جایی برای پیرمردها نیست/ کارمک مککارتی
جایی برای اخلاق نیست!
*قصه چی است؟ جوشکار سادهای که برای شکار به دشتهای جنوب آمریکا میرود، تصادفاً بعد از درگیری خونین دو گروه قاچاقچی مواد مخدر به صحنه میرسد. پول کلانی که در میان اجساد و مواد باقی مانده. و البته که او این پول را برمیدارد. و البته که برای نگه داشتن آن پول باید بجنگد. که پول همیشه صاحب دارد. و آن جنگ، میشود این قصه: «جایی برای پیرمردها نیست».
یا یک چیز دیگر؛ کلانتری که در آستانهی بازنشستگی است و آخرین روزهای مأموریتش را سپری میکند. کلانتر از آدمهای باقی مانده از آمریکای قدیم است. کلانتر نمیتواند این دنیای جدید را درک کند. و حالا در آخرین مأموریتش، با پروندهای روبرو است که قاتلی غیرعادی در راه رسیدن به هدفی که مشخص نیست، یکسره آدم میکشد، به خشنترین روش ممکن. آن قاتل احتمالاً بازماندهی همان درگیری ِ بالاست که حالا دنبال آن پول است. و مونولوگهای آن کلانتر از دنیایی که نمیتواند درکش کند، میشود این قصه. جایی برای پیرمردها نیست.
*«کارمک مککارتی» در سال ۲۰۰۵، جایی برای پیرمردها نیست را نوشت. برادران کوئن در سال ۲۰۰۷ فیلمی از روی این رمان ساختند که برندهی جایزهی اسکار شد. جایی..، یک قصهی مدرن در ژانر گانگستری است. قصهای که در آن اتفاقات خیلی مهم نیستند بلکه این آدمها و واکنشهایشان است که مهم است. روابط انسانی. نگاه انسانی. و زوال انسانیت.
*داستان دو خط موازی دارد. یکی روایت دانای کل از اتفاقی که میافتد، آن مرد که آن پول را میدزدد و آن شخص که دنبال آن پول است، و دیگری روایت اول شخص کلانتری در آستانهی بازنشستگی از شغلش و آمریکای پیرامونش. روایتی که همپای جریان قصه جلو میرود و در کنار تصویر واقعیای که قصه میدهد، انگار توضیحی تمام کننده است. توضیحات از بیرون یک راوی. برای مطمئن کردن مخاطب. داستان مککارتی، قصهی زوال انسانیت است. زوال اخلاق. روایت سرنوشت اندوهبار انسان معاصر. قصهای که آنقدر بر انسانها تاکید دارد که میتواند بر هر جغرافیایی صدق کند. و این آن را جهانشمول میکند.
نقطهی قوت کتاب، بدون شک دیالوگهای نفسگیر آن هستند. دیالوگهایی که کوتاه و موجزند. از شخصیتهایی که هیچ کدام فیلسوف و روشنفکر نیستند. دیالوگهایی به شدت واقعی و شبیه زندگی. نویسنده، هوشمندانه بارِ روایت داستان را بر دوش دیالوگها گذاشته و خودش را بیرون کشیده است. این به واقعی شدن قصه به شدت کمک کرده است. که زندگی انسانی هم در واقع تشکیل شده از دیالوگ است نه چیزی دیگر. اما این دیالوگها با اینکه بین آدمهایی عادی شکل میگیرند، عادی نیستند. سرشار از مفهوماند. از روایت نگاه آن آدمها به دنیا، تا روایت سلوک شخصی آنها.
و آخر قصه؟ به همان اندازهی تمام قصه، واقعی. همان اتفاقی میافتد که باید بیفتد. همان اتفاقی که آن جامعه و آن آدمها میطلبند. هیچ آدم «خوبه»ای نیست که «برنده» بشود. آخر این قصه مانند زندگی واقعی است. همان چیزی است که باید باشد. مهم نیست که خوب یا بد. زشت یا زیبا.
*«- میدونی که داشتن تفنگ تو اماکن عمومی خلاف قانونه. نمیدونستی؟او هم همچین تفنگی.
- یه چیزی میخوام ازت بپرسم.
- بپرس.
- وقتی تیراندازی شروع بشه ترجیح میدی قانونی باشی یا مسلح؟»
مشخصات کتاب:
عنوان: جایی برای پیرمردها نیست
نویسنده: کارمک مک کارتی
مترجم: امیر احمدی آریان
ناشر: چشمه
قیمت: ۶۵۰۰ تومان
تعداد صفحه: ۲۸۵
این کتاب را میتوان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبهروی شیرازی۱۴، پاساژ رحیمپور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.
پینوشت:
معرفی این کتاب را دوستی که نمیخواست نامش فاش شود، نوشته. اگر کمی دقت کرده باشید هم این موضوع کاملا آشکار است! حالا نظرتان در مورد این شکل از معرفی کتاب چیست؟