جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

شرق بهشت / جان اشتاین بک

چهارشنبه, ۸ آبان ۱۳۸۷، ۱۰:۱۱ ب.ظ

شرق بهشت

از وقتی تصمیم به معرفی رمان "شرق بهشت" گرفتم، متحیر بودم که کدام‌یک از جوانب آن را مطرح کنم. از نویسندة آن "جان اشتاین بک" بنویسم یا از مترجم توانایش "پرویز شهدی"؟ هرکدام از این دو به راحتی می‌توانست این ستون را پر کند و آن وقت جایی برای معرفی این رمان شگفت باقی نگذارد. پس در مورد نویسنده‌اش به همین مقدار بسنده می‌کنم که به سال 1902 در سالیناسِ کالیفرنیا به دنیا آمد. جایزه پولیترز را در ۱۹۳۹به خاطر "خوشه‌های خشم" گرفت و شرق بهشت را سال 1952 به اتمام رساند. در سال 1962 جایزه نوبل گرفت و 1968 در نیویورک آخرین سال زندگی‌اش را به اتمام رساند.

درباره پرویز شهدی مترجم توانای این کتاب، فقط همین را بگویم که اگرچه 72 سال سن دارد ولی ترجمه‌ای بس جوان و روان به ما ارائه می‌دهد. و به راستی بخش عظیمی از لذت مطالعه این کتاب را به وی مدیونم. نزدیک به سی ترجمه از او در بازار نشر موجود است، و تا جایی که من خوانده‌ام همه‌ی آنان آثار ارزشمندی به شمار می‌روند.

شرق‌بهشت داستانی است که طی چند نسل ادامه دارد و خود نویسنده نیز به عنوان عضو کوچکی از این خانواده‌ بزرگ در داستان حضور دارد. از ویژگی‌های این اثر، شخصیت‌پردازی بسیار خوبی است که در طول داستان شاهدش هستیم. پردازش شخصیت‌ها، نه فقط در یک مقطع زمانی بلکه در فراز و نشیب زمان و دگرگونی‌هایی که آدمی با آن مواجه است نیز به بهترین نحو انجام می‌شود؛ تا جایی که شخصیت تک‌تک انسانها برایمان شکل معماگونه‌ای به خود می‌گیرد و ما را بر آن می‌دارد که به کاوش آنها بپردازیم و گذرا از کنار آنان رد نشویم. گاهی در قسمتهایی از داستان وقتی با شخصیت بدی مواجه می‌شویم، نویسنده وارد عمل می‌شود و با نشان دادن فضای حاکم بر آن شخص، ما را متقاعد می‌کند که این فرد آن‌قدرها هم بد نیست و ما زود به قضاوت نشسته‌ایم!! در این رمان ما با اشخاص متعددی روبرو می‌شویم که نویسنده از کنار آنها به سادگی رد نمی‌شود تا جایی که شاید پس از مطالعه این کتاب و گذشت زمان، تصاویر در ذهن‌مان همچنان باقی مانده باشد.

از دیگر ویژگی‌های این رمان، روایت تاریخی آن است که مربوط به سالهای 1850 تا 1950 آمریکا می‌شود. سالهای پر از درگیری‌های داخلی و خارجی که نویسنده در فصل دوازدهم کتاب اینچنین از آن یاد می‌کند:

باز هم صد سال دیگر که در رسوب خاطرات به هم خورده، خمیر شده و در قالب ریخته شده است. صد سالی که آدمها آن را به شکل مورد دلخواهشان درآورده‌اند، هرچه به عقب برمی‌گردیم سالها سرشارتر و غنی‌تر از مفاهیم انسانی بوده است. دوران دلپذیر، شاد، شیرین و ساده‌ای بود آن صدسالی که گذشت، جوان و متهور، دورانی که زیباترین ردپاها را بر برف جهان نقش کرده است ...

بعضی‌ها مثل مرغهایی که روی تخمهاشان خوابیده باشند، به راحتی در آشیانه مرگ سکنی می‌کردند. تاریخ از غده‌های یک میلیون تاریخ‌نویس تراوش کرد. عده‌ای می‌گفتند باید از این قرن پرآشوب، از این دغل‌بازیها بیرون برویم، قرن شورشها و مرگهای پنهانی، قرن مبارزه برای زمین، که به هر بهایی بر آن دست می‌یافتند...

برود به دَرَک این قرن گندیده همان بهتر بفرستیمش پیِ کارش و در را به رویش ببندیم. آن را همچون کتابی متحول کنیم و چیز دیگری در آن بخوانیم. فصل جدید و زندگی جدید. آدمها می‌توانند وقتی در را به روی این قرن بوناک بستند، دستهایشان را بشویند. آنچه در انتظارمان است زیباست!

نویسنده در اثر خود تعصبات مذهبی ـ اجتماعی و اوضاع حاکم بر آمریکا را زیبا به نقد می‌کشد، و حاصلی که موجب افتخار جامعه و سیاستمداران آمریکایی است را به تمسخر می‌گیرد.

در بخشی از این اثر‘ سؤالات و مباحث فلسفی میان بعضی از شخصیت‌های داستان (ساموئل‘ آدام و لی) صورت می‌گیرد که روح متلاطم انسان را برای رسیدن به حقیقت، زیبا به تصویر می‌کشد.

فصل‌های پایانی رمان شرق بهشت در سال 1955 از سوی  "الیا کازان" و با شرکت "جیمز دین" روی پرده سینما رفت که یکی از آثار شاخص تاریخ سینما به حساب می‌آید؛ با این حال فکر می‌کنم مانند دیگر آثار سینمایی‘ زیبایی اصل رمان را ندارد!

امیدوارم از خواندن این رمان لذت ببرید و البته شما نیز تفکر نویسنده را به نقد بگیرید.

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۸۷/۰۸/۰۸

نظرات  (۱۳)

سلام


ارادتمند ایم

با زحمت های ما؟



موفق و پیروز باشید

به همه ی بچه های جیم سلام برسونید.
.
با سر دبیر جدید چطورید؟


سر کیسه رو هنوز سفت چسبیدن؟

دبیر قبلی که همه اش تو خیابون راهنمایی اب انار میل میکردن!!!!!!!

خودم شخصا دو سه بار مچشونو گرفتم

البته بعد پشیمون شدم
چون دیگه از گلوی مبارکشون پایین نرفت

حالا بماند که در مراسم جشن یکی از اون توپها رو به کله ی پوک ما کوبیدن

عیبی نداره
هر چه از جیم می رسی نی کوست.
اگه جیم یه نویسنده ی خوب داشته باشه شمایین

حقیقتا

البته من اینو به همشون می گم!!!!!!!!

تا بعد یا حق.
سلام دوست عزیز
کاش در وبتون بیشتر از جیم به معرفی کتاب بپردازید
کتابهایی که به سن ما پیر تر ها هم بخوره
در ضمن من الان مشغول خواندن کتاب شرق بهشت هستم
زیباست و ........زیبا.
ممنون
سلام عزیزم
خوب بود، موفق باشی
منم یه جایی درست کردم بد نیست!
خوشحال میشم بتونم پذیرای تو باشم
به امید دیدار
۰۲ آذر ۸۷ ، ۱۳:۱۹ صید قزل آلا در مدرسه
سلام دوست جان

نمی دونم چرا هنوز جرات نکرده ام این کتاب رو که معرفی کرده اید دست بگیرم. اصلش از این می ترسم که به خاطر طولانی بودنش مجبور بشم کلی کار رو کنار بگذارم و دنبال یک فرصت مناسب برای خوندنش می گردم.

راستی وبلاگتون رو برای آپ کردن ابتدا ثبت موقت می کنید؟ آخه بلاگفا به روز شدن شما رو نشون نمیده که یا به این دلیله یا دلیلش اینه که باهاتون لج هستن
۰۲ آذر ۸۷ ، ۱۳:۴۳ صید قزل آلا در مدرسه
راستی فونت مطلبتون خیلی کوچیکه ها.
سلام
بالاخره خوندمش(شرق بهشت رو میگم)فقط می تونم بگم جالب بود .از اون رمانهایی که چند روزی ذهن آدم رو درگیر میکنه با شخصیت پردازی درست و شخصیت های عجیبش خصوصا شخصیت کتی (یا کیت) که به نظرم یکی از قابل باور ترین شخصیت های رمان بود (همه همچین هیولایی توی وجودشون دارن)
البته جالب تر از رمان شماره این هفته جیم بود که همین الان خوندمش. مطلبی بود در مورد شخصی که ادعا یا در واقع تصور کرده بود یوزارسیف هست گرچه من نویسنده رو نمی شناختم و اصلا تا حالا ندیده بودمش وبنابر این نمیتونم قضاوت کنم ادعاشون تا چه حد درست بوده
فقط میتونم از خداوندمسئلت کنم درجات اعتماد به نفس این عزیزرا -عالی هست -متعالی بگرداند و البته برای اطرافیان چشم بصیرت بین عطا فرمایدو به ویژه تقاضا کنم در مسیر رفتنشون به مصر به (همراه اقای امیر خانی و...)سر ازکشورهای اروپایی و البته هالیوود درنیارن تا این دفعه با جناب جود لاو ،جرج کلونی و قس علی هذا اشتباه نشوند که خدای ناکرده جماعت کتاب خوان از نعمت معرفی ایشان چه در کتاب آفتاب وچه در جیم محروم نشوند ان شائالله .
در پایان از بیانیه طولانی ام عذر میخواهم. مارو هم از دعای خیر (در زندان زابیرای دنیا) فراموش نکنید .به همسر محترم (احتمالا زلیخا )هم سلام ویژه ومراتب ارادت اینجانب رو برسونید و تبریک مارو به مناسبت (5شنبه هفته پیش) پذیرا باشید
خدانگهدار
پاسخ:
در آخر عید غدیر را به شما و خانواده محترم تبریک عرض می کنم.
سلام.این بالاییه یعنی چی؟!یعنی چی که خودت ننوشتی و به زور نوشتن؟یعنی جیم انقدر بی سر و ته تشریف دارن؟تا اونجایی که به همین راحتی هم تکذیبیه ارائه بشه؟شما که انقدر راحت میخواستی زیرآبشونو بزنی و خرابشون کنی از همون اول راضی نمیشدی چاپش کنن.عجب روزگاریه ها.....
پاسخ:
شاید مخصوص این موضوع یک پست بگذارم اگرچه هم اکنون اندازه یک پست نوشتم!!!
با سلام.البته اینکه بنده هم حرفی از قشون کشی نزدم گویا در ذهنتان چنین چیزی بوده که بازتابش پاسخی اینچنینی شده است!این زرد بازی ها را هم اگر بخواهیم ریشه یابی کنیم گمان میکنم در حلقه های آخریه رد پاهای اولیه متعلق به شماره کفش همان نویسندگانی باشد که از سر عزت نفس!واحیانا احترام به خوانندگان!_والبته نه چیز دیگری_پذیرفتن جبر محیط را بسیار بی درد سر تر از ارتقای خود و خواننده یافته اند. این راعرض کردم چون احساس کردم در مقام دفاع از (توجیه برای زرد بازی) برآمده اید البته ناخواسته. ومثلا همین من که جدی از جیم انتقاد نکردم به این دلیل است که انقدر این نوع جواب از سوی یک دست اندر کار جیم برایم جدی نبود که مجبور شدم نا جدی انتقاد کنم.و دقیقا به خودشان انتقاد کردم چون شما را نیز در (شان) شریک میدانم.والبته این رسالت،ذاتیه یک نشریه مطلوب است که سطح شعور مخاطب را ارتقاء دهد و اگر احساس میکند بالعکس!شاید زمان تعطیلی اش رسیده باشد.
۰۴ دی ۸۷ ، ۲۳:۲۲ زهیر قدسی
باز هم سلام!
1-گویا شما بیشتر تمایل دارید که به قول بعضی‌ها "کَل بی‌اندازید" من نمی‌دانم که از گفته‌ی شما که فرموده بودید: «... یعنی چی که خودت ننوشتی و به زور نوشتن؟یعنی جیم انقدر بی سر و ته تشریف دارن؟تا اونجایی که به همین راحتی هم تکذیبیه ارائه بشه؟...» چه می‌شود برداشت کرد؟ جز اینکه می‌خواستم بگم مخالفتم خیلی جدی نبوده که اجازه ندهم چاپش کنند. و از گفته‌ی من که عرض کردم:«... این مطلب که بنده مخالفت کردم به این معنا نبود که قشون راه بیاندازم!!! بلکه اسرار کردم که از چنین تیتری و چنین توصیفی منصرفشان کنم و لفظی که عیناً خود ایشان استفاده کردند این بود که این شماره می خواهیم زرد کار کنیم!...» و تازه بازتاب همین جمله چه بوده که شما را نگران کرده (به شرط اینکه باز شما نگویید که من چه گفتم که شما فکر کردید نگران شدم).
2-من نمی‌دانم که شماره‌ی کفش بنده چند است! فقط امیدوارم که اندازه کفش دوستانی که در طایفه‌ی زرد نگاران هستند نباشد. و اینکه بنده چرا بنده باید خواسته یا ناخواسته، زرد بازی دیگران را توجیه کنم خود ندانم مگر نوشته‌های بنده از نگاه جنابعالی در جمله‌ی "زردیّات" قرار گیرد.(استغفرالله من جمیع ذنوب والخطایا)
3-البته اینکه نوشته‌های بنده به هیچ عنوان ارزش چاپ ندارد شکّی حتی در جیم!
۰۴ دی ۸۷ ، ۲۳:۲۴ زهیر قدسی
4- «.... ومثلا همین من که جدی از جیم انتقاد نکردم به این دلیل است که انقدر این نوع جواب از سوی یک دست اندر کار جیم برایم جدی نبود که مجبور شدم نا جدی انتقاد کنم.و دقیقا به خودشان انتقاد کردم چون شما را نیز در (شان) شریک میدانم....» لطفا یکی این را برای بنده شفاف‌تر توضیح دهد چون می‌ترسم باز دچار تاویل‌های سوء شده باشم و به دام خطایی دگرباره!
5-«... والبته این رسالت،ذاتیه یک نشریه مطلوب است که سطح شعور مخاطب را ارتقاء دهد و اگر احساس میکند بالعکس!شاید زمان تعطیلی اش رسیده باشد.
...» این جمله را گویا خودمان عرض کرده بودیم گویا! مگر آنکه باز شما برداشت دیگری داشته‌اید.
6- به هر تقدیر از توجه شما ممنون و اینکه بنده را شایسته‌ی انتقاد خود دانسته‌اید و این را از سر تعارفات متداول عرض نمی‌کنم. من هر بار با مخاطبی از این دست روبه‌رو می‌شوم سعی می‌کنم که جدی‌تر بنویسم. و اگر دقّت فرمایید از نوع ادبیات بنده می‌بینید که من مخاطبم را چگونه فرض کرده‌ بودم و حالا چگونه فرض می‌کنم. این را هم بدانید که بنده خیلی اهل آنکه دست به دامان وبلاگ‌های دیگر بشوم تا آمار بازدیدها وپست‌هایم را زیاد کنم نیستم و خود را موظفِ بر این نمی‌دانم همین مرا کفایت می‌کند که مورد انتقاد قرار بگیرم. و همانگونه که در پست اوّل عرض کردم واقعا شائقم که مورد نقد قرار بگیرم گرچه خود نقّاد نیستم.

×چون در هر کامنت فقط 2000 کارکتر می توان قرار داد مجبور شدم در دو کامنت جوابتان را بدهم. در ضمن شما آدرس ایمیلی از خود به جا نگداشتید.

سلام

نتونستم کتاب رو دانلود کنم لطفا راهنمایی کنید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی