جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

چگونه کتاب خوان باشیم در 5 دقیقه

جمعه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۰۵:۲۴ ب.ظ

به بهانه نمایشگاه کتاب مشهد(۱)


*فردای روزی که جیم، به دست عزیزی چون شما می‌رسد ـ‌یعنی جمعه‌ـ آغاز نمایش‌گاه بین‌المللی(!) کتاب مشهد است.
*معمولا تجربه نشان داده که شلوغ‌ترین غرفه نمایش‌گاه کتاب، غرفه فروش چیپس و سیب‌زمینی است! پس پول زیاد بردارید که زبانم لال، چیپس‌نخورده از نمایشگاه بیرون نروید.
*«۴۹% مردم ایران در سال حتی یک‌بار هم کتاب نمی‌خرند!»
«تیراژ متوسط کتاب در تاجیکستان 50هزار نسخه برای 5میلیون نفر است و در ایران 3هزار نسخه برای 60میلیون نفر!!»
برای دوستانی که حوصله محاسبه‌اش را ندارند باید بگویم که: به نسبت جمعیت، آمار تیراژ کتاب در کشور تاجیکستان که مسافت چندانی با ما ندارد ۲۰۰بار بیش‌تر از کشور ماست! پس لازم نیست به خودتان زحمت بدهید و سراغ کشورهای دوری مثل: ژاپن و آمریکا و ... بروید!
*بد نیست هر از چند گاهی، خودتان را گول بزنید و کتاب بخرید و صدالبته بخوانید! مثلا وقتی از بیرون تشریف آوردید منزل، به جای آن‌که قبل از سلام کردن دست به کنترل تلوزیون ببرید تا مسابقه تیم‌های بنفش و صورتی را ببنید(که هیچ فایده‌ای به حال‌تان ندارد)؛ اول سلام کرده، سپس هنگامی که منتظر سرد شدن چای می‌شوید، فقط ۱۰صفحه کتاب مطالعه کنید. باور بفرمایید همین کارتان تاثیر شگفتی بر سرانه ناچیز مطالعه کتاب در ایران خواهد داشت.
*تاکید می‌کنم و باز هم تاکید می‌کنم که هدف، مطالعه کتابِ خوب است نه مطالعه هر کتابی. سعی کنید برای خرید و مطالعه هر کتابی، از دوستانِ اهلِ نظر که آشنا با نیازهای شما و محتوای کتاب‌ها هستند، استفاده کنید.
*اگر هر سال برای تولد دوستان‌تان، کتاب هدیه کنید؛ کاری کرده‌اید کارستان. یعنی این کارتان به مراتب با ارزش‌تر از کل پرونده فرهنگیِ فلان نهاد یا اداره فرهنگی است!
*خوبی کتاب این است که با هر قیمتی پیدا می‌شود. یعنی در بازار کتاب، کتاب۵۰۰تومانیِ خوب هم وجود دارد. پس بهانه گرانی کتاب را نگیرید.
*بعضی‌ها وارد هر بازاری که می‌شوند، دست خالی بر نمی‌گردند. و البته به جز خریدی که انجام داده‌اند کوله‌بار سنگینی از اطلاعات را با خود حمل می‌کنند. به عنوان مثال اگر از یک آقا پسرِ ۱۵ساله در مورد قیمت اتومبیل سوال کنید، قیمت انواع خودروِ ملی و غیر ملی را در انواع رنگ‌ها  و مدل‌ها، به شما اعلام می‌کند. اما وارد بازار کتاب که می‌شویم با دوستانی رو به رو هستیم که تفاوت رمان و شعر را نمی‌دانند! حالا اگر واقعا پول به اندازه کافی برای خرید کتاب ندارید، می‌توانید در نمایش‌گاهِ کتاب، قدم بزنید و حداقل به موضوعات و نویسندگان کتاب‌ها توجه کنید.
*سقراط حکیم، در جواب آن دشمن که او را به پدرش سرزنش کرده بود، گفت: تو پایان افتخارات گذشته‌ات هستی و من آغازگر فردا. سعی کنیم بیش از آن‌که به گذشته پر افتخار ایران‌مان مباهات کنیم، موجب افتخار و مباهات فرزندان‌مان باشیم.
*اگر هر روز، پای برنامه‌های تکراری تلوزیون نمی‌نشینید و احیاناً جومونگ را نگاه نمی‌کردید، معلوم می‌شود که سرتان خیلی شلوغ است!! بنابراین می‌توانید بگویید فرصت کتاب خواندن ندارید! با این وجود می‌توان همیشه یک کتاب سبک همراه داشت تا در مواقع زیر از آن استفاده کرد:

  1. هنگام انتظار کشیدن در ایستگاه اتوبوس خصوصا خط20(که در مدت انتظارش به راحتی می‌توان رمان سه تفنگ‌دار را خواند!).
  2. هنگامی که با یک دوست بدقول قرار ملاقات گذاشته‌اید.
  3. داخل اتوبوس، وقتی در یک ترافیک طاقت‌فرسا گرفتار شده‌اید.
  4. در صف نانوایی، شیر، CNG، ملاقات با جناب مدیر، رئیس دانش‌گاه و... (خدا رو شکر چیزی که زیاده صفه!)
  5. وقتی گرفتار میهمانی‌های طولانی و گفتگوهای خاله‌زنکی آن می‌شوید.

*باور بفرمایید اگر در همین وقت‌ها یک کتاب برای خواندن داشته باشید هم از سلامت روانی بیش‌تری برخوردار خواهید شد و هم این‌که خدمت بزرگی به فرهنگ فراموش شده کشورتان خواهید کرد!
*غلط کرده باشم اگر خدای ناخواسته قصد نصیحت کردن شما را داشته باشم. پس این‌ها را بر نصیحت نگذارید. این‌ها بیش‌تر حرف‌هایی بود که باید از گلوی قلم بیرون می‌آمد تا خفه نشود! وگرنه من کی‌ام که قصد نصیحت کردن شما را داشته باشم؟!
*به یک خبر خوش‌حال کننده که هم‌اکنون به دستم رسید توجه فرمایید:«اینجانب زهیر قدسی ـ‌تنها نویسنده سرشناس جیم‌ـ در نمایشگاه بین‌المللی کتاب خراسان، غرفه کتاب آفتاب، آماده به پاسخ‌گویی و معرفی شفاهیِ کتاب، خدمت شما دوستان هستم. پس از این فرصت استفاده کنید و قلم و کاغذ هم، با خودتان نیاورید که امضا نمی‌دهم!»


پی نوشت:

این نوشته را -همانگونه که مشخص است- به مناسبت نمایشگاه کتاب مشهد نوشته‌ام. اما برای این‌که حیف نشود به مناسبت نمایش‌گاه تهران می‌گذارم.

نمایش‌گاه تهران، شبستان مصلی، راهرو۲۳، غرفه ۲۲ انتشارات سپیده‌باوران منتظرتان هستم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۲/۱۷
زهیر قدسی

کتاب‌خوانی

نظرات  (۷)

۱۸ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۲:۱۷ سید مصطفی خاتمی
مبارزه با مفاسد اخلاقی جایگزین مفاسد اقتصادی!!!
سلام
دیشب از نمایشگاه تهران اومدم و صد حیف که غرفه شما رو ندیدم.کاش زودتر این پست رو گذاشته بودید.
"از باب یک درددل کوچولو شلوغی بیش از حد نمایشگاه و وقت کم(نصف روز)و استرس بالایی که توی اردوهای دانشجویی هست باعث شد اون طور که باید نتونم از نمایشگاه استفاده کنم."
البته شما هم به عنوان عضوی (نسبتاجدید)از خانواده ناشران,کمبود جدی کتاب های تازه چاپ طی این یک سال (که تا حدی میشه گفت نمایشگاه امسال چندان فرقی با سال گذشته نداشت )رو به عنوان انتقاد بپذیرید.گرچه نمیدونم این تقصیر بیشتر بر ناشران وارده یا کم کاری نویسندگان یا مخاطبانی که توقع بالایی ندارند .
یا اینکه رد شدن از زیر تیغه وزارت ارشاد خیلی سخته.
در ضمن امیدوارم بعد از نمایشگاه شاهد هرچه پربار تر شدن کتاب آفتاب باشیم انشاالله!
پاسخ:
یک آسیب‌شناسی خوب و مختصر از وضعیت فعلی نشر ارائه دادید. خیلی خوب بود... آفرین! ای کاش خودتونو به اسم غیر مجازی معرفی میکردین تا افتخار آشنایی پیدا میکردیم.
اااااااااااااااااااااا ایناروکه پارسال توجیم نوشته بودین
ولی جالب بوددوباره خوندم
۲۰ ارديبهشت ۸۹ ، ۱۴:۳۲ جیم(حرف اول جهانگیر)
سلام
خسته نباشید.فقط خواستم خودمو معرفی کنم.اگر نمایشگاهید لطفا از طرف من هم

کیف کنید
من هم با جناب جیم موافقم
ما هر سال به امید یکی دو تا کتاب به نمایشگاه های مختلف میریم که معمولا برای انتشارات های خاصی هم هست.
شکر خدا 98% انتشارات و نویسنده ها توی ایران خواب تشریف دارن...
البته ناگفته نماند که سطح فرهنگی ما روز به روز داره زرد تر میشه از کتاب و سینما و موسیقی بگیر تا...و کتاب های فاخر و خوب مخاطبی نداره و باید حق داد به ناشرا و نویسنده ها که فقط به قول خانم موحدی قورباغه ات را قورت بده چاپ کنن...
و رد شدن از زیر تیغ ارشاد هم که مثل هفت خان رستم میمونه و کتاب های 7000 صفحه ای رو تبدیل میکنه به 70 صفحه...
ولی سوالی که همیشه توی ذهنم بوده اینه که :
پس این همه رمان های زرد و واقعا مورد دار از کجا میاد؟؟
یکی از دوستان خودم چند وقت پیش کتابی چاپ کرده در یک انتشارات معروف مشهد با تیراژ بالا و بسیار پرفروش اما پر از اشکال
از غلط املایی بگیر تا اشتباهات دستوری...
اینگار قبل از چاپ حتی یکبار از روش نخوندن.
من هم امیدوارم کتاب آفتاب حقیقتا آفتابی باشه یعنی طلایی نه زرد...
و این رو هم بدونید که ما به صورت خانوادگی سخت به دنبال خونه هستیم.
موفق باشید.
تو نمایشگاه مشد ناشر از شهرستان ها و استانای دیگم هست؟
۲۹ فروردين ۹۱ ، ۲۰:۴۲ میییییییییلاد
ایول ایول....خیلی حال می کنم...خداییش تو اگه می رفتی طنز نویس جیم هم میشدی خیلی کاروبار ت روغن می گرفت...از خیلی طنازهایی که میشناسم بهتر می نویسی...چند روز پیش داشتم خاطرات عیدمو می نوشتم،اینقدر قاطی کرده بودم...در همان برهه ی زمانی داشتم نفحات نفت رو هم می خوندم..باادبیات عجیب امیر خانی...و مثل همیشه جیم رو هم در طی هفته چندین بار خوندم..از جمله پایان نامه...همزمان2 وبلاگ های مختلف هم می اومدم و کامنت میذاشتم...
نمیدونی چه خر 2 خری بود ...انواع سبوک 2 ذهنم جمع شده بود...هر ثانیش شبیه یک نفر می نوشتم....
البته از آخر،به رای هیات داوران که متشکل از مادر بنده می باشد،بنده شبیه برادر سعید نوشته بودم که بسی مشعوف شدیم از این واقعه(باز قاطیدم)
اما این کامنت گذاری خیلی بهم کمک کرده...خیلی تند می تونم بنویسم و مطالب رو دسته بندی و ترتیب دهی کنم 2 ذهنم....چون وقت اینترنت رفتنم محدوده،باید تند تند کامنت بذارم....
بالاخره یک فیضی رسید به ما از این کامپوتر.....البت به غیر از رفقای باحالی مثل تو و مصطفی و مازیار و سعید...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی