جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

پدر، عشق و پسر / سیدمهدی شجاعی

جمعه, ۲۷ دی ۱۳۸۷، ۱۱:۲۱ ب.ظ

پدر، عشق و پسر

نقش خون بر دیوار تاریخ

 

*کتاب‌هایی هستند که هیچگاه برای‌مان کهنه نمی‌شوند. نه اینکه حتما همیشه حرف تازه‌ای داشته باشند...نه! بلکه گاهی دوست داریم که احساسی همیشه در ما زنده بماند و در ما بجوشد. مثل محرّم. مثل تاسوعا و عاشورا. مثل یک عشق سرخ. مثل ردّ خونی که بر تاریخ نقش بسته و ما را به سویی که «او» می‌خواهد می‌برد. ولی گاه برای آنکه او را فراموش نکنیم به چیزی غیر از آن نقشِ خون نگاه می‌کنیم و این است که راه را گم می‌کنیم. ذکر و یاد امام حسین(ع) نیکوست ولی با آن وسایل و شرایطی که خود فرموده‌اند.

*و امّا کتابی هست با عنوان «پدر،عشق و پسر» که ما را به یادِ همان نقشِ خون می‌اندازد. یاد آن پدری که نه فقط فرزند خود را که قسمتی از وجود خود را به مذبحِ عشق می‌فرستد تا دیگران را عشق آموزد. «پدر،عشق و پسر» همانند اکثر آثار سیّدمهدی شجاعی خواندنی و زیباست تا جایی که می‌توان همه وقت از مطالعه آن لذّت برد.

*«پدر،عشق و پسر» روایتی است از زبان اسب حضرت علی‌اکبر(ع)  که سوار خود وامامِ سوار خود را برای «لیلا» مادر حضرت علی‌اکبر(ع) روایت می‌کند. این کتاب شامل 10 مجلس است که در مجلس اوّل از خود و سابقه خود می‌گوید و از اینکه زمانی مرکب پیامبر بوده و پس از آن مرکبِ چه کسانی می‌شود. عمر درازِ این اسب وسیله‌ مناسبی برای روایت شخص ثالث می‌شود. زیرا که مرکب در خیلی از جاها و خیلی از وقایع همراه سوار خود بوده و در ضمن عمر دراز باعث یک روایت تاریخیِ شبیه «دانای کل» می‌شود.

*به حقیقت ادبیات سیّدمهدی شجاعی در آثار مذهبی‌اش مثال زدنی است و توصیف‌هایش از صحنه‌ها خواندنی! شجاعی بر خلاف بعضی‌ها قصد شناساندن دارد نه گریاندن؛ چیزی که در این ایّام به دست فراموشی می‌رود تا جایی که هدف مجالس ما فقط گریستن بر مصائب اهل بیت می‌شود و دیگر ابعاد این حماسه به دست فراموشی می‌رود. رجزخوانی‌ها و خطبه‌ها، دلاوری‌ها و رشادت‌ها، صبوری و پایداری امام حسین و یارانشان همه و همه مهم هستند و باید به همه آنها پرداخت و نه فقط به قسمی از آنها. لطافت سخن را در این قسمت ببنید:«عجیب بود رابطه میان این پدر و پسر. من گمان نمی‌کنم که در تمام عالم، میان یک پدر و پسر این همه عاطفه، این همه تعلق، این همه عشق، این همه انس و ارادت حاکم باشد. من همیشه مبهوت این رابطه‌ام. گاهی احساس می‌کردم رابطه حسین با علی اکبر فقط رابطه یک پدر و پسر نیست. رابطه یک باغبان با زیباترین گل آفرینش است. رابطه عاشق و معشوق است. رابطه دو انسی و همدل جدایی ناپذیر است. احساس می‌کردم رابطه یک پسر با یک پدر نیست. رابطه ماموم و امام است. رابطه مرید و مراد است. رابطه عاشق و معشوق است رابطه محب و محبوب است و اگر کفر نبود می‌گفتم رابطه عابد و معبود است.»

در جایی دیگر وقتی «عقاب» اسب حضرت علی‌اکبر از کثرت دشمنان در میدان می‌گوید، اینچنین از شجاعت و بزرگی سوار خود یاد می‌کند:«... اما اینها را فقط من می‌دیدم. سوار من انگار چشم با جای دیگر داشت. وگرنه باید ترسی، تردیدی، لرزشی یا لااقل تأملی... هیچ از این خبرها نبود. با تحکمی بی‌سابقه به من گفت: بچرخیم! و شروع کرد به رجزخواندن. و چه رجزخواندنی! چه صدایی! چه صلابتی! چه جوهره‌ای و جلال و جبروت و عظمتی! آنچنان که من وحشتم گرفت از سواری که بر خود حمل می‌کردم...»

 *نویسنده چه زیبا صحنه حاضر شدن امام حسین(ع) را بر بالین علی‌اکبر به تصویر می‌کشد:«...امام، با دست‌های لرزانش، خون را از سر و صورت و لب و دندان علی می‌سترد و با او نجوا می کرد: تو پسرم! رفتی و از غم‌های دنیا رها شدی و پدرت را بی یار یاور گذاشتی... و بعد خم شد و من گمان کردم به یافتن گوهری. و خم شد و من گمان کردم به بوییدن گلی. و خم شد و من با خودم گفتم به بوسیدن طفل نوزادی. و خم شد و من به چشم خود دیدم که لب بر لب علی گذاشت و شروع کرد به مکیدن لب‌ها و دندان‌های او و دیدم که شانه‌های او چون ستون‌های استوار جهان تکان می‌خورد و می‌رود زلزله‌ای آفرینش را درهم بریزد. و با گوش‌های خود از میان گریه‌هایش شنیدم که: - دنیا پس از تو نباشد، بعد از تو خاک بر سر دنیا. و با چشمهای خودم بی‌قراری پسر را دیدم، جنازه علی اکبر را که با این کلام پدر آرام گرفت و فرو نشست: - و چه زود است پیوستن من به تو پسرم، پاره جگرم، عزیز دلم.

هنگام خواندن این کتاب و شرکت در عزاداری‌ها اگر مروارید چشمتان بر گونه‌هاتان لغزید به یاد همه باشید. التماس دعا

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۸۷/۱۰/۲۷
زهیر قدسی

ادبیات دینی

نظرات  (۵)

سلام حال شما خوبه . اولا اینکه آدم با کتابای آقای شجاعی خیلی کیف می کنه . مخصوصا آفتاب در حجاب که باید با صفحه ها و سطورش اشک بریزی.
دوما اون قولی که به ما دادید چه شد درباره برنامه کتابخانه ؟؟؟؟؟
به خودم می‌بالم وقتی می‌بینم برادرم اینقدر قلمش رشد کرده و از خوندن نوشته‌هاش اینقدر لذت می‌برم.
دقتت در حروفچینی و علامتگذاری هم بیشتر شده.
باز هم تلاش کن.
راستی...
موقع نوشتنت دعام کن؛ که لحظه‌لحظه اینگونه نوشتنت ثوابه؛ اگه قدر بدونی.
خیلی محتاج دعام
با سلام
جهت اطلاع به عزیزان...
دومین جشنواره وبلاگ نویسی شهر، شهروند، شهروندی
دومین جشنواره شعر طنز شهر، شهروند، شهرداری
نخستین جشنواره داستان کوتاه و کوتاه کوتاه شهر، شهروند، شهروندی
کتابهای سید مهدی شجاعی خود روضه ای ست. چه برای کسانی که اهل دل اند و دل خود را با اقیانوس کلمات شست و شو می دهندچه برای کسانی که گاه گاهی به دل خود سر می زنند و قطره قطره از این اقیانوس می چشند.
کتاب افتاب در حجاب سید مهدی شجاعی با بارانی که از چشمان ادمی جاری می کرد دل ها را شست و شو می داد.و برترین اندیشه و تحولات را در ذهن و جان جای می داد.
کشتی پهلو گرفته خود آفتابی بود در حجاب که تنها انسان را به حسرت وا می داشت حسرت از دست دادن آفتابی پرفروغ که ابرهای تیره و سیاه خیلی زود جلوی نورافشانی آن را گرفتند اما باز هم افتاب از پشت ابرها نمایان است.
و اما پدر عشق و پسر کتابی کوتاه و پر محتوا که تکمیل کننده آفتاب در حجاب و کشــتى پهلو گرفته بود و اگر نبود جآى خآلى ان احٍٍساس می شد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی