جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

شیفته تلویزیون / بتسی بایارس

يكشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۸۸، ۰۹:۱۶ ب.ظ
شیفته تلویزیون
 
فکرش را بکنید که کتاب ایام نوجوانیتان را به نیت آنکه برای مخاطبان معزّز معرفی کنید دوباره بردارید و بخواهید فقط به آن نگاهی بیاندازید. اما مگر میشود؟ مگر میشود که کتاب «شیفته تلویزیون» را خواند و شیفته آن نشد و آن را تا آخر نخواند؟!
«شیفته تلویزیون» اثر سرکار خانم «بتسی بایارس» یکی از نویسندگان مشهور آمریکایی –در زمینه ادبیات نوجوان- است.
این داستان روایتی از زندگیِ نوجوانی به نام «لنی» است که عاشقانه و جنونآمیز تلویزیون تماشا میکند و لحظهای از آن چشم نمیگیرد. تمام پیامهای بازرگانی و برنامههای تلویزیونی را از بر است و اگر مادر و درس اجازه دهند تمامی برنامههای کودکان و بزرگسالان را تماشا میکند. او همیشه در رویاها و خیالاتش خود را در جای اشخاص حاضر در برنامههای تلویزیونی قرار میدهد. یکبار به جای شخص شرکت کننده در مسابقه تلویزیونی و بار دیگر در جای پسرکی که در آگهی تلویزیونی همبرگر تبلیغ میکند وسیصد و بیست دلار از بابت آن حقوق میگیرد!
لنی اطلاعات دارد ولی تمامی اطلاعات او محدود به تماشای تلویزیون و حواشی آن است. او تمامی مشکلات خود را با برنامههای تلویزیون حل میکند! یک بار خود را جای آن بازیگر بدبختی قرار میدهد که در پایان فیلم خوشبخت شده و بار دیگر با تصور پیامهای بازرگانی که همیشه آدمهای خوشبخت را نشان میدهد. ویا جای آن شرکت کننده مسابقه تلویزیونی که به مرحله آخر رسیده و با چرخاندن گردونه مسابقه و بیرون افتادن گوی جایزه پولدار و ثروتمند میشود. البته او بیشتر دوست دارد در مسابقههایی شرکت کند که نیاز به معلومات زیاد نداشته باشد و فقط به واسطه بخت و اقبال برنده شود.اصلا چرا زندگی واقعی به اندازه تلویزیون هیجانانگیز نیست؟
با خواندن این کتاب به خوبی اطرافیان و حتی خود را ممکن است در این داستان ببینید!:
«... روز گذشته نمره امتحان علومش را گرفته بود. 59 شده بود. فکر آن نمره هنوز هم حالش را به هم میزد. لنی فقط 11 نمره دیگر لازم داشت تا مانند سایر شاگردان، درس علوم را با موفقیت بگذراند.دیروز به محض دیدن نمره 59 به فکرش رسیده بود که باید نوعی داروی مخصوص برای چنان لحظههایی وجود داشته باشد؛ زیرا درد شکست در امتحان، احتمالا از مجموع دردِ معده، سردرد ناشی از سینوزیت و کمردرد بدتر بود.
در خیالاتش برای خود یک آگهی بازرگانی ساخت:
-برای رهایی از احساس ناخوشآیندی که پس از شکست در امتحان علوم به سراغتان میآید، مسکن شکست بخورید؛ قرصی که درد عدم موفقیت را تسکین میدهد و باعث کاهش ترس از شکست مجدد میشود.لنی در همان حال که رنگ پریده و غمگین، پشت میزش در کلاس علوم نشسته بود، خود را در عالم خیال در نقش مجری یکی از پیامهای بازرگانی میبیند. دو تا قرص مسکن شکست را در یک لیوان میاندازد، مینوشد و بیدرنگ احساس آرامشی عجیب تمام وجودش را فرا میگیرد. ماهیچههای گرفته صورتش شل میشوند و رنگ به گونههایش بر میگردد. خانم معلم پشت میزش میآید خم میشود و لبخند زنان میگوید: لنی! امیدوارم یاد گرفته باشی که با قرص مسکن شکست، دیگر هرگز درد شکست را احساس نخواهی کرد.
لنی میگوید: بله! برای رهایی از درد آزار دهند شکست...( و بعد با خانم مارکهام به یکدیگر لبخند میزنند و با هم ادامه میدهند): ...مسکن شکست بخورید؛ مسکنی که نیاز به نسخه پزشک ندارد...»

نظرات  (۳)

عجیب پتانسیلش رو داره که تبدیل به فیلم بشه :)
جذاب بود ، احتمالا تم داستن طنز نیست ؟ ( و گاها طنز تلخ ! )
هابیل شماره‌ی شش هم روی دکه‌ها آمد.
طرح جلد این شماره اختصاص یافته به پرونده‌ی فیلم اخراجی‌ها و مزین است به یک لنگ قرمز!
سرمقاله «رقصیدن به ساز ناکوک» نام دارد و نقدی است بر روی‌کرد دفاع‌مقدس دولتی در مهندسی فرهنگ دفاع مقدس، به بهانه‌ی اکران فیلم «اخراجی‌ها۲». به عبارتی می‌توان این مطلب را جمع‌بندی همه‌ی مطالبی دانست که در سرمقاله‌های پیشین حول محور مقوله‌ی دفاع مقدس دولتی و مردمی به نگارش درآمده بودند.
در بخش مقالات دو مقاله می‌خوانید: یکی از سیدعلی کشفی با نام «حقیقت یا کارآیی» و با موضوع تأملی پیرامون سازمان فرهنگی در جمهوری اسلامی که به نوعی حول محور مفهوم مهندسی فرهنگی نگاشته شده؛ و دیگری «تاریخ، جنگ، روایت» به قلم استاد ارجمند اقای علی‌رضا کمری که مثل دیگر مطالبی که از ایشان
خوانده‌اید حول محور مسأله‌ی روایت است.
اما بخش قابل توجهی از این شماره به پرونده‌ای برای ده‌نمکی و فیلم اخراجی‌هاش اختصاص دارد. پرونده‌ای که «دفاع مقدس زرد» نام‌اش است و با مصاحبه‌ای زیرخاکی با وی با عنوان «نسل ‌ما قربانی‌اند؛ مثل نسل ‌شما» آغاز می‌شود و با ۵ یادداشت ادامه می‌یابد. دو یادداشت به نوعی حامی فیلم و سه یادداشت منتقد آن.
داستان این شماره نام‌اش «هیچ‌کس» است و به قلم محمود قلی‌پور نوشته شده.
اما هفت‌امین پاطوق هابیل به «حوزه و روحانیت» اختصاص یافته است.
هابیل شش در ۹۶صفحه روی دکه‌ها انتظار شما را می‌کشد. آن را بیابیدش و اگر خواندید نقد و نظرات‌تان را به ما منتقل کنید.
یاعلی
۱۹ مهر ۸۸ ، ۱۴:۴۶ رامین نظری
برای جهانی شدن به ما بپیوندید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی