جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

رَسمِ رُستَن

دوشنبه, ۳ فروردين ۱۳۸۸، ۱۰:۲۵ ب.ظ

نه لب گشایدم از گُل نه دل کشد به نبید

چه بی‌نشاط بهاری که بی رخِ تو رسید

نشانِ داغِ دلِ ماست لاله‌ای که شکُفت

به سوگواری زُلف تو این بنفشه دمید

بیا که خاک رهت لاله‌زار خواهد شد

ز بسکه خون دل از چشم انتظار چکید

 

این شعرکه نه، ذکرِ بهارانه من است. از آن غم  می‌چکد، لیکن غمی امیدوارانه. بهار برای بعضی‌ها مُهر تکرار خورده و چیزی جز ملال و اندوه نصیب‌شان نمی‌کند. چه بسا هر بهار ملال‌انگیزتر از سال پیش. اما بی‌پرده! چه توفیری است میان بهار و خزان وقتی انتظاری در میان نباشد؟

*فصل‌ها به ما رسمِ کمال می‌‌آموزند: ریختن، خلوت، شکفتن، بار دادن. اکنون در کدامین فصلِ زندگی بسر می‌بریم؟

*آنان که از بهار تکرار را می‌بینند، ”عید“ معنای تازه‌ای نصیب‌شان نمی‌کند. اما آنان که از بهار پنجره‌ای رو به تماشا ساخته‌اند، پیوند خورده‌اند با فصلی که خزانی از حسرت ندارد. عیدشان مبارک!

*از اینکه این چند خط آمیخته به نصیحت شد، عذرخواهم. پس ببخشایید. و نصیحت بشنویم که خود گفته است:« نصیحت گوش کن جانا، که از جان دوست‌تر دارند/جوانان سعادت‌مند، پندِ پیرِ دانا را»

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی

از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروی

چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن

که قارون را ضررها داد سودای زراندوزی

طریق کام‌جُستن چیست؟ ترکِ کام خود گفتن

کلاه سروری آنست، کزاین ترک بردوزی

ندانم نوحه قُمری به طرف جویبارن چیست

مگر او نیز چون من غمی دارد شبانروزی؟

به عُجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم

بیا حافظ که جاهل را هِنی‌تر می‌رسد روزی

*خداوندا! قلب‌هامان را چنان مُنقَلب کن که دلخوش تغلّب‌هامان نباشیم. ما را از هسته تنگ روزمرگی وارهان و آنگاه رسمِ رُستن‌مان بیاموز تا تجسّم بهار شویم.

ای که نهان نشسته ای، باغ درون هسته‌ای

هسته فرو شکسته‌ای، کاین همه باغ شد روان

*خداوندا! بهار نفس مسیحایی توست، زنده‌گی‌مان بخش.

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۱/۰۳
زهیر قدسی

نثر ادبی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی