جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

شیطان / لئون تولستوی

سه شنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۰، ۰۷:۲۰ ب.ظ
یک سرنوشت شوم!
* چندی پیش وقتی در مقدمه معرفی کتاب خواندنی مارکز یعنی : «گزارش یک مرگ» نوشتم که از رمان‌های روسی و اسپانیایی اعصابم به هم می‌ریزد، به خاطر اسم‌های طولانی‌شان که باید زوربزنی تا خوانده و تمام شوند(!)؛ نمی‌دانستم که رمان‌های روسی چنین خاطرخواهانی دارد. که مجبورم سازند و تهدید به مرگم کنند که حرفم را پس بگیرم!! نشان به این نشان که یکی گریبان چاک داده بود و غرامت می‌خواست به خاطر توهین به حضرت تولستوی و چخوف! و بنده هم به خاطر خوف از جان و هم برای دفاع از خودم عرض کنم که: دقیقا همان ایامی که باید سرم در کتاب‌های درسی‌ام می‌بود، سرگرم خواندن سه اثر از «لئون تولستوی» بودم؛ دقیقا سه هفته پیش از امتحان کنکور!!
* تولستوی از پرآوازه‌ترین نویسندگان کلاسیک است. «جنگ و صلح»اش با حضور پانصد قهرمان و شخصیت داستانی در شش جلد، معجزه‌ای بوده که منتقدان آن زمان را به تحیر وامی‌دارد؛ تا جایی که نوشتند: «جنگ و صلح تصویر کاملی از زندگی بشری است. تصویر کاملی از همه چیزهایی است که در آن‌ها مردم: سعادت، عظمت، اندوه و خواری خود را در می‌یابند.» او اشراف‌زاده‌ای دم‌دمی مزاج و سرسخت بوده. در جوانی‌اش عیاشی را در تا سر حد ممکن تجربه می‌کند، تا جایی که چندبار زندگی‌اش به مرز ورشکستگی می‌کشد. دوبار ترک تحصیل می‌کند و در نهایت پس از خلق آثاری چند، زندگی زاهدانه‌ای را در پیش می‌گیرد و نان به دست خویش می‌پزد و کفش دست خویش می‌دوزد و اعتقاد دارد که این‌ها از آن‌چه تا آن موقع نوشته است ارزش‌مندترند!

* «شیطان» عنوان یکی از آثار اوست که در ایام پس از تحول روحی تولستوی، نوشته شده است. پیام داستان در صفحه نخست کتاب، در دم آشکار می‌شود: «... پس اگر چشم راستت تو را بلغزاند، قلعش کن و از خود دور انداز، زیرا تو را بهتر آن است که عضوی از اعضایت تباه گردد از آن‌که کل بدنت در دوزخ افکنده شود... انجیل متی، باب پنجم، آیات ۲۸الی۳۰» شخصیت اول داستان با توجه به توصیفاتی که از او می‌شود، شخصیتی دور از شخصیت خود نویسنده ندارد؛ اشراف‌زاده‌ای دوست‌داشتنی که در سنین جوانی و پس از فوت پدر، می‌کوشد که املاک پدر را با همان رسم و رسوم احیا کند. نویسنده، شخصیت او را به نوعی عادی و موجه نشان می‌دهد که حتی خطاهای او نیز توجیهی قابل قبول –از آن دست توجیهاتی که ما هم برای خودمان، گاه دست و پا می‌کنیم- دارد. اما داستان هنگامی جالب می‌شود که شخص اول داستان –یوگنی ایرتینیف- پس از آن‌که رفته‌رفته زندگی خوبی را آغاز می‌کند، در زمان و وضعیتی غیر قابل پیش‌بینی، درست آن هنگام که زندگی‌اش رو به پیش‌رفت است، دچار شرایطی ویژه و غیر قابل پیش‌بینی می‌شود.

پی‌نوشت: با توجه به موضوع این کتاب که پیرامون پیامدهای لاابالی‌گری جنسی است از توضیح و معرفی دقیق تر کتاب معذور بودم. ببخشید. با این حال خواندن کتاب مفید خواهد بود؛ انشاءالله!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۲/۰۹

نظرات  (۱۱)

میشه کمی هم به معرفی کتاب های ادبی بپردازید؟
پاسخ:
ببخشید الان یعنی این کتاب بی‌ادبیه؟!!

منظورم ادبیاته!!!
شنونده دانا باشد آقای قدسی
راستی دیشب آمدیم نبودید
پاسخ:
البته پیشاپیش امیدوارم که معرفی کتاب حاضر را خوانده باشید!!
خب البته خوب حدس زدید، چون به قول آقای برند اصلا و اصولا رمان های خارجی رو دوست ندارم و حتی تحمل یک خط خوندنش رو هم ندارم نخوندم...شرمنده البته
منظورم از ادبیات شعر بود، مثل همون معرفی کتاب آقای بدیع
البته این فقط یک پیشنهاده! مدیر شمایید و حتما آگاه تر به نیاز مخاطب
سلام برادر
از قدمرنجه و قلمرنجه شما ممنونم
ما که شاعر نیستیم برادر.
پاسخ:
خواهش می‌کنم. ما خیلی ارادت داریم.
سلام. خوشحالم که با وبت آشنا شدم. ما یک گروهی هستیم برای نوشتن و داستان خوانی و نقد داستان به دور هم جمع می شویم. تاکنون قریب 2 ماه از شروع ان می گذرد و یک نویسنده دعوت شده و کتابش را در نشست به نقد نشستیم. نویسنده دیگری هم دعوت شده است.شما هم اگر مایلید به وب ما سر بزنید تا بیشتر با هم آشنا بشویم و از نظرات هم استفاده کنیم. ممنون
خب کتابی را که از توضیح و معرفی دقیقش معذورید را چرا اصلاً معرفی می‌فرمایید؟!
پاسخ:
چون که بالاخره لازم بود این کتاب معرفی شود. و چون کتاب خوبی بود اگرچه موضوعش قابل طرح در جیم نبود.
۱۳ اسفند ۹۰ ، ۱۵:۳۳ جوجه خروس از وبلاگ دنیادیده
سلام وعرض ارادت خدمت شما
یک معما توی وبلاگ گذاشتم که جایزه داره در واقع یک 2بیتی که اگه ازش سر در بیاری غیر ازینکه کلی خوشبحالت میشه جایزه هم میگیری.در ضمن خالی از لطف نیست که بدونی این 2بیتی رو یک پیرمرد80ساله که 6کلاسم بیشتر سواد نداره طرح کرده که 10 تا مثل من که کلی ادعامون میشه ازپسش برنیومدیم. پس به امتحانش می ارزه . نظر بدین خوشحال میشم.
سلام
لطفا منو برای خوندن رمان خارجی راهنمایی کنید فکر کنم تنها داستان خارجی که به یاد دارم خونده باشم بعد از دوران کودکی و نوجوانی- آوای وحش جک لندن بود که هرچند برای سن نوجوان بود ولی خوب بود.
متشکرم
پاسخ:
اما با این حال همین هایی که در وبلاگ معرفی شده برای شروع مناسبتر است.
سلام آقای قدسی کوچک ( البته مطمئن نیستم !شما جونیور که نیستید ؟ )خوشحالم که تهدیدهای ما کارساز شد . اما شما در این پست ، بیشتر شرح حال نویسی کرده ای و کل مطلبتان در مورد داستان ، چند خط بیشتر نیست و البته میتوانستید داستانهای مناسب تری راپیدا کنید که دچار این همه خود سانسوری هم نشوید . تولستوی هم داستان های کوتاه زیبایی دارد مثل سرگذشت سه راهب که بسیار خواندنی است . البته دست شما درد نکند که زحمت کشیده و به حیطه ادبیات کلاسیک روسی هم سرکی زدید . من قویا اینها را پیشنهاد میکنم و اگر ننویسید ، خودم مینوسیم ( یک تهدید دیگر ! ) بانو با سگ ملوس و راهب سیاهپوش از داستان های چخوف . عزت زیاد . به منزل سلام برسانید .

پاسخ:
اما از تولستوی خوش شاس نبودم. غیر از "شیطان"، "داستان یک کوپن جعلی" و همچنین رمان "رستاخیز"ش را خواندم که آخری باز نیاز به خودسانسوری داشت و "کوپن جعلی" هم سوژه اش جالب بود اما پرداختش به نظرم زیادی غلوآمیز بود(گو اینکه باز هم جالب بود!) اما -روم سیاه- شرمنده از چخوف توفیق خواندن چیزی نداشتم. ای کاش زمان کنکور از او هم خوانده بودم! به توصیه شما عمل خواهم کرد و چخوف را هم به تجربه مینشینم!
۱۸ اسفند ۹۰ ، ۱۷:۱۶ جوجه خروس از وبلاگ دنیادیده
حکایت آن روز
"قضیه جور کشی یک مازیار نام,ازنداری و طمع یک ناجورفام,وسط واج آرایی جیم خام.
توی این دنیای جور واجور که هیچ چیز به چیزه دیگه ای جور نیست.یه آدم ناجور که ندونسته چطور باید از جفای روزگار,جوره نداشته هاشو بکشه ,بایه جور صلاح ناجور ,ترسونده رفیقه مارو بدجور."
جلوی آینه داشتم با صدای بلند فکر میکردم و این اراجیفو باهم جفت میکردم,که داداشم یهو ناغافل اومد تو اتاقو گفت:
بازم که صدای جیک جیکت میاد جوجه , تو خسته نمیشی ازبس جیم میزنی. تو بازم کلاستو پیچوندی اینجا نشستی که آینه دق مامان بشی؟ پاشو پاشو برسونمت که دیر شد.
ای بابا داداش میذاری منم جیک بزنم یا میخوای یه سره تا تهش بری؟ باباجون کلاسم امروز کنسله!استاد ندارم. زوریه مگه؟
خوب اینو از اول بگو!حالا چی داشتی با خودت میگفتی؟
راستش داستان یه زورگیریه, میخواستم یکم خاص باشه!اینه که دارم خودمو متلاشی میکنم,تا یه چیزه درستو حسابی از آب دربیاد.
قضیه اش چیه؟
هیچی بابا یه زورگیره بوده,طیق معمول هرروزش می خواسته بره زورگیری, که فکر کنم قبل از اینکه از در بره بیرون یادش رفته بسم الله بگه, چون طعمه اون روزش مازیار بوده.
وقتی بهش میرسه و اون چیزی رو که همه زورگیرا طلب میکنن رو میخواد, در کمال تعجب میبینه طرف خیلی خونسرد 2000تومان میزاره کف دستش و میگه از این بیشتر ندارم.
زور گیره هم که این تیپ آدم به پستش نخورده بوده , شاکی میشه و میگه پولتو بذار تو جیبت.من اگه اینو ازت بگیرم که به عنوان بی آبروترین زور گیر کم شانس اسمم تو کتاب رکورد های گینس ثبت میشه! اجالتا ساعت و گوشیو انگشترو.......اخ کن بیاد , فکر کنم فعلا اینا رو بورسه.همین.زورگیریشو میکنه و میره.
خوب اگه همینو بنویسی که بهتره!
موندم چی بگم.....گفتم باشه...
توهمین حین که متنو تایپ میکردم یاد یه حکایتی افتادم که توش یه پادشاهه از یک عارفه پرسیده بوده که: جمله ای به من بگو که وقتی شادم ,مرا غمگین کندوبرعکس
عارفه هم گفته بوده: این نیز بگذرد.
پس منم آخرش نوشتم این نیز بگذرد.
(فقط یه چیزی اگه بگم من کسی هستم که از این شازده گرفتم به زور هر چی داشته,باور میکنید.)
پاسخ:
والا کامنت به این طول و درازی واقعا نوبره!! از یک مقاله هم بیش‌تر بود!
سلام یک سوال دارم آیا کتابهای خارجی وفتی ترجمه میشن با فانون ایران آیا سانسور میشن؟
پاسخ:
سلام.
طبق نظر اداره ارشاد، بله.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی