دید و بازدید / جلال آل احمد
کلکسیونی از آدمها
این جور وقتها که پای تعطیلات شونصد روزه وسط میآید آدم وسوسه میشود که همه روزها را بچسبد کنجِ خانه و به جای مهمانبازی و شکمچرانی به سبک قحطیزدهها کتابهای نخواندهاش را به عوض شیرینی و شکلات و آجیل قورت بدهد و خیالش هم جمع باشد که سوءهاضمه به سراغش نمیآید و حتی اگر در بلعیدن آثار فاخر ادبیات جهان افراط هم بکند گلاب به رو نخواهد شد! اما بر حسب تصادف ما بهترش را سراغ داریم ؛ پیشنهادی تاپ برای همه فصول !
ازآنجایی که شما به تیپ یا همان ریخت و لباستان اهمیت ویژهای قائلید و معمولا بند کفشتان را هم با سایر ضمایم و تعلیقاتتان هماهنگ میکنید، پیشنهاد میکنیم درقدم اول کتابهایی را منتخب کنیدکه براساس طرح و رنگِ جلد، با لباستان سِت باشد و به محض ورود به میهمانی و دیده بوسی با خالهجان و عمهخانم اینا برای خالی نبودن عریضه روشنفکری، شروع کنید به مطالعه و گهگاه هم پیرامون موضوع کتاب افاضات فرموده و برای رضای خدا حواس میهمانان -مصمم به ورشکست کردن میزبان- را پرت کنید.اما پیشنهاد دوممان که شما را از اتهام -پُزدادن و افه- هم نجات میدهد؛ «دید و بازدید»جلال آل احمد را بخوانید...به همین سادگی، آن وقت خواهید دید چقدر میشود از بقل همین میهمانیها به کشفیات مهمی دست یافت. اگرچه از 12داستان این کتاب فقط یک داستان مرتبط با نوروز و دید و بازدید است ولی همین یک داستان ما را با کلکسیونی از آدمهای آن زمان -و هیمن حالا- آشنا میسازد. پس لطفا حدیث مُجمّل «دید و بازدید» جلال را بخوانید و حدیث مفصلش را در تعطیلات نوروزی ببلعید...
«علیک سلام ننه جون-عیدت مبارک- صد سال به این سالها! .زیر سایه امام زمون، کربلای معلا، نجف اشرف. مگه عیدی بشه و سالی بیاد و بره که این ورا پیدات بشه! چرا سری به این ننه جونت نمیزنی؟ ای بیغیرت،من که با شماها این قدر محبت دارم چرا شما پوست کلفتها به من محلی نمیذارین؟ ننه جون خیلی خوش اومدی.چی بگم؟من که بلد نیستم به شما فکلیا بگم:تربیک- چه میدونم تبریک عرض میکنم.ما قدیمیها دیگه کجا این حرفارو بلد میشیم؟ خوب ننه جون بیا این بالا رو تشک بشین، دهنتو شیرین کن....ننهجون پس چرا نمیخوری ؟شاید بدت اومده که چرا تخمه و گندم شادونه گذاشتم جلوت؟ ها؟ ای قرتی! این قرتیبازیها رو بنداز دور مس بچه آدم تخمه بشکن...
از وقتی از راه رسیده بودم دهانم پر بود.به ماهیت خوردنیها فکر نکرده بودم –حتی نمیدانستم پوست تخمههایی را که شکسته بودم چه کرده بودم؟ ولی خانم بزرگ هی اصرار میکرد...»
پینوشت:
*این نوشته توسط همسر بنده تحریر شد، که طی قوانین کپی رایت بایستی با نام ایشان درج شود."الف.یوسفی"
یه خبر خوش
با استفاده از سایت www.abzarak.com می تونی به صورت رایگان امکانات مختلفی به وبلاگت اضافه کنی.
مثل رتبه سایت در گوگل، نمایش آب و هوا، دیکشنری آنلاین، ساعت عقربه دار و امکانات دیگه...