جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

گلدون شکسته / عبدالرضا رضائی‌نیا

پنجشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۸۹، ۱۰:۵۰ ب.ظ
*دس نذار روی دلم، دلم کبابه دادشی!
این روزا دلا تو خطِ نون و آبه، داداشی!
حال‌مون رو پرسیدی، قربونِ او معرفتت
توی این هول و ولا خیلی خرابه دادشی!
دل کجاس؟ دیگه باهاس دنبال بی‌دلا بریم
این روزا، این طرفا بیدلی بابه، داداشی!
یه نسیمی اومد و دمید و ما عین حباب
نقش ما نقش برآبه و سرابه، داداشی!
چی شد اون‌جوری نشد؟ کجا؟ کیا؟ کدوم طرف؟
چه سوالایی دارم که بی‌جوابه داداشی!

اگه دوس داری تو هم یه روز به روبات برسی،
چِش ببند و خوب بخواب؛ زندگی خوابه دادشی!
اولش بنا نبود عاشقا دس‌به‌سر بشن
اولش بنا نبود این قده دربه‌در بشن
جای پر زدن به شادی تو هوای زندگی
گم و گور بشن تو این پیچو خمای زندگی...


*نمی‌دانم اول‌بار «گلدونِ شکسته» ـ این منظومه زیبا ـ را اگر با صدای دل‌نشین «سهیل محمودی» نشنیده بودم آیا تا این حد از خواندن این شعر لذت می‌بردم یا نه؟! معمولا هرکسی از لحاظ ادبی به نوعی تربیت می‌شود. و سخت می‌توان ذائقه شعریِ کسی را تغییر داد. کسی که آموختۀ شعرِ حافظ شده باشد کمتر می‌تواند با شعر بیدل، با تمام ظرائف ادبی و هنری‌اش، ارتباط برقرار کند و احتمالا بالعکس. و هم‌چنین تمامی سبک‌های اخیر که به مجموعۀ شعریِ ما افزوده شده هرکدام بند و زنجیری می‌تواند باشد برای کسانی که آمادگیِ گرفتار شدن در این بندها را دارند! اما حقیقت آن است که توده و عموم مردم بدون در نظر گرفتن این قالب‌ها، بیش‌تر با شعر «بی‌دروغ و بی‌نقاب» مانوس می‌شوند. شعری که نه برای خوش‌آمدِ منتقدان سروده شده باشد و نه از برای خوش‌آمد -زبانم لال- مسئولان!

گلدون شکسته

نمی‌دانم چرا شعر «عبدالرضا رضائی‌نیا» این همه دل‌چسب و گیراست؟ گلدون شکسته، نه شعری است که واج‌آرایی خیره کننده‌ای داشته باشد و نه منظومه‌ای است که از صنایع بدیعِ ادبی سرشار باشد و نه حتی از آن اشعاری‌ست که در هر بیتش، کشف و حکمتی نهفته باشد! شاید رمزِ گیراییِ این منظومه فقط این باشد که شعری بی‌دروغ و بی‌نقاب است. او فقط با زبان محاوره و البته با کنایه به اکنون، حسرتِ آن روزهایِ زلالی را روایت می‌کند که مردم به کم‌تر از فرشته بودن راضی نمی‌شدند! انگار، شما با خواندن این منظومه، به واقع پای دل شاعر نشسته‌اید و با غم و اندوه و حسرت او گریسته‌اید. «"داداشی"، مخاطب قیل و قال‌های گلدون شکسته، انگار صمیمانه‌تر و زلال‌ترِ همان واژه "برادر" است که دیگر در ذهن‌ها و زبان‌ها رنگ و طعم برادری ندارد، دریغا!»

*رضائی‌نیا شاعر و نویسنده و مترجمی پُرکار و دقیق، و البته کم‌حاشیه و در مخاطبِ عام، کم‌آوازه است پس اجازه دهید شرحِ کارنامۀ کاریِ او را به زمانی دیگر موکول کنیم.


*این کتاب را می‌توان از انتشارت کتاب آفتاب واقع در چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ تهیه نمود. شماره تماس: ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴

نظرات  (۱۲)

۱۱ آذر ۸۹ ، ۲۳:۵۲ افزایش بازدید
کد جاوا : لینکهای داغ اینترنت در وبلاگ شما
در کمتر از 2 دقیقه
آپدیت لحظه به لحظه
بازدیدکنندگان وبلاگ خود را در وبلاگ نگهدارید

http://www.manmigam.com/rss-links/rss-links.html
من به آغاز زمین نزدیکم
نبض گل هارا می گیرم...
آشنا هستم با سرنوشت تر آب
عادت سبز درخت...
روح من در جهت تازه ی اشیا جاری است...
و سلام...
با نامه – من و گل های نرگسی که به یاد تو می خرم مدام- به روز هستم...
منتظر قدم رنجه تان...
۱۳ آذر ۸۹ ، ۱۵:۵۷ سید حمید رضا باب الحوایجی
سلام
نظر من هم اینست که هر کسی به گونه ای مختلف ذوق ادبی دارد.
دوست عزیز از شعر بالا خیلی استفاده کردم.ممنونم
راستی من شما را لینک کردم
خوش حال میشوم مرا نیز لینک کنید.
اقا من شعر بلد نیستم اما شما که داستان بلدی میشه بیای بگی من چطورم؟
سلام .خانم قدسی عزیز خسته نباشید
من در مشهد زندگی میکنم. یک وب به نام راز داستانی دارم
که مجموعه ای از داستانهای مطرح ایران وجهان است .
خوشحال میشم که سر بزنید ساناز
پاسخ:
نام چند تن از شهدای کربلا "زهیر" بوده؛ از جمله "زهیر بن قین" برای اطلاعات بیش‌تر مراجعه کنید به "کتاب اه".
سلام .خوشحالم که وب خودتون سر زدین .

گفتید که قالب عجیب غریب دیده میشه .من لپ تاب ندارم.

ولی ازتون میخام با کامپیوتر برید روی صفحه وبم .میخام بدونم اونجا هم اینطوریه .خب واسم مهمه .یعنی اگه توی همه لپ تابا اینجوری بشه که خیلی بد میشه .میشه این کارو برام بکنید ودر نظرات خبرم کنید .
بی نهایت سپاسگزارمیشم ساناز
۱۸ آذر ۸۹ ، ۱۵:۵۱ امـــیـــــر
شرمنده ام اما باز یک جای پستتان ایراد داشت! اصلاح بفرمایید

چی شد اون‌جوری نشد؟ کجا؟ کیا؟ کدوم طرف؟

(چه سوالایی دارم که بی جوابه، داداشی!) [این مصراع اصلاً نیست!]

×××××××

همونا که دم به دم «جون برادر» می ‌زنن / بذا وقتش برسه، هزارتا خنجر می ‌زنن
جواب ندادید
ساناز
جواب فوریییییییییییییییییییییییییییییییییی
خوبه ادامه بده
سلام
این کتابوکه قبلا توجاکتابی معرفی کرده بودین که.
سلام
میشه بپرسم این کتابارو از کجا میارین؟؟؟؟! من هر وقت میرم کتابخونه اسم یکی از این کتابارو میبرم فروشنده یه جوری نگاه میکنه انگار میخواد بیاد منو بزنه!
حالا اگه ما کتک بخوریم شما جوابگویین؟!!
پاسخ:
معمولا آدرس فروشگاه کتابها را در پایان معرفی می آورم، میتوانید به آنجا مراجعه کنید تا مجبور نباشید نگاه غضبناک کسی را تحمل کنید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی