جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

تسخیر / معصومه ابتکار

سه شنبه, ۱۲ آذر ۱۳۸۷، ۰۹:۱۳ ق.ظ

کتاب تسخیر - معصومه ابتکار

 

معمولاً روز 13 آبان یادآور مراسمی‌است که هرساله در صفوف مدارس برگزار می‌شود. چند کلام مدیر مدرسه، چند جمله هم دبیر پرورشی، برای بعضی‌ها هم راهپیمایی و شعار و... البته عادت داریم در این ایّام چند مصاحبه و برنامه تلویزیونی هم ببینیم. در بعضی از نقاط شهر نیز با پرده‌ها و پلاکاردهایی روبه‌رو می‌شویم....

به ما  گفته اند 13 آبان روز تسخیر سفارت آمریکا(لانه جاسوسی) است. همین! بله... درست گفته‌اند. ولی همیشه بحث بر سر یک اتفاق نیست بلکه بحث بر سر چگونگی یک اتّفاق است. درست مثل اینکه شما به نتیجه مسابقة تیم محبوبتان اکتفا کنید. و از خیر چگونگی‌ِ بازی، داوری، مربی‌گری، تعویض و ... بگذرید.

واقعه 13 آبان را می‌توان از دو منظر بررسی کرد. 1- فضای حاکم آن زمان که منجر به تسخیر لانه جاسوسی شد. به صورت روشن‌تر باید بگویم ما نمی‌دانیم چه شرایطی دانشجویان آن زمان را به سوی این حرکت هدایت کرد. حرکتی که اگرچه در نگاه جوان امروز شاید آنچنان بزرگ و ستودنی نباشد ولی مطمئناً اثر آن همچنان در اذهان جامعه و سیاستمداران بین‌المللی باقی است.

2- فضایی که این حرکت در طول سالیان و به مرور زمان برای‌مان به وجود آورده. تصوّر کنید که اگر آن زمان چنین حرکتی شکل نمی‌گرفت اکنون مناسبات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ما چگونه بود؟!!

معصومه ابتکار از دانشجویانی بود که در جریان تسخیر لانه جاسوسی به عنوان مترجم و یکی از اعضای فعّال حضور داشته است. وی پس از 20سال تصمیم به بازگو کردن داستان درونی این رخداد و واگویی آنچه در آن روزهای پر هیاهو گذشته می‌گیرد. خاطرات خود را به زبان انگلیسی با عنوان Takeover in Tehran (تسخیر در تهران)منتشر کرد تا شاید روزنی باشد برای ملّت‌های جهان که چشمانشان با تبلیغات رسانه‌های آمریکایی بسته شده است."فِرِد اِی رید" روزنامه نگار کانادایی درباره این کتاب می‌گوید: داستان این کتاب تقریباً به اندازه اشغال سفارت آمریکا پیچیده است. تلاش‌های خانم ابتکار برای جلب علاقه ناشران انگلیسی‌زبان به داستانش ناکام ماند. برخی از ناشران صاحب نام، داستان او را ساختگی قلمدادکردند. برخی دیگر با بی‌تفاوتی، ابراز بی علاقگیِ مؤدبانه و یا خصومت آشکار با وی برخوردکردند. آنها می‌گفتند که چنین کتابی «خلاف منافع ماست».

اگرچه جزئیات این کتاب واقعاً خواندنی‌است، لیکن در ذیل خلاصه‌ای از خاطرات ایشان را می خوانیم:

تسخیر برای آزادی

محسن پرشتاب وارد اتاق شد و جلسه را اینگونه آغاز کرد: به نام خدا، آمریکایی ها به شاه اجازه ورود به آمریکا را داده‌اند و با اینکار توطئه دیگری علیه انقلاب آغاز کرده‌اند. اگر به سرعت اقدام نکنیم و اگر ضعف نشان بدهیم، ابرقدرتی مثل آمریکا قادر خواهد بود در امور داخلی هرکشوری مداخله کند. ما نه تنها در برابر کشور خود، بلکه در برابر تمامی عاشقان آزادی که به کرامت انسانی ارج می‌نهند و نمی توانند اطاعت انسان را در برابر انسانی دیگر یا قدرتی بجز خدا تحمل کنند مسئول هستیم.

اقدام باید انفجار آمیز باشد

همه در این اندیشه بودیم که با پذیرش شاه در آمریکا شمارش معکوس برای کودتای دیگری آغاز شده است. دوباره به سرنوشت مصدق دچار می‌شدیم و این بار دیگر راه بازگشتی نبود.

باید تصمیم می‌گرفتیم تظاهرات مقابل سفارت را تشدید کنیم یا مقابل در اصلی سفارت به صورت نشسته تحصن کنیم و یا دست به اعتصاب غذا بزنیم. هر اقدامی که انجام می‌دادیم باید دارای چنان تاثیری باشد که توجه آمریکا و جامعه بین‌المللی را جلب کند. اقدام باید انفجار آمیز می‌بود.

محسن حرف آخر را زد: اشغال مسالمت‌آمیز سفارت آمریکا، بدون اسلحه!

نقشه سفارت را بکشید

اکثریت موافقت کردند اشغال سفارت بهترین راه حل است؛ با اینکه در موفقیت کار تردید داشتند.پس از بحثی طولانی درباره تاکتیک‌ها، برنامه‌ای تنظیم و وظایف افراد مشخص شد. خطرات جانی وجود داشت و همه این را می‌دانستند، ولی چنان به درستی کار خود ایمان داشتند که اصلاً به خطرات آن اهمیتی نمی‌دادند.

قرار شد یک گروه به عنوان متقاضی ویزا وارد سفارت شده، منطقه را شناسایی کند. گروه دیگر از ساختمان‌های بلند مشرف به سفارت، نقشه مجتمع را از بالا تهیه کند و گروه دیگر وظیفه تأمین غذا و امکانات برای حداکثر سه روز را بر عهده داشت! آن زمان، خوابش را هم نمی‌دیدیم که اشغال سفارت بیش از این طول بکشد. حتماً باید امام خمینی را محرمانه از این برنامه مطلع کنیم و برای این کار آقای موسوی خوئینی‌ها(از علمای نزدیک به امام) را نامزد کردند.

سفارت تعطیل است مزاحم نشوید!

در برنامه اولیه قرار بود سفارت، پانزدهم یا شانزدهم آبان ماه اشغال شود. ولی گروه نگران بود آمریکایی‌ها تدابیر امنیتی خود را تشدید کند. پس باید عجله می کردند. 12 آبان از غروب تا نیمه شب با ماشین در اطراف سفارت پرسه می‌زدند و با دقت همه حرکات و تغییرات را بررسی می‌کردند. ناگهان متوجه شدیم 13 آبان روز یکشنبه است. آنها نمی‌دانستند که آیا همه یا بیشتر کارکنان سفارت در مجتمع هستند یا نه! ولی دیگر دیر شده بود.

خروج ممنوع!

ساعت 7 صبح 13 آبان دانشجویان شریف و ملی در دانشگاه پلی‌تکنیک جلسه داشتند. در همان حال دانشجویان دانشگاه تهران در دانشگاه خود که در سمت غرب سفارت بود جلسه داشتند. تنها کسانی که دعوت شده و نام‌شان در فهرست بود پذیرفته شده و به محض ورود به جلسه، تا قبل از اتمام آن اجازه ترک محل را نداشتند.

در این جلسه، دو یا سه دانشجو با عملیات آشکارا مخالفت و تهدید کردند که جریان را به دولت اطلاع می‌دهند. .ولی دیگر برای بازگشت دیر شده بود و در کمتر از یک ساعت عملیات اجرایی می‌شد. در پایان اعتراضات یا تهدیدهای آنان به جایی نرسید.

وقتی که پرچم برافراشته می‌شود!

قرار بود در گروه‌های دو نفره در محل سفارت اجتماع کنند. آنجا ساعت 10 صبح، پرچم «الله اکبر» برافراشته شده و دانشجویان راهپیمایی آرامی را به سوی دانشگاه تهران آغاز می‌کردند. برخی از دانشجویان دختر نیز زیر چادرهاشان آهن‌بُرهای قوی برای بریدن زنجیرهای در ورودی سفارت و یک قفل و زنجیر جدید حمل می‌کردند.

در آن قسمت خیابان طالقانی تنها چند مغازه وجود داشت. چند مامور پلیس از دروازه‌های سفارت نگهبانی می‌کردند. دانشجویان با چند کلمه سریع آنها را متقاعد کردند که کنار بایستند. وقتی گروهی از دانشجویان دانشگاه شریف پرچم «الله اکبر» را بلند کردند هیجان به نقطه اوج و انتظار به پایان رسید. با فریاد الله اکبر، دانشجویان از کوچه‌ها، مغازه‌ها و خیابان‌های اطراف جمع شدند. همه به سرعت آمدند و به گروه اصلی تظاهرکنندگان پیوستند. دیگر راه برگشتی وجود نداشت.

لطفا بعدا تشریف بیاورید

پس از ورود، بلافاصله درهای سفارت بسته شد. نباید این اقدام به هرج و مرج و بی‌نظمی می‌انجامید. با کنترل لازم دانشجویانی که نامشان در فهرست قرار داشت وارد شدند. از عابران کنجکاوی که به همراه گروه وارد شده بودند خواسته شد تا سفارت را ترک کنند. سپس درها با قفل و زنجیر جدید بسته شد و محل‌های نگهبانی و چهار در سفارت تحت کنترل قرار گرفت.

در جلساتی که قبلا داشتیم، نقاطی که به مراقبت بیشتری نیاز داشتند شناسایی شد. در همان حال گروهی کابل‌های دروبین‌های امنیتی را قطع می‌کردند.از قبل تعیین شد که دانشجویان دانشگاه ملی از گروگان‌ها مراقبت کنند و دانشگاه تهران مسئولیت تدارکات و پشتیبانی را بر عهده داشت. دانشجویان پلی‌تکنیک نیز باید اسناد طبقه بندی شده را جمع‌آوری و نگهداری می‌کردند.

فواید لاغری!

کارمندان سفارت هر یک واکنش مختلفی نشان می‌دادند. برخی معترض، برخی شگفت زده و بعضی‌شان هم اعتماد به نفس داشتند. برخی با پرسش‌هاشان دانشجویان را عصبانی و آنان را تهدید می‌کردند. یکی گفت پلیس می‌آید و به این قائله خاتمه خواهد داد. یکی‌شان هم گفت شما نمی‌دانید چه می‌کنید. خلاصه اوضاعی بود آنجا! کمتر از یک ساعت همه ساختمان‌ها بجز ساختمان مرکزی به تصرف درآمد. تصرف ساختمان مرکزی بیش از آنچه فکر می‌کردیم طول کشید.پس کلّی گیر و دار آنها قفل یکی از پنجره‌های زیر زمین را شکسته، میله‌های آهنی را خم کرده و آنان که لاغر بودند توانسته بودند به زور وارد شوند.

وقتی با صدای بلند و با شعار مرگ بر آمریکا از پله‌های زیرزمین به سرعت بالا می‌رفتند، تفنگداران آمریکایی هاج و واج  نگاه‌مان کردند. نخستین واکنششان پر کردن و کشیدن ضامن سلاح‌های خودکارشان بود.همین‌طور که محمد از کنارشان می‌گذشت فوراً فهمید چرا آنها شلیک نکرده‌اند. آن مرد بسیار ترسیده بود و دست‌هایش از وحشت می‌لرزید.

آنجا نماز قصبی است!

قرار بود اخبار اشغال سفارت به موقع به همراه نخستین بیانیه برای اخبار ساعت دو بعد از ظهر در اخیار صدای جمهوری اسلامی قرار گیرد. یکی از خواهران به رادیو تلفن کرده بود. وقتی از او پرسیدند از کجا تلفن می‌کند و چه می‌خواهد، وی با آرامی پاسخ داد:«از سفارت سابق آمریکا و لانه جاسوسی فعلی تماس می‌گیرم.» با تعجب پرسیده بودند:«چه گفتید؟ لطفاً دوباره تکرار کنید. شوخی می‌کنید؟» سپس برای سردبیر بخش خبر دوباره پیام خود را تکرار کرد. و او گفته بود «حتماً شوخی می‌کنید.» و او جواب داد:« شماره تلفن‌های سفارت را از دفترچه راهنمای تلفن پیدا کنید و تماس بگیرید.» او قبول کرد، گوشی را گذاشت و دوباره تماس گرفت. وقتی صدای آن خواهر را از آن سوی خط شنید تعّجب کرد ولی فوراً بر خود مسلط شد. بعد از پخش خبر شخصیت‌های مختلف با دانشجویان تماس می‌گرفتند. برخی در جستجوی ماهیت و هدف این حرکت بودند. چند نفری هم درباره پیامدهای این اقدام تردید داشتند و هشدار می‌دادند که ممکن است این حرکت واکنش شدید آمریکا را در پی داشته باشد. حتی یکی گفته بود آنجا قصبی است و نماز ندارد!!!

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۰۹/۱۲
زهیر قدسی

انقلاب

نظرات  (۱)

سلام
نظر خاصی ندارم فقط چون دیدم این قسمت بی نظر مونده گفتم یه اکانت بذارم خوشحال شی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی