بیوتن / رضا امیرخانی
از ارمیای ارمیا تا ارمیای بیوتن
با توجه به اینکه مخاطب معزز و کتاب دوست جیم مدتها بود؛ تقاضای معرفی کتاب داشت و با توجه به اینکه فصل گرم تابستان موقعیت مناسبی است تا بازار کتابخوانی هم داغ شود و با توجه تر به اینکه پدر و مادرهای شما جیم دوستان تقاضای فراوان داشتند که شما را در این ایام فراغت از کوچه و خیابان جمع کنیم و کلا برای اینکه کتاب چیز خوبی است. دبیر جیم صبح زود زنگ زد خانه مان و ما و اهل خانه را بیدار کرد که چه نشسته ای که باید کتاب معرفی کنی!!! ما هم خروس خوان با چشمان بسته نشستیم به معرفی کتاب ...
در وادی ادب و هنر هرگاه به بن بست می رسیم؛ تصور می کنیم که دیگر راهی به سوی نوآوری و خلاقیت وجود ندارد، ولی افراد و آثاری ظهور می کنند که این پندار ما را زایل می کنند. به حقیقت قبل از کتاب «من او» مدتها بود که منتظر چنین اثری بودیم و این انتظار، می رفت که به یاس بدل شود. تا این که «من او»آمد و امیدی نو در دل دوستداران ادبیات کاشت! «من او»یی که حتما خیلی از شما آن را خوانده اید و یا لااقل تعریف آن را شنیده اید. این ستون تنگ را برای معرفی من او در نظر نگرفته ام که به قول شاعر از دست و زبان که برآید که از عهده وصفش به درآید؟!! ولی این را می خواهم بگویم که پس از خواندن«من او» تصور نمی کردم رمانی با این همه تازگی و نوآوری حتی به دست خود امیرخانی خلق شود (اگر آن را خوانده باشید منظورم را می فهمید) . پس از خواندن این اثر بود که مهر «باطل شد» را بر تصور خود دیدم! و دریافتم که خلاقیت امیرخانی نمی خشکد. خواننده ای که شما باشید تاکنون حرصتان درآمده که به جای تعریف از این نویسنده، کتابت را معرفی کن! و نویسنده ای که مثلا من باشم به شما می گویم که تعریف و معرفی هر دو از یک ریشه یعنی عَرَفَ (شناخت) می آید. و این شناخت تا وقتی کتاب را نخوانید حاصل نخواهد شد. شما هم عمرا حاضر شوید وقت شریفتان را از دیدن تبلیغات تلویزیون بگیرید و برای خواندن کتاب بگذارید. (سانسورچی محترم جیم به اینجا که می رسد به خاطر اهانت به مخاطب فرهیخته جیم بقیه جملات را خط می زند و من با هزار زور و زحمت اجازه می گیرم تا اینجا را نگه دارد!)
باور کنید این همه پرت و پلاگویی ،متاثر از فضای جیم است که پر است از: جفنگیات، جنگولیات، جلفیات و...(این قسمت را هم سانسورچی محترم به علت ضیق وقت ندید وگرنه حذف می کرد)
اگر «ارمیا» را خوانده باشید و «بیوتن» را هم بخوانید؛ خواهید فهمید که بیوتن ادامه زندگی ارمیاست ولی ادامه داستان وی نیست، یعنی با داستان و فضای جدیدی رو به رو می شویم زیرا داستان مربوط به سالها بعد می شود زمانی که آرمان و ایده آل و حقیقت به سخره گرفته می شود با این اوصاف باز هم گریزهایی به گذشته ارمیا می شود که این باعث خواهد شد خود کنار «ارمیا» را هم بخوانید.
اگر ارمیای «ارمیا» را تنها یافتید؛ ارمیای «بیوتن»به مراتب تنهاتر است. ارمیایی که نه تنها، تنهاست بلکه پرصداییِ اطراف مجال توجه به ندای درونی اش را از او گرفته است. در عصری که : «کلُّ دَرهم عِندَهم صَنَم»که هر درهم نزد ایشان بتی است. ارمیا در جایی زندگی می کند که او را تنها نمی گذارند تا به تنهایی اش بگرید. جایی که آسمان خراش ها نه فقط دل آسمان را خراشیده اند که جایی برای دیدن آسمان هم نگذاشته اند.
نویسنده با ذهن توانای خود بین کلمات و تصاویر پل هایی می زند که شاید به نوعی سینمایی محسوب شود از فِید کردن تا دیزالو و...
در نهایت این شما هستید که باید این کتاب زیبا را بخوانید و ببینید این تعریف ها ره به جایی نبرده است!!!
منتشر شده در تاریخ۲۷/۴/۸۷