دیوانه بازی / کریستین بوبن
کسانی که دوست دارند سال جدید خود را با دیوانهبازی شروع کنند، دستها بالا!
«دیوانهبازی» اثری است از جناب «کِریستیَن بوبَن». حالا ایشون چه کاره بوده و هست به من دخلی نداره ولی گمان میکنم که واقعا عقل درست و درمونی نداشته که تونسته این کتاب رو بنویسه! حالا چراش را خدمتتان عرض میکنم:
این کتاب تا جایی که من دقت کردم به هیچ عنوان مفهوم ژرفی را در خود ندارد. اصلا ژَرف پیشکش، مفهوم سطحی هم ندارد! ولی فُرم داستان بینظیر است. داستان از زبان دختری روایت میشود که به همه جا سَرَک میکشد. نه تنها خودش که خیالش هم افسار گُسیخته به این سو و آن سو میرود. بیهیچ قید و بندی. و جذابیت داستان هم به همین است که درونِ ذهنِ سیّالِ یک دختر بچه را که تا بزرگی نیز بچه میماند واکاوی کنیم. دختری که خانوادهاش درون یک سیرکِ سیار کار میکنند ولی مجبورند هرشب وقت زیادی را صرف پیدا کردن دخترشان کنند. دختری که: «اولین معشوقم دندانهای زردی دارد. در چشمهای دو ساله-دو سال و نیمه من وارد شده از مردمک چشمهایم تا درون قلب دختر بچهگانهام لغزیده و آنجا سوراخش، آشیانهاش، کنامش را ساخته است.... اولین معشوقم یک گرگ است. گرگی واقعی، با موهای بلند، بوی خاص، دندانهای زرد عاج مانند و چشمهای زرد به رنگ گل میموزا...»
بخشی از فصل چهارم را با هم میخوانیم تا بیشتر با شخص اول داستان آشنا شویم: «یادم رفت اسمم را به شما بگویم: خیلی خوب، اسمم اورور است، خوب دیگر، حالا همه چیز را میدانید. نه شوخی میکنم: اسمم بلادون است. علاوه بر این ماری، لودمیلا، آنژل، امیلی، آستره، باربارا، آماندا، کاترین، بلانش هم هست.
هرقدر اوضاع وخیمتر میشود، بیشتر دوست دارم بخندم: این را از مادرم به ارث بردهام. نام خانوادگی از همان بدو تولد روی شما میافتد، و هرچه سن میگذرد سنگینتر میشود؛ مثل باران ریزی که زیر کلفتترین لباسها هم نفوذ میکند. خیلی زود یاد گرفتم اسمهایی برای خودم اختراع کنم. این کار باعث میشد ژاندارمها با دشواری بیشتری خانوادهام را پیدا کنند، و برای خودم فرصت بیشتری ایجاد میکرد. همیشه به زمان نیاز داشتم تا بتوانم کارهایی که دلم میخواهد را انجام بدهم. چه کاری؟ هیچ کار. نگاه کردن، نگاه کردن و باز هم نگاه کردن. مردهایی که گمان میکنند مرا شناختهاند، اگر روزی با هم ملاقات کنند، میتوانند ساعتها درباره من حرف بزنند، بیآنکه هرگز متوجه شوند که درباره همان شخص دارند حرف میزنند...»
* پس نوشت:
بنده در این نوشته دچار گاف بزرگی شدم که یکی از مخاطبان عزیز جیم به بنده گوشزد کردند.
و این گاف چیزی بود در حد جام جهانی برای آگاهی از این گاف میتوانید به نظرات نامه های خط خطی مراجعه فرمایید.
اگر مایلید دیدگاه و یا تبلیغ محصول خود را به گوش هزاران ایرانی برسانید و یا ترافیک سایت خود را طی چند روز، چندین برابر کنید، با ما تماس بگیرید.
ما متن شما را تحت عنوان دیدگاه، در هزاران وبلاگ فعال ارسال خواهیم کرد.
با تشکر، تبلیغات انبوه در وبلاگها