فرق بگذارند و مکتب را از شاگردان کودن یا دغل‌کارِ آن تمیز دهند.

ای خدای حسن‌بن علی‌العسکری! از زمان حضور آخرین امام حاضر، جهان همچنان تاوانِ بی‌لیاقتی‌اش را پس می‌دهد. به ما لیاقت دیدار فرزند عسکری را عنایت فرما.»

 

*این کتاب را می‌توان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ تهیه نمود. شماره تماس: ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۶/۰۲
زهیر قدسی

ادبیات دینی

نظرات  (۷)

با سلام خدمت شما دوست عزیز وگرامی
وبلاگ خوبی دارید !
اگر مایل به تبادل لینک هستید ما رو با نام < کتاب رایگان برای موبایل> لینک کنید و به ما خبر بدهید تا شما رو لینک کنیم.
مطلب مفیدی بود.
۱۴ شهریور ۸۹ ، ۱۰:۴۶ آسمونی تا بینهایت...
باسلام
جواب منتقدان تغییر ریاست برخی دانشگاه ها با نوشته ای تحت عنوان "جزایری به نام دانشگاه!" در وبلاگ آسمونی تا بینهایت... داده شده است.
شما هم بخوانید و نظرتان را ابراز دارید
با تشکر
هو الحبیب

خدایا!در این وانفسای آخرالزمان که عموم خلایق،
بنده نان یا برده شیطان گشته اند،جرعه ای از آزادگی نصیب فرما.
سلام
مدت ها است سراغ این دیدار را از نشان ها و خط نشان هایی که بر کاغذهایم نقش بسته بودند می گرفتم
و حالا قرار است خدمت گذار چشم هایتان باشم آنگاه که به نظاره ایشان قدم بر چشم حقیر گذاشته اید.


نمایش نشان ها و خط نشان های علیرضا تقوایی ابریشمی

20 الی 25 شهریور 1389

مشهد - خیابان صاحب الزمان(عج) نبش مولوی - نگارخانه میرک

ساعت بازدید:
9 الی12 صبح و 17 الی 19:30 عصر

افتتاحیه:
شنبه 20 شهریور 1389 ساعت 17
هو الحبیب

به خــــواب ناز زمــــستانه گـــــرم بودیـــم و
نسیـم تـــازه فــــــصل بـــــهار آمــــد و رفــت
هـــوا چه گرد و غــــباری شد و نفهــمیـــدیم
که در حـــوالـــی مان تـــــک سوار آمد و رفت
و غـــفلت از سفــر آمد سراغ مان افسوس !
که بی مسافر و خــالی قــــطار آمـــد و رفــت
و پــای غـــیرت مـــنصورمـــان کــــمی لـــرزید
دوبـــــاره پـــس زد و تا پـــای دار آمــد و رفــت
هواسمان سر جــــایش نبود صــد حـــسرت
قــــرار هــر چـــه دل بــی قـــــرار آمـد و رفــت...
سید رضا والا
سلام بر کتاب فروش پر حرف!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی