شرق بهشت / جان اشتاین بک
از وقتی تصمیم به معرفی رمان "شرق بهشت" گرفتم، متحیر بودم که کدامیک از جوانب آن را مطرح کنم. از نویسندة آن "جان اشتاین بک" بنویسم یا از مترجم توانایش "پرویز شهدی"؟ هرکدام از این دو به راحتی میتوانست این ستون را پر کند و آن وقت جایی برای معرفی این رمان شگفت باقی نگذارد. پس در مورد نویسندهاش به همین مقدار بسنده میکنم که به سال 1902 در سالیناسِ کالیفرنیا به دنیا آمد. جایزه پولیترز را در ۱۹۳۹به خاطر "خوشههای خشم" گرفت و شرق بهشت را سال 1952 به اتمام رساند. در سال 1962 جایزه نوبل گرفت و 1968 در نیویورک آخرین سال زندگیاش را به اتمام رساند.
درباره پرویز شهدی مترجم توانای این کتاب، فقط همین را بگویم که اگرچه 72 سال سن دارد ولی ترجمهای بس جوان و روان به ما ارائه میدهد. و به راستی بخش عظیمی از لذت مطالعه این کتاب را به وی مدیونم. نزدیک به سی ترجمه از او در بازار نشر موجود است، و تا جایی که من خواندهام همهی آنان آثار ارزشمندی به شمار میروند.
شرقبهشت داستانی است که طی چند نسل ادامه دارد و خود نویسنده نیز به عنوان عضو کوچکی از این خانواده بزرگ در داستان حضور دارد. از ویژگیهای این اثر، شخصیتپردازی بسیار خوبی است که در طول داستان شاهدش هستیم. پردازش شخصیتها، نه فقط در یک مقطع زمانی بلکه در فراز و نشیب زمان و دگرگونیهایی که آدمی با آن مواجه است نیز به بهترین نحو انجام میشود؛ تا جایی که شخصیت تکتک انسانها برایمان شکل معماگونهای به خود میگیرد و ما را بر آن میدارد که به کاوش آنها بپردازیم و گذرا از کنار آنان رد نشویم. گاهی در قسمتهایی از داستان وقتی با شخصیت بدی مواجه میشویم، نویسنده وارد عمل میشود و با نشان دادن فضای حاکم بر آن شخص، ما را متقاعد میکند که این فرد آنقدرها هم بد نیست و ما زود به قضاوت نشستهایم!! در این رمان ما با اشخاص متعددی روبرو میشویم که نویسنده از کنار آنها به سادگی رد نمیشود تا جایی که شاید پس از مطالعه این کتاب و گذشت زمان، تصاویر در ذهنمان همچنان باقی مانده باشد.
از دیگر ویژگیهای این رمان، روایت تاریخی آن است که مربوط به سالهای 1850 تا 1950 آمریکا میشود. سالهای پر از درگیریهای داخلی و خارجی که نویسنده در فصل دوازدهم کتاب اینچنین از آن یاد میکند:
باز هم صد سال دیگر که در رسوب خاطرات به هم خورده، خمیر شده و در قالب ریخته شده است. صد سالی که آدمها آن را به شکل مورد دلخواهشان درآوردهاند، هرچه به عقب برمیگردیم سالها سرشارتر و غنیتر از مفاهیم انسانی بوده است. دوران دلپذیر، شاد، شیرین و سادهای بود آن صدسالی که گذشت، جوان و متهور، دورانی که زیباترین ردپاها را بر برف جهان نقش کرده است ...
بعضیها مثل مرغهایی که روی تخمهاشان خوابیده باشند، به راحتی در آشیانه مرگ سکنی میکردند. تاریخ از غدههای یک میلیون تاریخنویس تراوش کرد. عدهای میگفتند باید از این قرن پرآشوب، از این دغلبازیها بیرون برویم، قرن شورشها و مرگهای پنهانی، قرن مبارزه برای زمین، که به هر بهایی بر آن دست مییافتند...
برود به دَرَک این قرن گندیده همان بهتر بفرستیمش پیِ کارش و در را به رویش ببندیم. آن را همچون کتابی متحول کنیم و چیز دیگری در آن بخوانیم. فصل جدید و زندگی جدید. آدمها میتوانند وقتی در را به روی این قرن بوناک بستند، دستهایشان را بشویند. آنچه در انتظارمان است زیباست!
نویسنده در اثر خود تعصبات مذهبی ـ اجتماعی و اوضاع حاکم بر آمریکا را زیبا به نقد میکشد، و حاصلی که موجب افتخار جامعه و سیاستمداران آمریکایی است را به تمسخر میگیرد.
در بخشی از این اثر‘ سؤالات و مباحث فلسفی میان بعضی از شخصیتهای داستان (ساموئل‘ آدام و لی) صورت میگیرد که روح متلاطم انسان را برای رسیدن به حقیقت، زیبا به تصویر میکشد.
فصلهای پایانی رمان شرق بهشت در سال 1955 از سوی "الیا کازان" و با شرکت "جیمز دین" روی پرده سینما رفت که یکی از آثار شاخص تاریخ سینما به حساب میآید؛ با این حال فکر میکنم مانند دیگر آثار سینمایی‘ زیبایی اصل رمان را ندارد!
امیدوارم از خواندن این رمان لذت ببرید و البته شما نیز تفکر نویسنده را به نقد بگیرید.
ارادتمند ایم
با زحمت های ما؟
موفق و پیروز باشید
به همه ی بچه های جیم سلام برسونید.