جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

گزارش یک مرگ / گابریل گارسیا مارکز

دوشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۰، ۰۹:۱۹ ب.ظ
دوشنبه نحس!

* بگذارید پیش از هرچیز اعتراف کنم که خواندن هیچ رمان و داستانی برایم به سختی خواندن داستان‌های روسی و اسپانیایی  نیست! البته فرانسوی‌ها هم کم اذیت نمی‌کنند، چرا؟! چون یکی نیست به پدران و مادران محترم ایشان بگوید که این‌ها چه نامی است که روی فرزندان‌شان می‌گذارند؟! البته فکر نکیند که جاهای دیگر اسم‌هاشان درست و درمان است، نه!! اما یا ایشان سهم‌شان در ادبیات جهان چندان نیست یا ترجمه نشده‌اند و یا اسم‌هاشان را بیش‌تر شنیده‌ایم و به آن عادت کرده‌ایم.


* اما مگر می‌شود کتاب نویسنده‌ای چون «گابریل گارسیا مارکز» را نخواند؟! ولو این‌که در یک کتاب 130صفحه‌ایِ قطع جیبی، نام حداقل صدنفر از اهالی یک ده را بنویسد. نام مارکز برای اهل کتاب نام ناآشنایی نیست. همه او را با مشهورترین اثرش یعنی کتاب صدسال تنهایی می‌شناسند تا جایی که نام دیگر آثار این نویسنده کلمبیایی تحت‌الشعاع این کتاب قرار گرفته.


* «گزارش یک مرگ» چندان که از نامش پیداست گزارش یک مرگ است! یا به عبارتی، گزارش قتل جوانی سرمایه‌دار و دورگه به نام سانتیاگو ناصر. اما نکته این است که این کتاب نه یک کتاب پلیسی و کارگاهی به حساب می‌آید و نه حتی روند داستان به گونه‌ای است که بخواهد کنج‌کاوی مخاطب را درمورد چگونگی وقوع قتل برانگیزد، چراکه تقریبا روایت داستان روندی معکوس دارد و در همان آغاز تقریبا ما متوجه می‌شویم که چه اتفاقی رخ داده؛ اما در عین حال مارکز با رفت و برگشتی متناوب بین گذشته و حال، و روایت ظریق و دقیق ماجرا از زبان اهالی دهکده، ما را دچار حیرتی عمیق و در عین حال باورپذیر می‌کند؛ چراکه طی داستان ما متوجه می‌شویم که گویا هرگز مرگ این‌چنین خود را از پیش اعلام نکرده بود. نکته قابل بیان این است که تمامی اشخاص و حتی اشیاء در این داستان نقشی فوق‌العاده مهم و غیرقابل حذف دارند و این نقش‌ها هرکدام پس از نزدیک شدن به پایان داستان اهمیت خود را ابراز می‌کنند. بی‌شک خوانش دوباره داستان هنرمندی نویسنده را بیش‌تر نشان خواهد داد.


* «سانتیاگو ناصر، روزی که قرار بود کشته شود، ساعت پنج و نیم صبح از خواب بیدار شد تا به استقبال کشتی اسقف برود. خواب دیده بود که از جنگلی از درختان عظیم انجیر می‌گذشت که باران ریزی بر آن می‌بارید. این رویا لحظه‌ای خوشحالش کرد و وقتی بیدار شد حس کرد پوشیده از فضله پرندگان جنگل است. پلاسیدا لینرو، مادر سانتیاگو ناصر، بیست و هفت سال بعد که داشت جزئیات دقیق آن دوشنبه شوم را برایم تعریف می‌کرد، گفت: او همیشه خواب درخت‌ها را می‌دید... یک هفته پیش از آن خواب دیده بود توی هواپیمایی از کاغذ قلعی، از میان درختان بادام می‌گذرد، اما به شاخه‌ها گیر نمی‌کند.»

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۰/۱۹

نظرات  (۹)

با سلام.
بدون مقدمه میگم!!!
دوست داری پولدار شی؟
بدون هیچ تجربه و سرمایه ای؟
تو یه هفته حداقل 50 هزار تومان کسب کنی؟
http://www.paysel.net/AFF.php?parent=13117
فقط کافیه برروی لینک بالا کلیک کنید و عضو شوید.
امتحانش ضرری نداره
راستی وبلاگت حرف نداره

پاسخ:
وقتی بشه با یک کلیل و بدون هیچ تجربه و سرمایه‌ای تو یه هفته 50هزار تومان کاسب شد واقعا احمقانه نیست که کتابفروش بشی با این‌همه سرمایه(!) و تجربه(!) 50تومان هم کاسب نشی؟!
سلام موافقم!!!
با این که کتاب روسی و اسپانیایی خوندن سخته!!!
این کتاب رو یه بار تو کتابخونه ی دانشگاه (روز قبل امتحان)
تا وسطهاش خوندم نمی دونم براچی بعد امتحان یادم رفت بقیش رو بخونم!!!

مرسی که یادم انداختی.
پاسخ:
سلام، انشالا بخونید لذت ببرید!
سلام عرض ارادت!
یکی از دوستان ما رو مامور پیدا کردن کتابی کرده, می خواستم ببینم اصن وجود خارجی داره؟ وجود خارجیش داخل آفتاب موجوده یا نه؟!
اسمش: "خدا جون خودمو چطور دوست داشته باشم" و ترجمه ی "نفیسه معتکف"
چون از محتواش بی اطلاعم محض اطمینان هر گونه ارتباطی رو باهاش به شدت تکذیب میکنم!
شرمنده مزاحم شما شدم, دیدم هفته ای 50 هزار تومن که در آمد ندارید لااقل یه کمکی کنین یه نیمچه ثوابی ببرین یه وقت خسر الدنیا و الآخره نشید!
پیشاپیش سپاسگذارم
پاسخ:
متاسفانه در کتاب آفتاب وجود داخلی نداره، اما از وجود خارجیش بی‌خبرم، می‌تونید در نت جستجو کنید!
بنده از آقای مارکز صدسال‌تنهایی‌اش را خواندم که اصلاً نپسندیدم.
پاسخ:
من هم اول‌باری که خواندمش همانند شما به زور خواندم اما نمی‌توان آثار مارکز را به راحتی انکار کرد!
میگم یادم باشه که دیگه به وبتون سر نزنم به چند دلیل:
اول اینکه من هم یکی از مشتری های پروپاقرصتونم و هم مطالب جیم رو خیلی خیلی سهت دنبال می کنم
و هم همیشه وبتون رو به شدت دنبال می کنم
اما دریغ از یه جواب...
پاسخ:
سلام، ای بابا! چه دل نازک! حالا من که کم‌حافظه‌ام اما همچین رد پایی هم نداشتی و نذاشتی که ببینم چه باید جواب می‌دادم خدمت‌تان!
۲۷ دی ۹۰ ، ۱۲:۲۹ شبانه.بلاکفا
به احترام قلم خوبت و مطالب خوندنی
اولا سلام عرض شد دوما ممنون که تشریف آوردید سوما من آدرس نذاشتم؟؟؟ من در طول سه کامنتم در وبلاگ شما همیشه آدرس گذاشتم که...
و چهارما
این کتابه قیافش ترسناک نیست به نظرتون؟ آدم می ترسه
پنجما می خواستم در مورد کتاب های نادر ابراهیمی بپرسم ازتون و اینکه به نظرتون کدوم یکی از آثارش بهتر از بقیشه چون متاسفانه فقط یه کتاب ازش خریدم و به نظرم فوق العاده بود منتها بهم گفتن باید از ایشون بیشتر بخونم. می خواستم نظر شما رو هم بدونم
پاسخ:
و من‌الله توفیق
payamekhorshid.mihanblog.com
فراخوان نخستین سوگواره محصولات فرهنگی محرم و صفر (سوگوارۀ پیام خورشید)

زمان : تا 4 بهمن ماه 1390

از کلیه علاقه مندان دعوت بعمل می آید ، محصولات فرهنگی تولیدی خود را با موضوع محرم و صفر به دبیرخانه سوگوارۀ پیام خورشید ارسال نمایند . هدایای ارزنده ای به محصولات برتر تقدیم می گردد.

آدرس : مشهد مقدس ، بلوار مدرس ( چهارطبقه) ، جنب هتل فردوسی ، اداره کل تبلیغات اسلامی خراسان رضوی ، دبیرخانه سوگواره پیام خورشید

تلفن : 4-2215200

پیامک : 30005027

فکس:2215208

کد پستی :36517-91339
سلام. من 15ساله هستم و خودم هم داستان می نویسم. به این کار خیلی علاقه دارم و تا حالا تو مسابقه های زیادی هم رتبه آوردم. برای اینکه بهتر بنویسم کتاب های زیادی میخونم. یکی از این کتاب ها درباه ی آموزش نویسندگی به نوجوانان بود که توش اسم کتاب گزارش یک مرگ رو آورده بود. و به خاطر همین کنجکاو شدم که بخونم.امیدوارم که بتونم از تجربیات شما هم بهره بگیرم.
پاسخ:
سلام و عرض ادب

چقدر خوب که می‌خوانید و چقدر خوب که می‌نویسید.
امیدوارم در هر دو سنگر (خواندن و نوشتن) پیروز باشید. این کتاب جسارت و قلمی درخور ستایش دارد.
کنجکاوم نام این کتاب آموزشب را بدانم. سپاس.
باز هم سر بزنید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی