بودنبروکها - زوال یک خاندان / توماس مان
جمعه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۳، ۱۰:۴۶ ق.ظ
زندگی، مرگ و دیگر هیچ...!
«...میدانید! زندگی خیلی چیزها را در دل انسان نابود میکند، خیلی باورها را به باد میدهد... دیدار دوباره! ای کاش واقعیت داشته باشد...»
* این از آخرین جملههای اعضای باقیمانده یک خاندان بزرگ و ثروتمند آلمانی است. خانوادهای با نام رسمی«بودنبروک». سخن از دیدار دوباره، وقتی مرگ و زوال سایه سنگیناش را بالاخره بر بازماندههای نسلی مغرور و پرافتخار انداخته است و میتوان به جرات گفت موجزترین مکالمه آکنده به حسرت انسانی است. انسانی که میل به جاودانگی را همواره در وجود خویش داشته است.
* «توماس مان» نویسنده آلمانیزبان و خالق اثر «بودنبروکها» یا زوال یک خاندان و برنده جایزه نوبل سال ۱۹۲۹، در این قصه به نسبت طولانی که داستان چندین نسل را در خود جای داده با مفاهیمی چون غرور و تکبر انسانی و توهم جاودانگی دنیوی با هنرمندی بازی کرده و به مرگ نیز، شخصیتی زنده بخشیده است که انسان اگرچه در عمق وجود خویش با آن آشناست اما از آن میگریزد و میهراسد. در نیمه نخستین داستان اگرچه مرگ ردپایی کمرنگ از خود به جای میگذارد اما غلبه روح و شوق زندگی در شخصیت اصلی داستان، یعنی «توماس جوان» باعث میشود خواننده همچنان به پایداری شکوه این خاندان امیدوار باشد اما از اواسط داستان سایه مرگ و نیستیِ زودهنگام را در این خاندان به وضوح میتوان دید، و روح سرگردان قصه با نام رسمی مرگ و زوال پا به حریم خانواده میگذارد. توماس به دست خود مرگ زودهنگام را فرا میخواند آن هنگام که روزنههای روشناییبخش درونش را می بندد و از اندیشیدن به جاودانگی حقیقی باز میماند.
قصه اگر چه در آغاز اندکی کسلکننده است اما دیری نمیگذرد که شما با عشقها و حسرتها و اندوهها و شادیهای یک زندگی انسانی در زمان و مکانی غیر از اکنون روبه رو میشوید. فرزندان خانواده بودنبروک، که همه صاحب شخصیتهایی خاکستری و واقعیاند، هر یک نماینده نوعی تفکر انسانی است، که سرانجامی خاص خود دارد. سرانجامی که در همه آنها یک احساس مشترک عمیق وجود دارد و آن حسرت توامان با میلی به دیدار دوباره است.
شاید خواندن این بخش از مکالمات درونی توماس نیز خالی از لطف نباشد:
«...مرگ چه بود؟...پاسخ این پرسش با واژگانی حقیر و پر طمطراق بر او مکشوف نشد، پاسخ را حس کرد پاسخ در عمق جان خود او بود... مگر نه آنکه انسان از بدو تولد به جسمی پر از اندوه و رنج پا میگذارد، زندان! زندان! همه جا قید و بند! انسان از میان میلههای فردیت خود ناامیدانه به دایره تنگ امکانات بیرونی خیره میشود تا سرانجام مرگ از راه برسد و او را به سوی رهایی، به سوی خانه رهنمون شود...»
مشخصات کتاب:
نویسنده: توماس مان
مترجم: علی اصغر حدادی
ناشر: ماهی
تعداد صفحه: ۷۸۲
قیمت: ۴۰.۰۰۰تومان
این کتاب را میتوان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبهروی شیرازی۱۴، پاساژ رحیمپور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.
۹۳/۰۶/۱۴